انیمه: فولیکولی FLCL
قطعات هنری زیادی در عالم وجود دارند که مناسب مخاطب عام نیستند. طالب آنند که توجه بیشتری بهشان بکنید و چه هنگام تجربهاشان و چه بعد از اتمام تجربه، رویشان وقت بگذارید و فکر بکنید. نیازمند تحلیل و بررسیاند و لایههای عمیقتری از آنچه که در ابتدا به نظر میرسد دارند.
راستش خیلی وقتها این میتواند تنها ظاهر قضیه باشد. موضوع این نیست که این آثار پیچیدهاند یا سازندگانشان تاختهی جدابافتهاند. شاید بهتر است بگوییم این آثار خودشان را طوری ایزوله میکنند که صرفاً مخاطبانی که در حوزهی به خصوصی مطالعه داشتهاند بتوانند درکشان بکنند. برای گروه خاصی از مخاطبان ساخته میشوند و نه به دنبال موفقیت مالی و بازگرداندن سرمایه، که به دنبال اهدافی (در نبود کلمهی بهتری) «جدیتر»(هنریتر؟) هستند.
این دسته آثار خیلی وقتها دست به تجربههایی جدید چه در خود روایت و چه در نحوهی روایت میزنند و سعی میکنند با استفاده از عنصر نوآرایی و نوترکیبی، مخاطب را جذب کنند. کاری که احتمالاً تئاتر قرن بیستم سعی دارد به انجام برساند. به این آثار هنری، آرتهاوس میگویند؛ در جهت مخالف پاپ قرار دارند؛ مخاطبان عام هم در مواجه باهاشان یا بهشان بیتوجهی میکنند، برچسب پرمدعا بهشان میزنند یا برای این که کسی بهشان نتوپد به دروغ تحسینشان میکنند. رسانه انیمه نیز از دیگر رسانهها مستثنا نیست و آرتهاوسهای خودش را دارد و در واقع پر است از این آثار. میتوان به اَنجلز اگ(Angel’s egg)، سریال اکسپریمنتزلین(serial experiments lain)، تکنولایز(texhnolyze)، جینیس پارتی(Genius Party)، کایبا(Kaiba) یا ارگو پراکسی(Ergo proxy) اشاره کرد.
اما فولیکولی(FLCL) حتا بین همین آرتهاوسها هم ناهمخوان است. او وی ای ova شش قسمتی است که به طور خاص میتوان رویش انگشت گذاشت و گفت آرتهاوس است. سازندههای انیمهی پرآوازهی نئون جنسیس اونگلیون (neon genesis evangelion) ساختهاندش و از نظر پیچیدگی روایت و حقههای رواییای که سوار میکند همتراز پیچیدهترین آثار رسانه انیمه است. پلات چهار شاخه و پیچیدهاش در مورد یک آقا پسر دبستانی با مشکلات عمیق روحی و تصوراتی غلط از دنیای اطرافش، یک خانم بیگانهی فضایی که گیتاری بر پشتش بسته و با موتور پرندهاش اینور آنور میرود، یک سازمان مخفی که فعالیتهای موجودات فضایی را در سطح جهانی زیر نظر دارد و بررسی میکند و یک دختر افسرده و پژمرده که آخر سر کارش به جایی میرسد که تقریباً آخرالزمان را به بار میآورد است. با تمهایی جدی و عمیق مثل افسردگی، بالغ شدن و معنی بالغ بودن، سواستفادههای روحی و جنسی، تاثیر رسانه و افکار عمومی بر آسیبپذیرترین اقشار جامعه و … سر و کله میزند و شخصیتهایش، موجوداتی چند بعدی و سخت فهم هستند که برای درکشان نیاز به تحلیل و بررسی دارند. بار اول هم که میبینیدش نمیتوانید کل اتفاقاتی که تویش میافتد را درک کنید و آنقدر از نظر حجمی پر است که در آن واحد چهار اتفاق در هر ثانیهاش رخ میدهد و فرمت انیمه را هم طوری استفاده میکند که کمتر دیده شده؛ کاتهای تیزش در کنار سرعت روایت بسیار سریعش، خارج زدن از قاب دوربین و تبدیل شدن به مانگای متحرک وسط کار، روایت دو یا سه ماجرا به طور همزمان در یک لحظه و … بخشهایی از ابداعات رواییاش است.
منتها این جا یک «اما»ی بزرگ قرار دارد. زیرا با تمام این اوصاف، فولیکولی با افتخار اعلام میکند که یک انیمه آرتهاوس نیست. با تمام پیچیدگیهایش و سختیهایش، مقصدش مخاطب عام است و برای لذت بردن ازش نیازی نیست تا سرش وقت گذاشت. فلسفهی فولیکولی این است که نباید جلوی لذت مخاطب عام را گرفت تا عمق را افزایش داد. فولیکولی میگوید به درک که فلان سمبولیسم را نگرفتید و متوجه فلان حقهی روایی هوشمندانه نشدید، به درک که آرک شخصیتی فلان شخصیت را نفهمیدید. فولیکولی به تمام اینها پشتپا میزند و با لبخندِ بازیگوشانهای بر لب شما را دعوت میکند تا از ضرب آهنگِ دیوانهوارش لذت ببرید و در اکشن دیوانهوارش غرق شوید و به حماقتها و بامزگیهای شخصیتهایش بخندید. فولیکولی آرتهاوسی است که عین حال که خودش را به مخاطب عام هم میفروشد مانع مخاطب خاص نمیشود تا برود و عین کاراگاهی بدعنق شروع بکند به کالبدشکافیاش تا مفاهیم عمیق را از تویش دربیاورد. آن انیمهای است که هم انتلکتهای خوره میتوانند ببینندش و به این گیر ندهند که چه قدر سطحی و پاپکورنی است و هم مخاطبان عامتر بعد از ظهر که از سر کار برمیگردنند بشینند ببیندش و پاپ کورن بالا بیندازند.
فولیکولی به واقع تجربهایست بصری که شرح دادنش در فرمت متن زیبا جلوه نمیکند. به طور مثال اگر بخوانید که از توی سرِ شخصیت اصلی یک پرتالی باز میشود که از تویش رباتهای هوشمند و نابودگر میزنند بیرون هیچ لطفی ندارد(از توی خود سر جناب شخصیت اصلی منظور است). با این حال وظیفه ایجاب میکند که بهتان بگوییم داستان در مورد یک پسر دبستانی است که یک روزی یک خانم بیگانهی موتور سوار که گیتاری پشت کمرش بسته سر راهش سبز میشود و از پسر قصهامان کمک میخواهد که موجود فضایی قدرتمندی که توی کرهی زمین زندانی شده را آزاد کند.
خلاصه هر مخاطبی که باشید، از این آرتسیفارتسیها یا از این پاپکورنخورها، به احتمال زیاد از فولیکولی لذت خواهید برد. اگر خیلی وسواسی هستید و هر فریم انیمه را میخواهید بررسی کنید تا چیزی را از دست ندهید، یا از آن طرف اگر مادرخانه داری هستید(که به طرز غریبی دارد این مقاله را میخواند) و میخواهید شب بعد از خواباندن بچههایتان بنشینید و یک کارتونی ببینید تا حض بکنید، فولیکولی خوراکتان است. هرکس که هستید یادتان نرود که چیزی را زیاد سخت نگیرید و حال دنیا را ببرید که تم کلی انیمه هم همین است.
-
سلام !
من دارم درباره ی فولی کولی تحقیق میکنم به تازگی تمومش کردم و خیلی کنجکاوم بدونم چه قضیه ای پشتشه!
آی نید تو نو مور ! -
جدا از اینکه انیمه رو خوب شرح دادین، نوشته تون خیلی خوب و گیرا بود 🙂 لذت بردم . ممنون
-
این انیمه لعنتیو از کدوم گوری باید ببینم