روشی برای درمان کسانی که به تئوریهای توطئه باور دارند
قبل از طوفان، آرامش است؛ بعد از طوفان، رگبار تئوریهای توطئه.
تمایل به جستجوی حقیقت در میان نقاط غیر متصل، چیز جدیدی نیست، ولی شبکههای اجتماعی این میل را قویتر و سرعت و شیوع تئوریهای حاصله را تشدید کردهاند. به محض اینکه تکه خبری به توئیتر میرسد، هزاران هزار کاربر از سراسر پلتفرمهای متعدد هجوم میآورند تا آن را با دیگر تکههای نامربوط ترکیب کنند. حتی اگر جوش دادن آنها با روایت مربوطه، مستلزم استدلالهای پشتورو و سر هم بندی کردن اطلاعات از خودشان باشد. و به محض اینکه توطئه شکل گرفت، هرچقدر هم با قصد و نیت خیر، دلیل و مدرک برای رد کردنش آورده شود، باز هم ایمان این دلسوزان متزلزل نمیشود.
ولی این ذهنهای توطئهچین و کارآگاه شمسیهای اینترنتی که اطلاعات اشتباه میپراکنند چه کسانی هستند؟ از کجا میآیند؟ وقتی جنون پیرامون یک بحران آرام میگیرد، کجا میروند؟ و از همه مهمتر، ساکنین منطقی اینترنت چطور میتوانند کمک کنند تا آنها را به دنیایی خالی از آدمهای مارمولکی و سازمانهای مشکوک بچه دزد برگردانند؟
محققین ویرجینیا تِک، متیا ساموی و تانوشری میترا، که برروی رفتارهای غیر سالم در بحثهای آنلاین مطالعه میکنند، سعی داشتند از طریق آنالیز کردن گفتوگوهای توطئهای که به ارزش زمانی یک دهه در ردیت انجام شدند، جوابی برای این سوالات پیدا کنند.
در تحقیقی که به تازگی ارائه شد، ساموری و میترا بعد از مشاهدهی گفتوگوها در گروههای توطئهی ردیت(Reddit) و دیگر گروههای مرتبط با آن، یافتههایشان را به اشتراک گذاشتند. البته چیزی که آنها فهمیدند این است که همهی نظریهپردازان توطئهی ردیت شبیه به هم نیستند، و درواقع پر هیاهوترین فرد میان آنها، ممکن است همان کسی باشد که آسانتر از بقیه هم نظرش عوض میشود.
مطالعات ساموری و میترا حول چهار بحران عظیم ولی متفاوت است: بمبگذاری بوستون، تیراندازی سندی هوک و آرورا، و غیب شدن هواپیمای Air flight MH17 مالزی. آنها متوجه شدند که نه تنها بحرانها تعداد اجتماعهای توطئه را بیشتر و قویتر میکند – بنظر میآید ترکیب احساسات به غلیان درآمده و کمبود اطلاعات قابل تأیید خیلیها را بهجستجوی جواب میفرستد – بلکه همچنین تقریباً شش میلیون از کاربران که در طول این بحرانها پستهایی با محتوای توطئه منتشر میکنند، در سه دسته جای میگیرند. دستهی اول: آنها کهنهکارها هستند، کاربران بلندمدت و مصمم تئوری توطئهی ردیت. بعد تازهایمان آورندگان هستند: کسانی که قبلاً هم در بخشهای دیگر ردیت فعال بودند، ولی همین که بحرانی پیش آمد، کلهشان را در گروههای توطئهی ردیت فرو کردند. و بعد هم تازهعضوشدگان هستند، کسانی که به محض پیشآمدن بحرانی عضو ردیت شدند و تنها در گروههای توطئه پست گذاشتند.
محققین متوجه شدند وقتی هر سهی این دستهها همزمان فعال باشند، بطور قابل توجهی رفتارهای آنلاین متفاوتی از خود بروز میدهند. با وجود اینکه تازهایمانآورندگان اغلب ردیتورهای قابلی هستند، برای نظریهپردازی توطئه کمترین تلاش را میکنند و اغلب نکتهی کوچک مشابهی را بارها و بارها تکرار میکنند. آنها همچنین در طول زمان شک بیشتری از خود بروز میدهند، و تمایلی به تبدیل شدن به کاربر توطئهی ردیت بلندمدت ندارند. (با شناختی که از ردیت داریم، باید این را نیز در نظر بگیریم که بخشی از این تازهایمانآورندگان ممکن است در حال ترول کردن و کنایه زدن باشند). این تازهعضوشدگان و کهنهکارها هستند که تئوریهای توطئه را جلو میبرند – طولانیترین و کمتکرارشدهترین جوابها را ارائه میدهند و بالاترین درجهی مشغولیت با توطئه را درون (و برای کهنهکارها، بیرون) گروههای توطئهی ردیت از خود نشان میدهند.
از بین سه دسته، این تازهعضوشدگان هستند که بیشتر از همه محققین را غافلگیر کردند و ثابت شد که شاید مهمترین هم باشند. ساموری میگوید: «ما انتظار داشتیم آنها بیشتر افراد مرددی باشند که در حال سبکسنگینکردن اوضاع هستند. ولی درواقع آنها بیشترین فعالیت مداوم را در این اجتماع داشتند و در تئوریهای توطئهی دیگر نیز فعالیت رو به افزایش داشتند.» همچنین مشخص شد که تازهعضوشدگان احتمال بیشتری داشتند که تبدیل به کهنهکارها شوند، شاید بخاطر همان دلیلی که کهنهکارها برای هر وضعیت بحرانیای به ردیت برمیگشتند. اگر شما خودتان انتخاب کنید که فقط در معرض زیرمجموعهای کوچک از دیدگاهها و اطلاعات باشید، خود را در موقعیتی قرار میدهید که رادیکالیزه شوید. چنین اتفاقی کمتر برای تازهایمانآورندگانی که بطور کلی با چندین سابردیت مختلف مشغول بودند، رخ میدهد.
این به هیچ وجه تصویر کاملی از دینامیک تئوریهای توطئهی آنلاین نیست، ولی تحقیق یک دورهی عمل ممکن را برای تغییر دادن نظر بعضی مشارکت کنندهها پیشنهاد میدهد. ساموری میگوید: «یک دورهی عمل خوب برای کم کردن مشکل، جلب کردن زود هنگام تئوری پردازان جدید است، چرا که نظرشان سریعاً قابل تغییر است. آنها کسانی هستند که بیشتر از همه سرگرم قضیه میشوند، ولی همچنین بیشترین میزان بدگمانی را در طول وضعیت بحرانی دارند.» به بیان دیگر، تلاش برای آگاه کردن تئوری پردازان، باید برروی تازه ملحق شدگان متمرکز شود.
چنین چیزی بخصوص از این نظر ضروری است که در این حوزهها کمی مزه کردن خیلی سریع تبدیل به اعتیاد میشود.
ساموری میگوید: «به محض اینکه یک تئوری توطئه را باور کردیم، دیگر باور کردن چندین تئوری هم آسان میشود، و موجب رد کردن حملات به هر تئوری توطئهای میشود و این باور را ایجاد میکند که تلاشها برای تصحیح تئوریها، بخشی از خود توطئه هستند». راه کوتاهی از پرچمهای دروغین[1] تا «بازیگران بحران[2]» است – و از آنجا نیز پیزاگیت[3] و الکس جونز ویل، چندان عقب نیستند.
[1] پرچم دروغین یک عملیات پنهان است که در آن یک گروه، حزب یا ملیت خاصی با ظاهر گروه، حزب یا ملیتی دیگر، عملیاتی را انجام میدهد.
[2] بازیگر بحران، بازیگری آموزش دیده است که نقش یک قربانی را در موقعیتهای بحرانی ایفا میکند تا برای پلیس، گروههای امدادی و دیگر افرادی که در زمان حادثه در صحنه حضور دارند، آموزشی برای نحوهی برخوردشان با این افراد باشند. نظریه پردازان توطئه معتقدند در حوادثی مانند تیراندازیها از چنین افرادی بجای قربانیان واقعی استفاده شده است.
[3] تئوری توطئهای که در زمان انتخابات 2016، وقتی ایمیلهای مدیر کمپین هیلاری کلینتون هک شدند، شکل گرفت، مبنی بر اینکه هیلاری کلینتون در کار قاچاق انسان دست دارد. تئوریای که رد شد.
-
به نظرم این تحقیق، درباره جنبه روانشناختی پدیدست در تعریف: درست پنداشتن تئوری هایی که نادرست می باشند. اما صحت خود تئوری ها، مسئله جدایی هست. مثل عکس مطلب
-