سریال: گذرگاه کارناوال Carnival Row

2
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد
سازندگان: تراویس بیچم، رنه اِشِواریا
بازیگران: کارا دلاوین، اورلاندو بلوم، جارد هریس، ایندیرا وارما، کارلا کرون، کارولاین فورد
ژانر: دارک فانتزی، فانتزی شهری، نئونوآر، استیم پانک
سال تولید: ۲۰۱۹

یکی از تعاریف فانتزی، تحقق دنیایی است که غیرممکن، اما خواستنی است در حالی‌که ژانر علمی‌تخیلی درباره‌ی دنیایی است که ناممکن نیست اما از آن هراس داریم. مفهوم عامه‌ی کلمه‌ی «فانتزی» به بخشی از تخیلات و تصورات انسان اطلاق می‌شود که دوست دارد به آن‌ها برسد اما در عمل امکان‌پذیر نیست. به هرحال آن‌چه فانتزی به مخاطب ارائه می‌کند، دنیای مطلوب موازی است که می‌توان در آن غرق شد و لذت برد، دنیایی که در آن انسان مرزهای ناتوانی‌ و ضعف‌هایش را می‌شکند، به ابر انسان تبدیل می‌شود و به شکلی اغراق‌آمیز به نهایت قدرت، هیجان، لذت و آرزوهایش می‌رسد، هرچند این پایان خوش، با عبور از سختی‌ها و چالش‌های زیاد همراه باشد. در اغلب فانتزی‌های حماسی مضمون خیر و شر و پیروزی روشنایی بر تاریکی تکرار می‌شود و غایت آرزوی انسان برای تحقق این پیروزی و رسیدن به تعادل، حقیقت و عدالت، در آنها به تصویر کشیده می‌شود. جناح‌بندی خیر و شر در اغلب این داستان‌ها مشخص است و مخاطب همواره دوست دارد شکست پلیدی را در دنیای فانتزی داستان، تجربه کند، امری که در عالم واقع ناممکن می‌نماید.

تیزر سریال فانتزی سیاه و نئونوآر Carnival Row (یا گذرگاه کارناوال) نویدبخش سریالی خوش‌ساخت در فضایی استیم‌پانک با معمایی پرتعلیق بود. سریالی که بعضی از مخاطبین انتظار داشتند Game of Thrones بعدی شود و به همان میزان مورد استقبال قرار گیرد. اما پس از انتشار هشت قسمت فصل اول، ساعت به ساعت از امتیاز اولیه‌ی سریال در IMDB  کم و در نهایت روی امتیاز ۸/۱ تثبیت شد. هنوز خیلی از بییندگان سریال را تا انتها ندیده بودند که مجبور شدند سطح انتظارشان را از آن پایین بیاورند. و تعداد زیادی از مخاطبین بعد از یک یا دو قسمت آن را رها کردند. شاید بخش زیادی از سرخوردگی مخاطب سریال Carnival Row به انتظاری که از یک اثر فانتزی دارند بر می‌گردد.

امتیاز Carnival Row در IMDB با امتیاز سریال فانتزی A Discovery of Witches که هر دو در سال ۲۰۱۹ منتشر شده‌اند، یکسان است. تعداد بینندگان Carnival Row که به آن امتیاز داده‌اند حدوداً ۴۰۰۰ نفر کمتر بوده. اما آیا این دو سریال از لحاظ کیفیت ساخت و محتوا با هم برابرند؟ چه اتفاقی افتاد که سریالی پر هزینه با فضاسازی قوی و هنرپیشه‌های مشهور مثل اورلاندو بلوم (Carnival Row) با سریالی کم‌هزینه، سطحی و صرفاً سرگرم‌کننده (A Discovery of Witches) از دید مخاطبان ژانر فانتزی هم‌سطح تلقی می‌شوند؟ برای مثال در سریال A Discovery of witches قهرمان داستان، زن جوان جادوگری است به نام دایانا که بسیار زیباست، موهای بلوند و چشم‌های آبی دارد و در زندگی معمولی موفق است. دایانا از جادوگری فاصله گرفته و سعی دارد زندگی عادی داشته باشد، اما نیروهای جادویی پنهان در وجودش او را در مسیری قرار می‌دهد که مجبور می‌شود هویتش را بپذیرد و حقایق دردناکی را از گذشته‌اش دریابد. در این سفر دوستان و دشمنانش مشخصند، آنهایی که به او کمک می‌کنند و آنهایی که می‌خواهند او را از بین ببرند، همانطور که پدر و مادرش را به قتل رساندند. پلات قابل پیش‌بینی است، سفر قهرمان با تمام مراحلی که به سادگی قابل تشخیص است. حتی المان‌های استفاده شده برای ساخت داستان، تازگی ندارند. دایانا شبیه هری پاتر است با والدینی که توسط نیروی شر و قدرت‌طلب کشته شده‌اند و زخمی که او را به جلو هدایت می‌کند و پیشگویی‌هایی که او را به عنوان ناجی پر قدرت برای نابود کردن دشمنان شرور، نشانه گرفته‌اند. داستان تکراری و سطحی است و پیچیدگی و خرده‌روایت‌های کمی دارد، به آن عادت داریم و می‌شناسیمش. و البته حرف جدیدی برای گفتن ندارد. همان مضمون تکرار شونده در داستان‌های فانتزی، این سریال را پیش می‌برد. مخاطب همین را دوست دارد، چند ساعت پناه بردن به عالم خیال و همراه شدن در سفر قهرمانی جذاب.

گذرگاه کارناوال

موجودات فانتزی در این سریال سه دسته هستند، جادوگران، خون‌آشام‌ها و عفریت‌ها، که هر سه توانایی‌های غبطه‌برانگیزی دارند. البته در مورد عفریت‌ها چیز زیادی گفته نمی‌شود و داستان بیشتر به دو گونه‌ی دیگر می‌پردازد. خون‌آشام‌ها نامیرا هستند، سرعت بالا، شنوایی و بویایی قوی دارند و در چشم به هم‌زدنی می‌توانند خون یک انسان را به کام بکشند. قدرت‌های جادوگران هم که دیگر نیاز به بازگویی ندارد، از تسلط بر عناصر اربعه گرفته تا پرواز و سفر در زمان… همه‌اش خواستنی و رویایی است. عشق و رابطه‌ی رومانتیک دیانا با یک خون‌آشام و صحنه‌های هم‌آغوشی آنها که از اشاره فراتر نمی‌رود، جذاب است و بخش زیادی از لذت و تعلیق سریال روی این رابطه‌ی عاشقانه می‌چرخد. متیو، خون‌آشامی که 1500 سال سن دارد، عاشق دایانا می‌شود و این عشق خطر جانی برای دایانا به همراه دارد. اگر متیو نتواند غریزه‌اش را کنترل کند ممکن است به او صدمه بزند. اما پیشگویی‌ها، او را به عنوان محافظ و نجات‌دهنده‌ی دایانا در نظر گرفته‌اند و می‌دانیم که هیچ آسیبی به دایانا نخواهد رسید. همه‌ی این هیجانات را در فضایی امن تجربه می‌کنیم، خیالمان راحت است که این عشق زیبا سرانجام خوبی خواهد داشت و در نهایت دایانا به قدرت‌های افسانه‌ای‌اش دست پیدا خواهد کرد و بدخواهان را شکست خواهد داد. به همین دلیل خودمان را می‌سپاریم به هیجان و تعلیق داستان و لذت تماشای چگونگی پیروزی دایانا و متیو.

اما در Carnival Row خبری از موجودات با توانایی‌های افسانه‌ای نیست. موجودات فانتزی این سریال اندکی با انسان‌ها تفاوت دارند، Puck (موجودی شبیه جن در افسانه‌های ایرانی) سُم دارد و شاخ شبیه بز یا گاو و Faerie (پری) بال دارد و می‌تواند پرواز کند. هیچ‌کدام قدرت‌های جادویی و ماورایی ندارند و تنها جادویی که وجود دارد جادوی سیاه است که انسان‌ها از آن برای مقاصد شرورانه و قدرت‌طلبی استفاده می‌کنند. سرزمین‌های موجودات متفاوت، توسط انسان‌ها به غارت رفته است و این موجودات در شهری با حال و هوایی ویکتوریایی، پناهنده شده‌اند، شهروندان درجه‌ی دو هستند و می‌بایست تفاوت‌هایشان را مخفی کنند؛ برای مثال پری‌ها حق ندارند در سطح شهر پرواز کنند. دنیای خودبسنده‌ی این سریال، به صورتی عین به عین بازنمایی از قرن نوزدهم انگلستان است: اوج انقلاب صنعتی، شکل‌گیری طبقه‌ی متوسط و کارگر، آغاز جنبش‌های سانتیمانتال برای مبارزه با وضعیت بد طبقه‌ی پایین جامعه، ارتقای زندان‌ها، بیمارستان‌ها و مراکز عمومی و فعالیت‌‌های ضدنژادپرستی، گسترش و نفوذ ایوانجلیست‌ها در میان مردم و مبارزه‌ی دو حزب محافظه‌کار و لیبرال در پارلمان انگلستان که یکی از مسائل مهم مورد بحثشان چگونگی برخورد با برده‌داری بوده است. همه‌ی این‌ها با مصادیقی یک‌به‌یک در سریال Carnival Row منعکس می‌شود، فقط به جای سیاه‌پوستان با Puck طرف هستیم، به جای اوپیوم با Lixir و به جای اوانجلیست‌ها با فرقه‌ای از طرفداران Martyr (به معنی شهید و بازنمایی از مسیح) که سعی دارند به شرایط برابر و بهتر برای مهاجران و قشر ضعیف جامعه دست پیدا کنند. تغییر ظاهر و اسامی و صرفا قرار دادن ما به ازاء، منجر به خلق دنیایی جعلی می‌شود، نه خودبسنده که به داستان ضربه می‌زند.

A discovery of Witches (2019)

دنیای A Discovery of witches، دنیای مدرن است، ونیز زیبا، شهر آکسفورد در بهترین هوای ممکن انگلستان، روستایی در فرانسه با قلعه‌ی شکوهمند قدیمی و … دنیایی‌است پر زرق و برق و جذاب برخلاف فضای دود و مه گرفته‌ی بِرگ (The Burgue) که شهرهای بزرگ انگلستان را در قرن نوزدهم تداعی می‌کند. همین فضای تیره و تاریک برای پس‌زدن بعضی مخاطبان کفایت می‌کند اما برای بعضی دیگر صحنه‌هایی جذاب و متفاوت به وجود می‌آورد و آنها را به فضای چرک این شهر خیالی وابسته می‌کند. در حالیکه ونیز زیبا و آکسفورد آفتابی و دیگر مناظر دل‌انگیز سریال A Discovery of witches هیچ مخاطبی را پس نمی‌زند و همواره سعی شده با استفاده از نورپردازی و رنگ‌های مناسب، به شکلی محافظه‌کارانه، صحنه‌ها به تابلویی زیبا نزدیک شوند. برای مثال در کل سریال دایانا همیشه لباس‌هایی با تنالیته‌ی آبی و سفید به تن دارد که بازتابی از رنگ چشم‌هایش است و احتمالاً بیش از هر رنگ دیگری به هنرپیشه‌ی آن می‌آید و نوعی معصومیت و آرامش درونی به شخصیت او اطلاق می‌کند. اما بِرگ  کثیف است و شلوغ و در هم. مدام با اجساد دام‌ها، خون ریخته شده روی گل و لای بازار و با عشرت‌کده‌ها، بازداشت‌گاه‌ها و خانه‌های اقامت قدیمی و کهنه روبرو هستیم که قرار نیست زیبایی بصری به صورت مستقیم به ما عرضه کند.

هر دو سریال پلات قابل‌پیش‌بینی دارند و هیچ‌کدام از یک داستان بکر و تازه بهره‌مند نیستند. در Carnival Row هم باز با یک پیش‌گویی سر و کار داریم، پیش‌گویی پسر سیاستمدار بزرگی که قرار است به مراتب بالایی از موفقیت برسد و در هر دو تلاش برای جلوگیری از این پیش‌گویی، بی‌ثمر می‌ماند. در Carnival Row این تلاش عمیق‌تر، جدی‌تر و شخصی‌تر است و با جادوی سیاه و قتل‌های وحشتناک گره می‌خورد و کاراگاه فایلو با چینش جذاب‌تری از پلات، با سرنوشت خود روبرو می‌شود. انتخاب قالب کاراگاهی برای روایت، تعلیق خوب و پیچیدگی مناسبی به داستان می‌دهد. اما در A Discovery of witches دایانا به کلیشه‌ای‌ترین حالت ممکن، با سرنخ‌هایی مستقیم و اشاره‌های واضح با سرنوشتش روبرو می‌شود و در این راه مثل فایلو تنها نیست، تعداد زیادی از جادوگرها، خون‌آشام‌ها و عفریت‌ها به او مستقیماً کمک می‌کنند. هر دو پیش‌بینی به تولد نوزادی اشاره می‌کند که دو رگه است، فایلو نیمه انسان-نیمه پری است و در A Discovery of witches جاودگری که خون شیر و گرگ در بدنش جریان دارد. اما تفاوت اصلی در نوع ارتباطات و interaction با انسان‌ها رقم می‌خورد. در A Discovery of witches تقریبا ارتباطی بین موجودات و انسان‌ها دیده نمی‌شود. داستان صرفاً بین جادوگرها و دیگر موجودات می‌گذرد اما در Carnival Row آمیختگی این موجودات با انسان‌ها چالش‌های زیادی را به وجود می‌آورد. به راحتی زندگی تخیلی و فانتزی شیرین جادوگران و خون‌آشام‌ها را در A Discovery of witches تماشا و قصه‌ی آنها را دنبال می‌کنیم. این موجودات به ما ربطی ندارند و فقط گونه‌های بهتر شده‌ی انسانی هستند که آرزوی رسیدن به قدرت‌هایشان را داریم. خودمان را فراموش می‌کنیم و با بی‌تفاوتی صرفا غرق لذت تماشا می‌شویم.

اما در Carnival Row نمی‌توانیم بدون قضاوت با داستان روبرو شویم. موجودات غیر انسانی که به آنها به طعنه Critch گفته می‌شود و شاید ما به ازایی برای اصطلاح ناشایست  nigger باشد، شهروندان رده پایین شهر بِرگ هستند، کارگر، روسپی، خدمتکار و خلافکارند و نمی‌توانند جایگاه بالایی در جامعه به دست بیاورند. در حالیکه بیشتر آنها در سرزمین اصلی خود افرادی مهم و تاثیرگذار بوده‌اند و در این شهرِ در حال رشد، صرفا برای بقا به نازل‌ترین کارها تن می‌دهند. انسان‌ها، موجودات دیگر را تحقیر و به آنها توهین می‌کنند و در آینه‌ی تمام‌نمایی که از وضعیت رویارویی انسان‌ها با پری‌ها و پاک‌ها به تصویر کشیده می‌شود، خودمان را می‌بینیم، انسانی که به واقع از مقام انسانیت ساقط می‌شود. مضامین پست‌کلونیال در این سریال پررنگ هستند و در خلال مواجهه‌ی انسان با گونه‌های دیگر، ذات شرور انسانی در تمام سطوح خودنمایی می‌کند، از مرد کارگری که به یک پاک در خیابان توهین می‌کند تا زن سیاستمداری که برای رسیدن به موفقیت، پسر خودش را گروگان می‌‌گیرد و برای نابودی پسر نامشروع همسرش به جادوی سیاه و قتل‌های فجیع رو می‌آورد. در دنیای فانتزی Carnival Row انسان کجا ایستاده است؟ آیا به واقع از موجوداتی که آنها را نازل‌تر از خود می‌داند برتر است؟ این سریال هر چند با داستانی نه چندان تازه، اما با کمک‌گیری از فضاسازی جذاب استیم‌پانک ویکتوریایی، مخاطب را به اندیشه وا می‌دارد، نیمه‌ی تاریک وجود انسان را نمایان می‌کند و مخاطب را محک می‌زند.

صحنه‌های عشق‌بازی بین پری و انسان و در قسمت‌های انتهایی بین یک زن زیبا و نجیب‌زاده و یک پاک، بسیار تأمل‌برانگیز است. این صحنه‌ها از لحاظ ساخت (تصویر، نورپردازی و ترکیب) بی‌نظیر هستند. شبیهشان را پیش از این ندیده‌ایم و احساسی که در مخاطب ایجاد می‌کند، حسی دو گانه است، حسی مملو از زیبایی و در عین حال هراس! بعضی مخاطبان این صحنه‌ها را چندش‌آور می‌دانند در حالیکه بعضی‌ها این صحنه‌های ناب را می‌ستایند. ستایشگران هم ته وجودشان انگار لذتی گناه‌آلود را تجربه می‌کنند. این صحنه‌ها عجیبند، غیر عرف و به معنی واقعی کلمه فانتاستیک. اما این احساس زمانیکه دو انسان (جونا و سوفیا) با هم در گاری عشق‌بازی می‌کنند، به دست نمی‌آید. منشأ این دو گانگی کجاست؟ مخاطب چه از پرداختن به این سوال طرفه برود چه نرود، ناخودآگاه لایه‌های درونی و نظام ارزش‌گذاری‌اش را زیر و رو می‌کند. مفاهیم برابری، عدالت، قضاوت‌نکردن، پذیرش دیگری و … در ذهن او به هم می‌ریزند. مجبور است موضع‌گیری کند و خودش را محک بزند. کجای این چرخه‌ی نژادپرستانه ایستاده است؟ فقط نژاد مطرح نیست و تمام اقلیت‌ها در اینجا مصداق می‌یابند. تا کجا می‌تواند ظاهر انسانی با اندیشه‌های مدرن برابری‌خواهانه را حفظ کند؟ و اگر جواب به این سوال، رویه‌های تاریک وجودی او را رو کند، احتمالا امتیاز پایینی به سریال خواهد داد، چرا که هیچ‌کس دوست ندارد با بخش تیره‌ی وجودش که  به سختی پنهانش کرده، روبرو شود. همین می‌شود که سریالی مثل Carnival Row با ساخت قوی، فضاسازی گیرا و پر جزئیات، صحنه‌های ناب، بازی‌های خوب، مضامین عمیق و تکان‌دهنده از مخاطب امتیازی برابر با A Discovery of witches می‌گیرد که سریالی سطحی است، با داستانی تکراری که هدفی جز سرگرم‌کردن مخاطب ندارد.

دردناک است که مخاطب ژانر فانتزی صرفاً به دنبال روایتی تکراری و کلیشه‌ای از «من» بهتر خود می‌گردد و از نگاه کردن در آینه‌ی «من» حقیقی خود طفره می‌رود؛ از فضای دنیای فانتزی چیزی جز سرگرمی ساده و سطحی طلب نمی‌کند و آنجایی که از او خواسته می‌شود در انعکاس دنیای فانتزی، خودش را ببیند و ارزش‌ها و ماهیت انسانی خود را زیر سؤال ببرد، عقب‌نشینی می‌کند. مخاطب به هر دو نوع از زیرژانرهای نام‌برده شده نیاز دارد، گاهی برای سرگرم‌شدن پای جعبه‌ی جادویی می‌نشینیم و گاهی برای لذت دردناکی که به ما تلنگری بزند. خوشبختانه amazon از امتیاز دلسرد‌کننده‌ی مخاطبین روی سریال Carnival Row، عقب‌نشینی نکرده و سریال برای ساخت فصل دوم تمدید شده است.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. مسعود

    مقایسه جالبی بود. من هر دوتا سریال رو دیده بودم از بس اون دیسکاوری او ویچز بد بود دراپش کردم.
    اون Puck اسمی بود که ادما روشون گذاشته بودن اسم اصلیشون Faunئه. مثل Faerie ها که بهشون پیکسی میگفتن. البته به غیر از این موجودات چیزای دیگه ای هم بودن تو سریال سنتائور و ترول ها. البته یک صحنه بیشتر نشونشون ندادند. یک نکته دیگه به نظرم سریال به مسائل سیاسی معاصر هم سریال اشاره داشت مسائل مهاجرین مثلا.
    بهرحال مطلب بسیار خوب و لذت بخشی نوشتن خانم کاظمی.
    بسیار دوست داشتنی

  2. سپبده

    عالی بود، عجب نقد دقیقی، خیای دنبال یه نقد خوب برای این سریال میگشتم، ولی چیزی پیدا نکردم.
    میشه قسمت آخر سریال رو هم نقد کنین، قسمت آخر منو یاد محدودیت های یهودی های لهستان به منطقه ی گتوی در جنگ جهانی دوم انداخت.

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا