دو راهی ابله‌ها: خشونت طبیعی است، اما خشونت جنسی نه؟!

4
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

در نهایت باید با هیولا چه کنیم؟

(متن زیر یادداشتی است در راستای پاسخ به این نوشته)

بیاید زیاد حاشیه نرویم و وقت شما خواننده عزیز را تلف نکنیم؛ ماجرا از این قرار است که یک انسان متمدن، پدر خانواده، لابد کلیسا/مسجد‌بروئی می‌آید می‌بیند گل پسر درس خوانش دارد مورتال کامبت بازی می‌کند. تا اینجای کار که آقای نینجا عقرب‌(اسکورپیون) دارد مشت و لگد می‌پراند به آقای نینجا یخ‌زن‌(ساب زیرو)، خب پدر محترم هم لابد با خودش می‌گوید: «آفرین آفرین، بالاخره پسر است دیگر، یک مقدار خشونت در وجودش هست.».  بازی جلو می‌رود و گل پسر داستان ما با نینجا عقربش حسابی دخل نینجا یخ زن بازی را در می‌آورد و جانش را به نزدیک‌های صفر می‌رساند که ناگهان حادثه اتفاق می‌افتد.

حادثه از این قرار است که:

اینجاست که سوال مطرح می شود چقدر خشونت «خوب» است؟ تا کجا پیش برویم اشکالی ندارد؟

مقاله‌ی قبلی‌ام درباره سیاه‌نمایی به این می‌پرداخت که داشتن حس‌های «بد»‌(نظیر خشم، ترس و غم) در یک اثر هنری چه تأثیری می‌تواند بر مخاطب داشته باشد. بحث حاضر هم به نوعی در همان سرفصل می‌گنجد.

وقتی فروید «اصل لذت» را تبیین می‌کند، می‌گوید که لذت در تقابل با واقعیت قرار می‌گیرد و فرد بعد از آنکه به بلوغ ذهنی رسید در می‌یابد به عوض اینکه از سریع‌ترین راه ممکنه به لذت برسد، سعی کند به لذتی برسد که به لحاظ اجتماعی و قانونی منطقی باشد و برایش دردسر ساز نشود. این مدل فرویدی تا حدود زیادی در حل مساله‌ی غامض ما کمک می کند. فروید لذت را در تقابل با «واقعیت» می‌گذارد؛ اما در قرن بیست‌و‌یکم چیزی داریم به نام واقعیت مجازی که در کامپیوتر و اینترنت اتفاق می‌افتد و به عبارتی همه چیز واقعیت را دارد به جز جسم مادی‌اش را. حالا سوال اینجاست که آیا حضور خشونت جنسی در یک بازی، فیلم، یا اثر هنری امری اخلاقی است؟ برای ما و بچه‌‌های ما «خوب» است؟ اگر یک فیلمی ساخته شود که در آن کودکی را مُثله می‌کنند و جزئیات قطعه قطعه شدن را به نمایش می‌گذارند، دیدن این فیلم برای مخاطبان تروما ایجاد نمی‌کند؟ بیایید فراتر برویم: بازی کامپیوتری‌ای که پسر دوازده ساله‌ی شما نصب کرده است، او را در نقش یک قاتل روانی قرار می‌دهد که با تبر به خیابان می‌رود و مردم را تکه‌تکه می‌کند؛ بگذارید به شما بگویم هر چه بیشتر تکه‌تکه‌شان کند و فجیع‌تر این کار را بکند امتیاز بیشتری هم می‌گیرد! تشویق هم می‌شود! آیا جز این است که این بازی را شخص شیطان طراحی کرده است تا اذهان معصوم کودکان ما را دچار تشویش‌(با تشویش اذهان عمومی اشتباه نشود) کند؟ فکر می‌کنم تا حد خوبی به سرحدات مساله اشاره کرده‌ام اما اجازه دهید پا را یک قدم دیگر هم فراتر بگذارم و مثال تشدید‌شده‌تری برایتان بیاورم که حسابیِ حسابی مساله را روشن کنیم‌(قول می‌دهم این آخرین قدم باشد):

اینک به جای یک بچه دوازده ساله، مرد چهل ساله‌ای را در نظر بیاورید که بیکار و چاق است و در خانه کاری جز بازی کردن ندارد. اما او وقتش را تماماً با نوع مخصوصی از بازی تلف می‌کند: بازی‌هایی که در آن این آقای چاق نقش یک بچه‌باز را دارد و می‌تواند در بازی به همه‌ی کاراکترها تجاوز کند. آیا این بازی برای جامعه‌ی بشری ضرر محض نیست؟ نباید سانسورش کنیم؟ نباید طراح بازی را بسوزانیم و بازی‌کننده را زنده‌زنده دفن کنیم؟

مساله را می‌شود به صورت مساله‌ی اخلاق نگاه کرد. اگر انسانی در خیال خود از اعمال شیطانی‌(در اغلب موارد به صورت انجام رفتار ناحق‌(خشونت، تجاوز، دزدی و …) در قبال شخص ضعیف‌تر) لذت می‌برد، آیا «کار غیر اخلاقی» می‌کند؟ خیلی واضح است که خیال کردن، با انجام دادن متفاوت است. وقتی فروید درباره تقابل لذت و واقعیت می‌گوید، دارد درباره‌ی فعلی واقعی که اتفاق می‌افتد و بر دیگران تأثیر می‌گذارد صحبت می‌کند. شما می‌توانید خیال همه چیز را بکنید، مادامی که این خیال خود را به شخص دیگری منتقل نکنید‌(از طریق رفتار، گفتار، نوشتار و …) شما هنوز «کار»ی نکرده‌اید که بشود گفت غیر اخلاقی‌(و یا اخلاقی) است. بیشتر جلو برویم، اگر کسی اثری هنری را مصرف می‌کند که در آن صحنه‌های غیر اخلاقی وجود دارد(صحنه‌های مبتذل، خشونت‌بار، دزدی و…) و از آن صحنه‌ها لذت می‌برد، البته و صد البته که دچار گناه شرعی شده است و جایش در دوزخ الله جل جلاله است، اما به لحاظ اخلاق مدرن، طرف همچنان «کار»‌ی نکرده است. البته این هم هست که اگر شما چیزی را مصرف کنید و به خصوص برای مصرفش پولی بپردازید یا تلاشی بکنید، در واقع دارید به توسعه‌ی محصولات مشابه آن کمک می‌کنید و در حد همین کمک، شما یک کاری کرده‌اید بالاخره! (که می‌توان آن را به لحاظ اخلاقی و قانونی سنجید و گفت که شما مثلاً فلان قدر مجرم هستید یا نیستید!). اگر یک بازی انلاین در اینترنت موجود است که شما پولی برای بازی کردنش نمی‌دهید و در آن بازی انواع فسق و فجور برقرار است، اینکه شما آن بازی را انجام می‌دهید و لذت می‌برید، نمی‌تواند امر غیر اخلاقی‌ای باشد. چون برای اینکه هر امری اخلاقی یا غیر اخلاقی باشد، باید ابتدائاً امری «واقعی» باشد. این حالت شما (لذت بردن از یک خیال شیطانی) نهایتاً می‌تواند خصوصیت «ناپسندی» باشد.

تا اینجای کار مساله مشخص است: مصرف کننده‌ی اثر هنری را نمی‌توان مواخذه کرد که با مصرف اثری هنری که در جامعه عرضه شده است‌(بگوییم به صورت قانونی و مجاز) کاری غیر اخلاقی انجام می‌دهد. به خصوص اگر این را گره بزنیم به همان صحبت فروید که بشر به دنبال ارضای لذائذی است که در واقعیت برایش مشکلی ایجاد نکنند. خب حالا هم که فعلاً کشتن نینجا یخ‌زن و فرو بردن سیخ آتشین در حلقش، باعث اعدام بازی‌کن در دنیای واقعی نمی‌شود‌(فعلاً البته… استبعادی ندارد در آینده‌ی نزدیک دستگاه‌های قضایی فکر کردن به قتل را با اعدام شخص متفکر پاسخ بدهند). پس شخص با ارضای میل وحشی خشونتش در بازی لذت می‌برد و هزینه‌ی اجتماعی عمل را نمی‌دهد چون چنین عملی را مرتکب نشده است. چیزی که شخص تجربه کرده است احساسی است شبیه‌سازی شده از انجام آن عمل.

شخص مصرف‌کننده را پس تا حدودی می‌توانیم تبرئه‌شده فرض کنیم. اما برویم سراغ تولید‌کننده‌ی شیطان‌صفتی که قصد فریب اذهان کودکان ما را دارد‌(و زنان ما را، و مردان ما را!). چرا یک موجود شیطان‌صفتی باید باشد که فیلم مبتذل درست کند، بازی خشونت‌آمیز درست کند، چیزی درست کند که در آن به زن و بچه‌های بی‌گناه مردم تجاوز می‌‌شود و آن را عرضه کند تا دیگران لذت ببرند؟ پاسخ روشن است: صراحتاً باید گفت بخشی از غریزه‌ی بشر از مسائل غیر اخلاقی‌(از ظلم کردن در حق دیگرانی که خودش نیستند) لذت می‌برد. بشر هم برای هر چیزی که لذت‌آور باشد پول می‌پردازد. پس صنعتی به راه می‌افتد که لذت تولید می‌کند و سودآور است.

آیا فروشندگی مواد مخدر هم چیزی مثل ارائه بازی کامپیوتری ِ خشونت‌بار نیست؟ نباید سازندگان این بازی‌ها را هم مثل صنعت‌گران شیشه‌(با شیشه پنجره اشتباه نشود) به زندان انداخت؟

درباره‌ی تأثیرات مادی مخرب مواد صنعتی مخدر، مقالات علمی متعددی وجود دارد و مشخص است که این نوع لذت می‌تواند منجر به تخریب فیزیکی و مادی مصرف‌کننده بشود. به همین دلیل است که اغلب جوامع، کسب سود از راه فروش این نوع لذت را ممنوع یا محدود می‌کنند.

آیا درباره‌ی تأثیرات مخرب بازی‌ها، فیلم‌ها، نقاشی‌ها، عکس‌ها و سر آخر داستان‌های گناه‌آلود‌(خشونت، ترس، ناهنجاری‌های جنسی و غم) هم چنین مستندات علمی و مطالعاتی وجود دارد؟ می‌دانیم که برای استفاده از این نوع محصولات، محدودیت‌های سنی وجود دارد. به عبارتی، جوامع می‌دانند که دوست ندارند بچگان خردسالشان از کودکی با حس‌های منفی وجودشان روبرو شود‌(و لابد ترجیح می‌دهند همه‌ی بچه‌ها در سرزمین پریانی مملو از شادی و رقص و کارتون بار بیایند). پس ما هم برای راحت‌تر کردن بحث فعلی، مساله‌ی کودک را جدا می‌کنیم و می‌گوییم که فرض کنید محدودیت سنی برای مصرف اثر هنری/مبتذل وجود دارد. اما حالا که کودکان را جدا کرده‌ایم، درباره ی یک نوجوان شانزده ساله چه می‌شود گفت؟ آیا دریدن دل‌ و‌ روده‌ی یک کاراکتر کامپیوتری که در مغز این نوجوان لذت وافری ایجاد می‌کند، برایش ضرر ندارد؟ بهتر نبود صحنه‌های خشونت‌آمیز را جدا می‌کردند یا محدودش می‌کردند؟ اعتدال را رعایت می‌کردند‌(مثلاً دست یارو را قطع می‌کرد به جای اینکه قلبش را از سینه‌اش بیرون بکشد)؟ آیا خشونت هم مثل همه چیز بهتر نبود تا حدودی باشد ولی نه خیلی؟ آیا دنیای استانداردِ «همه چیز خوبست اما نه زیادش» بهشت موعود و جامعه‌ی ایده‌آل نیست؟ پیش از آنکه درجا گزینه‌ی «بله همین طور است» را انتخاب کنید، چند تا پاراگراف باقی‌مانده را مطالعه کنید.

دو نظریه را بررسی کنیم: اولی می‌گوید لذائذ در وجود انسان نهادینه هستند و هر چقدر که بیشتر سرکوفته شوند و فرصت کمتری برای ابراز وجود بیابند قوی‌تر و گنده‌تر می‌شوند. نیروی عقده‌های سرکوفته آنقدر بزرگ می‌شود که موجودات بالغ و قدرتمند را‌(در مناصب رده‌بالای اجتماعی) از جای می‌جنباند و از آن‌ها هیولاهای واقعی درست می‌کند‌(هیولایی با موهای نارنجی و پوستی سرخ که از سوراخ دهانش آتش بیرون بیاید و مردم دنیا را به کشتن دهد). دومی می‌گوید که اگر زمینه‌ی حضور چیزی در جامعه کمتر باشد، خود‌به‌خود میل به آن چیز هم از بین می‌رود و کمتر می‌شود. مثلاً اگر به آب فکر نکنیم کمتر تشنه می‌شویم. وقتی هم تشنه شدیم فقط به قدر نیاز مصرف کنیم و خلاصه صرفه‌جوئی و قناعت و احتیاط و اعتدال راه سعادت است.

نظر اول موافق افرایش تولید و مصرف است و در نتیجه به پویایی اقتصادی منجر خواهد شد. نظر دوم، موافق قناعت و کم‌مصرفی است و به آرامش و تلاش کمتر می‌رسد. وقتی خوب به این دو نظریه نگاه می‌کنم، درست همان اولین و آخرین معضل بشری را می‌بینم: «با هیولا چه کار کنیم؟». نظر اول می‌گوید به چشمانش نگاه کنید و با او روبرو شوید. یا می‌کشیدش یا کشته می‌شوید. نظر دوم می‌گوید، تا جای ممکن ازش فاصله بگیرید. زیر تخت خوابتان مخفی شوید. گوش‌ها و چشم‌هایتان را بگیرید و به آن هیولای لعنتی فکر نکنید. از دستش فرار کنید!

هر دو، از مکانیسم‌های دفاعی موفق نوع بشر هستند: فرار و تقابل. فرار معمولاً وقتی رخ می‌دهد که قدرت کمتری داریم، تقابل وقتی رخ می‌دهد که یا قدرت بیشرتی داریم، یا فرار ممکن نیست. فرار راه محافظه‌کارانه‌تریست که خطر کمتری به همراه دارد، اما در عوض دستاوردی هم ندارد. تقابل، خطرناک‌تر است، اما  می‌تواند دستاوردی هم داشته باشد.

برونو بتلهایم، نویسنده‌ی کتاب افسون افسانه‌ها معتقد است خشونت‌های سبعانه‌ی موجود در داستان‌های پریان برای کودک می‌تواند آموزنده باشد، به خصوص اگر شخص خاطی در انتها به مجازات برسد. به عبارتی این خشونت می‌تواند کودک را با وضعیت ترس‌آلودی مجازی در موقعیتی کنترل‌شده‌(داستانی که چیزی جز کلمات نیست و هر وقت بخواهی می‌توانی خواندنش را متوقف کنی) مواجه کند و باعث شود که در خلال این تجربه‌ی ناپسند، آموزش مهمی به کودک منتقل شود: آدم بده، دیر یا زود مجازات می‌شود. حتا اگر این هم نباشد، کودک می‌تواند با ترس‌های خیالی‌اش روبرو شود و شاید برای مقابله با آنها راه حل‌های خیالی بیابد که باز به از هیچ است. البته ما کودکان را از مقوله‌ی بحث فعلی بیرون انداختیم‌(بیچاره‌ها) اما می‌شود این نظر برونو بتلهایم را به نوعی به کار بست که: داشتن صحنه‌های ناهنجار، به تمامی هم بی‌معنی و بی‌‌مصرف و مضر و شیطانی نیستند. شاید با روبرو شدن با آنها بشود با نوعی از تروما روبرو شد که در دنیای واقعی نمی‌شود آن را فهمید. ترس از تروریست‌ها، قاتلان و متجاوزان را نمی‌شود در دنیای واقعی تجربه کرد‌(منظورم بیش از یک بار است)، اما در دنیای مجازی، کتاب، فیلم و داستان می‌شود. می‌شود قاتلی بود، قاتلی را دید، او را کشت و خلاصه همه کار کرد و سر آخر هم بلند شد و چیپس و ماست را زد بر بدن و رفت سراغ باقی‌مانده‌ی تست‌های آموزنده‌ی کنکور های مختلف سراسری.

من نمی‌خواهم موضع صریحی بگیرم، چون فکر نمی‌کنم که بتوان تمام محصولات هنری و رسانه‌ای با حس‌های سیاه یا گناه‌آلود را در یک گونی قرار داد و حکم کلی برایشان صادر کرد. اما موضعی که دارم اینست که اگر حقیقت مسلمی وجود ندارد که به صورت علمی ثابت کند اثر سیاه‌(ترسناک، خشونت بار، جنسی و …) تروما ایجاد می‌کند و مضر است، از هیولا نترسید! هیولا را مصرف کنید. چون مسلماً دیدن هیولا و فائق آمدن بر آن شما را قوی‌تر خواهد کرد. اگر دلیل «واقعی» وجود ندارد که لذت گناه‌آلود شما به ضررتان تمام می‌شود‌(مثلاً شما را دستگیر نمی‌کنند و کارتان خلاف قانون مملکتان نیست)، آن را در دنیای مجازی‌(تخیلات) تجربه کنید.

خشونت

اگر مصرف‌کننده‌ها آموزش دیده باشند، بدانند که دارند هیولا می‌بینند، بدانند که چطور هیجانات خودشان را مهار کنند، رفتن به دیار هیولاها حتماً تجربه‌ی «ارزشمندی» خواهد بود اگر چه شاید تجربه‌ای «خوب»، «خوشایند» یا «پسندیده» نباشد. مساله این است، هیولاهای ما وجود دارند. روبرو نشدن با آن‌ها یک رویکرد انفعالی است که باعث رشد کسی نخواهد شد. ماندن در پیله‌ی معصومیت آدم‌ها را لوس و شکننده و ناکارآزموده بار می‌آورد؛ فاقد قوه‌ی تخیل؛ مسخ روزمرگی و اجازه بدهید بگویم آدم‌واره. روبرو شدن با هیولا ممکن است منجر به مرگ شود. (مخاطب را تبدیل به آدمی خلافکار، قاتل و یا ترسو کند) اما در قرن بیست‌و‌یکم و با وجود دانش و ابزارهای مهار‌کننده، احتمال اینکه شما بر هیولا فائق شوید، و چیزی بیشتر از یکی دو تازخم برندارید خیلی بیشتر است. در عوض دفعه‌ی بعدی که در حیاط واقعی مدرسه با ناظم بچه‌باز واقعی مدرسه رو‌برو شدید، از شدت ترس شلوارتان را خیس نمی‌کنید و جیغ و داد می‌کنید که برای نجات شما از وضعیت خطرناک واقعی واکنش خیلی خیلی موثرتری است!

با هیولا روبرو شدن، بچه‌ها را قوی‌تر می‌کند.


پی‌نوست:

با تشکر از سید ابراهیم تقوی، صدرا محمدی، سروین جبرئیل‌زاده و فرزاد خلیلیان که با روخوانی و ارائه‌ی نظرات سازنده‌شان به نوشته‌ی اخیر کمک کردند.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. مهردادmk

    عمو جون اینو الان درباره مورتال کمبت گفتی؟؟؟؟مورتال کمبت فقط خشونت بزن بزن و خون داره نه اون خشونت به اصطلاح جنسی که تو میگی

    1. ناشناس

      اصلا خوندی مطلبو باباجون:

  2. علی

    به نظر شما بازی مورتال کمبت یه بازی خطرناکه اما اشتباه میکنین شما دارین سیاه نمایی میکنین .
    درباری مورتال کمبت اصلن سحنه های جنسی دیده نمیشه چرا دارید دروغ میگید

    1. ناشناس

      خوندیش یا نخوندی ؟

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • مجله سفید ۳: پری‌زدگی

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم