فیلیپ کی دیک ویران‌شهر و انسان‌های قلابی

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

این ویران‌شهری نیست که بهمان وعده داده بودند. نه داریم کم‌کم یاد می‌گیریم که عاشق برادر بزرگ باشیم که اگر اصلا وجود داشته باشد، زیر باد خنک تکنولوژی‌های طبیعت‌دوست، بالاسر مجموعه‌ای از مزارع تحت خدمتش زندگی می‌کند. نه با مخدر سوما و مغزشویی‌های ناآگاهانه برایمان لالایی خوانده‌اند تا گیج‌وگنگ به سلسله‌مراتب اجتماعیِ فراگیرشده تن بدهیم.

ویران‌شهرها معمولا به خیالپردازی درباره‌ی کنترل تام‌وتمام منجر می‌شوند، که در آن سیستم می‌تواند همه‌چیز را ببیند، همه‌چیز را می‌داند و همه‌چیز را تحت کنترل دارد. و البته که جهان ما هم جهان نظارت همه‌جانبه است. صف اطلاعات تلفن‌ها و تجهیزات خانگی، مثل ذرات توی اتاقک ابر، خواسته‌ها و رفتارهایمان را به کمپانی‌هایی مثل فیس‌بوک، آمازون و گوگل نشان می‌دهند. با این حال این اطلاعات ناکامل‌اند و به دست الگوریتم‌های یادگیری ماشین جمع‌آوری شده‌اند که خودشان هم اشتباهاتی دارند. تلاش این تجارت‌ها برای دستکاری کردن خواسته‌هایمان به پیچیدگی‌های بیشتر هم می‌انجامد. روزبه‌روز برای این کمپانی‌ها سخت‌تر می‌شود که رفتارهایی که قصد تحلیل‌شان را دارند از دستکاری‌های خودشان و دیگر کمپانی‌ها تمییز دهند.

این هیچ شباهتی به تمامیت‌گرایی ندارد، مگر آنقدر دقت‌ کنید که چشم‌هایتان چپ شوند. همانطور که کیرن هیلیِ جامعه‌شناس مطرح می‌کند، انتقادات سیاسی گسترده از تکنولوژی‌های تازه، اغلب شباهت خانوادگی زیادی به استدلال‌های طرفداران سیلیکون ولی دارد. هردویشان فرض را بر این می‌گیرند که تکنولوژی همانطوری که شناسانده و تبلیغ‌شده عمل خواهد کرد که لزوما حقیقتی در این قضیه نیست.

آرمان‌شهرهای استاندارد و ویران‌شهرهای استاندارد هرکدام در نوع خاص خودشان بی‌‌نقص‌اند. ما در جایی بی‌قاعده‌وقانون‌تر زندگی می‌کنیم، جهانی که تکنولوژی‌ها به شکلی توسعه پیدا می‌کنند که روزبه‌روز تشخیص آدم‌ها از چیزهای مصنوعی سخت‌تر می‌شود. جهانی که اینترنت و شبکه‌های اجتماعی ساخته‌اند، نه شبیه یک سیستم که بیشتر شبیه یک زیست‌بوم است، جمعی از فرصت‌های متعدد و غیرمترقبه، و نهادهایی که ساخته‌شده‌ و تغییر پیدا کرده‌اند تا از آن‌ها به طرق گمراه‌کننده‌ای سواستفاده کنند. انگل‌های نیمه‌خودگردان، ساختارهای عظیم تبلیغاتی را تحت استعمار خودشان در‌آورده‌اند. کلاه‌بردارها الگوریتم‌هایی ساخته‌‌اند تا یک کتاب کاملا ساختگی بنویسند که می‌شود روی آمازون فروختشان، کتاب‌هایی که متون دیگر کتاب‌ها و منابع آنلاینی مثل ویکی‌پدیا را روی هم می‌گذارند تا خریداران را فریب بدهند یا از سوراخ‌های ساختار خسارت‌دهی آمازون سود ببرند. بخش بزرگی از سیستم اقتصادی را بات‌ها تشکیل داده‌اند، سیستم‌های خودکاری که طراحی ‌شده‌اند تا مدام بازارها را برای فرصت‌های سودآورِ زودگذر زیرنظر داشته باشند. برنامه‌هایی با پیچیدگی کمتر به سیستم‌های تجاری آنلاینی مثل ای‌بی و آمازون حمله می‌کنند که کارشان هرازگاهی نتایجی خارق‌العاده به بار می‌آورد، مثل وقتی که دو بات رقیب با مزایده قیمت یک کتاب بیولوژی را تا ۲۳۶۹۸۶۵۵.۹۳ دلار بالا بردند (البته به اضافه‌ی ۳.۹۹ دلار هزینه‌ی ارسال کالا)

به بیان دیگر، ما در آینده‌ای فیلیپ کی.دیکی زندگی می‌کنیم، نه در جهان جرج اورول یا آلدوس هاکسلی. دیک را نمی‌شود به نسبت دیگر نویسندگان علمی‌تخیلی پیشگوی بهتری در رابطه با تکنولوژی دانست، حتی می‌توان مدعی شد که از بیشترشان بدتر بوده است. جهان‌های تخیلی او تکه‌های عجیبی از کالیفرنیای دهه‌ی پنجاه و شصت را با فضاپیماها، مخدرها و گمانه‌زنی‌های اجتماعی به هم پیوند می‌زنند. دیک اغلب با عجله و برای پول می‌نوشت، بعضی‌‌وقت‌ها هم تحت تاثیر مخدر یا الهام‌های مذهبی شخصی تازه و ناگهانی.

با این حال، اضطراب هستی‌شناسانه‌ی جهانی را که در آن انسان‌ها و ناانسان‌ها، واقعی‌ها و تقلبی‌ها با هم یکی می‌شوند، به شکل نبوغ‌آمیزی به تصویر کشیده. همانطور که خود دیک کارش را (در مقدمه‌ای بر مجموعه داستان «امیدوارم به زودی برسم» منتشرشده در سال ۱۹۸۵) توصیف می‌کند:

دو مساله‌ی بنیادین مرا مجذوب می‌کنند، یکی اینکه «واقعیت چیست؟» و دیگری اینکه «چه چیز برسازنده‌ی انسان اصیل است؟» طی بیش از بیست‌وهفت‌سالی که رمان و داستان کوتاه منتشر کرده‌ام، بارها و بارها این دو مساله‌ی مرتبط به هم را مورد کندوکاو قرار داده‌ام.

این وسواس‌های ذهنی تا حدی در افسانه‌ی شخصیِ پیچیده و مداوما در تکاملِ خود دیک ریشه داشت (که در آن ساختگی بودن «واقعیت» کاملا باورپذیر بود و همه‌ی ما زمانی در اولین قرن پس از میلاد در فلسطین زندگی می‌کرده‌ایم.) اما از علاقه‌مندی شدید به روند ساخته‌ شدنِ اجتماعی واقعیت هم می‌آمد. دیک بر این باور بود که ما در جهانی زندگی می‌کنیم که «واقعیت‌هایی جعلی به دست رسانه‌ها، حکومت‌ها، شرکت‌های بزرگ، و گروه‌های مذهبی و سیاسی تولید می‌شوند، و سخت‌افزارهایی الکترونیکی وجود دارند که این جهان‌های ساختگی را مستقیم به ذهن خواننده هدایت می‌کنند.» به استدلال او:

بمباران واقعیت‌های ساختگی به سرعت به تولید انسان‌های غیراصیل و جعلی می‌انجامد، که به اندازه‌ی داده‌هایی که از همه سو به سمت‌شان هجوم می‌آورد ساختگی‌اند. دو مساله‌ای که به آن می‌پردازم درواقع یکی‌اند و در اینجا به هم پیوند می‌خورند. واقعیت‌های جعلی، انسان‌های جعلی می‌سازد. یا آدم‌های ساختگی، واقعیات ساختگی تولید می‌کنند و آن را به دیگر آدم‌ها می‌فروشند و آن‌ها را هم در نهایت به نسخه‌هایی جعلی از خودشان بدل می‌کنند. نتیجه این می‌شود که انسان‌هایی ساختگی‌ واقعیاتی ساختگی می‌سازند و بعد تلاش می‌کنند که آن را به دیگر انسان‌های ساختگی بفروشند.

در کتاب‌های دیک، امر واقعی و غیرواقعی روی هم تاثیر می‌گذارد، تا حدی که تمییز دادنشان از هم مدام سخت‌تر می‌شود. در «یوبیک» (۱۹۶۹) جهان زندگان و مردگان با هم یکی می‌شود، در «زمان‌پرش مریخی» (۱۹۶۴) تجارب کودکی آشفته بر جهان اطرافش تاثیر می‌گذارد، و در «سه نشان پالمر الدریچ» (۱۹۶۵) توهمات لذت‌بخش مخدرها به برداری برای یک هوش بیگانه‌ی مهاجم بدل می‌شوند. در «آیا اندرویدها خواب گوسفند برقی می‌بینند؟» (۱۹۶۸) و «نوع دوم» (۱۹۵۳) اندرویدهای خرابکار، در «غریبه‌ی آویخته» (۱۹۵۳) و «مساله‌ی پدر» بیگانه‌ها، و در «مرد طلایی» جهش‌یافته‌ها  خود را انسان جا می‌زنند.

این دغدغه‌مندی نسبت به جهان‌ها و انسان‌های غیرواقعی به نگرانی مداومی نسبت به سخت شدن روزافزون برای تشخیص دادن آن‌ها از هم انجامید.

در «مرد ساکن برج بلند» کارخانه‌ها نسخه‌هایی جعلی از محصولاتی که میراث فرهنگی آمریکا محسوب می‌شوند تولید می‌کنند و مشکلات زندگی در جهانی را بازتاب می‌دهند که درواقع جهانِ واقعی نیست. در «آیا اندرویدها خواب گوسفند برقی می‌بیند؟» شرکت‌ها به شکل روزافزونی در کار تولید اندرویدهای شبه‌انسانی‌اند، استدلال‌شان هم این است که اگر آن‌ها این کار را نکنند، رقیبانشان دست به این کار می‌زنند. اینکه بفهمی چه چیز واقعی‌ست و چه چیزی نیست کار آسانی به‌نظر نمی‌رسد. ابزارهای علمی مانند دستگاهِ آزمایش معروف فویت کامپف در « آیا اندرویدها خواب گوسفند برقی می‌بیند؟» (که بلید رانر ساخته‌ی ریدلی اسکات محصول سال ۱۹۸۲ اقتباسی نه‌چندان وفادارانه از آن است) چندان خوب عمل نمی‌کنند و باعث می‌شوند امیدمان را برای بازگشت به واقعیت به نیروهای رازآمیز و عرفانی ببندیم، ئی چینگ، خدای توی قوطی رنگ، یک جادوگر آبی مریخی.

ما در جهان دیک زندگی می‌کنیم، البته امید چندانی به مداخله یا هجوم نیرو‌های آن‌جهانی و الهی نداریم. جهانی که در آن دورادور با هم تعامل و گفت‌وگو می‌کنیم، به‌شکل روزافزونی پر شده‌ از الگوریتم‌هایی که شبه‌انسان‌اند اما انسان نیستند، انسان‌هایی مصنوعی که تولید واقعیاتی مصنوعی‌اند.

وقتی اشلی مدیسون، یک سایت دوست‌یابی برای آدم‌هایی که می‌خواهند به همسرانشان خیانت کنند، هک شد، حدود ده‌ها هزار زنی که روی سایت‌ بودند، «زن‌بات‌»‌هایی از آب درآمدند که برنامه‌ریزی شده بودند تا میلیون پیام به مشتری‌های مرد بفرستند و این توهم را در آن‌ها ایجاد کنند که دورشان پر از پارتنر‌های مشتاق به رابطه‌ی احتمالی‌ست.

با درهم‌پیچیدن هر چه بیشتر جهان فیزیکی و جهان داده‌ها در شبکه‌ها(یی نارکارآمد) این مشکلات احتمالا بیشتر از پیش هم خواهند شد. بسیاری از جنبه‌های جهان آینده‌ی جو چیپ در «یوبیک»، احتمالا از نگاه امروزی امروزی به شکل وحشتناکی تاریخ‌گذشته‌اند: نقش‌های منسوخ‌شده که به زنان می‌دهد، این فرض که تقریبا همه سیگار می‌کشند. با اینجال درِ آپارتمان جو – که با او جروبحث می‌کند و باز نمی‌شود چون انعام اجباری‌اش را نداده- جور ترسناکی محتمل به‌نظر می‌رسد. بعید نیست که همین حالا کسی در جایی این برنامه‌ی قابل‌اجرای اقتصادی را به «وای کامبینیتر» یا سرمایه‌گذارهای اقتصادی منلو پارکِ کالیفرنیا ارائه بدهد.

هجوم جهان غیرواقعی به جهان واقعی، پیامدهایی هم برای سیاست داشته. خیلی‌ها اغلب واقعیت‌های توهمی جهان‌های دیک – مذهب همدلانه‌ی «آیا اندرویدها خواب گوسفند برقی می‌بینند؟»، جهان‌های ساخته‌ی مخدر در «سه نشانِ پالمر الدریج»، و جهان مرگ شبه‌بودیست‌تبتی در «یوبیک» – را تجربه می‌کنند، مثل برنامه‌های تلویزیونی آمریکای دیک. اما همزمان با راه پیدا کردن اینترنت به تلویزیون، آدم‌ها راحت‌تر می‌توانند ترکیبی از منابع مختص به خودشان را بسازند.  وفاق رسانه‌ای تحمیلی‌ای که دیک از آن بیزار بود، در هم شکسته و به هزاران واقعیت متعدد بدل شده، که هرکدام فرضیات و حقایق نیمه‌مشترکِ مختص به خودشان را دارند. این موضوع گاهی به تراژدی می‌انجامد یا به آن نزدیک می‌شود. مرد مسلح فریب‌خورده‌ای که وارد پیتزافروشی کومت پینگ‌پونگ در واشینگتن دی‌سی شد، از سوی یکی از سایت‌های توطئه‌پرداز آنلاین متقاعد شده بود که با زیرمجموعه‌ای از حلقه‌ی هیلاری کلینتون برای قاچاق س/کس کودکان طرف است.

این جهان‌های ازهم‌گسیخته دربرابر هجوم غیرانسان‌ها آسیب‌پذیرترند. خیلی از حساب‌های توییتر را بات‌ها می‌گرداند، اغلب هم با اسم و عکس‌های دزدی غیرموجهی از زنان جوان زیبا، تا این یا آن محصول را به آدم‌ها بیاندازند (یک مطالعه‌ی دانشگاهی به تازگی نشان داد که بین ۹ تا ۱۵ درصد کل حساب‌های توییتر جعلی‌اند). بات‌های توییتری درجات پیچیدگی متفاوتی دارند، از اکانت‌های اتوماتیک گرفته که صرفا توییت بقیه‌ی بات‌ها را بازنشر می‌دهد، تا الگوریتم‌های پیچیده‌ای که برای حمله‌های به‌اصطلاح «سیبل» به کار گرفته می‌شوند و هویت‌هایی جعلی در شبکه‌های نظیر‌به‌نظیر می‌سازند تا به سازمان‌های خاص حمله کنند یا نوع خاصی از گفت‌وگوها را تخریب کنند.

توییتر موفق نشده که به یک رسانه‌ی عمومی قابل‌اعتماد بدل شود، اما همچنان در سیاست نقشی بی‌اندازه مهم بازی می‌کند، چرا که خیلی از سیاستمداران، ژورنالیست‌ها و دیگر نخبگان سیاسی اخبار را از آن‌جا دنبال می‌کنند. یک پروژه‌ی تحقیقاتی نشان داد که حدود ۲۰ درصد بحث‌های سیاسی قابل‌اندازه‌گیری درباره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری از سوی بات‌ها ایجاد شده بود. برای آدم‌ها تشخیص بات‌ها همانقدر سخت است که تشخیص اندرویدهای رپیلکنت در رمان دیک، شما همانقدر ممکن است پیام‌های یک بات را بازنشر دهید که پیام‌های یک انسان واقعی را. در اتفاقی رسوایی‌برانگیز، رئیس‌جمهور فعلی ایالات متحده آمریکا به تازگی پیامی تعریف‌آمیز راز باتی را بازنشر داد که به‌نظر ارتباط تنگاتنگی با شبکه‌ای از دیگر بات‌ها داشت که به اعتقاد برخی تحت کنترل دولت روسیه است و برای اهداف تبلیغاتی از آن استفاده می‌شود.

دیک در رمان‌هایشان مایل است که ببیند آدم‌ها به درهم‌شکسته‌شدن واقعیت‌شان چه واکنشی نشان می‌دهند. جهانی که امر واقعی و ساختگی در آن چنان بهم می‌پیچیند که نمی‌شود فهمید کجا یکی‌شان به پایان می‌رسد و دیگری آغاز می‌شود، محملی برای پارانویاست. مسموم‌ترین پیامد‌های دستکاری رسانه‌های اجتماعی، چه از سوی دولت روسیه و چه از سوی دیگران، شاید هیچ ربطی به موفقیت‌ تبلیغاتی‌شان نداشته باشد. درعوض به بذر بی‌اعتمادی‌ای وجودی آب می‌دهد. مردم صرفا دیگر نمی‌دانند چه چیز را باور کنند و چه چیز را نه. شایعاتی که بات‌های توییتری می‌پراکنند، با شایعات دیگری درباره‌ی حضور فراگیر بات‌ها ادغام می‌شود، و می‌مانیم که این یا آن خبر زیر سر الگوریتم‌های خرابکار است یا آدم‌های واقعی.

این حجم از کذب و دروغ در ترکیب با سیاست‌های تکه‌پارمان، بیش از همیشه مخرب به‌نظر می‌رسد. «اخبار جعلی»، اصطلاح محبوب لیبرال‌ها برای ماشین پروپاگاندای دست راستی، از سوی محافظه‌کارها توی زمین خودشان انداخته شده، آن‌ها هم اخبار معمول را پروپاگاندا به حساب می‌آورند و در نتیجه نادیده‌اش می‌گیرند. از طرف دیگر، برای خیلی از چپ‌های لیبرال آسان‌تر است که پروپاگاندای روسی را بابت انتخابات ریاست‌جمهوری مقصر بدانند تا اینکه بپذیرند خیلی از رای‌دهندگان درک متفاوتی از آن‌ها نسبت به آمریکا دارند.

دیک دغدغه‌های دیگری هم داشت، قابل‌توجه‌ترینشان سیاست‌های ریچارد نیکسون و جنگ سرد بود. به‌راحتی می‌شود تصور کرد رمانی بنویسد که شخصیتیش ترکیبی از یک سرمایه‌دار کله‌گنده‌ی نابالغ و یک شیاد (نیمی آرنی کون و نیمی جوری میلر) است که رئیس‌جمهور آمریکا می‌شود، به همراه دستکاری‌های سیاسی و مخفیانه‌ی روسی، هجوم هوش‌های رباتیکِ بی‌احساسی که خودشان را آدم جا می‌زنند، و درهم‌پاشیده‌شدن درک ما از امر واقعی و غیرواقعی.

این عناصر متفاوت احتمالا به راحتی کنار هم قرار نمی‌گیرند، اما کافی‌ست نگاهی به بهترین رمان‌های دیک بیاندازیم تا ببینیم همچنان می‌توانند یک‌جوری جواب بدهند. درواقع رستگاری در همین عدم‌تجانسی‌ست که در رمان‌های دیک پیدا می‌شود (او حتی در دیوانه‌وارترین رمان‌هایش هم شوخ‌طبعی‌اش را حفظ می‌کند). بدیهی‌ست که دیدن طنز ماجرا وقتی داری زندگی‌اش می‌کنی سخت‌تر است. ویران‌شهرها گاهی به شکل مهیبی خنده‌دارند، اما کم‌پیش می‌آید که از درون هم خنده‌دار به‌نظر برسند.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: عاطفه احمدی
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید