آن‌چه تحلیل تغییرات چرخه‌ای توییتر در باره‌ی آدم‌ها به ما می‌گوید

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

یوزرهای توییتر صبح‌ها تحلیلی هستند و شب‌ها احساساتی.

بیدار می‌شی. گوشیت رو برمی‌داری. قفلش رو باز می‌کنی. صفحه‌ی توییتر رو میاری بالا. توییت‌‌ها رو می‌خونی. حالا چی می‌گن؟

می‌گویند:

به فرض هم که این دوره‌ی آشوبناک را پشت سر گذاشتیم. بعدش چطوری قرار است برای آیندگان توجیه کنیم وضعیتمان چه بود؟

Adam B. Vary

ظاهرش که همین. ولی دیگر چه چیزی برای گفتن دارند؟

دقیق‌تر نگاه کنید. بی خیال موضوع بحث، به کلمات توجه کنید. حالا فرض کنید نه تنها چند توییت، بلکه چندین میلیون توییت را بخوانید. نه فقط وقتی که تازه بیدار شده‌اید، بلکه هر ساعت، هر روز، به مدت چندین سال این کار را بکنید. حالا چی می‌بینید؟

اگر مثل نِلو کریستیانینی باشید، الگوهایی را می‌بینید. بخصوص، ترندها و ریتم‌های روزانه‌ای از روش‌هایی را می‌بینید که انسان‌ها از کلمات استفاده می‌کنند. در تحقیقی که در جدیدترین شماره‌ی PLOS ONE منتشر شد، کریستیانینی و همکارانش ۸۰۰ میلیون توییت و نزدیک به 7 میلیارد کلمه‌ای که بین سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۴، در سرتاسر 45 تا از بزرگ‌ترین شهرهای انگلستان منتشر شده بودند را بررسی کردند تا درباره‌ی روش فکری جمعیت بریتانیا و احساسات آن‌ها در یک سیکل 24 ساعته تحقیق کنند.

کریستیانینی که دانشمند کامپیوتر در دانشگاه بریستول است در مورد کارش می‌گوید: «من نمی‌خواهم بدانم هر فرد بطور مشخص درباره‌ی چه چیزی حرف می‌زند، می‌خواهم بدانم آیا می‌توانم ترندها را در حالت‌های روانی از سری‌های وسیع زمانی/متنی توییت‌ها اندازه‌گیری کنم یا نه؟» و همه‌ی این کارها را می‌کند که بالاخره مشخص شود آیا ممکن است حال و احوال یک جامعه و تغییراتش را در طول یک روز مشخص کرد؟ و این تغییرها چطوری رخ می‌دهند؟

فهمیدن جو کلی یک جامعه با بررسی تحلیلی توییت‌هایشان در طول یک روز خیلی هم کار بعیدی نیست. ریتم‌های شبانه‌روزی ما – گاه‌نگه‌دارهای زیستی ما مثل فشار خون، سطح هورمون، و متابولیسم – به حالت روانی ما مرتبط هستند. (اختلال در ریتم‌های شبانه‌روزی شدیداً با تغییرات حالات روانی از افسردگی‌های عمده گرفته تا اختلالات عاطفی فصلی مرتبط است.) اگر بتوانید افکار و احساسات افراد را از چیزی که می‌گویند یا انجام می‌دهند حدس بزنید، شاید بتوانید وضعیت درونی آن‌ها را با مطالعه‌ی چگونگی تغییرات حالات آن‌ها تشخیص دهید.

شبکه‌های اجتماعی – بخصوص شبکه‌های عمومی مثل توییتر – چنین نظارتی را در یک مقیاس بزرگ ممکن می‌کنند. آن‌ها اجازه می‌دهند نمونه‌های بزرگ را به تناوب و بدون اتکا بر گزارشات شخصی جمع‌آوری کنید (متأسفانه انسان‌ها راویان غیر قابل اعتمادی از تجربیات شخصیشان در زندگی هستند). البته، نیازهای نمایشی در دنیای توییتر بدین معناست که احتمالاً توییت‌ها نیز انعکاس بی‌پیرایه‌ای از افراد نیستند. ولی از شانس دانشمندان علوم اجتماعی محاسبه‌ای، همه‌جا دردسترسند و  بعضاً مفید هم هستند.

درواقع، دانشمندان همین حالا زیر حجم وسیعی از اطلاعات که توییتر در اختیارشان می‌گذارد غرق شده‌اند. سال ۲۰۱۰، محققین دانشگاه‌های نورث ایسترن و هاروارد، ۳۰۰ میلیون توییت را در سرتاسر آمریکا تحلیل کردند تا ببینند خلق و خوی آمریکایی‌ها بطور روزانه و هفتگی چطور نوسان می‌کند. یک سال بعد، جامعه‌شناسان کورنل، اسکات گلدر و مایکل میسی توییت‌های بیشتر از ۲ میلیون نفر را در ۸۴ کشور تحلیل کردند.

گلدر و میسی رد زبان هر کاربر منحصر به فرد توییتر را گرفتند، تا بتوانند فرق بین تغییر حالت یک فرد و تغییر ترند کلی جامعه را درک کنند. فهمیدن فرق بین این دو موضوع خیلی هم مهم است: بالاخره فقط آدم‌های شاد هستند که صبح‌ها توییت می‌کنند؟ یا کلاً آدم‌ها صبح‌ها خوشحال‌تر هستند؟ این مدل تحلیل‌های دوره‌ای و روزانه اولین بار در مجله‌ی Science مطرح شد. چنین تحلیلی می‌تواند تصویر جهانی‌ای ارائه دهد از تغییر حال‌وهوای آدم‌ها، در طول روز و ماه و سال و در فرهنگ‌های مختلف.

تیم کریستیانینی، با زیر نظر گرفتن نه تنها تغییرات حال و احوال، بلکه تغییرات طرز فکر، از سمت و سوی جدیدی به این توییترگردی نزدیک شدند. کریستیانینی می‌گوید: «خلق و خو فقط یک بخش کوچکی از قضیه است. منتها تحقیق ما مربوط به فرآیندهای شناختی هم هست، مربوط به نگرانی‌ها و علایق آدم‌ها هم هست.»

برای انجام این کار توییت‌های جمع‌آوری شده‌شان را با یک برنامه‌ی تحلیل‌گر مبتنی بر نام جستار زبانی و واژه‌شمار مقایسه کردند که کارش مرتبط کردن لیست‌های طویلی از لغات و ریشه‌ی لغات با جنبه‌های مشخصی از روانشناسی است. سپس تمرکزشان را گذاشتند روی دو لیست مشخص که مربوط به تأثیرات مثبت و منفی بود و بعد داده‌ها را با ۷۳ متغیر LIWC (یک برنامه‌ی کامپیوتری برای تحلیل‌های زبان‌شناختی) تطابق دادند. از جمله این که مثلاً توییت‌ها چقدر قاطعیت دارند؟ چقدر معذب بیان شده‌اند؟ احساساتی مثل خشم و نگرانی درشان هست؟ نگرانی‌های اجتماعی دارند و مثلاً در رابطه با خانواده و دوستان هستند؟ تمرکز زمانی‌شان کجاست؟ گذشته، حال یا آینده؟

یافته‌های آن‌ها نه تنها تغییرات در حالات روحی را منعکس می‌کند که انعکاس طرز فکرها هم هست. تفکر تحلیل‌گر – که با تکرار در استفاده از اسم‌ها، موضوعات و حروف اضافه مرتبط است – بنظر می‌آید که اوایل صبح، با نگرانی کمتری نسبت به چیزهایی مثل قدرت و دستاورد، صحبت می‌کند. هرچند، در اواخر شب، تفکر وجودی(اگزیستانسیالیستی) غالب است. در ساعت ۳ بامداد، احساسات مثبت در کمترین حد خود هستند و موضوعاتی مانند مرگ و مذهب به اوج می‌رسند. یا حداقل در سطوح جمعیتی چنین است. یا بهتر بگویم، در سطح جمیعیت بریتانیایی.

البته میزان اطلاعاتی که این مدل تحلیل‌ها در مورد تغییر حالت‌های ما بر مبنای شبانه‌روز می‌توانند به دست دهند واقعاً محدود است. میسی، یکی از دو نویسندگان آن مقاله‌ی کذایی مجله‌ی ساینس نظرش را در مورد این متد اینطوری بیان می‌کند که: «این که از دو بعدی که من و گلدر در مقاله‌مان در نظر گرفته بودیم در این متد فراتر رفته‌اند خیلی کار خوبی است. دمشان گرم. کاری بود که باید انجا می‌شد. ولی از یک جهت‌هایی کارشان عقب‌گرد محسوب می‌شود.»

از چه جهت‌هایی؟ یکی از مواردش، محدودیت جغرافیایی است که سوالاتی به وجود می‌آورد. مثلاً این که تغییراتی که ثبت می‌شود منشاء فرهنگی دارند یا بیولوژیکی؟ برخی از متغیرهای روان‌سنجی در LIWC به خوبی تعیین و تعریف نشده‌اند و همین باعث محدود کردن نتایجی می‌شود که می‌توان از مطابقت با توییت‌ها بیرون کشید. از همه مهم‌تر این که چون در این تحقیق، اشخاص و افراد مورد بررسی قرار نگرفتند، نمی‌توان گفت بدخلقی 3 بامداد بخاطر افکار کلی انسان که بعد از تاریکی هوا به سمت موضوعاتی مانند مرگ و مذهب می‌روند است یا اینکه قضیه فقط این است که اگزیستانسیالیست‌ها ترجیح می‌دهند آخر شب توییت کنند.

اگر در آینده تحقیقاتی در سطح بین‌المللی رخ بدهند بهتر هم هست. یا مثلاً پیگیری توییت‌های کاربرانی مشخص. اما کریستیانینی می‌گوید که آخرین مورد می‌تواند دشوار باشد. بخصوص در جهان پسا-کمبریج آنالیتیکا، و حالا که متأسفانه تحقیق روان‌سنجی با نقض حریم خصوصی همراه مترادف شده است. کریستیانینی می‌گوید: «من خیلی مفتخر هستم که اشخاص را دنبال نمی‌کنم. من به اطلاعات جمع شده‌ی ناشناس را بررسی می‌کنم. پس نمی‌توانم بفهمم که این همان فرد است که تغییر کرده یا خیر.»

ولی ممکن است یک نفر پیدا شود که بتواند چنین کاری بکند. گلدر و میسی توانستند. به هر حال توییتر یک رسانه‌ی همگانی است. اگر نگران حریم خصوصی هستید، همیشه می‌توانید اطلاعات کاربریتان را ناشناس کنید، مثلاً هر توییت را با یک شماره مشخص کنید. متخصصان امنیتی به شما خواهند گفت تکنیک‌های عدم شناسایی همیشه کاملاً امن نیستند، ولی حتی تحقیقات اخلاقی هم همیشه مقداری ریسک همراه خود دارد.

می‌توانید تصور کنید درک افکار و احساسات مردم چطور می‌تواند برای کارهای خوب و مفید استفاده شود: مثلاً به منظور اطلاع‌رسانی به درمان‌گرها و متخصصین برای کمک حرفه‌ای به کسانی که حالشان بد است یا افسرده‌اند و یا به شدت عصبی و خشمگین هستند. یا مثلاً کمک کردن به افزایش بازده آدم‌ها. ولی فرض کنید کارفرمایان با اعمال نفوذ تکنیک‌های روان‌سنجی، متقاضی کار با تیپ‌های شخصیتی مشخصی را پیدا کنند و اینطوری برابری موقعیت استخدام را از بین ببرند. کریستیانینی می‌گوید: «من این را به عنوان دانشمندی نگران می‌گویم. واقعیت این است که اگر کاری ممکن باشد و انجامش هم سودآور باشد، بالاخره یک نفر انجامش می‌دهد.»

میسی نیز با این گفته موافق است: «اگر من و شما راهی به عقلمان نمی‌رسد که از این قضایا سوءاستفاده شود، دلیل نمی‌شود که کس دیگری هم این از این کار سوءاستفاده نکند.»

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: رکسانا درویش
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا