به قلمرو غیرزمینی خوش آمدید
در ایربیانبی شخصیگرایی و هویتِ شخصی ما، تحت شعاع زیباییشناسیِ زنجیرهای قرار میگیرد. نوعی از زیباییشناسی که براساس منطق خدمات مشتریان شرکتهای کورپوریشنی ساخته و پرداخته میشود.
چگونه سیلیکون ولی[1]، به عاملی برای ترویج زیباییشناسی عقیم در سرتاسر جهان تبدیل میشود؟
ایگور شوارتزمن[2]، زادۀ آلمان و از بنیانگذاران موج سوم[3] -یک مرکز مشاوره برای یافتن استراتژی- است که در برلین استقرار دارد؛ این مرکز با کارخانههای صنعتی کوچک همکاری میکند و از سرتاسر اروپا، بریتانیا، و ایالات متحده مراجعینی دارد، ازاین رو شوارتزمن غالباً میان قطبهای اقتصادی جهان در آمدورفت است. او در حین سفر به فوراسکوئر[4] مراجعه میکند تا جایی برای غذاخوردن و آشامیدن پیدا کند. به قول خودش: «این برنامه میداند دنبال چی هستم.»
پلتفرمهای دیجیتالی نظیر فوراسکوئر زمینهای برای «همگون سازی سلایق» به دست میدهند.
هربار شوارتزمن به شهری در کشوری بیگانه قدم میگذارد نگاهی به این نرم افزار می اندازد؛ این برنامه به میانجی یک شبکه اجتماعیِ افزوده[5]، فهرستی از انواع غذا، تفریحات شبانه، و پیشنهاداتی جهت سرگرمی به دست میدهد. بعد شوارتزمن راهی نزدیکترین کافۀ پیشنهادیِ نرم افزار میشود. اما طی چند سال اخیر، چیز غریبی اتفاق افتاده است. به گفتۀ شوراتزمن: «هر کافه شبیه سایر کافه هاست.» کافۀ جدید خاطرۀ همۀ کافیشاپهایی را در یاد زنده میکند که فوراسکوئر، خواه در اودسا، بیجینگ، لسآنجلس، یا سئول پیشنهاد داده: همان میزها از جنس چوبِ لخت، همان آجرهای عریان، و همان لامپ های آویختۀ ادیسون.
نمیتوان گفت این کافههای مشابه، به زنجیرههای بینالمللی نظیر استارباکس[6] یا کاستاکافه[7] -که طراحی آنها تابع قالبهای از پیش موجود و مشترک است- تعلق دارند. برعکس، حتی همگی آنها، مستقل از هم، بر آن بودهاند تا از آرایهها و تزئیناتی با ذوق و سلیقۀ همسان بهره بگیرند. به اعتقاد شوراتزمن پلتفرمهای دیجیتال ازجمله فوراسکوئر در اطراف و اکناف جهان «همگون شدن سلایق» را در پی داشتهاند. به زعم وی: «این فرایند موجب می شود دوباره و دوباره به مکانهای مشابه قدم بگذاریم.»
به راحتی میتوان دید چگونه رسانههای اجتماعی از خلال مرورگرهای وب، فیدها و اپلیکیشنها، به تعاملات اینترنتی ما جهت میبخشند. درعین حال فنآوری به جهان مادی، اماکنی که در آنها رفت و آمد داریم، و چگونگی عملکرد ما در فضاهایی که تاکنون چندان دیجیتالی تلقی نمیشدند شکل میدهد. اپلیکیشن مسیریاب وِیز[8] را در نظر بگیرید که تغییر مسیر اتومبیلها در لسآنجلس را به دنبال داشته و به بیانی دیگر مسبب اخلال در محلههای آرام شهر شده است؛ نرمافزار اِیربیاِنبی[9] گردشگران خارجی را جذب نواحی مسکونی میکند؛ اینستاگرام، نشر الگوهای رفتاری در زندگی واقعی و علنی کردن آنها را میسر میسازد، فوراسکوئر هم دائماً کاسبکاران سیار را روانۀ کافههای مشابه میکند. میتوانیم این جغرافیای نامتعارف را که از رهگذر فنآوری شکل گرفته «قلمرو غیرزمینی» بنامیم و آن عبارت است از قلمرو کافی شاپها، میخانهها، مؤسسات نوپا، و فضاهای واحد کار و زندگی، که به هر کدام قدم بگذاریم همان عناصر آشنا را مییابیم: نمادهای وافری که خِبرگی و تبحر مقبولی در آنها به کار رفته و از این رو فضایی آسوده و باکیفیت خلق می کنند. اثاثیه مختصر. آبجوی صنعتی و ساندویچ آوکادو. وسایلی از چوب فرآوری شده. چراغهای صنعتی. شیرقهوه. و اینترنت پرسرعت. تجانس و یکنواختی این فضاها سهولت سفر میان آنها را آشکار میکند و این خود، ارزشی است که «سیلیکون ولی» آن را مغتنم میشمارد و برخی چهرههای فرهنگی بانفوذ مثل شوراتزمن از آن بهره میجویند. تغییر مکان میتواند به اندازۀ بارگذاری مجدد یک وبسایت ساده و بیدردسر باشد. حتی ممکن است متوجه نشویم دیگر در نقطۀ آغاز نیستیم.
میتوانیم به سرتاسر جهان سفر کنیم بی اینکه از «قلمرو غیرزمینی» خارج شویم؛ برای عدهای جز این نیست. مسافران توانگر -مثل کوین لینچ[10]، که یک مجری آگهی است و سه سال تمام در اِیربیاِنبیهای هنک کنگ زیسته- از اقامتگاههای دائمی عزیمت کرده و سیاحت دیجیتال را در پیش گرفتهاند. کارآفرینان سیاری که مدام در حال سرمایهگذاری هستند، ممکن است با چنان سهولتی برای شِش ماه آزگار، عازم یکی از جاذبههای سرمایهگذاری در بالی[11] شوند که گویی راهی خواروبارفروشی هستند. «قلمرو غیرزمینی» میهن آنهاست. با گسترش جغرافیای «قلمرو غیرزمینی»، همگونی مشخصی نیز دامن میگیرد. پدیدۀ کافه در دیدگاه شوراتزمن، یادآور آن چیزی است که رم کولهاس[12] در جستارِ پیشگویانۀ خود، با عنوان «شهرِ نوعی[13]»، از کتاب اسامالایکسال[14](1995)، بدان پرداخته بود: وی می پرسد: «با این همه آیا شهرهای امروزی همچون فرودگاههای امروزی هستند؟ ممکن است این همگونیِ ظاهراً تصادفی –و معمولاً تأسف انگیز- فرایندی هدفمند، تلاشی آگاهانه برای پرهیز از تفاوت و ایجاد شباهت بوده باشد؟»
اما «قلمرو غیرزمینی» کمتر از واقعیت وجه نظری دارد. قابلیت تعامل، جنبوجوش بیوقفه، و فضای خالی نمادینی که روزگاری خاص هتلها و فرودگاهها بود و انسانشناس فرانسوی، مارک اوژه[15] را در 1992 بر آن داشت تا آنها را «ناکجاها» بنامد، حالا به سایر بخشهای زندگی تسری یافتهاند. افراد متمکن به انتخاب خود بین فضاهایی در آمد و رفت هستند که به میانجی فنآوری و بسط یافتن احساساتی خاص شکل گرفتهاند؛ چنانکه شوارتزمن دریافته، این «کُنج و کناره»های جغرافیایی کوچک دائماً همدیگر را تداعی میکنند: کافۀ فوربرل[16] در سانفرانسیسکو به توبیز استیت[17] استرالیایی در بروکلین میماند و آن نیز به کافه کلکتیو[18] در کپنهاگ شبیه است که آن هم به بیر پوند اسپرسو[19] در توکیو شباهت دارد. در هر یک از آنها میتوانید با یک شیرقهوۀ آراسته به لاته آرتِ عالی پذیرایی شوید، میتوانید از کافۀ خود که روی پیشخوان مرمرین قرار گرفته عکس بگیرید و در اینستاگرام منتشر کنید تا بدین وسیله ذائقۀ خود را به فالوئرهایتان تسری دهید. این درهمآمیزیِ سبک و بینش، به واسطۀ شرکتهایی شدت میگیرد که از فنآوری بهره میگیرند تا بر جغرافیا فائق آیند و از این رو القاگر لامکانی هستند. ایربیانبی، نمونۀ گویایی است. گرچه این اپلیکیشن مکانهای بیمثال را همچون کالاهای قابل مصرف عرضه و پیشنهاد میکند، اما برای کاربرانش این امکان را فراهم میکند تا بدون نیاز به تغییر محیط خود، یا عزیمت از آغوش گرم ایربیانبی، سفر کنند.
ایربیانبی که در سال ۲۰۰۸ توسط دو تن از فارغالتحصیلان مدرسه طراحی رودایلند تأسیس شد، برای «میزبانان» این امکان را فراهم کرد تا فضاهای بلااستفاده در خانههای خود را اجاره دهند، طوری که امروزه شامل بیش از دو میلیون فضای خانگی در بالغ بر ۱۹۰ کشور میشود. درحال حاضر باور راستین شرکت، از این قرار است: «هر جا هستی، آن را خانۀ خودت بدان». این تعبیر تداعیگر جهانی است که «میتوانی به هر کجای آن تعلق داشته باشی».
طراحی نسخۀ اولیۀ وبسایت ایربیانبی، زمانی که هنوز ایربد و بریکفست[20] نامیده میشد، توسط شرکت تبلیغاتی کریگزلیست[21] و به شیوۀ بیپیرایه و کاربردی صورت گرفته بود که نماهایی از مکانهای میزبانی یا منظرۀ چیدمان داخلی به دست میداد(عنوان آن چنین بود: «بهتر از یک هتل ارزان قیمت»). تا اواخر سال 2012 این وبسایت به قالب مناسبی برای یک سایت مدلینگ تبدیل شد که به همین ترتیب و با کیفیت بالا، به همراه تصاویری بیحاشیه -که گویی از صفحات سایت دول[22] برگرفته شدهاند- تا امروز به کار خود ادامه داده است. فهرست پیشنهادات فهرست شدۀ سایت، معادل گزینههای پیش روی مشتری در یک هتل مجهز نیستند بلکه اماکنی را معرفی میکنند که ممکن است کاربران به سکونت دائمی در آنها علاقمند باشند. کیفیت رشدیابندۀ این سایت موجب شده شرکت نامبرده از اسلاف خود نظیر Couchsurfing.org -که بیشتر زمینهساز تجربهای بیرونی و افزوده به زندگی فرد است تا عاملی که با حیات فرد آمیخته باشد- پیشی بگیرد. بدین معنی، ایربیانبی به مجلهای تعاملی با درونمایۀ سبک زندگی میماند.
ایربیانبی در شکل مطلوب خود، هم نامأنوس است و هم کاملاً آشنا
در سال 2011، یک هنرمند و طراح نیویورکی به نام لائورل شوالس[23] به بررسی پیشنهادات فهرست شدۀ ایربیانبی در سرتاسر جهان مشغول شد بلکه از آنها برای طراحی آپارتمان شخصی خود الهام بگیرد. به گفتۀ خودش: «از آن به عنوان یک منظره بین خیابانی گوگل[24] بهره گرفتم با این تفاوت که هدفم یافتن نمای داخلی بود.» شوالس تصاویر موردعلاقه اش را ذخیره میکرد و آنها را از طریق شبکۀ اجتماعی تامبلر با نام کاربری «فضای زندگی مدرن» نشر میداد. اما رنجشی به او دست داد چون حس میکرد در فضای پلتفرم اتفاقی در حال وقوع است. وی میگوید: «ایربیانبی باید با آدمهای واقعی و اصالت در پیوند باشد اما بسیاری از آنها با هم مو نمیزدند»؛ خواه در بروکلین، اوساکا، ریودوژانیرو، سئول یا سانتیاگو.
برای مثال میشد اثاثهایی را دید که به صورت انبوه تولید شدهاند گرچه ذوق زیادی در آنها به کار رفته است. به زعم شوالس: «گویی شکل بسط یافتۀ نمایشگاه محصولات ایکی[25] است.» اما دامنۀ شباهتها، پا را از تولید به شیوۀ انبوه فراتر میگذارد. ایربیانبی در شکل مطلوب خود، هم نامأنوس است و هم کاملاً آشنا: نمادهای فرهنگی مختص یک مکان، به گونهای حیرتآور با وسایل، اثاثیه و چیدمان درآمیخته است. به باور شوالس: «عجیب است که به این عناصر کاملاً تکراری تمایل داری و در عین حال جویای اصالت هم هستی.»
تبلیغات ایربیانبی در بستر این دوگانگی جریان دارد. ویدئویی متعلق به سال 2014 همان جذبۀ دلشورهآور و چندپارۀ گردشگری در توکیو به روایت فیلم «ترجمه ناپذیر» را القا می کند؛ [به این صورت که] ضمن چند نما از پنجره های گوناگون و با فاصلهای امن، دنیای خارج را به نمایش میگذارد. در آوریل گذشته، ویدئوی دیگری که ضمن توقفی کوتاه نزد یکی از میزبانان پلتفرم ساخته شد، عادات مرسوم میان گردشگران –مثل کاربرد مونوپاد برای عکس سلفی یا گردش با سگوی- را به انضمام فعالیتهای «واقعی» –مثل به خواب رفتن روی کاناپه هنگام مطالعه یا تماشای طفلی که مشغول ساختن سنگری از بالشهاست- به نمایش گذاشت. این ویدئو تصویری از مالکیت به دست میدهد که در آن، بیشتر از مواجهه با نمادهای نامأنوس، از نشانه های آشنا حظ میبرید: «اینجا کافیشاپ خودتان است.»
آرون تایلور هاروی[26] نیز -که از سرپرستان تیم ناظر بر محیطهای ایربیانبی است و بر طراحی شعبات این شرکت در سایر نقاط دنیا نظارت دارد- به این خویشاوندیِ لذتآفرین پی برده(هاروی به گفتۀ خودش در بیش از شصت ایربیانبی اقامت داشته است). بیانبی، صرف نظر از چند دستورالعمل که روی وبسایت قرار دارد(برای نمونه: «شخصیت، و نه اقلام شخصی خود را به نمایش بگذار»)، معیار خاصی برای چیدمان معرفی نمیکند، اما موجودیت خود پلتفرم از یک سو و نیازهای کاربرانش از سوی دیگر موجبات ترویج همگونی خاصی را فراهم میآورند. هاروی در ادامۀ سخنان خود میگوید: «در فهرستهای مشخصی، میتوانید شاهد گرایشی خاص باشید. ایربیانبی تدریجاً به سبکی بینالمللی دست مییابد. به نظرم برخی جوانب آن واقعاً حیرتانگیز است چون از یک سو حس آسودگی و تعلق خاطری بیدرنگ به مسافران میبخشد، و از سویی واجد سرشتی کمابیش عام است. هر دو شدنی هستند.»
«صنعتی نما و میان-قرنی… مادامی که مخدوش و منسوخ به نظر نرسد.»
هتلها از مدتها پیش تصوراتی از آسودگی و یکنواختی عرضه کردهاند، و ایربیانبی در جهتِ تکثیر صنعت هتل رو به کمال گذاشته –گرچه آن را دچار انشقاق هم کرده است-. این شرکت در سال 2013 ، چیپ کونلی[27]، مؤسس هتل ژوا دو ویور[28] را به عنوان سرپرست هتلداری و تدابیر جامع خود استخدام کرد. اما آنچه ایربیانبی را منحصر به فرد میسازد، سرشت مرکززدای آن است. درست مثل کافههای مشابه و تکرارشوندۀ شوارتزمن، ذائقۀ به کار رفته در این شرکت، برآیند ذوق دهها هزار نفری است که هریک مستقل از سایرین، تصمیمهای مشابهی اتخاذ میکنند، نه اینکه پیرو دستورالعملی مشترک باشند.
بازار ایربیانبی، درصدد نیل به کارآمدترین محصول خودش است؛ به نظر میرسد مشتریان بیشتر از تجربۀ یک محیط بیگانه، مایل به حضور در یکی از شعبات هتل دیز این[29] -البته بیشتر باب روز و کمتر جلوه فروش- هستند؛ یعنی فضایی نوعی و عام که پشت منظرهای ظاهراً منحصربهفرد پنهان شده است.
اما ایربیانبی تمایل دارد هرآنچه را غیربومی است، دفع کند. وقتی از هاروی خواستم تا تعریف خود از «سبک بینالمللی ایربیانبی» را ضمن یادداشتی برایم آشکار کند، یکی از متصدیان روابط عمومی پا به میان گذاشت و وقفهای در مکاتبۀ ما ایجاد کرد: «هر میزبان و مهمانی دربارۀ این موضوع نظرات شخصی خودش را دارد.» بااین همه برخی ویژگیها ناخودآگاه به ذهن خطور میکنند: دیوارهای سفید براق یا رنگ روشن، چوب لخت، دستگاههای قهوهساز، صندلیهای مدل ایمز[30]، قالیهای طرحدار روی کفپوشهای برهنه، قفسههای بیدر، طراحی یکدست و اسکاندیناویایی به سبک کمپانی HGTV.
ناتاشا فالنز[31]، طراح داخلی و مشاور ایربیانبی در واشنگتن دیسی، میگوید: «صنعتینما و میان-قرنی است،… مادامی که مخدوش و منسوخ به نظر نرسد.»
ممکن است سبک بینالمللی ایربیانبی با آسودگی و دسترسپذیری تلاقی داشته باشد، اما میزان دسترسی همه به آن یکسان نیست. اوایل سال گذشته، کورتینا کرتندا، یک مشاور بازرگانی در شیکاگو، هشتگ #AirbnbWhileBlack را راهاندازی کرد تا موارد تبعیض در این پلتفرم را آشکار کند؛ برای نمونه برخی میزبانان، بازدیدکنندگانی را میپذیرفتند که تصویر پروفایل آنها ناشناس یا متعلق به یک سفیدپوست باشد، بنابراین از پذیرش افراد سیاهپوست خودداری میکردند. این موضوع، به واسطۀ یافتههای یک پژوهش در مدرسۀ بازگانی هاروارد گسترش یافت؛ بر اساس این مطالعه آشکار شد کاربرانی که از اسامی معمول میان آفریقایی-آمریکاییها برخوردارند، به میزان 16 درصد کمتر از بقیه مورد پذیرش میزبانان قرار میگرفتند. این موضوعی است که کارگزاران شرکت پی بردهاند باید آن را برطرف کنند؛ شرکت چندی پیش مدیر سابق سازمان هیئت صلح[32]، یعنی دیوید کینگ[33] را به سِمتِ جدیدِ «مدیر ناهمسانی و همبستگی» منصوب کرد.
«آنها با زندگی ما به شرکت خود اعتبار میبخشند»
در عین حال، سبک بینالمللی ایربیانبی، گاهی با صراحتی چشمگیر به بازتولید خود ادامه می دهد. زوئه دولاکاسه[34] و بنجامین دُوِه[35]، یک زوج فرانسوی که طراح داخلی هستند، وقتی پی بردند ایربیانبی از طراحی داخلیِ آپارتمانی نسخهبرداری کرده که آن دو، برای اتاق ملاقاتِ دفتر سانفرانسیسکو در پلتفرم ثبت کرده بودند، حسابی یکه خوردند؛ چون این طراحی [درست مثل ایدۀ آنها] به سه قلم مختصر میشد که عبارت بودند از: لامپهای آویختۀ شِبه صنعتی، تخته سیاه زینتی، و یک قفسۀ متحرک، سرشار از تزئینات جفت و جور(در سال 2012 خود ایربیانبی، ملک شخصی لاکاسه و دُوِه را جهت برگزاری یک ضیافت اجاره کرده بود). این زوج در اواخر سال 2015 علیه ایربیانبی اقامۀ دعوا کردند. دُوِه در گفتوگو با خبرگزاری بازفید گفته: «آنها با زندگی ما به شرکت خود اعتبار میبخشند.» لیزا باتم[36]، مدیر طراحی شرکت معماری گنزلر[37] -که این اداره را در 2014 طراحی کرد- یادآوری می کند در ایجاد نسخههای ثانوی فضاهای داخلی، لازم است طراحان شرکت: «درست همان کاناپهها را، به همان دقتی که در نسخهبرداری از صندلیها به کار میبرند، بازتولید کنند.»
به گفتۀ باتم اتاقهای ملاقات زادۀ ذهن بنیانگذاران ایربیانبی، یعنی جو گبیا[38] و برایان چسکی[39]، فارغالتحصیلان مدرسۀ طراحی رودآیلند بود. گنزلر اتاقهای ملاقات شرکت را در اطراف یک دهلیز برپا کرد طوری که «وقتی به اطراف فضای دهلیز نگاهی میانداختید، گویی چشمتان به تصاویری از شهرهای گوناگون میافتاد.» همۀ مکانها، در یک مکان گرد آمده بودند. تصور کنید در سیاحتی طولانی میان شعبات این شرکت، مشغول قارهپیمایی هستید و همین سبب میشود درِ خانۀ خود را به روی غریبهها بگشایید تنها برای اینکه خودتان را، در خانه، بازیابید.
اما سایر مؤسسات نوپا این همسانی فراگیر را که یک مزیت به شمار میرود، در مجموعهای محصور، و برای خلق سبک زندگی از نوع «قلمرو غیرزمینی» به کار میگیرند.
با برونو هد[40] در کافهای ملاقات کردم که اگر ایگور شوارتزمن بود، آن را چنین وصف میکرد: گاراژی بیپیرایه در ویلیامزبرگ یا بروکلین، سرشار از کف پوش و دیوارپوش چوبی روشن، مبلمان چرمی بیرنگ و رو، و پوشاک موتورسواری جهت فروش. هد، بنیانگذار روم[41] است؛ روم، مؤسسه ای نوپا و بین المللی جهت «همزیستی» است که به کاربران خود –یعنی «رومر[42]ها»- وعده میدهد در ازای پرداخت شهریۀ ماهانه به ارزش 2000دلار(هر هفته 500دلار) آزادانه میان اقامتگاهها در کشورهای مختلف سفر کنند. این شرکت در ماه مِی گذشته، 3.4 میلیون دلار به بودجۀ خود افزود و در حال حاضر فضاهایی را در منطقۀ ابود بالی[43]، میامی و مادرید اداره میکند. شعبات لندن و بوئنوس آیرس هم به زودی راهاندازی خواهند شد.
این مراکز از هم تمایز دارند؛ شعبۀ روم در مادرید، بنایی مجلل و قرن نوزدهمی است که سابقاً تحت مالکیت واتیکان بود. شعبۀ ابود قبلاً مسافرخانه بوده است. اما همۀ آنها ساختار اولیۀ مشترکی دارند که به گفتۀ هد از این قرارند: «یک آشپزخانۀ مشترک، و اتاق خوابهای شخصی متحدالشکل با حمام و دستشویی. اماکن اشتراکی همواره از لوازم گرانقیمت ارتباطی، و فضایی بسیار مطلوب جهت همکاری برخوردار هستند.»
در هر فضای کاری، «هرجا بروید، آن صندلیهای آلومینیومی ایمزِ ما را میبینید. ما صندلیهای زیادی را از نظر گذراندهایم، و در میان آنها، صندلیهای ایمز بهترین بودهاند.» سایر آرایهها شامل میزهای تک پایۀ پذیرایی، میزهای اداری، و لامپهایی با سیمهای نازک میشوند.
ذائقۀ همسانشده، همان ثمرهای است که کاربران، متقاضی آن میشوند و سرمایهگذاران روی آن حساب میکنند.
مؤسسۀ روم به موجب شبکهای از فضاها که به صورت دیجیتالی به هم پیوند خوردهاند، جای تردید نمیگذارد که «در هر نقطه از جهان که هستید میتوانید در آشپزخانهای یکسان، روی صندلی یکسان، و در پرتو نور لامپی یکسان بنشینید». این شرکت درست مثل مؤسسات مشابه و نوپای کامن[44] و بریدر[45] (یا وی ورکس وی لیو[46]) یقین دارد ما درصدد آنیم تا فضاهای منحصربهفرد خود را بر اساس همین تجربه بنا کنیم. دیوید کورنویت[47]، یک وبلاگنویس مستقل و یکهتاز که از نخستین ساکنان روم بود آن را «جامعۀ خانهبهدوشان حرفهای» مینامد. وی میگوید: «ما تقریباً عمارتی کامل یا 24 اتاق در اختیار داشتیم. فضایی تمام عیار بود.»
ذائقۀ همسان شده، همان ثمرهای است که کاربران متقاضی آن میشوند و سرمایهگذاران روی آن حساب میکنند. بهزعم کانی ماکوبلا[48] -یکی از سرمایهگذاران صندوق روم- با ایربیانبی: «نه اینکه در مسافرخانهای همه جایی به سر ببرید، بلکه احساس آشنایی و مؤانست را حتی در بحبوحۀ چندگانگی تجربه میکنید. من قادرم در خانۀ دیگران اقامت کنم، و از سیبی بخورم که میزبانان، از بازار میوه و تربار خود خریدهاند.» شوراتزمن از فقدان سرشت بومی در اماکن نوعی و عمومی انتقاد میکند، اما شرکتِ هِد تعریفی متفاوت و تناقضآمیز از بومی بودن به دست میدهد: مکانهای مطلوب باید به قدری خاص باشند که توجه را برانگیزند و در عین حال به قدری نوعی و عام باشند که فضایی آسوده فراهم کنند؛ اتراق در آنها بیدرنگ و به سهولت گیرد؛ هم از اصالت برخوردار باشند و هم بتوان آنها را به مصرف رساند. مارک اوژه، انسانشناس فرانسوی، در کتاب خود با عنوان «ناکجاها» (1992) نوشته: با ظهور ناگهانی چنین فضاهای بیهویتی «مردم همواره در خانه هستند و هرگز در خانه نیستند.» اینکه قادر باشیم حضور در خانه را همه جا به یک میزان تجربه کنیم -چنانکه از روم و ایربیانبی برمی آید- بدین معنی نیست که ما هیچ جا در خانه نیستیم؟ پرسش بعدی این است که «اصلاً به حال ما فرقی هم میکند؟»
وفور کافههای مشابه، صندلیهای ایمز و میزهایی با چوب فرآوری شده را میتوان میراث مصنوعی طراحی داخلی در این هزاره قلمداد کرد که البته با گذشت زمان رنگ میبازد. اما به باور من، زیباییشناسی کرختِ سبک بینالمللی ایربیانبی، بر شرایط بطنی دیگری دلالت دارد.
چرا قلمرو غیرزمینی شکل میگیرد؟ جرج دبلیو. اس. ترو[49] در شاهکار بدبینانۀ خود بر نقد رسانه با عنوان «در بافتِ بیبافتی» که برای نخستین بار به سال 1980 در نیویورکر انتشار یافت، مینویسد یک پاسخ این است که اینترنت و مشتقات آن مثل فوراسکوئر، فیسبوک، اینستاگرام، و ایربیانبی، امروزه برای ما همان کاربردی را دارند که تلویزیون در سدۀ گذشته داشت یعنی «توانایی خاص برای ارسال و دریافت، و سپس انگیزش احوالاتی از شفقت، اشتیاق و تردید». اما به رغم «شبکۀ دویست میلیونیِ» ترو، یعنی تعداد تماشاگران تلویزیون آمریکا، حالا شبکهای جهانی، متشکل از 1.6 میلیارد نفر را شاهد هستیم: کاربران فعال شبکههای اجتماعی در طول هر ماه، همگی -کمتر یا بیشتر- مشغول فعالیت یا تعامل در فضایی مشابه هستند و چیزهایی همسان میبینند و حس میکنند و میطلبند.
گویا مناطق شهری در اطراف و اکناف جهان به شکلی روزافزون همدیگر را تداعی میکنند و بیشتر قابلیت تبادل مییابند.
شبکۀ عاطفی به هم پیوستهای که از خلال پلتفرمهای رسانههای اجتماعی شکل گرفته، حیثیت ایربیانبی را بر میسازد. اگر ذائقه، عمومیت یافته و یکسان شده پس غایت منطقی این رویه، جهانی است که در آن از تنوع زیبایی شناختی کاسته میشد. این خود یادآور نوعی اشراف سالاری شهری است که در مراکز شهری سرتاسر جهان، همزمان شیوع مییابد. به موازات اینکه محلات مرفهنشین به واسطۀ نوسازی ابنیه و ارتقای نمای فروشگاهها، از تنوع و چندگونگی خالی میشوند، نواحی شهری همسان در اقصی نقاط جهان بیشتر و بیشتر همدیگر را تداعی میکنند و قابلیت تبادل مییابند.
اوژنیا پولیچلی[50] و هازل کلارک[51]، دو متخصص مُد، در مقدمۀ خود بر کتاب «ساختار فرهنگها: مُد، هویت، و جهانیسازی» چنین مینگارند: «اشرافسالاریِ زیبایی شناختی… نقشۀ دنیای جدید را در پرتو تبعیضهای ملایم تر دوران پس از جنگ سرد میبیند: [تبعیض میان] جهانِ باب روز و جهان منسوخ.» به عبارت دیگر ما در حال تجربۀ انزواگراییِ سبک به رغمِ جغرافیای سیاسی یا مادی هستیم، اما این خصیصه با مسیرهای اقتصادی همراستا است.
شما یا به طبقۀ مردمی «قلمرو غیرزمینی» تعلق دارید یا ندارید.
این همسانیِ برآمده از اختلاف طبقاتی ممکن است چنان توانفرسا باشد که کنارهگیری از آن بهترین راه چاره به نظر برسد. راشل شرت[52] یکی از میزبانان درجه یک ایربیانبی در سیاتل است(طراحی این مکان مهمانان زیادی را به خود جذب کرد، بازخوردها و نقطه نظرات اعلادرجهای را برانگیخت.) راشل فعالیت خود در این پلتفرم را در 2013 آغاز کرد و به میانجی وبلاگش با عنوان «بگذارید دیگران داخل شوند» بهنوعی، آموزگاری برای میزبانان شد. اما در سال جاری از میزبانی دست کشید چون حس میکرد ایربیانبی دچار تفرعن شده است.
شرت میگوید: «به نظرم اقشار مردمی در حال تحول هستند.» ایربیانبی در سال 2012 به تجربۀ اجتماعی راستینی میمانست که «بر قلمروی تازه سایه میانداخت، مردمان خوشفکر و آسانگیر را جلب میکرد، و اهمیت نمیداد به اینکه لک و پیسی بر آینۀ حمام افتاده باشد.» وی شرح میدهد: «مسافری که سابقاً مایل به اقامت در مسافرخانۀ سوپر8[53] بود، حالا در سال 2016 قدر و اعتبار خود را از دست داده، دیگر این مسافران به روال روزهای نخست برایم دلچسب نیستند.»
ایربیانبی در سال جاری، از شکلدهی منفعلانه به فضای اقامت کاربران، به اثرگذاری بر راه و رسم سفر آنها تغییر جهت داد به این صورت که کتابهای راهنما را به اپلیکیشین ضمیمه کرد؛ این کتابها بر اساس دستورالعملهای میزبانان، توصیههایی شبیه اصول فوراسکوئر در اختیار مهمانان میگذارند.
جو گبیا[54]، یکی از بنیانگذاران ایربیانبی، در گفتگویی خبری اذعان کرد چند ماه پیش این شرکت اظهار داشته که سامارا[55] -کارگاه مهندسی و طراحی خانگی- «پیشگام مجموعهای خدمات جهت تسهیل پیوند، تجارت، و تحول اجتماعی درون و اطرافِ جامعۀ روبه گسترشِ ایربیانبی می شود.» به گفتۀ گبیا نخستین اقامتگاه و مرکز اجتماعیِ سامارا در نارا پرفکتور[56]، به ترویج نوعی چشمچرانی میان گردشگران خارجی میانجامد؛ وی به مجلۀ فست کمپانی[57] چنین میگوید: «من در حین قدم زدن یا وارد شدن به ساختمان، از مهمانان غربی عکسبرداری میکردم؛ به محض اینکه از راه میرسی با اجتماع وارد تعامل میشوی.»
اما ذائقۀ حاکم بر ایربیانبی که به بخشی از سرشت آن تبدیل شده، و همچنین جغرافیای ایربیانبی، از میزان تجربه های متمایزِ قشری مشخص («گردشگران عامی») میکاهد –که به خطا نوعی هنجار انگاشته میشود-. به بیانِ کولهاس این در واقع «توهم امر هنجارین» است؛ توهمی زیانبار که فنآوری مفرط، و فرهنگ برآمده از فنآوری، به آن بقا بخشیدهاند: اگر به عنوان یک کاربر تأثیرگذار، نتوانید خود را با ساختار از پیش تعیین شدۀ آن تطبیق دهید، پس حتماً عملکردتان اشتباه است. شوارتزمن میگوید: «برای خودش یک حباب است، چیزهای زیادی هستند که حبابِ ما را متورم میکنند. بیشک من بخشی از مشکلِ وصف شده هستم؛ سفیدپوست، مرد، مرفه، همواره در سفر.»
از جمله پیامدهای این پدیده تهی شدن از شخصیت، در معنای روانشناختی آن است: «وضعیتی که فرد، ضمن آن همۀ ابعاد هویتی خود را از دست میدهد.» شخصاً سبک «قلمرو غیرزمینی» را میپسندم. نمیتوانم در برابر فضای هنرمندانه، پاک و نوین زندگی در این فضا، رو ترش کنم. اما اندیشیدن به ریشهها و جوانب ناخوشایند آن مرا وامیدارد تا دوباره دلبستگیهای خودم را پیش چشم آورم. به دشواری میتوان از چیزی که در بطن خود تهی است، به عنوان معیاری برای شناسایی بهره گرفت.
حق انتخابهای ما در بدو پیدایش «قلمرو غیرزمینی» محدود است. چنانکه کولهاس در کتاب خود آورده، نخستین گام، یافتن «امتیازات امر تهی»، و مهارت یافتن در شناختِ «تنوع رنگ در چراغهای فلورسنتِ بنایی اداری در دقایقی پیش از غروب، و تشخیص ناچیزترین تفاوتها میان پرتوهای سفیدِ علامتی منور به هنگام شب است.»
کانی ماکوبلا، سرمایهگذار روم، از نقطه نظری که انتظارش نمیرود، در امرِ فراگیر و نوعی، معنایی مییابد؛ به باور وی: «در اغلب سرزمینهای جهان، اگر به کلیسای کاتولیکها بروید، [خواهید دید] توده، خود را توده میبیند. با این همه هنوز حسی از وحدت و یگانگی در آن میان موج میزند. اینک به جهانی راه مییابیم که در آن، شرکتهای خصوصی واجد همین نیروی شگفتیآورِ احساس حضور در خانه، در بازههای زمانی مختلف و در هر نقطه از دنیا هستند.»
اما ادعای اینکه ایربیانبی بتواند واتیکان بعدی باشد، کذب محض است. ایستادگی در برابر ترویج سبک عام و نوعی ناممکن مینماید –چنان که نمیتوان مانع همساننماییِ هتلها شد- بااین همه هنوز میتوان از خلال گامهایی، مانع یکنواختیِ معیوب قلمروی شد که این سبک در آن استیلا مییابد. میتوان این کار را در قالب صدور آییننامهای به انجام رساند که مانع ترویج خدماتی نظیر ایربیانبی میشود(در برلین، پاریس، نیویورک، و سانفرانسیسکو چنین تصمیمی اتخاذ شده)، یک انتخاب سادۀ شخصی هم این است: فرد، شغلی را برگزیند که حضور در منطقۀ زندگی، و نه سیاحت در اطراف جهان، را اقتضا کند؛ [به عبارتی] اقامتی یک شبه در مسافرخانهای معمولی، و نه اتراق چند روزه در آپارتمانی بینقص، بسنده باشد. متمایز بودن اهمیت دارد، خصوصاً وقتی فنآوری، اجتناب از آن را میسر میکند.
هنوز گونۀ کابوسواری از «قلمرو غیرزمینی» وجود دارد که به آن پرداخته نشده و با این حال اتاق به اتاق، کافه به کافۀ سرتاسر جهان را قبضه میکند. اگر در پی آن باشید، وجودش را حس خواهید کرد. اتاقهای خالی و سفیداندود با حمام و دستشویی کاشیکاری شده، با مبلمان پازلی [که به اشکال مختلف چیده میشود]، تلویوزیونهای دیواری، اینترنت پرسرعت، و پنجرههای فراخ و بیچشمانداز در هر شهر، خواه در مرکز مادرید، نوربرو[58]، کپنهاگ، یا گولو[59] و پکن برقرار هستند. همین که در خانۀ ساکنینِ چنین فضاهایی اقامت کنید، از کافیشاپها، میخانهها، یا حتی محل کار موردعلاقۀ آنها سر در خواهید آورد؛ بیدرنگ میتوان با آنها اُخت گرفت چون درست به آپارتمانی شباهت دارند که در آن زندگی میکنید. احتمالاً محظوظ خواهید شد. ممکن است چنین بیندیشید: «کیف میدهد، آسوده هستم.» و سپس میتوانید راهیِ فضایی دیگر شوید، آن هم با یک کلیک ناقابل.
[1]. Silicon Valley
[2]. Igor Schwarzmann
[3]. Third Way
[4]. Foursquare نرم افزار مکان یاب
[5]. social network-augmented algorithm
[6]. Starbucks
[7]. Costa Coffee
[8]. Waze
[9]. Airbnb
[10]. Kevin Lynch
[11]. Bali ناحیه ای در اندونزی
[12]. Rem Koolhaas
[13]. Generic City
[14]. S,M,L,XL
[15]. Marc Augé
[16]. Four Barrel
[17]. Toby’s Estate
[18]. Coffee Collective
[19]. Bear Pond Espresso
[20]. AirBed & Breakfast
[21]. Craigslist
[22]. Dwell
[23]. Laurel Schwulst
[24]. Google Street View
[25]. Ikea
[26]. Aaron Tylor Harvey
[27]. Chip Conley
[28]. Joie de Vivre به معنی لذت حیات
[29]. Days Inn
[30]. Eames
[31]. Natascha Folens
[32]. Peace Corps
[33]. David King
[34]. Zoé de Las Cases
[35]. Benjamin Dewé
[36]. Lisa Bottom
[37].
[38]. Joe Gebbia
[39]. Brian Chesky
[40]. Bruno Haid
[41]. Roam
[42]. Roamer به معنی مسافرِ بی مقصد
[43]. Ubud Bali
[44]. Common
[45]. Breather
[46]. WeWork’s WeLive به معنی کار ما زندگی ماست.
[47]. David Cornthwaite
[48]. Kanyi Maqubela
[49]. George W.S. Trow
[50]. Eugenia Paulicelli
[51]. Hazel Clark
[52]. Rochelle Short
[53]. Super 8
[54]. Joe Gebbia
[55]. Samara
[56]. Nara Perfecture
[57]. Fast Company
[58]. Nørrebro
[59]. Gulou