وقتی مقدمهی کتاب «Ready Player One» -که در ادامهی این مطلب آن را به انحصار RPO مینویسم- را خواندم یاد یکی از جملات خانم تونی موریسون (برنده جایزه ادبی نوبل 1993) افتادم: «اگر دنبال خواندن کتابی هستی که هنوز نوشته نشده، باید خودت آن را بنویسی.»
در سه چهار سالگی به کمک جوجهتیغی آبیرنگِ بازی سونیک که قوانین فیزیک را زیرپا میگذاشت با دنیای رنگارنگ و لذت بخش بازیهای رایانهای آشنا شدم. هرچند ما بچههایی که در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی بدنیا آمدیم هنوز طعم شیرین این بازیها را لای دندانهایمان حس میکنیم اما نباید از حق بگذریم که تا چه حد این تجربیات میتوانستند تلخ باشند و گاهاً به حدی سخت و طاقت فرسا میشدند که تو گویی داریم برای مرگ و زندگی مسابقه میدهیم.
یک مقدار که بزرگتر شدم و انگلیسی دست و پا شکستهای یاد گرفتم، بازیهای Text-Based را کشف کردم. اولین سبک از بازیهای رایانهای که شما با نوشتنِ مجموعهای از دستورات ساده، داستانی که بوسیله خطوط هشت بیتی روی صفحهی سیاه مانتیور ظاهر شده را پیش میبرید. (برنامه نویسها در طول دورههای آموزشی خود حتماً یکی دوتا ازین بازیها درست کردهاند.)
بازیهای Text-Based که امروزه با اسم Interactive Fiction شناخته میشوند و با القای حق انتخاب واهی به مخاطب هنوز که هنوز است در بازار اندروید و گوشیهای همراه مخاطبین خود را حفظ کردهاند؛ منبع الهامی برای یکی از فانتزیهای همیشگیام بودند.
این که بازیها دیگر در کامپیوترها و پلیاستیشنها اجرا نشوند، بلکه خودمان بتوانیم بصورت مجازی آنها را عیناً تجربه کنیم. وقتی اولین بار زمزمهی ساخت VR را شنیدم دوباره یاد این رویای کودکانه افتادم و فقط تصور اینکه داریم روز به روز به چنین دنیایی نزدیک میشویم مرا به وجد میآورد.
البته که مطمئنم این فانتزی منحصر به من نبوده و نیست و بسیاری از گیمرها در سراسر دنیا همیشه در ذهن خلاق خود بدنبال چنین چیزی بودهاند. نویسندهی RPO نیز یکی از آن گیمرهای رویاپرداز است که جرئت بهخرج داد و تصور خود را روی کاغذ پیاده کرد. نه تنها برخلاف انتظار خودِ کلاین RPO تبدیل به یکی از پرفروشترین کتابهای New York Times شد بلکه در سال جاری قرار است استیون اسپیلبرگ نیز فیلمی براساس آن تولید کند.
که یک جورهایی آیرونیک است؛ از آنجایی که اسپیلبرگ و کارهایش چندین بار در طول داستان رفرنس داده میشوند و مشخصاً از منابع الهامِ کلاین در نوشتن RPO بودهاند.
مرحلهی اول – قلمرو قارچ یا دنیای واقعی؟
داستان در آیندهای نه چندان دور(سال ۲۰۴۴) میگذرد. اتمام سوختهای فسیلی و گرمایش زمین، دنیایی که میشناسیم را وارد بحرانی خطرناک کرده که نتیجهاش شده فقر، گرسنگی و مشکلات جبران ناپذیر اقتصادی و اجتماعی.
برای فرار از این دنیای نکبتبار و غمزده، مردم به فضای مجازی OASIS روی آوردهاند. OASIS ورژن خیلی پیشرفتهی VRهای امروزی است که با استفاده از آن میتوانید زندگیِ جدیدی در جهانی تازه خلق کنید. از جهانهای مشهور دنیای تخیل مانند جنگ ستارگان و ارباب حلقهها گرفته تا زیرزمینِ دوازده متریای که خودتان طراحی کردید.
جیمز هالیدی، سازندهی OASIS که به عنوان یکی از نوابغ بزرگ جهان، نامش در کنار مشاهیری همچون استیون هاوکینگ و آلبرت اینیشتین جاویدان میشود؛ پیش از مرگ تصمیم میگیرد یک Easter Egg(ایتمی مخفی که با اهداف مختلف در بازیهای رایانهای گنجانده میشوند و بدست آوردنشان ساده نیست.) در دنیای OASIS پنهان کند. هرکسی که موفق به پیدا کردن این Easter Egg شود، تمام سرمایه و متعلقات هالیدی را بدست میآورد و تبدیل به ثروتمندترین و قدرتمندترین انسان روی زمین میشود.
RPO روایتگر زندگیِ جوانی تنها بنام وِید واتس است. وید مانند میلیونها گیمر دیگر (اگر دیگر بتوان به اعضای OASIS گیمر گفت) در تلاش است تا Easter Egg مذکور را پیدا کند.
از آنجایی که جیمز هالیدی یک گیک تمام عیار است و تمام وقتش را روی گیم، سریال، فیلم و رمانهای علمیتخیلی گذاشته؛ راه حلِ معمایش نیز در دل مهمترین علایقش نهفته. وید نیز عمر خود را به بازی کردن، خواندن و تماشای علایق هالیدی اختصاص داده بلکه در بین این انبوهِ بازیها و فیلمها یک چیزی دستگیرش شود.
مرحلهی دوم – از سوپرمن تا خانم پک-من
یکی از القاب مشهور RPO، انجیل گیکهاست. چرا که از همان اول بسمالله گرفته تا آخرین کلمه، شما با کلی رفرنس گیکی طرف هستید –که بیشتر- مربوط به محصولات دهه نود امریکا میشوند.
البته چیز عجیبی نیست که در فرانچایزهای فیکشن مختلف، شاهد اشارات واضح به انواع Pop-Culture(فرهنگ عامه) باشیم؛ خصوصاً در چند سال اخیر. با این وجود، عنصری که RPO را از امثال تئوری بیگ بنگ و انتقام نردها جدا میکند، تعامل و وابستگی داستان نسبت به این رفرنسهاست.
اگر به کوچکترین اسپویلی حساس هستید، بهتر است از پاراگراف پایین بگذرید.
بگذارید با مثالی از کتاب منظورم را روشن کنم: در یکی از مراحل، وید برای بدست آوردنِ Easter Egg مجبور میشود تا رکورد دوران کودکی هالیدی در بازی پک-من را بشکند. یک بخش طویل و هیجانانگیز فقط به بازی پک-من اختصاص داده شده که نه تنها سرنوشت شخصیت اصلی داستان را مشخص میکند بلکه آیندهی بشر نیز وابسته به این بازی آرکید خاک خورده است.
لب مطلب اینکه بازیها، کمیکها، فیلمها، کارتونها و کتابها فقط برای بدست آوردنِ دل خوانندگانی که طرفدار اینجور چیزها هستند در بطن کتاب گنجانده نشده و خودشان مهمترین مکانیکِ داستانسرایی محسوب میشوند.
همچنین در این مورد باید اضافه کنم که به شخصه بعد از خوندن RPO، با کلی فیلم و بازی جدید آشنا شدم. یک سریها را از قبل میشناختم ولی هیچوقت سراغشان نرفته بودم و خیلیها را برای اولین بار شناختم.
به حدی ارنست کلاین عاشقانه و با صداقت درمورد علایق گیکیاش نوشته که امکان ندارد شما را نیز علاقمند نکند.
مرحلهی سوم – زِلدای بلوند هیچوقت دوستدختر واقعیتان نمیشود
من که شما را نمیشناسم ولی اینکه تا اینجای متن پنجره را نبستید نشان میدهد که حداقل یک بار هم که شده بخاطر تماشای X-Files یا سری جدید پیشتازان فضا، فیلان مهمانی و دورهمی را پشت گوش انداختید.
RPO برای کسانی نوشته شده که شاید از بازی آخر منچستر بیخبر باشند اما بیبروبرگرد قسمت جدید گیم آو ترونز را دیدهاند. نه میخواهد آنها را بخاطر انتخاب این روش زندگی نصیحت کند و با پرستیژ نظر بیجا دهد و نه دنبال تشویق کردن است. رمانِ کلاین صرفاً نامهای عاشقانه و دلگرم کننده است از طرف کسی که تنهایی کتابچههای دیانددی (دانجنز اند درگنز) میخوانده، بدون وجود دوستی که با او بازی کند.
از آنجایی که RPO حال و هوای شدید دهه نود آمریکا دارد؛ تصمیم گرفتم تا کتاب را با یک لیست موسیقی مناسب مطالعه کنم و خوب فکر بدی نیست تا آن را در اختیار شما هم قرار دهم(نام اکثرشان را در صفحات کتاب پیدا میکنید اما یک سری هم طبق سلیقه خودم نوشتم):
Verb – Schoolhouse Rock
Invincible – Pat Benatar
Kim Wilde – You Keep Hangin’ On
James Brown is Dead – LA Style
Bonnie Tyler – Total Eclipse of the Heart
Depeche Mode – World in My Eyes
Rush – Tom Sawyer
Don’t Let’s Start – They Might Be Giants
-
من خیلی کتابو دوست داشتم و الآن هم بهشدت مشتاقم که فیلم اسپیلبرگ رو با تصویرای ذهنیم و حال و هوایی که موقع خوندن کتاب داشتم -بهیاری تِرکها و توصیف و فضاسازیهای غریب آرکید گیما- تطبیق بدم. بنابراین فکر کنم یه تشکر بزرگ بدهکارم بابت معرفی؛ اینقدر معرفی خوبی بود که تقریبا یههفته بعد از اینکه خوندمش کتابو شروع کردم و دارم فکر میکنم اگه یکراست سراغ فیلمش رفتهبودم چقدر ضرر میکردم!
-
How dare you censoring comments?
-
how dare u be not funny at all?
-