انسان، آنتروپوسین و داستان یک بیماری

مقدمه

به این دوره‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم آنتروپوسین می‌گویند. دوره‌ای که خلاصه‌ی بچه‌مدرسه‌ایش این می‌شود که زمین در حال تغییر است و مثلاً سطح آب دریاها بالا می‌آید و یا باکتری‌ها نسبت به آنتی‌بیوتیک‌ها مقاوم می‌شوند. می‌شود گفت آنتروپوسین از آن داستان‌هاست که از همان نقطه اوج و وسط ماجرا شروع می‌شود و مخاطب عین داستان هملت، باید از اول بفهمد که پادشاه مرده و در طول ماجرا و وسط مخمصه اصلی کم‌کم با جزئیات حادثه‌ی کشته‌شدن پادشاه آشنا بشود. قبلاً مرسوم بود که شروع این عصر زمین‌شناسی را همزمان با انقلاب صنعتی می‌دانستند. حالا خیلی‌ها ابتدای ماجرا را مصادف با شروع قرن بیستم می‌دانند. به هر حال شکی وجود ندارد که یکجایی بین ۱۷۸۴ (سال اختراع موتور بخار) و ۱۹۴۵ (سال اختراع بمب اتم) عصر هلوسن تمام شد و آنتروپوسین شروع شد. ما می‌دانیم زمین تغییر کرده و مدرنیزاسیون اتفاق افتاده. اما اگر بخواهیم از تراژدی آنتروپوسین جان سالم به در ببریم باید اول بفهمیم که در این دوران چه اتفاقی افتاده است. از ابتدای قرن نوزدهم تا شروع قرن بیستم، چه اتفاقی افتاد که موجب تغییرات عالمگیر شد؟ ادامه مطلب >

مصاحبه

تیموتی مورتون یکی از مهم‌ترین چهره‌های فلسفه‌ی روز است. احتمالاً چون علایقش از موسیقی بیورک تا گرمایش زمین را در برمی‌گیرد. به این دلیل که تا این حد به زبان ساده و معمولی صحبت می‌کند، فهمیدن ایده‌هایش از سویی ساده است و در سطوح بالاتر چالش‌برانگیز. زبان مورتون زبانی ارجاعی است. او در نوشته‌هایش به مسائل مختلف از فرهنگ عامه، سینما و تلویزیون تا رشته‌های مختلف علوم ارجاع می‌دهد. از این روست که تأثیر ایده‌هایش را هر روز بر رشته‌های مختلفی شاهد هستیم: فلسفه، اکولوژی، هنر، معماری. به خصوص ایده‌ی هایپرآبجکت (ابراوبژه) – که در کتاب اخیرش در موردش توضیح می‌دهد – موضوعی است که فلاسفه را در سراسر جهان به بحث و گمانه‌زنی واداشته. هایپرآبجکت‌ها موجوداتی در مقیاس‌های عظیم زمانی و مکانی هستند که از ادراک انسانی خارج هستند و ابزاری غیرمعمولی برای فکر کردن در مورد مسائلی مثل گرمایش زمین و احتمالاً یادگیری این که چطور با وجود این دست مسائل به زندگی‌مان ادامه بدهیم. ادامه مطلب >

داستان

درباره زمان،TV ، رویا و خاطرات آنتروپوسین... ادامه مطلب >

آینه‌ای از حیات تهران است. تندیسی از بوهایی که از او به مشامش رسیده. او تمام رایحه‌هایش هست. فرزند و والد او. همزاد او. اتحاد اتوبان‌ها در ساقه‌های گازی‌اش جلوه دارد. نفس بعدی ما ممکن است از بزاق مترشح او باشد.  لبه‌ی تیز برج‌ها مترادف جوشش‌های حجیم تن اوست.  فش فش اولترا سونیکش را می‌شنویم ولی می‌دانیم که نمی‌بیند چون چشمی ندارد. ادامه مطلب >