سریال: سرگذشت ندیمه

34
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد
سازنده: Bruce Miller
پخش‌کننده: hulu
ژانر: درام، علمی‌تخیلی
تاریخ انتشار: فصل اول ۲۰۱۷ - فصل دوم ۲۰۱۸
بازیگران: Elisabeth Moss Yvonne Strahovski Max Minghella Alexis Bledel

 

فصل اول سریال «سرگذشت ندیمه» در سال ۲۰۱۷ روی hulu منتشر شد و مورد استقبال منتقدین و مخاطبین قرار گرفت. سریال که براساس کتابی با همین نام به قلم نویسنده‌ی کانادایی، «مارگارت آتوود» ساخته شده، آینده‌ای نزدیک را به تصویر می‌کشد که در آن رژیم مستبد و تئوکراتیک مسیحی در آمریکا روی کار آمده و آزادی‌های فردی مردم -به خصوص زنان- را از ایشان سلب کرده است. مکان وقایع اصلی داستان شهر کمبریج در ماساچوست ایالت متحده‌ی آمریکا است که نامش را «جمهوری گیلیاد» گذاشته‌اند؛ سرزمینی که در آن بسیاری از زنان به بردگی جنسی درآمده‌اند و مابقی‌شان هم حقوق اجتماعی خاصی ندارند‌ و تنها مخلص‌ترین ذکور مومن به آیین مسیحیت شانس رسیدن به رده‌های بالای حکومتی و حکمرانی را دارند. هر گونه تخلف یا شورش علیه حکومت مجازات سنگینی دارد. دیوارهای کمبریج را با اجساد گندیده‌ی اعدامیان تزئین کرده‌اند که مبادا کسی هوا و هوس مقاومت و اعتراض به سرش بزند. ازدواج مجدد، طلاق، همجنسگرایی و مخصوصاً سقط جنین غیرقانونی و شایسته‌ی مجازات سنگین است. مردم گیلیاد و البته کل جهان داستان با مشکل دیگری هم سر و پنجه نرم می‌کنند: بیشتر زنانِ جهانِ داستان عقیم‌اند. این موضوع را به فجایع زیست محیطی و اثرات مخرب پسماندهای هسته‌ای نسبت داده‌اند و البته در روایت رسمی گیلیاد، آن را مجازات طغیان بشر علیه خدا دانسته‌اند. به خاطر این ناباروری، هر زنی که بتواند فرزند بیاورد خاص است و لازم است که از این استعدادش استفاده شود و این جا ما شاهد تشکیل طبقه‌ای از زنان در نظام جدید به نام «ندیمه‌ها» هستیم. زنانی که توانایی باروری دارند اما حکومت از آن جایی که ازدواج یا روابط عاشقانه پیشین‌شان را مشروع نمی‌داند، از خانواده‌شان جدایشان می‌کند تا برای خانواده‌ی فرماندهان و مردان تراز اول جمهوری گیلیاد بچه بیاورند. در یک جمله، محیط داستان یک دیستوپیای تمام عیار است.


قصهی یک ندیمه


داستان را یکی از همین ندیمه‌ها روایت می‌کند. زنی که تا قبل از برپایی بساط جمهوری گیلیاد در کمبریج، شوهری داشت و دختربچه‌ای و زندگی معمولی‌ای. با روی کار آمدن آمدن مذهبیان مسیحی مستبد، حکومت، ازدواج او را غیرقانونی اعلام می‌کند و حکم می‌دهد که از آن جا که توانایی باروری دارد باید به عنوان ندیمه به یک خانواده‌ی متمول بخشیده شود. بعد از جدا کردن او از دختر و همسرش(که گمان می‌بریم توسط مأموران حکومتی کشته شده) و فرستادنش به خدمت خانواده‌ی مردی به نام «فرد»، او تبدیل می‌شود به موجودی که حقوقی ندارد، نامی ندارد به جز نام مردی که قرار است بچه‌اش را در رحمش بپرورد، و در آخر حتی حقی به فرزندی هم که به دنیا آورده نخواهد داشت. در دنیای داستان،  ندیمه‌ها اشیائی  هستند به همان مفهوم کلاسیک و قدیمی کنیزها و بردگان که می‌شود خریدشان و ازشان برای حقظ نسل استفاده کرد و بعد آن‌ها را دور ریخت… یا شاید هم نه؟ از آن جا که این زنان بارور مثل جواهر کمیابند، چرا آن‌ها را بعد از آوردن فرزندی به مردی دیگر و بعد به دیگری نداد؟ و همین طور می شود که یک رشته‌ی بی انتها از تجاوز جنسی داریم که حکومت نه تنها جلویش را نمی‌گیرد که، که خود مجری آن است و به عنوان امری مقدس تبلیغش می‌کند و طوری وانمود می‌کند گویا به دنیا آوردن فرزند برای یک مشت مرد غریبه‌ی متجاوز باید نهایت آرزوهای آسمانی یک زن باشد. داستان روایت به اضمحلال رفتن حقوق انسانی و تبدیل شدن زن به یک کالا است. یا حتی بهتر بگویم، ندیمه‌های داستان، حتی به چشم زن هم نگریسته نمی‌شوند، بلکه رحم‌های متحرکی هستند که همیشه لباس سرخ می‌پوشند که مبین باروریشان و طبقه منکوب‌شده‌ی اجتماعی‌شان است. با وجودی که قرار است ندیمه‌ها مولد زندگی باشند، حیات از خودشان دریغ می‌شود. تنها وسیله‌هایی هستند برای بقای نسل و به قول فرمانده فرد، همان دسته‌ای که لازم است بدبخت باشند تا جامعه خوشبخت شود. ایده این است که مثل دستمال کهنه آنقدر از آن‌ها کار بکشند تا از بین بروند.

در چنین دنیایی ندیمه‌ی داستان ما که اسمش را از روی اسم فرمانده‌اش «افرد» گذاشته‌اند، بی‌تابانه در پی راه فراریست که او را به دختربچه‌اش برساند و برای رسیدن به هدفش، خودش را به آب و آتش می‌زند؛ اما فضای حکومت گیلیاد به شدت امنیتی است و هر حرکت کوچکی را تحت نظر دارد که فرار را تقریباً غیرممکن می‌کند. دلیلش شاید این باشد که خود حکومت گیلیاد هم خیلی ناگهانی با کودتا روی کار آمده و راست‌گراهای مذهبی را جایگزین حکومت سکولار پیشین کرده و به همین خاطر از احتمال یک کودتای دیگر می‌ترسد.


این دیستوپیای ظلمتزده از کجا آمده؟


الهام‌بخش آتوود در ساختن جامعه‌ی گیلیاد و به تحریر درآوردن آن، اولین پیوریتان‌های آمریکایی‌اند. آتوود می‌گوید که رهبران پیوریتان قصد داشته‌اند که یک تئوکراسی یکپارچه برپا کنند که هیچ مذهب دیگری را قبول نداشته باشد. استدلال او این است که کودتایی مانند آنچه در سرگذشت ندیمه رخ می‌دهد، از مذهب سوء استفاده می‌کند تا به منافع خودش برسد.

«اگر شما بخواهید که قدرت را در آمریکا به دست بیاورید، دموکراسی آزادیخواهانه را از بین ببرید و به جایش دیکتاتوری برپا کنید، چطور این کار را خواهید کرد؟ قصه‌ای که به خورد مردم می‌دهید چه خواهد بود؟ احتمالا هیچ شباهتی به کمونیسم یا سوسیالیسم ندارد چون محبوبیت چندانی ندارند. ملت‌ها هیچ وقت فرم‌های رادیکال دولتی را روی بنیادی که در جامعه محبوبیت ندارد بنا نمی‌نهند. همین طوری می‌شود که چین یک بوروکراسی ایالتی را با یک نظام مشابه ولی با اسم متفاوت جایگزین می کند و شوروی همان پلیس مخفی امپراطوری‌اش را با یک پلیس مخفی مشابه عوض می کند و الخ.  عمق بنیاد آمریکا –به نظر من- آن افکار روشنگرانه‌ی قرن هجدهمی از جمهوری و صحبت از تساوی و جدایی کلیسا و دولت نیست. به جای آن بنیاد آمریکا تئوکراسی سنیگن قرن هفدهم پیوریتان‌های نیوانگلند با آن تعصب زن ستیزانه‌اش است که فقط کافی بود یک دوره ی هرج و مرج اجتماعی داشته باشد تا به منصه‌ی ظهور برسد. مانند هر تئوکراسی دیگری، فقط لازم بود چند قسمت از انجیل را داشته باشد تا اعمال خود را توجیه کند و به جای کتاب عهد جدید روی عهد عتیق مانور دهد.»

(مارگرت آتوود)

آتوود در این نقل قول نه تنها منشأ الهامش را مشخص می‌کند، که نشان‌مان می‌دهد که دنیای گیلیاد چقدر به دنیای فعلی ما نزدیک است. درواقع مثال‌های مشابه گیلیاد هم در دنیای واقعی وجود دارند اما گیلیاد زن ستیزی و خشونت مذهبی را به بدترین شکل ممکن به کار می‌برد. سریال در روایتی روان، با تعریف کردن داستان‌های کاراکترهای مختلف، فرازهایی از وحشی‌گری این جامعه را به نمایش می‌گذارد؛ مجازات‌های بدنی، تکنیک‌های بازجویی، ترویج بدگمانی و دودستگی بین ندیمه‌ها، و تحمیل تئوکراسی‌ای که توی زبان و فرهنگ مردم نفوذ می‌کند. هر چیزی در گفتگوهای مردم گیلیاد رنگ و بوی مذهبی-مسیحی دارد.


استعاره‌هایی زبانی که تحقق می‌یابند


اپیزود اول را که ببینید شاید با خودتان فکر کنید این مردم به چه زبانی دارند صحبت می‌کنند؟ چرا به جای سلام می‌گویند «بذرت متبرک باشد» یا «باشد که خدا باز کند»؟ این‌ها عباراتی از کتاب مقدس هستند که به طور گسترده جای سلام و احوال‌پرسی معمولی را در دنیای گیلیاد گرفته‌اند. انجیل می‌گوید «اگر گفته های خدا را اطاعت کنی{…}، بذر رَحِمت متبرک خواهد بود، و همچنین متبرک خواهد بود زمین‌های غلات و احشامت{…} باشد که خداوند آسمان‌ها را باز کند{…} تا کارِ دستان تو را تبرک دهد». (سفر تنثیه – ۲۴)

در گیلیاد عبارت‌های دینی در گفتار روزمره‌ی مردم رسوخ می‌کنند و فرهنگشان را عوض می‌کنند. شاید با خودتان فکر کنید که زبان که مهم نیست، مهم این است که حکومت در عمل چه می‌کند و از دست چند تا عبارت استعاری که کاری برنمی‌آید. این دقیقاً پیش‌فرضی است که ژاک دریدا در قرن بیستم علیهش می‌شورد؛ این نادیده گرفتن تأثیر زبان و انکار کردن ذات استعاری‌اش. سریال سرگذشت ندیمه غیر از پیام‌هایی که درمورد قدرت گرفتن تئوکراسی می‌دهد، یک آینه‌ی تمام‌نما از تأثیر زبان و مکتوبات در زندگی مردم است. جملات انجیل فقط به طور فیگوراتیو و تمثیلی برداشت نمی‌شوند بلکه به طور لیترال و تحت‌اللفظی فهمیده می‌شوند. یعنی اگر انجیل می‌گوید جنین مثل بذر است و باروری مثل کشت گیاه است، در این جامعه واقعا بچه، کالایی که مردم گرسنه‌اش هستند انگاشته می‌شود و به ندیمه‌ها به چشم زمینی بارور یا زارع نگاه می‌شود. به قول دریدا، استعاره‌ها، جهان‌بینی ما را تغییر می‌دهند. همین می‌شود که در گیلیاد، کودکانِ این ندیمه‌ها را می‌دهند به خانواده‌های دیگر. در فرهنگ کشاورزی، زارع به گندم‌هایش وابستگی احساسی ندارد و ککش هم نمی‌گزد که گندمش را از خودش جدا کند. همین نوع رفتار را هم در گیلیاد درمورد ندیمه‌ها می‌بینیم که کسی در نظر نمی‌گیرد که این زنان به بچه‌هایی که از گوشت و خونشان هستند وابستگی عاطفی‌ای دارند یا خیر. از ندیمه‌ها انتظار می‌رود که مثل کشاورزان، بچه‌هایشان را تقدیم خانواده‌های متمول کنند و کِشتِ بچه، کارشان و وظیفه‌شان است. به همین دلیل است که برای برای مردان رده بالایی که ندیمه‌ها را می‌گیرند، فرقی نمی‌کند که کدام ندیمه بچه‌شان را درست کرده و به عمل آورده است. ندیمه‌ها با برد‌ه‌های جنسی ای که براساس جذابیت و زیبایی‌شان انتخاب می‌شوند فرق دارند. به جای جذابیت جنسی، این جا قدرت باروری حرف اول را می‌زند و شرط می‌بندم آخرین باری که شما نان خوردید، برایتان مهم نبوده گندمش را کدام کشاورز کاشته.


و در پایان


دنیای سریال «سرگذشت ندیمه» هم به شدت آشنا است و هم غریب. شاید جهان ما فقط یک تار مو با تبدیل شدن به گیلیاد فاصله داشته باشد و در عین حال، همین حالایش هم کم نیستند جاهایی که در آن‌ها حقوق زنان پایمال می‌شود. البته باید بگویم که با وجودی که حقوق زنان بخش بزرگی از سریال را تشکیل می‌دهد، حتی یک لحظه هم فکر نکنید که با یک شعارنامه‌ی خشک و خالی طرف هستید. داستان به خودی خود بسیار جذاب و پرتنش است و بازی الیزابت ماس به عنوان قهرمان سریال شما را همه جای داستان با خودش می‌کشاند. ترس پراسترسی که در هر سکانس سریال جا خوش کرده کافی است تا شما را در صندلی میخکوب کند. و در آخر، سریال درمورد یک کشور یا یک جنسیت خاص نیست، که کل نظام‌های سیاسی بشریت را در بر‌می‌گیرد.

c

 

منابع   MLA style:

Atwood, Margaret. “Haunted by the Handmaid’s Tale”. The Guardian. Web. Accessed on 17 Jan 2018.

“Blessings for Obedience”. Bible, New International Version. Biblegateway. Web. Accessed on 17 Jan 2018.

Madan, Sarup. Post-structuralism and Postmodernism. Harlow, Essex. Longman, 1993.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. بهزاد

    درود
    این سریال از هر لحاظی که فکرشو بکنید فوق العاده است و نکته مهمتر اینکه خیلی به جامعه خودمون شباهت داره و چیزی که می بینیم به هیچ وجه دور از واقعیت نیست و خیلی راحت با دنیای سریال ارتباط برقرار میکنیم که نمیدونم احساس نزدیکی ما به این سریال رو باید ویژگی مثبتی در نظر گرفت یا منفی !

    این سریال میتونه یک درس تاریخی خوبی باشه برای اونایی که تاریخ نخوندن و نمیخونن و میشه از اون بعنوان یک مستند استفاده کرد تا با بلاهایی که دولت ها و حکومت های مذهبی میتونن به سر یک جامعه بیارن آشنا بشن .

    هر جامعه ای که دچار ایدئولوژی شده در پایان به خاک سیاه نشسته . نمونه هاشو میشه در جای جای این خره خاکی پیدا کرد و دید.

    مرسی .

    1. The outcast

      در ضمن شما جوری حکومت های مذهبی رو زیر سوال می برین که انگار شوروی و چین کمونیست حکومت های مذهبی بودن که خون مردمشون رو تو شیشه کردن.
      افراط گرایی ربطی به مذهب نداره افراد با هر ایده ای میتونن افراط گرا باشن کما این که هیتلر به خاطر نژاد لنین به خاطر مارکسیسم و روبسپیر به خاطر عدالت به افراط کشیده شدن و جنایات زیادی کردن. درسته که کسی که ایدئولوژی(فردی) نداره جنایت نمیکنه ولی خب کسی که ایدئولوژی نداره اصلا هیچ کاری نمیکنه!
      در ضمن برادر من هر کشوری ایدئولوژی(سیاسی) دارد اساسا ایدئولوژی(سیاسی) چیزیه که بر اساس اون ملت و حاکمیت تشکیل میشه، حالا بعضی جاها این ایدئولوژی ایده کمونیسم بعضی جاها کاپیتالیسم و علی آخر هیچ حکومتی بدون ایدئولوژی وجود نداره چون بدون ایدئولوژی مشروعیتی(نه در معنای مذهبی بلکه در معنای سیاسی) برای حکومت وجود نداره.

    2. farzad

      هیچ حکومتی بدون ایدئولوزی وجود نداره ولی بحث اینه که کدوم ایده و کجا یه رابطه ی غیر انسانی و تبعیض آمیز رو به وجود میاره. یعنی حب راستش تفاوت اساسی هست بین ایدئولوزی که قدرت رو می خواد در انحصار بگیره یا اون ایدئولوزی که می خواد قدرت رو بین آدم ها و ایدئولوژی های دیگه پخش کنه و باهاشون به مصالحه و به مسالمت رفتار کنه

    3. مهرداد

      حکومت مذهبی یا حکومت ایدئولوژی مثل کمونیست یا فاشیسم و…..مثل هم و خطرناک برای جوامع بشری هستند که دنیا با استفاده و عبرت از تاریخ ،طعم تلخش رو چشیده و اکثر ممالک پیشرفته مراقب هستند تا دچارش نشن و شاید این سریال هشداریه برای مردمی که حافظه تاریخیشون ضعیفه و یا عقلید تند مذهبی یا هر ایدئولوژی دیگه ای دارن

  2. The outcast

    نمی دونم چرا ولی به نظرم میاد که تو این سال ها داره بیش از حدی که جا داره به مذهب حمله میشه و نظر خانم آتوود در مورد این که با مذهب میشه دموکراسی رو کشت غلطه مذاهب روش تفکر خاص خودشون رو هم علاوه بر کتاب های مقدس دارن و این روش ها غالبا با خشونت مخالفه و کسایی که به سمت خشن مذهب کشیده میشن هم خیلی خیلی کمتر از کسایی هستن که به خاطر رسیدن به ثروت انسان ها به بردگی میکشن٫
    پتانسیل حکومت های مذهبی برای جواب دادن کم نیست و اگر جایی به نتیجه درست ختم نمیشن به خاطر اینه که خیلی وقت ها یه جای کار توی نظارت بر اجرای قانون میلنگه نه خود قانون(البته این مورد در مورد جوامعی که قدرت قانون گذاری رو به افراد اعطا میکنن به جای پیروی از قوانین از پیش تأیین شده، جواب نمیده)

    1. فرزین سوری

      این روش‌هایی که غالباً با خشونت مخالفه به خاطر این نیست که مذهب با خشونت موافق یا مخالفه. به خاطر اینه که در یک جایی یک سری انسان با جهان‌بینی متفاوت با خشونت مخالفن و در جای دیگر با خشونت موافق. تصور شما از قوانین از پیش تعیین شده‌ای که اگر به درستی رعایت بشن هم همیشه تضمین بر موفقیت هستند کمی ایده‌آلیستی و جزم‌اندیشانست. جزم‌اندیشی و داشتن جواب حاضر و آماده برای هر سوالی، همون چیزیه که خانم اتوود به درستی بهش در داستان اشاره می‌کنن. نمی‌دونم حد جای حمله به چیزی که پاسخش به همه چیز از پیش تعیین شده چقدره منتها قطعاً در حال حاضر بیش از حد نیست که خیلی خیلی کمتر شده. مقایسه شود با دهه‌ی شصت و هفتاد میلادی.

    2. The outcast

      من نظرم نه به جزم اندیشی خالصه نه به قانون بر مبنای عرف (قانون مبنی بر عرف منجر به هرج و مرج و اختلال میشه و حتی در جاهایی که بر مبنای عرف قانون گذاری میشه قواعدی ناظر بر قانون وجود داره که از این هرج مرج جلوگیری کنه) [البته در مجموع معمولا نظام حقوقی رومی ژرمنی بهتر جواب میده تا نظام حقوقی کامن لاو]
      صد البته حرف مذهب یکی و این که چه جوری ازش برداشت میشه به مفسر این حرف بستگی داره و خب به تبع نظر جمع حاکم میشه که خب با این روش نمیشه دموکراسی رو کشت چون وقتی نظر جمع بر اینه دیکتاتوری باشه اجبار کردن یه نظام دموکراتیک خودش یه نوع دیکتاتوری به حساب میاد
      اصول مارکسیسم قابل اجرا نیست از پایه و اساس ولی در مورد مذهب این ماجرا فرق میکنه و چه در تمدن اسلامی و چه در تمدن ایران باستان مذاهب با قدرت زیاد و پیشرفت خوبی حکومت کردن و البته همونطور که اشاره کردم حکومت های مذهبی نقطه ضعف شون به نظارت درست بر اجرای قانون بر می گرده

    3. فرزین سوری

      ببینید بحث اینه که یک چیزی هست که مدت‌ها به عنوان یه ویروس زبانی شناخته شده و تمام تلاش بشریت در دویست سال گذشته بر این بوده که ازش رها بشه. بعد شما می‌گید طبق مثال‌های ایران باستان و حکومت اسلامی که ۷۰۰ سال با اوجش فاصله داره، تنها ضعفش اینه که نظارت روش ضعیف بوده؟

      یکم عجیبه صحبتتون. منتها با توجه به محدودیت‌های همون چیزی که ازش دفاع دارید می‌کنید بنده حتا قادر به پاسخ آزادانه به شما نیستم. پس بحث رو همینجا ختم می‌کنم از سمت خودم.

    4. The outcast

      قوانین مذهب دستکم در مذهب شیعه تا حد قابل توجهی انعطاف‌پذیری داره و توسط برخی قواعد کنترل میشه و همچنین حاکم شرع هم کنترل قابل توجهی روی حد مجازات ها داره
      بحث من این جا اینه که چرا فقط چهره خشن و دگم و ناعادلانه از مذهب رو نشون میدن.(دستکم به نظر من [تاکید میکنم نظر من، نه صرفا حقیقت] اکثر نویسنده ها هنوز توی دوره رنسانس و مبارزه با کلیسا گیر کردن به حدی که تو این روزا حمایت کردن از مذهب خیلی جرات می‌خواد. (هر کسی که ادعای روشنفکری میکنه دشمنی با مذهب رو وظیفه خودش میدونه)
      •در ضمن حکومت اسلامی از اوج خودش فاصله نداره بلکه با یورش مغول به پایان رسید و چیزی که باقی مونده تکه تکه های این حکومت نه خودش و علی‌رغم این موضوع که حکومت اسلامی مذکور هم بخش قابل توجهی از قوانین شرع رو رعایت نمی کرد

    5. farzad

      من شرمنده به نظر می رسه شما با تاریخ دار اسلام و حکومت اسلامی هم آشنایی ندارین. زمان حمله ی مغول ها از نظر اداری و ساختاری عملاً نزدیک به سه قرن بود که حکومت اسلامی وجود نداشت. خلیقه محدوده ی حکمرانیش از بغداد فراتر نمی رفت و اون هم مدت ها بود که جنبه ی عملی نداشت و دیوان سالارای بغداد از خلیفه به عنوان مترسک استفاده می کردن.
      و والا نمونه های معاصر تر و تجربه های شکست خورده ی حکومت مسیحی هم کم نیستن. از نمونه ی معاصر تر کالوینیست های قرن شونزدهمی که از جهاتی با بدترین دوران قرون تاریک قابل مقایسه بود و از طرف دیگه تو همین قرن حاضر فرانکو تو نیمه ی اول حکومت خودش حداقل تو اسپانیا.
      در مورد بقیه ی حرفا و انعطاف و غیره هم من شرمنده م از ادامه ی بحث با شما به خاطر معذوریت وبسایت و قوانین کشورمون که در قالبش فعالیت می کنه. جوری که هر حرف می تونه در اون مورد خاص منجر به سوء تفاهم می شه. ممنون می شم از بردن بحث به اون سمت خود داری کنین.

    6. The outcast

      منظور من از حکومت اسلامی حکومت خلفای عباسی به تنهایی یا حکومت خلفای اموی منظور اینه که حکومت یکپاچه دنیای اسلامه (تقریبا یکپارچه)[شاید یه حاکم نداشتن ولی همشون متحد هم به حساب میومدن در حدی که توی جنگ های صلیبی خیلی ها از اون سمت جهان اسلام برای کمک رفتن مثلا صلاح الدین ایوبی که کرد{نه لزوماً کردستان ایران} بود ولی برای جنگ تا سمت مصر هم رفت]

    7. farzad

      والا در واقع یه پارچه به شمار نمی اومدن. حتی تو اسم هم یه پارچه نبودن مثلاً می شه تو همون جامعه پی گرفت که اولین کسی که ندای دفاع از اورشلیم رو داد و تو بعداد گفت تا زمانی که از اورشلیم دفاع نکنیم روزه گرفتن حرامه خود دستگاه خلافت چه بلایی سرش در اورد.
      و نه به هیچ عنوان نمی پذیرم کوچکترین ارتباط واقعی با هم داشتن. فاطمیان تو مصر و غزنوی ها تو ایران و سایر حکام فقط و فقط توی اسم پیرو خلفای بغداد بودن و قشنگ مثل حکومت های خود مختار عمل می کردن. با هم می جنگیدن و خیلی ساده علیه هم اعلام جهاد می دادن.
      و دقیقاً صحبت اینه که توی اورشلیم هم هم چین جهاد یه پارچه ای علیه صلیبی ها جهان اسلام شکل نداد. تاریخ صد ساله ی جنگ های صلیبی سرشاره از جنگ های مقطعی و حمایت های مقطعی و نبرد های چریکی طور. این طور تو یه کاسه ریختن جنگ های صلیبی به نظرم ندیدن و ایگنور کردن کل اتفاقیه که می افته تو این دوران و هیچ کدوم از این مقاومتا هم از قضا از صدقه سر حکومت خلفای بغداد نبوده. افرادی هم که رفتن عموماً نیروی نظامی محلی و حکام محلی بودن که از قضا بسیج عمومی نشدن یا اگه بعد گیر کردن تو دیوان سالاری نا کارآمد بغداد موفق به رفتن به جبهه های جنگ شدن عملاً ما بین روابط سیاسی پیچیده و بعضاً احمقانه ی فاطمیون مصر و دستگاه خلافت له شدن.
      این اتفاق از قضا دقیقاً برای صلیبیون و تمپلار ها که یه نوع دیگه از حکومت مذهبی بوده هم واو به واو و با روندی به شدت مشابه تکرار می شه.
      خلاصه جنگ صلیبی یه نبرد احمقانه ی صد ساله ی فرسایشی بوده که عملاً هیچ کدوم از طرفین هیچ ایده ای نداشتن که دارن با کی و سر چی می جنگن

    8. زهرا حمزه

      یاد بحث‌های دوستان مارکسیست افتادم وقتی که ازشون می‌پرسن یک کشور نام ببر که تونسته باشه تئوری‌های مارکس رو توش به درستی پیاده کرده باشن و خب پاسخ همیشه بلااستثنا اینه که: «نه دیگه. خوب نظارت نشده. اگر خوب نظارت می‌شد الان ما همه با هم برابر و برادر بودیم.»

    9. The outcast

      نظرات مارکس به عمل ختم نمیشه بلکه پیش بینی میکنه که سرانجام طبقه کارگر در برابر طبقه بورژوا قیام میکنه و از نظر اقتصادی آزاد میشه و تمام روش هایی که طبقه سرمایه دار به کار میبرن فقط این اتفاق حتمی رو به تاخیر میندازه
      در کل در نقد مارکسیسم کتاب های زیادی هست و یکی بهترین هاشون هم «تحلیل تاریخ» استاد مطهری هست

    10. بهزاد قدیمی

      دوست عزیزم، و همونطور دوست بالایی عزیزم، شما دو تا قبل از اینکه اینقد راحت بیاین درباره مارکس اظهار نظرهای عجیب و غریب اینچنینی بکنین، اول یه مقدار نظریات یارو بخونین! نه اینکه برین نقدهایی که به یارو شده است رو بخونین بعد بیاین درباره اش حرف بزنین.

      کلا مارکس و تئوری هاش، اونقد ساده که شما تو دو تا جمله بحث کردین جمع نمی شه.

      خلاصه محتاط تر و علمی تر باشین.

    11. The outcast

      خب به صورت کلی پایه نظرات مارکس بر نظریه دیالکتیک پایداره این نظر هم به صورت کلی به این سمت میره و دست کم تا جایی که من از آثار مارکس خوندم به نظرم این مهم ترین نکته نظراتشه ولی خب کل نظرش نیست.
      در ضمن حرف عجیبی در کار نیست و دست کم به نظر من این که بدون خوندن نظرات منتقد های یک نظر اون رو قبول کردن چندان عاقلانه نیست

    12. farzad

      نه خب شما می گید و عین حرفتون رو نقل قول می کنم:
      این حکومت میزان ایمان و اعتقاد افراد رو نمی سنجه و ایراد سیستم نظارت هم به این معنیه که این قوانین به صورت دقیق اجرا نمیشن و در نتیجه سیستم دچار فساد و فروپاشی میشه.
      من حرفی از اسلام نزدم. منتها نظارت توی نظارت و سنجش ایمان و اعتقاد راستش به تنها چیزی که می انجامه یه تفتیش کده ی بزرگه که به جای این که جامعه روند طبیعی خودش رو داشته باشه یه دستگاه عریض و طویل به وجود میاد که نگران اجرای صحیح قوانین و ایمان و اعتقادات افراده.
      و نه من نگفتم اسلام چنین حرفی زده کما این که نه توی نص صریح قرآن و تو آیات و احادیث چیزی نیست که هم چو چیزی بشه استنباط کرد.
      من صحبتم اینه که دید شما مبنی بر نظارت دقیق تنها چیزی که به وجود میاره دیستوپیاست. یعنی خب می گم دید شما شبیه دید کالوینیست های و پیوریتانیست های مسیحیه که معتقد بودن قرون وسطا و جمهوری مقدس روم به اون جا رسید چون به اندازه ی کافی نظارت نبوده. خب پس نظارت کافی می کنیم و نتیجه ش می شه اون حکومت عجیب غریب و دیستوپیا شکل که حقیقت فقط و فقط به جای طی کردن روند یه جامعه مشغول تفتیش و قانون گذاری و محدود کردن شهرونداش بود.

    13. farzad

      من ضمن تشکر از بهزاد به خاطر تذکر به جاش در مارکس یه چیزی رو در مورد این بنده خدا خاطر نشان کنم.
      یعنی خب من نه به هیچ عنوان مارکسیست نیستم و اگه از نظر سیاسی اقتصادی به جایی متمایل باشم راسته. منتها الان رفقا در کمال شجاعت حرفایی در مورد مارکس می زنن که تن بنده خدا مارکس رو که چه عرض کنم تن فیلسوفا و اقتصاد دانای راستی مث پوپر و میلتون فریدمن رو هم تو قبر می لرزونه.
      بحث اینه که مارکس حرفی از قیام طبقه ی کارگر نمی زنه. حرفی از اقداماتی که کپیتالیستا و بورژوازی و سرمایه داری و غیره علیه طبقه ی کارگر در حال قیام به کار می بنده وجود نداره. راستش خود مارکس عاشق سرمایه داریه و چیزی که داری می گی رو نه مارکس جوان و نه مارکس پیر هیچ وقت نمی گه. انگلس یه چیزایی در مورد قضیه می گه ولی خود مارکس هرگز.
      در مورد کتاب مورد اشاره تون هم بهتره حرف زده نشه که نویسنده ی کتاب با کمال احترام یک بار هم مارکس رو تورق نکردن. اصولاً چیزی که به نام نقد هست تو اون کتاب اگه اسم نقد بشه روش گذاشت حاصل شنیده های نگارنده از چرندیات بی سر و ته چپ های ایرانیه که خودشون هم البته مارکس رو نخونده بودن عموماً و نه حتی مزخرفاتی که به رشته ی تحریر در اوردن.
      جدای این دیالکتیک پایدار به این سمت می ره رو دقیقاً از کدوم یک از آثار مارکس در اوردین. یعنی خب جدا از انتهای سرمایه راستش هیچ چیزی من از اون آرمان شهر مارکسیستی که شما از آثارش استنباط کردین مهم ترن نکته ی کارشه من چیزی ندیدم. مهم ترین پروژه ی مارکس دیالکتیک مابین طبقاتی بین طبقه ی کارگر و خرده سرمایه دار و سرمایه داره و در مرکزیت اون ماجرای ارزش پول و از خود بیگانگی کار. اون جا هم مارکس یه تحلیل گره کاملاً. پیشگو نیست. یه سری تحلیل ارائه می ده که می تونن درست باشن یا غلط که معتقدم یه سری تحلیلاش هوشمندانه و باریک بینانه است هر چند لزوماً به همون مقدار درست نیست.
      حتی جایی هم که اتوپیا می سازه مارکس محتاطه و هنوز در مقام تحلیل گره. نوستراداموس وار و خیلی رمانتیک نمیاد پیش بینی کنه آری طبقه ی کارگر به پا خواهند خواست و فیلان خواهند کرد و بیثار. یه سیر تاریخی معین می کنه که از کمون اولیه شروع می شه و یه تاریخ دیالکتیکی که اصلش راستش متعلق به هگله و نه حتی خود مارکس و بنا به تحلیل خودش می خواد نشون بده که از نظر تکاملی جامعه به سمت شکل تکامل یافته اون کمون اولیه می ره. که این جا هم درسته که به خطا دست به پیشگویی می زنه منتها باز در مقام تحلیل گره. خلاصه این که طرف نسخه نمی پیچه و نظراتی صادر نمی کنه که قراره به عمل ختم بشن. جزوه ی حکومت داری یا تشویق به شورش نمی نویسه حتی وقتی داره در مورد دخالت انگلستان تو افغانستان یا در ستایش کمون پاریس یا در مورد کودتای لویی بناپارت می نویسه.
      خلاصه رفیق من جداً می گم. قبل از دادن تئوری بر اساس شنیده هات لطفاً وقایع و کتاب هایی که حرف می زنی بخون. باور کن ما الان در دهه ی پنجاه خورشیدی زندگی نمی کنیم که نه دسترسی به اینترنت بود و هم این که تنها منبع از مارکس یه جزوه ی مخدوش پنجاه صفحه ای با جهت داری سیاسی بود که حزب توده با عنوان ترجمه ی سرمایه داده بود بیرون. الان قریب به اتفاق اکثر آثار مارکس با ترجمه ی خوب با مجوز ارشاد و بدون کوچکترین سانسوری قابل مطالعه ان. وقایع تاریخی سیاسی اجتماعی از چند منبع مختلف هم منابع انگلیسی و هم منابع فارسیش موجوده و قابل مطالعه.
      اقا خیلی خوبه که می خونی و سعی می کنی نظراتت رو به بحث بذاری ولی خیلی ساده رفیق هنوز به اندازه ی کافی نخوندی. هر کسی البته مجازه و می تونه در مورد هر چیزی حرف بزنه منتها اگه می خوای عادلانه به قضاوت بشینی و یا نظرات درست تری داشته باشی در مورد هر چیزی جدی به مطالعه ی بیشتر در مورد اون موارد توصیه ت می کنم.

    14. The outcast

      خب اول از همه این من نگفتم که دیالکتیک کار مارکس بوده بلکه گفتم نظرات مارکس ریشه اش در دیالکتیکه و دیگر اینکه هر تحلیلی در بطن خودش یه پیش بینی داره مخصوصا نظری مثل اینه و نکته اصلی حرف من این بود که نظرات مارکس ارایه راه حل و کار اجرایی نبود بلکه یه نگاه کمابیش فلسفی و نظری بود نه دعوت به شورش!
      البته در مورد کلمه قیام قبول دارم که مارکس حرفی از قیام طبقه فرودست نداره ولی این عقیده که تاریخ به برابری طبقاتی میرسه در آثارش کاملا مشهوده
      در مورد اینکه عاشق سرمایه داری بوده باشه دستکم تو کتاب هایی که در موردش خوندم و تو آثار خودش ندیدم البته خب شاید به این خاطره که خیلی با دقت نخوندمش.

    15. farzad

      من هم البته نگفتم که تو گفتی ماجرا کار مارکس بوده. من صرفاً گفتم این نوع خاص از دیالکتیک که می گی دست آورد هگل بوده نه مارکس و مارکس صرفاً ازش استفاده کرده اون هم نه به صورت خیلی انبوه.
      ضمن این که هر تحلیلی در بطن خودش یه پیش بینی داره حکم قرن نوزدهمیه. یعنی تحلیل راستش وظیفه ش آنالیز کردن و به تعبیر فارسی حلاجی کردن و طبقه بندی پدیده هاست. پیش بینی هم چنان می گم کار پیشگوهاست چیزی که ذهن قرن نوزدهمی قائل به تمایز میونشون نبود.
      جدای از اون با حرفت مشکلی ندارم منتها صرفاً می گم تو استفاده از کلمات دقت کن. نگاه مارکس رسیدن به برابری طبقاتی نیست. رسیدن به جامعه ی بی طبقه است و آینده ای که ترسیم می کنه آینده ایه که طبقه درش از بین رفته و باز یه چیزی که هست و یکی از مهم ترین نقدای سوسیالیستای متمایل به راست( و البته نه چپ نویی ها و جریان سومی ها که بیشتر معتقد به نوعی اصلاح گام به گام در اقتصاد و جامعه تا نزدیک شدن و نه رسیدن به آرمان شهر مارکسن) روی مارکس می کنن همینه که از قضا وجه آرمان شهری قضیه از وجه تئوریک و نظری ماجرا کاملاً جداست و گاهی بی ربطه. یعنی لزوماً نمی شه اون وجه آرمان شهری رو از همون وجه نظری و تحلیلی قضیه مستفاد کرد.
      در مورد سرمایه داری هم لازمه دید داروینیستی مارکس مد نظر بگیری و این که مارکس کلاً نسبت به گذار از آریستوکراسی به سمت بورژوازی نظر مثبتی داره و کلاً جایی با سرمایه داری مشکل داره که خودش اون رو بحران درونی سرمایه داری می خونه وگرنه خودش با سرمایه داری اون قدر مشکل نداره. یعنی خب قضیه طبقه بندی شده خوندن و با دقت خوندن طرفه.

    16. W

      حتی اگر فرض کنیم تنها مشکل حکومت مذهبی عدم نظارت بر اجرای قوانینه (که خب خود این قوانین قراره که جزمی و غیرقابل تغییر باشند چون کلام خدا یا خدایانند و با ذات متغیر بشر در تضادند)، همچنان چطور یک حکومت میتونه میزان اعتقاد و ایمان افرادش رو بسنجه؟ آیا اصلا این نظارتی که میگید قابل اجراست؟

    17. The outcast

      این حکومت میزان ایمان و اعتقاد افراد رو نمی سنجه و ایراد سیستم نظارت هم به این معنیه که این قوانین به صورت دقیق اجرا نمیشن و در نتیجه سیستم دچار فساد و فروپاشی میشه
      معمولا حکومت هایی که بر پایه مذهب بنا میشن تو موفقیت هاشون غرق میشن و اجرای قوانین رو دستکم میگیرن

    18. farzad

      شما پس نظرتون اینه که باید ایمان و اعتقاد سنج تو اقصا نقاط محل چنین حکومتی نصب کرد. یا نه باید به صورت روزمره افراد رو از نظر ایمان و اعتقادشون تفتیش کرد. یا حتی تمام افرادی که اعتقاد لازم رو ندارن از اون ملت حذف کرد. من شرمنده م که می گم. شما از کارآمدی چنین حکومتی یه قدم فراتر گذاشتین. رسماً چیزی که مد نظر شماست دیستوپیاست

    19. The outcast

      حاجی شما جایی از قانون اسلام رو سراغ داری که بگه باید ایمان افراد چک بشه؟ یا کسی که ایمان نداره باید حذف بشه؟ اصلا شما می دونید کافر ذمی یعنی چی؟ حالا خوبه من دوباره تکرار کردم که نظارت یعنی چی و برچی؟ هر کشوری که قانون داره یه سیستم نظارت بر اجرای قانون هم داره که معمولا قوه قضاییه اون کشوره
      *من فارسی توضیح میدم درسته؟ چرا جملات رو با دقت نمی‌خنید و با bias به این نظرات نگاه می کنید؟

  3. ارس

    من حرفم خاص مذهب نیست … منتها به نظرم نفس این مسئله که “بر اجرای قوانین نظارت بشه” یه کنترل‌گری‌ای توش داره … یعنی مشخص یه سیستم قوانین برای این که به درستی برش نظارت بشه، اولا نیاز داره که سیستم باشه به طور کلی … دوما نیاز داره که اپراتور داشته باشه … سوما اپراتور دچار خطای عمدی یا سهوی می‌شه به دلیل ماهیت زبان (دست کم تا زمانی که انسان باشه اپراتور سیستم!) … ببین مسئله اینه که هیچ سیستم و ایدئولوژی‌ای که نمیاد حیات خودش رو نقض بکنه پس یه کم سخت و راست رو بخوای غیرممکنه که بیای بگی یه سیستمی هست که کاملا جوابه و توی مناسبات اون سیستم عمل کردن، باعث سعادت جمع می‌شه … از اونور یه کم به نظرم آدم می‌تونه به یه سیستمی که هزار و خرده‌ای ساله که همه‌ی نمونه های پرکتیکالش فیلد شدن، شک بکنه دیگه … نه؟ قبول نداری این حرفه رو؟ من می‌گم شما میای با قاطعیت می‌گی نبود قانون موجب اختلال در حیاطه در صورتی که هیچ وقت مثال عملیش رو ندیدی به جز مثلا تو پیشاتمدنی که اتفاقا آدما زندگی می‌کردن … یعنی شاید کیفیتشون با استانداردای امروز اونقدر خفن نبوده ولی خب اختلالی هم اتفاق نیفتاده … حالا من می‌گم شما میای اینو می‌گی …. ولی از اونور یه مدل خاصی از سیستم (سیستم ایدئولوژی مذهبی) رو با وجود هزار و یک مثال مفتضحانه، با قاطعیت می‌گی که اگه درست روش نظارت بشه همه چی ردیفه؟ … حالا من نمی‌خوام شما این حس بت دست بده که ما تیم‌آپ کردیم یا تو رو دوره کردیم یا چی … منتها خب اینم در نظر بگیر این آپسشن با این مسئله که “ناراحتی از مذهب ادای روشنفکریه”، متفاوت از همین ادای روشنفکری نیست … یعنی خب همونقدر که ادای روشنفکری کردن نفرت‌انگیزه، به مبارزه برخواستن با این ادای روشنفکر دربیارا هم (صرفا به خاطر این که به نظرت دارن ادا درمیارن) فاشیستی و نفرت‌انگیزه دیگه … از جایی که من وایسادم شما به داری به من می‌گی تا حالا ده‌ها سیستم مذهبی به شکل آبروریزانه‌ای شکست خوردن و یا دست به جنایت زدن ولی همچنان به دلیل این که نمی‌خوایم ادای روشنفکری دربیاریم و به یه سری دلیل نامعلومی که من نمی‌تونم بفهمم و لمس کنم، بیایم به یه حکومت مذهبی جدید اعتماد کنیم … خیلی معذرت می‌خوام شما پوشک بچه بخری دو بار آب بده دیگه نمی‌خری … یه چیزی که سرطان‌هاش داعش و القاعده و سانسور و میلیشاست رو ولی می‌گی بهش اعتماد باید کرد؟ … چه تاریخ دقیقی از یه جایی که این سیستم مذهبی کار کرده جود داره؟
    من شخصا البته با اعتقاد خاصی مشکل ندارم … من مشکلم با سیستم قدرته و معتقدم همه‌ی سیستما به یه اندازه منزجرکننده‌ن چون در وهله‌ی اول برای بقای خودشون طراحی شدن و یه چیز بین همه‌شون مشترکه … این بیانیه که اگه هیچ سیستمی نباشه حیات مختل می‌شه … همه‌شون از مارکسیزم و کمونیزم و پست کمونیزم و حتی سرمایه‌داری آزاد دوست و برادرمون آمریکا، یه زمانی به مثابه راه نجات اومدن و همه‌شون با این دید انگار اومدن که همه چیز در حال از هم پاشیدنه و باید یه کار اساسی کرد … همه‌شون هم بو می‌دن … کمتر و بیشتر … ولی حرفم اینه که شما از دور با یه توپ فوتبال وایسادی … یه دروازه‌ی کوچیک اون دور می‌بینی که هی بهت می‌گن هفت متره … حالا یه درصد هم گیریم که هفت متر باشه و به خاطر بعد مسافت اونقدر کوچیک به نظر میاد ولی چقدر منطقیه که هی در طول سه هزار و خرده‌ای سال به اون دروازه‌هه شوت کنی؟ بیخیال دیگه … اصن خوبه ادم یه مدت شوت نکنه ها؟ … گفتمان ‌”روشنفکری ” در برابر “دفاع از مذهب” گفتمانیه که سیستم برای ادورتایزینگ و تبلغات دهان به دهان و کمپین مارکتینگی ازش استفاده می‌کنه … حالا هر سیستمی …

  4. ناشناس

    خیلی از زنان تو خونه های خودشون شبیه به این ندیمه ها هستن

  5. ولنتینا

    متاسفانه ما هنوز هم در دنیای جبر زندگی میکنیم.
    چه دلیلی وجود داره اعتقادات خاص یک فرد یا یک گروه بر تمام افراد حاکم بشه ؟؟
    فرقی نداره این اعتقاد خاص دینی باشه یا یک ایده الوژی خاص مثل مارکسیسم باشه. حکومت باید تا جای ممکن فارغ از دین یا ایده الوژی افراطی باشه و هدف حکومت تامین رفاه و سعادت زندگی دنیوی انسان ها فارغ از مذهب / نژاد / گرایش جنسی/ جنسیت باشه.
    خود من مسیحی هستم و متعلق به مذهب ارتدکس ولی کاملا میتونم درک کنم و بفهمم که اگر دین مسیحیت بصورت جزمی روی کار بیاد چه فاجعه ای میتونه متوجه جامعه انسانی – اول از همه زنان باشه.(البته فرقی نداره دین چی باشه/اسلامی/یهودی/مسیحی/بودایی وقتی حاکم سیاسی بر ملت بشه به فاجعه ختم میشه-چون ماهیت دین بطور کلی جزمی و رادیکالی هست.)

  6. سعید

    ای کاش همه میفهمیدند که شوروی و چین نیز کمونیسم و یا همون دیکتاتوری پرولتاریا را بصورت مذهب در آوردند و بصورت نمادین ، در جایگاه مقدس اش نشاندند .ایدیولوژی سازی هر تفکری اعم از مذهبی ، زمینی یا انسانی ، همه گی به یک نقطه اشتراک نهایی میرسند : همه حیوانات برابرند ، اما خوک ها برابر ترند .

  7. سارا

    نمیدونم چرا از وقتی این سریال رو دیدم خیلی احساس نزدیکی نسبت به این داستان دارم ، گاهی اوقات فکر میکنم اگه این اتفاق تو جامعه مابیفته باید چیکار کنیم هرچند که الان تا حدودی ما یه نوع کالا به حساب میایم اگه هر انسانی بتونه بدون هیچ آزاری و فقط با خوش گذروندن به وجودش زندگی کنه میتونه یه دین جدا باشه که طرفدارای کمی داره دین انسانیت

    1. ارس یزدان‌پناه

      متوجه حس نزدیکی کامل می‌شم … به نظرم اتفاقا این حس نزدیکی از اونجایی میاد که این اتفاق تو جایی که ما زندگی می‌کنیم، مدت‌هاست افتاده.

  8. Reza

    سریال بسیار خوبیه. خیلی شبیه جامعه خودمون هست و آدم با شخصیت های سریال همزاد پنداری میکنه خیلی جاهاش متاسفانه 😃
    و اینکه با دیدن این سریال پی می بریم که حکومتی که بر اساس تقدس گرایی و یسری اصول به اصطلاح مقدس حالا این اصول چ کمونیسم باشن چه اصول دینی و مذهبی باشن تا چه حد میتونه فاجعه بار باشه…
    برخلاف بسیاری نظرات که معتقد بودن فصل 3 بد بوده بنظر من فصل 3 بهترین فصل سریال بود و ماحصل دو فصل قبل بود

  9. ناشناس

    اینجا هم ارزشیها نفوذ کرده اند!!!!!!!!!!

  10. ناشناس

    حرفهای ضدونقیض وبی منطق outcaster!!!!!!!

  11. یکی

    همون مظلوم نمایی و کاسه گدایی مظلومیت فمینیستها در قالب هنر توهمی

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری