اگر آلمان نازی در جنگ جهانی دوم پیروز میشد، در چه دنیایی زندگی میکردیم؟ (قسمت اول)
سناریوی پیروزی آلمان نازی در جنگ جهانی دوم یکی از سناریوهای پرطرفدار در داستانهای تاریخ بدیل است. در این مطلب با دیدی واقعگرایانهتر به این سوال پاسخ داده میشود.
جنگ جهانی دوم سرنوشت بشر را دگرگون کرد.
در خونینترین نبرد تاریخ بشریت، ایدئولوژیها و گروههایی که از چند قرن پیش در حال پرورش یافتن بودند، به شدیدترین شکل ممکن با هم درگیر شدند. در خط زمانیای که ما در آن زندگی میکنیم، رایش سوم پس از چند سال نبرد فرسایشی نابود شد؛ هیتلر خودکشی کرد و این ایدئولوژی خونبار هم همراه با مرگ او قدرتش را از دست داد.
پس از پایان جنگ، متفقین، جناح پیروز، سعی کردند دنیا را طوری بازسازی کنند که در آن دیگر وقوع اتفاقی چون جنگ جهانی دوم ممکن نباشد. آنها با تکیه بر عقاید خود آیندهی جدیدی برای بشریت ترسیم کردند. امروزه ما در دنیایی گلوبالیستی زندگی میکنیم و کشورها از لحاظ اجتماعی و اقتصادی به هم متصل هستند. اینترنت به شکل امروزیاش و نفوذ آمریکا در سرتاسر دنیا هردو از اثرات تصمیمات جناح پیروز جنگ هستند.
دلیل اینکه این حرفها را میزنم این است که بیشتر مردم فکر میکنند بشر به صورت تصاعدی در حال پیشرفت است و بهعبارتی «پیشرفت» سیر عادی تاریخ بشر است، اما چنین دیدگاهی حقیقت ندارد. اگر نتیجهی جنگ چیز دیگری میشد، تمام جنبههای زندگی در تمدن غرب دگرگون میشد.
سوالی که میخواهم در این مقاله به آن پاسخ دهم این است: اگر متفقین آلمان نازی را شکست نمیدادند، چه میشد؟ اگر در دنیایی موازی رایش سوم موفق میشد با قدرت نظامی و کشورگشایی اروپا را فتح کند و فاتح جنگ جهانی دوم شود، چه اتفاقی میافتاد؟ قصد دارم تاثیرات پیروزی نازیها را در مقیاسی انسانی و جهانی بررسی کنم و به این سوال پاسخ دهم: این پیروزی انسان قرن بیستم و بیستویکم را به چه شکل تغییر میداد؟
در مدارس آمریکایی، عقاید نازیها و سمبلهایشان به اختصار و با توسل به کلیگویی توضیح داده میشود. همه میدانیم سیاستهای نازیها یهودستیزانه، نژادپرستانه و اقتدارگرایانه بودند، ولی بهندرت تحلیلی از ایدئولوژی نازیسم ارائه میشود. من در این مقاله قصد ندارم توضیح دهم آلمانیها باید برای پیروزی در جنگ چه کارهایی انجام میدادند و از چه اشتباهاتی پرهیز میکردند. تاریخدانان بسیاری به این موضوع پرداختهاند. تمرکز من در این مقاله دنیایی است که در صورت اجرای موفقیتآمیز نقشهها و طرحهای هیتلر در آن زندگی میکردیم.
تبعات پیروزی نازیها در جنگ
کلیت سناریویی که قصد دارم به آن بپردازم از این قرار است: در این دنیای موازی، آلمان نازی اروپا را تسخیر کرده است. بریتانیا، فرانسه، لهستان، شوروی و کشورهای متعدد دیگر همه تحت اشغال نیروهای آلمانی هستند. آلمان موفق شد به بریتانیا حمله کند و با وجود شانس کم برای پیروزی، با وجود اینکه چرچیل تعهد کرده بود بریتانیا هیچگاه تسلیم نخواهد شد، بریتانیاییها باید بین تسلیم شدن یا نابودی یک گزینه را انتخاب کنند. در این دنیای موازی رایش سوم کنترل خود را روی سرزمینهای جدیدی که در سرتاسر قاره تصاحب کرده تثبیت میکند و بدین ترتیب، جلوی هرگونه دخالت موثر از جانب آمریکا را میگیرد.
در ابتدا نیروهای مقاومت در برابر آلمانیها و دولتهای دستنشاندهی فاشیست مثل فرانسهی ویشی (Vichy France) و دولت دستنشاندهی بریتانیا ایستادگی میکنند، اما رایش سوم پس از چند سال تلاش برای تقویت کنترل روی راههای تجاری و منابع موجود، کاری میکند نیروهای مقاومت عملاً از گرسنگی بمیرند. در این دنیای موازی هرگاه شورشی علیه آلمانیها صورت بگیرد، آنها شهروندان بیگناه را سلاخی میکنند (البته این اتفاقی بود که در دنیای ما هم افتاد). به لطف این تاکتیک، و کمبود منابع، نیروهای مقاومت راهی از پیش نخواهند برد و همهیشان دیر یا زود قلعوقمع میشوند.
در شوروی، جنگ بین روسها و آلمانیها به جنگی فرسایشی تبدیل میشود و همچنان که روسها تا رشتهکوههای اورال عقب رانده میشوند، در نهایت به یک نهضت مقاومتی تقلیل پیدا میکند، . قصد ندارم پروسهی این اتفاق را به طور دقیق شرح دهم، ولی اگر نقشهی نازیها موفقیتآمیز باشد، دولت شوروی تا سیبری عقب رانده خواهد شد، اما بیشتر مردم روس تحت سلطهی آلمانها درخواهند آمد.
با تفکر سنتیای که امروزه نسبت به جناحهای سیاسی داریم نازیسم را نمیتوان درک کرد؛ نازیسم کلاً جنسش با ایدئولوژیهای دیگر فرق دارد، چون هم از جناح چپ و هم از جناح راست عناصری را وام میگیرد تا جامعه را از نو تعریف کند. هیتلر قصد داشت تمدنی بسازد که چیزی از آموختههای کهن غرب به ارث نبرده بود. در تمدن آرمانی هیتلر آرمانهای پشت انقلاب فرانسه، عصر روشنگری و مسیحیت همه اعتبار خود را از دست میدادند؛ پایه و اساس این تمدن یک چیز بود: گسترش و تسلط یک گروه خاص: نژاد آریایی.
طبقهبندی نژادی در نازیسم
برای درک دنیایی که در آن نازیها پیروز جنگ شدهاند، باید اول نازیسم را درک کنیم و به ایدههای وحشتناک آنها دربارهی برتری نژادی و طبقهبندی نژادی بپردازیم. اگر آلمان در جنگ پیروز میشد، آنها اروپا را بر اساس سلسلهمراتب نژادی طبقهبندی میکردند. در آن دوره بهنژادی (Eugenics) پرطرفدار بود، برای همین نازیها سیاستهایشان را بر اساس ژنتیک میچیدند و مردم را بر اساس مفاهیمی چون «ژن خوب» و «ژن بد» طبقهبندی میکردند.
در راس این هرم نژاد آریایی قرار داشت. در نظر نازیها آریاییها مردمی بودند که رگوریشهی ژرمانیک داشتند. در جامعهی نازیها کسانی که جد اندر جد آلمانی بودند از بالاترین جایگاه برخوردار بودند. جایگاه بعدی پس از آریاییها به مردم غرب اروپا تعلق داشت؛ یعنی بریتانیاییها، مردم شمال فرانسه، ایرلندیها و هلندیها. چینیها و ژاپنیها نیز به این دسته تعلق داشتند، چون هیتلر آنها را «آریاییهای افتخاری» خطاب کرده بود.
پس از مردم غرب اروپا و چین و ژاپن جایگاه بعدی به نژاد مدیترانهای تعلق دارد. مردم جنوب اروپا، که پوست برنزهای داشتند، مثل ایتالیاییها، مردم جنوب فرانسه، اسپانیاییها و یونانیها به این دسته تعلق داشتند. هیتلر معتقد بود مردم جنوب اروپا از مردم شمال ذاتاً تنبلترند. ایدهی مادون بودن ایتالیاییها نسبت به آلمانیها تنش زیادی بین موسولینی و هیتلر ایجاد کرد. در ادامه بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت.
پس از سه طبقهبندی دیگر، در انتهای این فهرست، مادون انسانها (Untermensch) قرار داشتند. مادون انسانها گروهی از مردم بودند که در نظر نازیها پستتر یا خطرناکتر از آن بودند که بشود زندهیشان گذاشت. اسلاوها (لهستانیها، روسها، اوکراینیها، سربها و…)، یهودیها، کولیها، همجنسگرایان، کمونیستها و… مادون انسان حساب میشدند.
سرنوشت مردم شرق اروپا تحت سلطهی نازیها
در این دنیای موازی، اگر آلمان نازی موفق شود سیاست لبنسراوم (Lebensraum) را به مرحلهی اجرا برساند، پس از چند دهه لهستانیها، روسها و اسلاوهای شرقی منقرض خواهند شد. نسلکشی مردم اسلاو اروپای شرقی از هولوکاست دنیای ما ده برابر مرگبارتر خواهد بود. دهها میلیون اسلاو کشته خواهند شد. هیتلر ازطرفداران سیاستهای آمریکا نسبت به بومیان آمریکا بود و در نظرش تلاش موفقیتآمیز آنها در نسلکشی بومیان و عقب راندن آنها تحسینآمیز بود. برای همین میخواست این طرح را در قبال اسلاوها اجرا کند.
در این دنیای موازی، پس از پیروزی آلمانیها، مرز کشورها تغییر میکند و در کشورهایی که قبلاً لهستان، اوکراین و روسیه نام داشتند، دولتی جدید با رهبران آلمانی تشکیل میشود. اسلاوها بهتدریج حقوقشان را از دست میدهند، هرگونه مقاومت یا شورشی با قتل عام مردم بیگناه پاسخ داده میشود و یهودیها بلافاصله به اردوگاههای کار اجباری فرستاده میشوند تا در آنجا بهتدریج شرایط کشتنشان فراهم شود.
نازیها قصد داشتند اسلاوها را به بردگی بگیرند و به چرخدندههایی در ماشین جنگی نازیسم تبدیل کنند و اگر لازم شد، آنها را وادار به زراعت کنند، اما پیش از اجرای این نقشه لازم بود که اکثریت اسلاوها بمیرند. برای رسیدن به این مهم، در این دنیای موازی قوانینی مشابه به سیاستهای استالین وضع میشوند که باعث ایجاد قحطی در مقیاس وسیع میشوند و میلیونها نفر را به کشتن میدهند. در دنیای ما تصمیم هیتلر این بود که پیش از شروع استعمار اسلاوها حداقل پنجاه میلیون نفرشان کشته شوند.
پس از از بین رفتن هویت اسلاوها بهعنوان یک ملیت، استعمارگرهای نازی وارد سرزمین آنها میشوند و فرایند تصاحب آن را آغاز میکنند. اندازهی کشور آلمان چهار برابر میشود و مرز آن از فرانسه تا مرکز روسیه امتداد پیدا میکند.
از اسلاوهای باقیمانده، کسانی که لایق وارد شدن به جامعهی آلمان شناخته شوند، فقط حق تولید مثل با یک فرد آلمانی را خواهند داشت تا بدین طریق ژن اسلاو بهتدریج از بین برود. فرهنگ این کشورها به کل نابود میشود و به خاطر نسلکشی نازیها تاریخچهی مردم به دست فراموشی سپرده میشود. با توجه به قدرت صنعتی رایش سوم و شکست نیروهای مقاومتی، نسلکشی در چنین مقیاسی برای آنها مقدور است.
در مدارس آلمانی پست بودن اسلاوها به کودکان آموزش داده میشود و بدین طریق تفرقهی نژادی بین آریاییهای آلمانی و بردههای اسلاو رنگ و بوی رسمیتری پیدا میکند. این وضعیت مشابه با آپارتاید آفریقای جنوبی است.
در مستعمرههای اوکراین تفکیک نژادی بین اربابان استعمارگر آلمانی و اسلاوهای به استعمار گرفته شده اتفاق میافتد و نسلکشی نیز ادامه پیدا میکند. اسلاوها حق تولید مثل نخواهند داشت مگر به قصد به وجود آوردن بردههای جدید. در واقع در سرتاسر آلمان نازی سقط جنین برای نژادهای غیرآریایی نهتنها قانونی بلکه الزامیست. ولی سقط جنین برای مادرهای آریایی اکیداً قدغن است، چون از آنها انتظار میرود تا جایی که امکان دارد تولید مثل کنند. پدر یا مادرهایی که بچهی ناسالم، عقبافتاده یا مبتلا به بیماریهای ژنتیکی به دنیا بیاورند، عقیم میشوند.
آلمان نازی؛ ارباب جدید اروپا
استعمارگران آلمانی زمینهای حاصلخیز اوکراین را کشت میکنند و با غذای تولیدشده جمعیت رو به رشد آلمان را سیر میکند. اگر این نقشه عملی شود، آلمان نازی دموگرافی اروپا را دگرگون خواهد کرد و در عرض چند دهه، بیشتر جمعیت اروپای شرقی رگ و ریشهی آلمانی خواهند داشت. نظام جدید (The New Order) سعی دارد مفهوم اروپایی بودن و تمدن غرب را از نو تعریف کند.
آلمان نازی به قدرتمندترین کشور اروپا تبدیل میشود و دولتهای فاشیست دستنشانده در بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا را هدایت میکند. با این وجود، نازیها در قالب پروپاگاندا برابری بین ملتهای اروپایی را ترویج می کند، اما در عمل بعضی کشورها – حتی کشورهای فاشیست – از بعضی دیگر پستتر خواهند بود.
طبقهبندی نژادی هیتلر تعیینکنندهی رابطهی کشورهای دیگر با آلمان نازی است. بنابراین کشورهای آریایی مثل فرانسه و بریتانیا از حق امتیاز بالاتری در مقایسه با کشورهای مدیترانهای مثل اسپانیا و ایتالیا برخوردار خواهند بود. در این دنیای موازی، پس از پایان جنگ، نازیها با سرعت هرچه تمامتر بریتانیا را بازسازی میکنند و بریتانیای فاشیست به دست راست رایش تبدیل خواهد شد.
موسولینی از دیدگاه تحقیرآمیز هیتلر نسبت به مردم جنوب اروپا آگاه بود و این مساله روی رابطهی این دو نفر اثر منفی گذاشته بود. در این دنیای موازی، درخواست موسولینی برای اتحاد بین مردم نوردیک و مدیترانهای مورد بیتوجهی قرار میگیرد، ولی هیتلر برای جلوگیری از آشوب و دردسرهای بیمورد به مردم جنوب اروپا کاری نخواهد داشت، ولی به مردم بریتانیا و شمال فرانسه امتیازاتی عطا خواهد کرد که مدیترانهایها از آن بیبهره خواهند بود. این تفرقه طی دهههای متمادی شدیدتر و به درگیری فرهنگی منجر خواهد شد.
بیشتر بخوانید: نوهی موسولینی از نقاشی جیم کری از جنازهی پدربزرگش شاکی است. حق با چه کسی است؟
در دنیای ما، هولوکاست قرار بود فاز اول نظام جدید باشد و هدف آن نسلکشی اقلیتهای ناخواستهای بود که داخل مرز آلمان زندگی میکردند. با این وجود، قربانیان هولوکاست تنها کسانی نبودند که آلمانیها قصد از بین بردنشان را داشتند. هدف غایی نازیسم خلق نژادی بود که عامل اتحادشان وفاداری بیقید و شرطشان به دولت باشد.
از شهروندان انتظار میرود به ارتش و نهادهای تولید فناوری خدمت کنند تا نژاد آریایی پیشرفت کند. در نظر هیتلر و رایش سوم هر ایدهای – تاکید میکنم، هر ایدهای – که قدرت دولت را به چالش بکشد خطرناک بود.
نازیسم؛ خبری بد برای واتیکان
حل کردن مسالهی یهودیت (The Jewish Question) اولین فاز نظام جدید بود. بعد نوبت اسلاوها بود و بعد از آن نوبت مذهب کاتولیک، یا مسالهی کلیسا (The Church Question). هیتلر فردی کاتولیک به دنیا آمد، اما به مرور زمان از مذهبش زده شد. بیعلاقگی او به مذهب با ایدئولوژی نازیسم همسو بود.
از دید نازیسم مذهب کاتولیک نهتنها یک مانع به شمار میآمد، بلکه تهدیدی برای پیشرفت دولت آلمان بود. آنها از اینکه نیرویی غیردولتی چنین نفوذ عمیقی روی مرد اروپا و آریاییها داشته باشد بیزار بودند.
پیش از آغاز جنگ، نازیها نهادهای کاتولیک را تعطیل کردند، از پخش پیامهای کاتولیک جلوگیری کردند و بسیاری از روحانیون مسیحی را دستگیر کردند. با این حال، با توجه به اینکه ایتالیا یکی از متحدین آلمان بود و حملهی مستقیم به کلیسای کاتولیک آشوب زیادی به پا میکرد، هیتلر با واتیکان به توافق رسید تا به نهادها و تشکیلات کاتولیک احترام بگذارد.
با این وجود، کلیسای کاتولیک همچنان یکی از بزرگترین تهدیدات برای آلمان نازی به شمار میآمد. در دنیای موازی، پس از پایان جنگ، نازیها بدون معطلی تمام توافقهایشان را با کلیسای کاتولیک زیر پا میگذارند و در سرتاسر قلمروی رایش تشکیلات کاتولیک تعطیل و روحانیون کاتولیک دستگیر میشوند.
در نظر هیتلر، مذهب اساساً مانعی سر راه پیشرفت اروپا بود و عنصری خطرناک به شمار میآمد. حتی یک بار او افراد مذهبی را «برده» خطاب کرد. پیش از آغاز جنگ، نازیها مجبور بودند برای حفظ ظاهر ادای مسیحیهای پروتستان را دربیاورند، اما در خفا نازیهای عالیرتبه مثل گوبلز از مذهب و علیالخصوص کلیسای کاتولیک متنفر بودند. با این حال، آنها تصمیم گرفتند تا جنگ تمام نشده، اقدامی علیه مذهبیون انجام ندهند.
در نظر نازیها مسیحیت عنصری بیگانه بود که یهودیت را تبلیغ میکرد و اروپاییها را ضعیف و بیش از حد بخشایشگر کرده بود. از هاینریش هیملر نقل است: «ما در دورهی درگیری نهایی با مسیحیت زندگی میکنیم. یکی از اهداف اساس این است که طی نیمقرن آینده ایدئولوژی غیرمسیحیای برای مردم آلمان بنا نهد که با توسل به آن زندگیشان را نو تعریف کنند. این هدف صرفاً به شکست دادن حریفی ایدئولوژیک محدود نمیشود، بلکه در هر قدم باید با انگیزهای مثبت همراه باشد: در این مورد خاص این انگیزه بازسازی هویت آلمانی به گستردهترین و عمیقترین شکل ممکن است.»
در این دنیای موازی، رایش سوم از تمام قوای خود استفاده میکند تا مسیحیت را بهتدریج داخل مرزهایش ریشهکن کند. نازیها از طریق پروپاگاندا کاتولیکها را دشمن آریاییها و آلمانیها به تصویر میکشند و حتی به شکل مخفیانه رهبران کاتولیک را ترور یا وادار به سکوت کردن میکنند. نازیها از همان تاکتیکهایی که علیه اسلاوها استفاده کردند علیه کلیسای کاتولیک نیز استفاده میکنند.
پس از چند دهه، ردپایی از کلیسای کاتولیک در آلمان نازی به جا نخواهد ماند. بیشتر لهستانیهای کاتولیک در قحطیهای برنامهریزیشده کشته میشوند و در نواحی کاتولیکنشین آلمان، نازیها سعی میکنند با استفاده از پروپاگاندا این مذهب را ریشهکن کنند. قوانینی در راستای قدغن کردن تعلیمات و انتشارات کاتولیک وضع و اعمال میشوند. پس از ریشهکن کردن مذهب کاتولیک، رایش سوم به ریشهکن کردن خود مسیحیت میپردازد. اگر چند دهه پروپاگاندا جواب دهد، آنها نسلی از آلمانیهای وفادار و غیرمسیحی پرورش خواهند داد.
چیزی که نازیها به مردم آلمان آموزش میدهند این است که مذهب نیرویی مخرب و یهودیست که مغز را شستشو میدهد و باعث ضعف اروپاییها شده است. بعضی از نازیها امیدوار بودند بتوانند مسیحیت را با نئو-پاگانیسم جایگزین کنند، اما در این دنیای موازی، مذهب با وفاداری به نظام نازی و نژاد آریایی جایگزین میشود. سرتاسر آلمان صلیب معمولی با صلیب شکسته (Swastika) جایگزین میشود.
همانطور که در ابتدای متن اشاره شد، جنگ جهانی دوم لحظهی سرنوشتساز در تاریخ بشریت بود و آیندهی تمدن غرب را دگرگون کرد. پس از پیروزی متفقین نازیسم نابود شد و دیگر هیچگاه به قدرت بازنگشت، ولی اگر آلمانیها به پیروزی میرسیدند، دنیای مدرن به شکلی بسیار متفاوت و تاریکتر شکل میگرفت.
آموزههای تحصیلی نازیها
اروپا تحت سلطهی آلمان درآمده است. متفقین شکست خوردهاند. سرزمینهایی که در گذشته به مردم اسلاو تعلق داشتند، اکنون به سکونتگاه نژاد آریایی تبدیل شدهاند.
پیشتر اشاره کردیم که اروپا نهتنها به اشغال نازیها درآمده، بلکه مغلوب فاشیسم نیز شده است. در دنیای ما جنبشی ضدفرهنگ (Counter-Culture) شکافی عمیق بین نسلها ایجاد کرد. در این دنیای موازی این شکاف عمیق بین نسلها وجود دارد، اما این شکاف فرهنگی بین والدین و کودکان متعصبشان وجود دارد. نسل قدیمی همچنان حامی دولتهای فاشیست است، اما نسل جدید وابستگی احساسیای نسبت به فاشیسم دارد که شاید در نظر قدیمیترها افراطی به نظر برسد.
حزب نازی نه تنها به کودکان دشمنشان را نشان میدهد، بلکه کودکان را تشویق میکند از خشونت علیه این دشمنان استفاده کنند. هر نسل که جلوتر میرویم، کودکان خشنتر و متعصبتر میشوند و وابستگیشان به ایدئولوژی نازیسم شدیدتر میشود.
بیشتر بخوانید: پنج حقیقت جالب در مورد هیتلر که شاید ندانید
دولت اعلام میکند همه ملزوم به تحصیل هستند، اما هدف از تحصیل صرفاً محکم کردن جای پای ایدئولوژی نازیسم در ذهن مردم است. همین و بس. تاریخ، علوم تخصصی و علوم انسانی با هدف تثبیت برتری نژاد آریایی و ترسیم سرنوشت آریایی تدریس میشوند.
نازیها خشونت علیه نژادها و اقلیتهای پست را جایز میشمارند و خدمت سربازی را کاری والا و مقدس جلوه میدهند.در آلمان نازی شاخصهی مرد واقعی به پایان رساندن خدمت سربازی و شاخصهی زن واقعی ازدواج کردن و بچهدار شدن است. بسیاری از کودکان آلمانی حس میکنند در جامعهای به دنیا آمدهاند که مردمش آنها را صرفاً به خاطر به دنیا آمدن روی سرشان حلوا حلوا میکنند. این کودکان شاهد فجایع و وحشیگری نخواهند بود، چون سرزمین پدریشان پیش از آنکه به دنیا بیایند از وجود اقلیتهای ناخواسته پاک شد. در پروپاگاندا این گذشتهی تاریک رنگوبویی افسانهای به خود میگیرد و از کسانی که در شکلگیری آن نقش داشتند قهرمانسازی میشود. اما شدت هولوکاست و شیوههای دردناک شکنجه که در آن به کار گرفته شد، یک راز باقی میماند و دولت تمام تلاش خود را میکند تا از برملا شدن آن جلوگیری کند.
خطر شورش و جنگ داخلی
شاید همچنان که دارید این مطلب را میخوانید این سوال برایتان ایجاد شود: آیا روزی مردم علیه فاشیستها قیام نخواهند کرد؟ آیا آنها متوجه این سیاستهای ظالمانه نخواهند شد و ضد دولتهای دستنشانده قیام نخواهند کرد؟ آیا خود مردم آلمان نازی علیه هیتلر قیام نخواهند کرد؟
اصلاً چطور میشود با پیروزی نظامی چنین واقعیتی را بنا نهاد؟
حتی اگر آلمان در جنگ جهانی دوم پیروز میشد، خطر آشوب و بلوا و جنگ داخلی، نازیها و دولتهای فاشیستی دستنشاندهیشان را تهدید میکرد. در دنیای ما نازیسم آزمایشی برقآسا بود. با سرعت زیادی سوخت و سریع خاموش شد. ما هیچوقت نخواهیم دانست اگر نازیها به پیروزی نظامی دست پیدا میکردند، چطور تصمیم داشتند امپراتوری بزرگشان را حفظ کنند. سناریویی که از آن صحبت کردم، بهترین سناریو برای نازیها بود، با این پیشفرض که همهچیز بر وفق مراد پیش رود.
اگر اوضاع بر وفق مراد نازیها پیش نمیرفت، کار هر روزشان این میشد که با شورش، انقلاب و جنگ داخلی در نواحی اشغالشده دستوپنجه نرم کنند. تازه درگیری حزبی بین نازیهای عالیرتبه را نیز باید به معادله اضافه کرد. این موارد همه تهدیدی برای ثبات رایش سوم به حساب میآیند. اگر قرار بر این بود که نازیسم به حیات خود ادامه دهد و قدرتی برتر در اروپا باقی بماند، ضروری بود که به قلب و ذهن مردم مغلوب نفوذ کند. پیروزیهای نظامی به حکومت اعتبار میبخشند، اما دو عامل دیگر نیز از اهمیتی حیاتی برخوردار هستند: ثبات اقتصادی و رهبر بااعتبار.
در دنیای موازی، اگر الگوی اقتصادی نازیها جواب دهد و باعث ایجاد اشتغال شود و در دههی اول پس از پایان جنگ کیفیت زندگی را بهبود ببخشد، مردم اروپا نهتنها سلطهی آلمانیها را خواهند پذیرفت، بلکه از حکومتهای فاشیستی دستنشانده حمایت خواهند کرد. موفقیت نازیها به فاشیسم اعتبار میبخشد و آن را همسطح ایدئولوژیهای دیگری چون پادشاهی، دموکراسی و سوسیالیسم بالا میکشد.
نازیسم اساساً فرقهای است که در آن حرف هیتلر، پیشوای رژیم، قانون است. اگر در سالهای اولیهی حکومت رایش هیتلر اعتبارش را از دست دهد، کل سیستم ضعیف خواهد شد. طی گذر چند دهه این مشکل ریسک کمتری خواهد داشت، چون نازیسم با کمک اسطورهسازی و افسانهسازی جا پای خود را محکم کرده است. بهترین مثال مقایسهای برای درک این موضوع پدران بنیانگذار ایالات متحده (The Founding Fathers of the United States) و اسطورهسازی از آنها است.
در اروپای تحت سلطهی فاشیسم خشونت روشی رایج و پرطرفدار برای رقیبان سیاسی و منتقدان رژیم است. هرکس که کوچکترین حرفی بزند، با مرگ یا تبعید وادار به سکوت کردن میشود. همچنان که مخالفان سیاسی ماهرانه و بهسرعت کشته میشوند، خطر شورش و انقلاب کاهش پیدا میکند.
وضعیت اقتصادی یک شهروند عادی در رایش سوم چگونه خواهد بود؟
در دنیای ما سبک زندگی دنیای غرب کاپیتالیستی و مصرفگرایانه است.
در کرهی شمالی دولت بر همه چیز احاطه دارد.
در استرالیا دردسرسازهای اصلی نه انسانها و ایدئولوژیهایشان، بلکه ایموها و دینگوها هستند!
در این دنیای موازی از جامعهی آلمان نازی چه انتظاراتی میتوان داشت؟
ایالات موتلفهی آمریکا (The Confederate States) عمر کوتاهی داشتند و نمیشود به راحتی تصور کرد این ایالات با حذف شدن ایالات شمالی از معادله چگونه به حیات خود ادامه میدادند. وقتی پای دولتهایی با عمر کوتاه در میان باشد، گمانهزنی دشوار است و به همین دلیل صحبت کردن از سیاستهای اقتصادی رایش سوم یک یا دو دهه پس از پایان جنگ کار آسانی نیست. همانطور که اشاره کردم، نازیسم با سرعت زیاد سوخت و سریع خاموش شد. در دنیای ما نازیسم به بهانهی جنگیدن با دشمن به وجود آمد و حیات آن نیز به دشمنتراشی وابسته بود. البته منظورم این نیست که نازیسم بدون دشمن از هم فرو میپاشد، ولی برای حکمرانی بر قارهای که در آن دشمنی وجود ندارد، باید سیاستهایش را دگرگون کند.
در نازیسم اقتصاد از اهمیتی حیاتی برخوردار نیست. در نظر هیتلر اقتصاد صرفاً راهی بود برای فراهم کردن امکانات برای شروع جنگ و ادامه دادن آن. اولویت اول برای او پرورش ارتشی قوی و اجرای طرح لبنستراوم بود. نمیتوان بهراحتی پیشبینی کرد پس از پایان جنگ و نابودی روسها رایش سوم قصد داشت چه برنامهی اقتصادیای پیاده کند. نازیسم در بستر زمانی مشخصی به وجود آمد و تلاش برای پیشبینی برنامههای اقتصادیاش مثل این میماند که یک نفر در آن دوره بخواهد سیاستهای داخلی امروزی آمریکا را با استناد بر اقتصاد در دههی ۱۹۲۰ پیشبینی کند. در این پیشبینیها جزئیات مهمی که در طول زمان پدیدار میشوند و مسیر تاریخ را عوض میکنند نادیده گرفته میشوند. برای همین هرگونه پیشبینیای دربارهی سیاستهای هیتلر در مواجهه با افول اقتصادی یا بحران نفت دقیق نخواهد بود. من نمیتوانم به طور دقیق وضعیت اقتصادی رایش سوم را پس از پایان جنگ پیشبینی کنم، اما میتوانم به طور خلاصه و مفید نظرات کلی نسبت به آن بیان کنم.
به نظرم در این دنیای موازی رایش سیاستهای اقتصادیاش را بر پایهی طرح لبنسراوم میچیند. جامعهی آلمان از بالا تا پایینش – یعنی بخشهای اقتصادی، دولتی و مردمی – با یک هدف برنامهریزی شده بودند: منقرض کردن دشمنان رایش. پس از اجرای موفقیتآمیز طرح لبنسراوم، حزب نازی اقتصاد را از خدمت انحصاری سیاستهای جنگطلبانه بیرون میآورد و با هدف حفظ سرزمینهای فتحشده سیاستهای جدیدی طرحریزی میکند. ممکن است در این راستا استاندارد زندگی پایین بیاید، تولید محصولات کاهش پیدا کند و قحطی اتفاق بیفتد، اما نازیها به هیچ عنوان اجازه نمیدهند یک سانتیمتر مربع از قلمرویشان دست دشمن بیفتد.
رایش حاضر نیست با کشورهایی خارج از دامنهی نفوذش مبادله کند. البته این سیاست مشکل چندانی ایجاد نمیکند، چون منابع بریتانیا، فرانسه و ایتالیا جوابگوی نیازهای رایش خواهند بود. بردههای فعال در مستعمرههای روسی نیز منابع خام مورد نیاز رایش را فراهم میکنند.
در این دنیای موازی آلمان یا به ثروت بسیار دست پیدا میکند یا در فقر و قحطی به سر میبرد. اما سرنوشت مردم آلمان هرچه که باشد، همه چیز به ماجراجوییهای نظامی رایش بستگی خواهد داشت. همهی مردم به مرور زمان خواهند پذیرفت که کشورگشایی و حفظ قلمروی موجود از رضایت فردی مهمتر است.
نظامیگری نازیها پس از پایان جنگ
در دنیای ما، یکی از ویژگیهای برجستهی آلمان نازی (به جز مهارت بالا در کشورگشایی و نسلکشی)، پیشرفتهای چشمگیر در زمینهی فناوری نظامی بود. اگر رایش سوم فرو نمیپاشید، فناوری نظامی تا کجا پیشرفت میکرد؟
در آن روزها بهنژادی، داروینیسم اجتماعی و تعریف هویت نژادی بر پایهی ژنهای مرغوب و نامرغوب همه ایدههایی پرطرفدار بودند، اما آلمان نازی از این ایدهها برای رسمیت بخشیدن به اهداف خود برای نژاد آریایی استفاده کرد. این ایدهها ساخته و پرداختهی ذهن هیتلر نبودند، بلکه حوزههایی در دنیای آکادمی بودند که نازیها برای ایدئولوژی خودشان ازشان استفاده کردند. در دنیای ما، نازیها کاری کردند بهنژادی و داروینیسم اجتماعی به ایدههایی منفور تبدیل شوند، اما اگر در جنگ پیروز میشدند، این ایدهها و پژوهش دربارهی آنها در سطح اروپا و دنیا بهمراتب پرطرفدارتر میشد. در این دنیای موازی، با حمایت دولت، آزمایشهای انسانی (یا بهتر است بگویم غیرانسانی) روی اقلیتهای مادون انسان ادامه پیدا میکند. سیاست روی پیشرفت علمی تاثیرگذار است.
در دنیای ما نیمی از آلمانیها در دانشگاه در حوزهی دارو و پزشکی مشغول به تحصیل بودند. دولت توجه ویژهای به مطالعات پزشکی نشان میداد، چون در نظرش پیشرفت علم پزشکی برای پرورش نسلی سالم و قدرتمند از نژاد آریایی ضروری بود. به زنها توصیه میشد از تحصیل در رشتههایی که به مادر شدنشان کمکی نمیکند پرهیز کنند.
دولت فقط از پیشرفت تکنولوژیای که برایش مفید باشد حمایت میکند. اگر پیشرفت فناوریای برای رایش کوچکترین ضرری داشته باشد، از پیشرفت آن جلوگیری میشود. ابزار ارتباطی مثل گوشی همراه، اینترنت و هر ابزار دیگری که ارتباط بین انسانها و به اشتراک گذاشتن ایده را تسهیل کند، توقیف میشود و هیچگاه در دسترس عموم قرار داده نمیشود.
نسل اندر نسل وکیل، پژوهشگر، دانشمند و مهندس تحت تاثیر پروپاگاندای رژیم پرورش مییابند. اگر پروپاگاندای نازیسم با موفقیت اجرا شود، روشنفکران آلمان نازی قلباً به ایدئولوژیهای خشونتباری که بهشان آموزش داده میشود ایمان خواهند آورد. اگر ابزار ارتباطی پیشرفت کنند، تحت کنترل دولت باقی میمانند. هر فناوریای که به اشتراکگذاری ایده را آسان کند، بهشدت تحت کنترل و محدودیت دولت قرار خواهد گرفت. تلویزیون و رادیو نیز مثل گذشته تحت کنترل دولت باقی میمانند.
آلمان نازی تمرکز ویژهای روی نظامیگری دارد، بنابراین در صورت پیروزی رایش سوم فناوری نظامی در دنیای موازی بهمراتب سریعتر از دنیای ما پیشرفت میکند. فرض کنید کل فکر و ذکر امپراتوریای به بزرگی یک قاره برتری داشتن نسبت به دشمنانش باشد؛ مسلماً چنین امپراتوریای همهی منابع موجودش را صرف این هدف میکند.
انشعابات فاشیسم و نازیسم
در این دنیای موازی فاشیسم یک ایدئولوژی واحد و منسجم نیست. هر کشور فاشیسم را با هویت ملی خود منطبق میکند. بهعنوان مثال، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا مذهب کاتولیک را بهعنوان مذهب ملی خود به دنیا معرفی میکنند.
برای افزایش مقبولیت فاشیسم نزد مردم، باید آن را به ایدههایی که از گذشته به ارث رسیده متصل کرد. در دنیای ما فرانسهی ویشی قوانینی وضع کرد که هدفشان خنثی کردن تاثیرات انقلاب فرانسه (که به گسترش لیبرالیسم کمک کرد) بود. در این دنیای موازی، این اتفاقی رایج در اروپای تحت نفوذ نازیسم خواهد بود و باورهای لیبرالیسم و عصر روشنگری بهمرور از ذهن مردم پاک خواهد شد.
دولت فرانسه کشور را به سمت محافظهکاری، اقتدارگرایی و مذهب کاتولیک سوق میدهد. این مسیر با مسیری که آلمان طی میکند متفاوت است، چون هدف هیتلر ارائهی تعریفی نو از جامعهی آلمان بود. فرانسهی ویشی صرفاً از عناصر محافظهکارانهی موجود در جامعهی فرانسه استفاده میکند.
با توجه به اینکه نازیها با کاتولیکها و قلمروهای تحت نفوذشان در شرق اروپا میانهی خوبی ندارند، بین آلمانیها و فرانسویها تنش ایجاد میشود. اما با توجه به قدرت بالای آلمانیها فرانسهی ویشی اعتراض خود را علناً اعلام نخواهد کرد و اقدامی مهم علیه آلمان نازی انجام نخواهد داد.
در دنیای ما، زندانیهای جنگی فرانسوی عملاً گروگانهای نازیها در اردوگاههای کار اجباری بودند. به نظرم در این دنیای موازی نازیها از همین تاکتیک استفاده خواهند کرد تا مطمئن شوند تودهی مردم و دولتهایشان اقدامی علیه آلمانیها انجام نمیدهند.
بریتانیا؛ بزرگترین رفیق آلمان نازی
بریتانیا به سوگلی آلمانیها تبدیل میشود. در این دنیای موازی بریتانیا در نبرد هوایی با لوفتوافه (نیروی هوایی آلمان نازی) شکست میخورد و نیروهای آلمانی نیز با موفقیت به جزیرهی بریتانیا نفوذ میکنند و آنجا را تحت اشغال خود درمیآورند. خانوادهی سلطنتی به کانادا فرار میکنند، اما دولت فعلی بریتانیا منحل و با حکومت نظامی موقت جایگزین میشود.
پس از اشغال بریتانیا، نیروهای آلمانی با مردم بریتانیا با مهربانی رفتار میکنند و حتی اجناس و خدمات رایگان در اختیارشان قرار میدهند. هدف از این کار آمادهسازی مردم بریتانیا برای پذیرفتن حکومت جدید است. همچنین آلمانیها قصد دارند به مردم بریتانیا نشان دهند آن داستانهایی که از جنایاتشان در لهستان و روسیه شنیدهاند، در بریتانیا تکرار نمیشود. اشغال بریتانیا اشغالی محبتآمیز خواهد بود.
با این وجود، پس از چند ماه مهربانی نشان دادن، آلمانیها مخفیانه هر گروه سیاسی یا اجتماعیای را که در نظرشان تهدیدی برای حیات رایش به حساب بیاید، پاکسازی میکنند.
بیشتر بخوانید: آن روی هیتلر که هیچکس ندیده بود
پس از اشغال بریتانیا برای مدتی نامعلوم، نازیها به دولت دستنشاندهی بریتانیا اجازه میدهند فعالیت خود را از سر بگیرد. تحت نفوذ نگه داشتن بریتانیا از اهمیتی حیاتی برخوردار است، چون به آلمان اجازه میدهد به مستعمرههای آنها را در آفریقا و آسیا نیز دسترسی داشته باشد.
در این دنیای موازی سوییس دیر یا زود سقوط خواهد کرد. هیتلر از سوییس متنفر بود و اگر جنگ با روسیه خوب پیش میرفت، به آنجا حمله میکرد و در صورت پیروزی در جبههی شرق و غرب سوییس را تجزیه میکرد.
موسولینی: دشمن جدید هیتلر؟
به نظر من در این دنیای موازی رابطه بین آلمان و ایتالیا بهمراتب بدتر میشود. پیشتر اشاره کردم که نظر هیتلر دربارهی فرومایگی نژادی ایتالیاییها نسبت به آلمانیها باعث ایجاد تنش بین او و موسولینی شده بود. ولی مشکلات بین این دو فقط به این مساله ختم نمیشد. در دنیای ما شالودهی رابطهی بین ایتالیا و آلمان راحتی و اطمینان خاطر طرفین و ارائهی حمایت نظامی بود. پیمان بین این دو کشور فقط برای ۱۰ سال بسته شده بود.
با اینکه موسولینی دیکتاتور پرمدعایی بود، ولی ایتالیا از منابع و زیرساختهای صنعتی لازم برای احیای امپراتوری رم برخوردار نبود. حتی موسولینی به هیتلر گفته بود که حداقل تا سال ۱۹۴۲ برای جنگ آماده نخواهد بود. اما هیتلر به حرف او توجهی نشان نداد و در سال ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد و ایتالیا را نیز خواه ناخواه درگیر جنگ کرد. ایتالیای دههی ۱۹۳۰ برای جنگی به مقیاس جنگ جهانی دوم آماده نبود. ارتش ایتالیا موفق نشد شمال آفریقا و شبهجزیرهی بالکان را تصرف کند و برای همین رابطه بین ایتالیا و آلمان شکرآب شد.
پیشبینی من این است که این رابطه ممکن بود دو مسیر مختلف را طی کند:
۱. پس از شکست روسها و حذف شدن آخرین دشمن واقعی از معادله، آلمان نازی به متحد پیشین خود حمله میکند، چون ایتالیا دیگر فایدهای آلمان ندارد. شمال ایتالیا به قلمروی رایش ضمیمه میشود و جنوب ایتالیا به کشوری جداگانه و بندری تقلیل مییابد. ایتالیاییها قادر نخواهند بود در برابر ماشین جنگی عظیم و قدرتمند آلمان مقاومت کنند.
۲. اگر رابطهی بین دو کشور حفظ شود و آلمان به ایتالیا حمله نکند، سایهی نازیها به مدت چند دهه روی ایتالیا باقی میماند و امپراتوری ایتالیایی موسولینی صرفاً یکی از دستنشاندههای رایش سوم خواهد بود. البته قلمروی ایتالیا تا بالکان، دریای مدیترانه و شمال آفریقا امتداد پیدا میکند، ولی برای حفظ کردن و کنترل این قلمروها به آلمان وابسته خواهد بود. پس از پایان جنگ، هزاران نفر بر اثر بیتوجهی دولت، تجاوز و انتقامجویی سر شورش علیه اشغالگران کشته میشوند. حتی در کشور یونان، یوگوسلاوی و مناطق دیگری که مثل روسیه قرار نیست جمعیت بومیشان پاکسازی شود، مرزها طوری تغییر مییابند که فقط شامل رژیمهای وفادار به متفقین باشند. یونان به جمهوری هلنی (Hellenic Republic) تغییر نام میدهد، یوگوسلاوی تجزیه میشود و بین کشورهای مستقل کرواسی، آلبانی و ایتالیا تقسیم میشود.
در این دنیای موازی، اروپا وارد عصری جدید میشود. در این عصر جدید، خشونت و وفاداری بیچون و چرا مورد تشویق قرار میگیرند و فردگرایی یک ضدارزش به شمار میآید. متفکران عصر روشنگری و انقلاب فرانسه به اشخاصی منفور تبدیل میشوند و نوشتههای متفکران لیبرال نابود میشود.
هرچقدر تعداد کودکان زادهشده در این دنیا بیشتر میشود، ترویج و رسمیت بخشیدن به اسطورهی آدولف هیتلر آسانتر میشود. هرگونه نظر سیاسی صرفاً انشعابی از نازیسم خواهد بود و دغدغهی اصلی متفکران سیاسی جریان اصلی پیشرفت نژاد آریایی خواهد بود.
همچنین دشمن جدیدی به اروپاییها معرفی خواهد شد؛ دشمنی که آن سوی اقیانوس اطلس حضور دارد و به اندازهی یهودیها و کمونیستها بد است: ایالات متحدهی آمریکا.
قسمت دوم مقاله
-
ممنون بابت مطلب فوق العاده زیبا و اورجینال
-
Now that’s a practical solution … Ironic & Beautiful …
-
خب فارسی نظر بده استاد
-
-
یک نکتهی جالب در مورد این یادداشت این است که همین امروز یادداشت دیگری را با این محور در سایت روزیاتو خواندم .
البته روایت دیگری داشت و برخی موارد (مثل ماجرای برخورد احتمالی با انگلستان) تقریبا برعکس پیشبینی شده بود!
به هر حال، جالب بود که دو رسانهی فارسی زبان تقریبا همزمان روی این ایده کار کرده بودند.لینک آن یادداشت:
https://rooziato.com/1398217462/طرح-های-هیتلر-در-جنگ-جهانی-دوم -
به نظرم نمیشه واقعگرایانه در این مورد بحث کرد مخصوصا الان که سالها از جنگ جهانی دوم میگذره و ایدئولوژی برندههای جنگ حاکمه و تقریبا تمام منابع اطلاعات در مورد نازیسم آلوده(تحریف شده) است. ولی در کل صرفا میخواستم اینرو بگم که «پیشرفت حالت عادی جامعه بشری هست» مگر این که عاملی خارجی[معمولا جامعه ای دیگر] مانعش بشه، حالا چه از نظر فرهنگی، چه از نظر علمی، چه از نظر اقتصادی
و اینکه برخلاف تصویری که آلمان نازی در این مقاله ساخته شده آلمان نازی با پیشرفت علم مخالف نبود و از نظر علمی اگر جلوتر از دیگر کشورها نبود عقبتر هم نبود، البته حرف من این نیست که خوب بودند فقط میگم هیچوقت بازندههای یه جنگ به اون بدی که تصویر میشن نیستن برندهها هم به اون خوبی نیستن! -
مطلب جالب و کمتر بحث شده ای بود منتظر ادامه اش هستم .
-
اینا همش توهمات ذهن شماست برای اینکه تاریخ رو فاتحان مینویسند تاریخ جنگ جهانی دوم همش غلط و دروغه بزرگه همش برگرفته از فیلمهای هالیوودی و نویسندگی کتابهای دولتهای پیروز شکل گرفته خب ماهم هشت سال با عراق جنگ کردیم یک سال و هفت ماه جنگ تو خاک ما بود بقیه هشت سال تو خاک عراق بود ولی چون ما فیلمهای ایرانی رو میبینیم و تاریخ و سیمای ایران رو میبینیم همیشه تو ذهنمون یربازای عراقی بد ذات و ستمگر و وحشی نمایش داده میشن در صورتی که ما بیشتر جنگ تجاوزگر بودیم در خاک عراق.شما که میگی هیتلر اقتصادش فقط برای جنگ بود اصلا میدونستید که بعد از جنگ اول بخاطر تحریمهای کشورهای پیروز تو آلمان تورم به قدری شدید شد که تو خیابانها جنازه مردم از گرسنگی و فقر و بدبختی انباشته میشد ولی وقتی هیتلر به قدرت رسید طی چهار سال آلمان به اقتصاد اول دنیا تبدیل شد و هر خانواده آلمانی کارگر صاحب یک اتومبیل شد به قدری اقتصاد و قدرتش زیاد شد که کشورهای حامی سرمایه داری راهی جز نابودی آلمان نداشتن برای همین جنگ رو بهش تحمیل کردن شما تاریخ رو فقط از روی مطالب کشورهای پیروز خواندید تاریخ رو همیشه فاتحان مینویسند بیشتر مطالعه کنید و تحقیق کنید
-
دربارهی اقتصاد آلمان نازی این سه تا پاراگراف توی ویکیپدیا آگاهیبخشه. همهی ادعاهای انجامشده sourceشون هم مشخص شده:
The Nazis believed in war as the primary engine of human progress, and argued that the purpose of a country’s economy should be to enable that country to fight and win wars of expansion.[4] As such, almost immediately after coming to power, they embarked on a vast program of military rearmament, which quickly dwarfed civilian investment.[5] During the 1930s, Nazi Germany increased its military spending faster than any other state in peacetime,[6] and the military eventually came to represent the majority of the German economy in the 1940s.[7] This was funded mainly through deficit financing before the war, and the Nazis expected to cover their debt by plundering the wealth of conquered nations during and after the war.[8] Such plunder did occur, but its results fell far short of Nazi expectations.[9]
The Nazi government developed a partnership with leading German business interests, who supported the goals of the regime and its war effort in exchange for advantageous contracts and subsidies as well as the suppression of the trade union movement.[10] The latter was also done because the Nazi Party saw trade unions as exercising more power over the workers than it could.[11] Cartels and monopolies were encouraged at the expense of small businesses, even though the Nazis had received considerable electoral support from small business owners.[12]
Nazi Germany maintained a supply of slave labour, composed of prisoners and concentration camp inmates, which was greatly expanded after the beginning of World War II. In Poland alone, some 5 million citizens (including Polish Jews) were used as slave labour throughout the war.[13] Among the slave labourers in the occupied territories, hundreds of thousands were used by leading German corporations including Thyssen, Krupp, IG Farben, Bosch, Blaupunkt, Daimler-Benz, Demag, Henschel, Junkers, Messerschmitt, Siemens, and Volkswagen, as well as Dutch corporation Philips.[14] By 1944, slave labour made up one quarter of Germany’s entire work force, and the majority of German factories had a contingent of prisoners.[15]
-
با هیتلر
بی هیتلر
مشکل ما نخوندن تاریخه
-
-
سلام، اونجوري که باید از حزب نازی صحبت نکردید، نه تنها شما، بلکه خیلی کشورها حتی نمی تونن در موردش صحبت کنند،به عقیده من حزب نازی یک ایدئولوژی که داشت این بود که بشر رو از پستی به بلندی برسونه، اونم از این طریق بود که انسان تن پرور هیچگاه و هیچ ارزشی نداره، اون به وسیله اردوگاه کار اجباری(اشويتس)به این فکر بود که چه کسانی توانایی و استقامت در کار کردن را دارند، نه اینکه فقط ذهنیت کشتار و نسل کشی باشه، بلکه نژادها و ژنهای اصلاح شده از داخل این جمعیت پیدا کنه برای جامعه بهتر و نداشتن معلولیت وسربار نبودن افراد برای حکومت و مقاوم در برابر بیماری، که همین اردوگاه در حال حاضر نان خانه ای برای رژیم صهیونیستی شده، در حالی که استالین با بیشترین کشتار اون هم علیه مردم خودش مقام داره، حزب نازی اساسا به فکر تلاش و کوشش برای آبادانی آلمان بود، این انگلیس و امریکا بود که به تبلیغات سو این کشور رو به سمت جنگ کشاندن، کشوری که در جنگ جهانی اول رو به زوال و بدبختی رفته بود، و مردمش از گرسنگی دست گریبان بودن در حالی که يهوديها(صهیونیست)و مارکسیستها تمامی این بدبختی رو میدیدن، اما انگار این مملکت و مردم براشون هیچ ارزشی ندارند، مثل الان کشور ما، تاریخ هیچگاه از بین نميره بلکه تکرار ميشه اما به شکل ديگه.
-
بهترین وبسایتی که تاحالا دیدم.ازتون متشکرم
-
تاریخ رو فاتحان می نویسند
-
درود هموطن عزیز
-
-
تاریخ رو فاتحان می نویسند و بهتره شما هم اینقدر سنگ متفقین رو به سینه نزنی اونایی که ایران رو با وجود بی طرف بود اشغال غلات و آدوقه اش رو برای روس ها فرستادن و باعث مرگ میلیون های ایرانی بی گناه شدن اون حروم زادها کجا بود که الان افسانه هولوکاست رو دست گرفتند و با فیلم های هالیودی شون برا خودشون قصه میگن خجالت اوره التماس کمی تفکره
-
درود
-
-
درود بر روح پاک آدولف هیتلر،تاریخ را فاتحان می نویسند این جمله را یادتان باشد، لطفاً بدون اطلاع از عقاید حزب ناسیونال سوسیالیست درباره آن قضاوت نکنید، اگر حزب نازی برنده جنگ می شد، دنیا در صلح و آرامش غرق می شد،این دنیایی که اکنون در آن زندگی می کنیم توسط صهیونیسم به لجن کشیده شده، زندگی بشر خلاصه شده توی سکس و مواد مخدر و جنگ نیابتی، کارتل های مختلف (مثل کارتل دارو و کارتل های ذکر شده) دنیا رو در دست گرفتن و فقط انسان ها مثل ابزار استفاده می شوند، التماس تفکر…
-
درود بر شما هموطن آگاه
-
اره میدونم صهیونیسم الان دنیا رو به گند کشیده اما نازی ها هم فرق نمیکردن به جای اینها (حرف هایی که درباره صهیونیسم زدی ) نازی ها هر بدبخت ببچاره ای رو میکشت مردم بیگناه مثل حیوان ازشون استفاده میشد تو الان نژادت آریاییه و تو اون زمان دارای امتیاز بودی ولی اگه تو جا یهودی های اون زمان بودی همین رو میگفتی؟ خب عجیب هم نیست سواره از پیاده خبر ندارد. ایئودولوژی نازی ها فقط این بوده کشتار کشتار نژاد پرستی و انسان ابزار نیست اینو بگم که اگه اونا ابزارم تو هم ابزاری منم ابزارم آخه بنی ادم اعضای یک دیگرند
-
-
زنده باد شرفت هیتلر با اینکه ایران بهت اعلان جنگ کرد تو هیچ عملیاتی بر علیهش نکردی
حالا هی بگید آلمان نازی بده
ایران اگه اون زمان پل ورسک رو نابود میکرد تجهیزات کمونیستا به استالینگراد نمیرسید و جهان الان در آرامش میبود😟-
درود بر شرفت
-
اقای پرهام کجای کاری تاریخ فکر نکنم به گوشت رسیده باشه ایران به آلمان که اصلا کاری نداشت تازه با اون دوست هم بود حالا من از غرب طرفداری نمیکنم ولی خدایی واقعا کسی اینقدر خودخواه باشه که به خاطرآریایی هر نفری رو بکشه؟ بعد اگه یکم دیگه تاریخ خونده باشید ما ایرانی ها هم رسما مرگ انتظارمون رو میکشید چون ما دیگه آریایی نیستیم و نژادمون با عرب ها و مغول ها قاطی شده.
-
آقایی که میگید ما ایرانی ها آریایی نیستیم شما فکر کردید که در زمان امپراتوری روم جنوب آلمان و اتریش هم جزو روم بودند و امپراتوری هون ها هم به آلمان حمله کرده بود یعنی به خاطر اشغال یعنی آنها هم آریایی نیستند؟؟
-
-
درود بر پیشوا
-
کسانی که هیتلر را از صحنه بیرون کردند میدانستند چه میکنند،اگر هیتلر برنده جنگ بود بسیاری از چالش های پیش رو در جهان دیگر نبود،خواهش میکنم عقاید احمقانه خود را برای خود نگه دارید.
-
دقیقا هموطن، دقیقا
-
-
کسی که تو عملیات t4 فرمان صادر میکنه 300000 هزار نفر از معلولان و افراد عقب مونده و کودن وقتل عام کنن فقط برای اصلاح نژاد،جنایتکار پست فطرتی بیش نیست ادولف هیتلر حیوانی بیش نبود. متفقین از متحدین بدتر جفتشون از هم بدتر ما ایرانی ها خودمون اسطوره کم نداریم کلا غریب پرستیم ما ایرانی ها
-
یک کلام اگر آلمان نازی پیروز می شد ما که آریایی هستیم وضع بهتری داشتیم……
-
مطمئنن وضع ما که چون المان ها اریایی هستیم ،بعد از پیروزی هیتلر بهتر می بود. چه بسا از روابطی که هیتلر با رضا شاه داشت همگی اگاهایم و میشد امیدوار بود که ایران هم در راستای المان رشد میکرد.
-
این توضیحات، همگی جعلیست.
شاید باور نکنید که برای این پروپاگاندای «نازیسم» ماحصل میلیاردها دلار هزینه، و ساختن فیلم های هالیوودی، و روزنامه ها و کتاب ها و…. است.
تاریخ را فاتحان مینویسند.
از آدولف هیتلر، سخنرانی های زیادی موجود است که همگی قبل از سال های1938_9 ضبط شده و در همگی او به رفتار های بریتانیایی ها و نوع تصمیمات مخاصمات انها، بلاخص شخص چرچیل، اشاره کرده است.
افسوس که گول دروغ های غرب را خوردیم، افسوس که تاریخ را تحریف کردند و ما و جهانیان، باور کردیم.
چند وقت پیش بود که یکی از همان ویدیو های سخنرانی هیتلر را در همین آپارات خودمان هم دیدم که توسط عزیزی، آپلود و حتی زیرنویس فارسی هم داشت.
بروید و تماشا کنید. و بعد همپیمان دروغگو های غربی شوید.-
آره نصف دنیا رو گرفتن و کلی آدم رو قتل عام کردن تا ۱۹۳۸ چون رفتار چرچیل زشت بوده؟ :)) شما حالت خوبه؟ یه لیوان آب بخور. کمبود آب باعث شده خون به مغزت نرسه.
-
-
آقای اشکان
کاش یکصدم وقتی که برای خوندن این مطلب گذاشتی , برای خوندن تاریخ کشورت میزاشتی
ما 7 سال تو خاک عراق بودیم ؟ ؟ ؟
تو عقل داری ؟
سواد داری ؟
عراق قبل ازحمله به کویت ( یعنی 10 سال بعد از شروع جنگ ) خاک ایران رو تخلیه کرد
مثلاٌ میخواهی روشنفکر بازی دربیاری نادان ؟ -
عالی ای کاش که المان پیروز میشد
ماهم اریایی بودیم از وضع الانمون بهتر بود که
رضا شاهم که روابط خوبی با المان داشت
کاش میشد سوار ماشین زمان شد و رفت به گذشته وبه المان ها میگفتیم روش پیروزی رو-
من ترفدار آلمان نازی هستم
-
-
سلام. ممنون.
توی مستند Where to Invade Next مایکل مور به کشورهای مختلف سفر میکنه تا ازشون ایده های خوب رو بدزده و به آمریکا ببره.
توی آلمان که میره اصلی ترین ایده ای که میدزده، قبول کردن، کنار اومدن، و جبران خطاهای گذشته ست. کاری به راست و دروغ و شدت واقعیِ هولوکاست ندارم.
نشون میده که آلمانیها توی مدارس به بچه هاشون توضیح میدن که اجدادشون چه جنایاتی در دوران نازیسم مرتکب شدن. و این که چه تلاش هایی برای زنده نگه داشتن یاد قربانیان نازیسم و هیتلر انجام میشه. مثلا جلوی خونه های یهودیهای کشته شده یه پلاک هست که اسم خانواده و اطلاعاتشون رو نوشته.
توصیه اش به آمریکا این بود که ما هم باید با گذشته خودمون رو بپذیریم و در صدد جبران اشتباهاتی که در حق سیاه پوستان و سرخ پوستان کردیم باشیم.
راستش فکر نمیکنم ما ایرانی ها طی چندین قرن اخیر به همسایه هامون ظلمی کرده باشیم. هرچی ظلم بوده ظلم داخلی و به عامه مردم – تقریبا بی ربط به نژاد و زبان – بوده.
دوستان حتما حتما توصیه میکنم مستندی که گفتم ببینید. مایکل مور توش مسائل اقتصادی و فرهنگی ای رو مطرح میکنه که اروپایی ها با استفاده ازشون به دستاوردهای خوبی رسیدن. چیزهایی که حتی آمریکا هم ازشون محرومه. با دیدنش نظرتون نسبت به آمریکا و اروپا تا حدی عوض میشه. -
به نام خدا
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان عزیز
از نظر من جمله تاریخ را فاتحان مینویسند کاملا صحیح است. در حقیقت میتوان وضع جامعه امروز ما را از نظر آزادی بیان و اطلاعات به شوروی قبل از گورباچف تشبیه کرد. لذا در آن زمان شوروی در زندانی اطلاعاتی بود و اطلاعاتی به غیر از افکار مد نظر کمونیسم ممنوع بودند. امروز هم چنین شرایطی راجع به امپریالیسم و صهیونیسم حاکم است. همه میدانیم که متفقین تا سال های دراز دستور بازدید از آشویتس را ندادند که این خود ثابت میکند که متفقین چیزی را پنهان میکنند. ساختن یک کوره آدم سوزی برای متفقین کار سختی نیست. پس میتوان دست زد محکمی بر سینه افسانه هلوکاست زد. مسئله بعدی تعداد یهودیان به قتل رسیده است. در زمان جنگ جهانی دوم بر طبق آماری دقیق حدود 110 هزار یهودی در قلمرو رایش سوم زندگی میکردند، و در بدترین حالت نیمی از آنها به قتل رسیده اند و همچنین در جامعه یهودیان بین عدد قربانیان هلوکاست بحث است و این ارقام از 4 تا12 میلیون متغیرند! افسانه قتل 6 میلیون یهودی نیز طی همفکری در یک شوری عالی یهودی تصویب شد. همانطور که در اول بحث اشاره کردم ما در حضر اطلاعاتی هستیم زیرا کنترل شبکه های اجتماعی در دستان صهیونیسم است پس قاعدتا در ویکی پیدا و دیگر سایت ها و کتاب ها اطلاعات درستی در این زمینه وجود ندارد زیرا تاریخ را فاتحان مینویسند. ما نمیدانم هیتلر چگونه انسانی بوده. اسناد و مدارک درستی هم در دسترس نیست. ممکن است هلوکاست اتفاق افتاده باشد اما به یقین در مقیاسی کوچکتر بوده است. در مورد طبقه بندی نژادی هم حرف درستی زده نشده زیرا در کتاب نبرد من از زبان هیتلر همچین جمله ای موجود است: من هرگاه به صهیونیسم یا سوسیالیسم فکر میکردم ناخودآگاه دچار عصبانیت و نفرت میشدم. چنین جمله ای به یقین تحریف شده است پس میتوان گفت که کتاب نبرد من که بزرگترین مدرک نژاد پرستی هیتلر است دستکاری شده. بقیه منابع هم توسط متفقین نوشته پس هیچ منبعی راجع به این موضوع وجود ندارد اما ممکن است که هیتلر انسانی وطن پرست بوده باشد و نژاد پرست در اینجا بسیار اغراق آمیز است. مورد بعدی اینکه بهتر است راجع به این فکر کنیم که کدام اقوام از جنگ دوم سود بردند.ایالت متحده و یهودیان. بر بی معاهده روسای فروش وسیع هر گونه فلزی که در صنایع نظامی به کاربرد دارد به آلمان ممنوع است. آلمان کشوری نیست که معادن و منابعی داشته باشد پس فلزات را از کجا به دست آورده بود؟ ایالات متحده از سال 1934 فروش گسترده فلزات را به آلمان شروع کرد تا با درگیر کردن آلمان و فرانسه و انگلستان در جنگ ، 2 امپراطوری قدرتمند و قدرت های برتر جهان را از سر راه برداشته و موانع را برای قدرتمند تر شدن خود از میان بردارد زیرا 2 امپراطوری بریتانیا و فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم تجزیه شدند.
بنده قصدحمایت از نازیسم را ندارم اما میخواهم بگویم که خوش خیال نباشید.حرف های صهیونیستها و امپریالیستها را بدون فکر قبول نکنآهن به هزینه خط راه آهن و گاز های سمیآشوییتس فکر کنید. چه دلیلی دارد هیتلر برای یک نسل کشی اینقدر هزینه و وقت صرف کند در حالی که هر یهودی را با یک گلوله هم میتوان کشتو نیازی به آشویتس نبود،
در هر صورت امیدوارم توانسته باشم با حرف هایم کمکی کرده باشم. با تشکر از همه دوستان
التماس دعا -
سلام لطفا اگر میشه یه چند تا مقاله کامل وبر اساس واقعیت با اسناد و مدارک و شواهد در مورد این که اگر آلمان و متحدانش در جنگ جهانی اول پیروز میشدن چه اتفاقاتی در داخل و خارج از ایران برای ما می افتاد دقیقا مثل مطلبی که در مورد پیروزی احتمالی آلمان در جنگ جهانی دوم نوشتید.
با تشکر -
مطالب حدودا درست بودند اما سن هیتلر وبیماری او دیریازود قدرت به دو عضو افراطی و پرقدرت پائول یوزف گوبلس وهیملر میرسید کسانی که هرگز تحمل دیدن متحدیدن ژاپنی و نژادهای دیگر رانداشتند و برای تغییر روند محتاطانه هیتلر از هر اقدامی برای پاک کردن نژاد چشم بادومی ژاپند وسایر نژادها فرو گذار نمیکردند واینده بسیار مبهم وتک قطبی حاکم میشد که مردم فقط قدرت نفس کشیدن و امور روزمره را بزور داشتند.
-
یکی از آرزو های من این است که هیتلر دوباره زنده شود و با کمک ایران و ژاپن بتوانیم اروپا اشغال و سر دسته ی آنها یعنی آمریکا و شوروی را نابود کنیم
-
درود بر هیتلر مرگ بر آمریکا و شوروی و انگلیس و فرانسه و چین و درود بر رضا شاه پهلوی و امپراتور ژاپن
-
رضا شاه پهلوی چه غلطی کرده که درود بهش جز اینکه باعث اشغال ایران توسط شوروی و بریتانیا شد
-
-
آقایی که میگید ما ایرانی ها آریایی نیستیم شما فکر کردید که در زمان امپراتوری روم جنوب آلمان و اتریش هم جزو روم بودند و امپراتوری هون ها هم به آلمان حمله کرده بود یعنی به خاطر اشغال یعنی آنها هم آریایی نیستند؟؟
-
منطقی ترین متن ممکن
-
اگر آلمان به روسیه توی زمستون حمله نمی کرد مطمئنا تا سال بعدش کل اروپا توی اشغال آلمان نازی بود
هیتلر همان حماقتی که ناپلئون کرد رو دوباره تکرار کرد
بعدشم اون بی سوادی که میگه اگر آلمان پیروز می شد به ایران کمک می کرد
آیا تو چیزی به نام عقل داری؟؟
رضا پهلوی اصلا جز چاپلوسی و لیس زدن پای دیگران کاری بلد بود که بخواست ایران قدرتمند بشد
اگه رضا شاه عقل داشت آرارات و سرچشمه هیرمند رو به دیگران نمی داد که الان بخوایم براش با طالبان بجنگیم -
هیتلر هرچی بود بهتر از خرافه پرستی و اینکه به اسم عیسی به شکم موسی بود هیتلر آینده رو میدید که یهودی ها وقطی دنیارو تسخیر کنن چی میشه مانند امروز جهان