دو مستند در مورد رویاها در حال ساخت
فیلمها احتمالا رویاهای سازندگانشان هستند، گاه بسیار بزرگ و جاهطلبانهاند و داستان شکلگیریشان خود قصهای بسیار جذاب است. دو مستند «دون خودوروفسکی» و «قلمرو رویاها و جنون» درباره ساخته شدن چنین رویاهایی هستند. پروسه ساخت پروژههایی عظیم که سرنوشتی متفاوت داشتند.
مستند دون خودوروفسکی
فیلمی را تصور کنید با بازی سالوادور دالی، اورسون ولز، میک جگر و برانتیس خودوروفسکی. موسیقی پینک فلوید، طراحیهای اُ بانون، فاس و گیگر، به تهیهکنندگی میشل سیدو. براساس یکی از ویژهترین رمانهای علمیتخیلی تاریخ؛ دون (تلماسه) اثر فرانک هربرت؛ و کارگردانی آلخاندرو خودوروفسکی که یکی از خاصترین ذهنهای تاریخ سینماست.
این فیلم میتوانست مسیر فیلمهای علمیتخیلی را برای همیشه عوض کند. اما این فیلم علیرغم توافق تمام هنرمندان مذکور برای ساختنش، هرگز ساخته نشد.
مستند دونِ خودوروفسکی به کارگردانی فرانک پاویچ مستندیست درباره این فیلم، شرایطی که برای تولیدش محیا شد و دلایل ساخته نشدنش. رویایی که جزء به جزء شکل گرفت اما هرگز تعریف نشد.
پر از مصاحبههایی با برخی از کسانی که در فیلم کار کردهاند و یا به نوعی با پروژه مواجه شدهاند و البته برخی از ایدههای بصری و معنایی خودورفسکی. خودورفسکی به گفته خودش تصمیم داشت فیلمی عمیق و آزاد بسازد؛ یک فیلم مقدس که قلب دارد و جاهطلبی.
فیلم پاولیچ لحظههای ویژهای دارد؛ مثل توضیح شیوههای نامتعارفی که دالی و ولز و جگر برای قبول بازی در این فیلم داشتند، تا ایدههای درخشان و ویژهی خودوروفسکی در اینباره که سینمای علمیتخیلی و در واقع کل سینما و اصلا هنر باید چه باشد و چقدر اینگونه نیست.
شیوه انتخاب تکتک این نامهای بزرگ برای کار در پروژه خودوروفسکی را به صورت مفصل میبینیم و بسیاری هم خود در مستند حاضر هستند و از تجربهشان از این فیلم میگویند.
بیشتر بخوانید: Dune 2021 بینظیر بود ولی چرا تلماسه قبلی شکست خورد؟
دونِ خودوروفسکی بیشتراز هرچیز، مستندیست درباره اینکه چگونه ممکن است سازوکارهای دستوپاگیر و کوتهفکرانه جلوی ساخت شاهکاری را بگیرند. اما حتی فیلمی که ساخته نشده تاثیری انکارناپذیر بر بسیاری فیلمها و فیلمسازان پس از خود داشته (که بخشهایی از این تأثیر در مستند هم موجود است). فیلمی دربارهی آفریدن و بازآفریدن و رویاهایی که جهان را شکل میدهند.
این مستندیست درباره دوسال تلاش خودوروفسکی و گروهش برای شروع کار. هزاران طراحی و اتود و استوریبرد و ایده برای ساخت بزرگترین فیلم علمیتخیلی جهان. که بسیاری را در مستند میبینیم و برخی را هم در کامیکبوکها و رمانهای گرافیکی و فیلمهای دیگر دیدهایم.
چیزی شبیه همان پایانی که خودوروفسکی برای فیلمش در نظر گرفته بود.
مستند قلمرو رویاها و جنون
مستند دون خودوروفسکی درباره چگونگی تولد و مرگ یک رویای بسیار جاهطلبانه است و آن سوی سیاره در جنوب شرقی آسیا استودیویی وجود دارد که احتملا مهمترین و تحسینبرانگیزترین کارخانه رویاسازی تمام این سالها بوده است. استودیو جیبلی.
جیبلی سازندهی بخشی از بهترین رویاهای چند دههی گذشته بوده و مستند در قلمروی رویاها و جنون ساخته مامی سونادا ما را میبرد میگذارد وسط استودیو، آنهم در حین تولید دو شاهکار بزرگ. «باد میوزد» (The wind risese) اثر هایائو میازاکی که در فیلم بیشتر با آن سروکار داریم و پرنسس کاگویا (Princess Kaguya) آخرین فیلم ایسائو تاکاهاتا.
مستند مراحل مختلف کار را نشانمان میدهد؛ از جلسههای طولانی برای مدیریت ارائه محصول و کنفرانسهای خبری تا طراحی پوستر و انتخاب صداپیشهها و پروسه کشیدن تکتک فریمها. از هرکدام بخشی کوتاه میبینیم، اما میتوان فهمید برای تولید هر فیلم، سالهای سال باید تکرار شوند. بیوقفه و مدام.
سونادا نشانمان میدهد که میازاکی چگونه بخش هنری ماجرا را رهبری میکند. رابطهاش با خود اثر و همکارانش را میبینیم و بالعکس. در عین حال با واسطههایی در جریان آخرین خبرهای ساخت پرنسس کاگویا هم قرار میگیریم.
اینجا بیشتر از هرکسی همراه و همصحبت میازاکی هستیم؛ از برنامه روزانهاش و ساعتهای کار و اینکه به عنوان یک مرد قرن بیستمی، جهان قرن بیست و یک را چگونه میبیند. از رویاهای زیبای نفرینشده تا آیندهی دنیای نو. مشخصاً میازاکی آن پدربزرگ قصهیگوی همیشه خوشحال نیست، اما مردی بینهایت عزیز است که میداند این جهان نه چندان امیدوارکننده به چه چیز احتیاج دارد. اینجا احتملاً شباهتهایی با خودوروفسکی هم پیدا میکنیم.
بیشتر بخوانید: ده آهنگ برتر انیمههای هایائو میازاکی
دیگر آدم مهم مستند، توشیو سوزوکی است. تهیهکننده بخشی ازمهمترین آثار جیبلی و کسی که بدون حضورش ممکن بود تعدادی ازاین فیلمها هرگز ساخته نشوند. او از شرایط تولید کار و تاریخچه شکلگیری جیبلی میگوید، از همکاریها و جداییهای میاسان و پاکوسان. و البته ما میبینیم که کار کردن با دو نابغه سختگیر و نه چندان وقتشناس چقدر سخت است.
در مستند قلمرو رویاها و جنون، ما محیط بینهایت دلانگیز جیبلی را میبینیم و میفهمیم رابطهی تکتک اعضای پرشمار گروه با خود اثر چقدر پیچیده و در عین حال شگفتانگیز است. مثلاً اینکه چقدر نگران پایان کاراکترهای اصلی میشوند و با توجه به شیوه کار میازاکی، این تا روزهای پایانی مشخص نیست.
در این مستند میبینیم که ساختن رویاها، نه سراسر پر از شادی و رنگ، که لحظات اندوه و رنج و گاهی ناامیدی هم دارد . اما در نهایت پس از اتمام فیلم چیزی که از جیبلی و ساکنانش در ذهنمان میماند نوعی حس شادی و رضایت است، حسی از صمیمت که مستقیماً از آدمهای جیبلی دریافت میکنیم. انگار هنوز هم در دنیا کسانی هستند که بتوان به آنها امید داشت.
-
من هرشب به سايت خوبتون سر ميزنم
اميدوارم به روزهاي پركار گذشته برگرديد
ممنون -
این مطلب رو قبلا خونده بودم و امروز دوباره مرورش کردم. مثل همیشه گزینههای خیلی خوبی پیشنهادی دادی امین جان و پیشاپیش مطمئنم ارزش دیدن دارن، ممنون 🙂