رنسانس مرگ: این زمان لعنتی مرگ!

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

معرفی و بررسی رمان رنسانس مرگ نوشته ضحی کاظمی

نویسندگان جدای بحث کیفیت نویسندگی، به دو دسته پرکار و کم کار تقسیم می‌شوند و ضحی کاظمی جزو آن دسته از نویسندگان پرکار است. در این راه کیفت را هم فدای کمیت نمی‌کند. این را با کارهایش ثابت کرده.

از کاج‌زدگی گرفته تا باران‌زاد که برنده دومین دوره جایزه نوفه شد. او همچنین جزو نویسندگانی است که با استفاده از پی‌رنگ علمی تخیلی و فضایی پادآرمانشهری داستان‌هایی با حس و حالی اجتماعی، سیاسی و عاشقانه برای خواننده روایت کند. دقیقاً مانند رنسانس مرگ، آخرین کتابی که از وی به چاپ رسیده و امسال جزو نامزدهای نهایی جایزه سومین دوره نوفه قرار گرفته است.

در معرفی پشت جلد می‌خوانیم:

“شهروندان کشور فانی براساس طول عمری که ابرکامپیوتری کوانتومی پیش‌بینی می‌کند، طبقه بندی می‌شوند. شهورندانی که در این سیستم مورد تبعیض و ظلم قرار گرفته‌اند برای مبارزه و تغییر ساختار ظالمانه فانی، باهم متحد می‌شوند.”

ایده اولیه داستان بسیار جذاب است، دانستن تاریخ مرگ و تاثیر آن بر زنگی اشخاص و در نهایت جامعه و سیاست. تشکیل نظام طبقاتی نا عادلانه که پایه آن بر رشد اقتصادی است، در نتیجه که به هیچ عنوان انسانی نیست و درازای اقتصادی به صرفه و شکوفا  ظلم و بی‌توجهی عجیبی به اقلیتی می‌شود که عمر کمی خواهند داشت. این موضوع کم کم باعث گسترش نارضایتی شده است.

رنسانس مرگ

داستان این پاد آرمان شهر در سه قسمت روایت می‌شود و هر قسمت این دنیا به سبک سوم شخص محدود از دید شخصیتی متفاوت با قسمت قبلی روایت می‌گردد.

ضحی کاظمی برای پرداخت به ایده رمان مذکور و شناساندن پادآرمان شهر رنسانس مرگ از نگاه مردمی که از حکومت ناراضی‌اند جامعه فانی را به صورت موضوع اصلی قرار داده در نتیجه رنسانس مرگ داستانی کاملاً شخصیت محور یا داستان یک قهرمان از آغاز تا انتهای ماجراجویش نیست. بلکه نوعی برش از وضعیت شخصیت هایی است که در این دنیای نا عادلانه زندگی می‌کنند.

همچنین می‌توان گفت نویسنده با استفاده از اپیزودیک کردن داستان این اجازه را پیدا کرده تا در کنار شرح دادن قسمت‌های متفاوت این دنیا و آثار وجود چنین نظامی تمرکزش را بر روی شخصیت‌پردازی و دنبال کردن ماجرای شخصی شخصیت‌ها از دست ندهد.

در کنار اینها با قرار دادن سرنخ‌ها و روایات و اسنادی خاص تاریخچه جهان فانی را شرح می‌دهد تا خواننده بهتر و بیشتر با این جهان آشنا شده و آن را درک کند.

بیشتر بخوانید: آدم‌نما؛ زندگی‌ای بدون زندگی – نقد رمان آدم‌نما

روایت بخش اول داستان شروعی غریب و جذابی دارد. بچه هایی برآمده از ناکجاآبادی به نام گذرگاه در مکانی مجهول‌الهویه توسط راهبانی بزرگ و راهنمایی می‌شوند، نه پدری دارند نه مادری. نه خبری از دنیای بیرون است و نه خبری از دلیل واقعی بودنشان در آنجا، دیواری دور تا دور اقامتگاه آنها کشیده شده و نمی‌دانند آن طرف دیوارها چیست و قرار هم نیست هیچگاه از آن مطلع شوند.

تنها چیزی که یاد می‌گیرند این است که در زمان‌هایی مشخص بچه‌هایی جدید به آنجا می‌آیند و بچه‌هایی انتخاب می‌شوند که از آنجا بروند.

در این میان دختری به نام نهال از این ندانستن و بلا تکلیفی کلافه می شود و تصمیم می گیرد خودش دست به کار شود. اگر از طرفداران انیمه‌ها و مانگاهای ژاپنی باشید این بخش شما را به یاد فضای داستان Promised Neverland می اندازد، داستانی پر از رمز و راز و هیجان کشف حقیقتی ترسناک.

البته این به یاد انداختن به معنی کپی بودن یا تقلید از داستان مذکور نیست چنان که دو داستان به شدت با هم متفاوت‌اند منظور این ندانستن و مجهول بودن همه چیز است که در نقطه آغاز هر دو وجود دارد. همچنین فرم سینمایی آن به نوعی جذاب‌ترین و متفاوت‌ترین بخش روایی رنسانس مرگ را نیز رقم‌زده است.

بریده‌ای از رمان:

“راهبه اعظم روی سکو رفت. آرام آرام دور خودش می‌چرخید تا همه بچه‌ها را ببیند. شروع کرد به صحبت کردن: صبح بخیر، مسافران کوچولو!

همه سالن جوابش را دادند: صبح به خیر

راهب ادامه داد: مسافران تازه از راه رسیده ما . در بهترین روز سال یعنی سالروز تولد فانی از گذرگاه نزد ما آمده‌اند. به آنها خوش آمد می‌گوییم.

و هر دو دستش را همزمان بالا آورد تا بچه‌ها با او همراه شوند: خوش آمدید مسافران کوچولو

راهب دستانش را با فاصله‌ای جلوی صورتش گرفت: آواز صبحگاهی فانی را آغاز می‌کنیم

بچه‌ها هم دستانشان را مثل راهب جلوی صورتشان گرفتند و با هم شروع کردند به خواندن: ما مسافریم… مسافران کوچولو… از گذرگاه به این دنیا آمده‌ایم… از گذرگاه بیرون می‌رویم… سفر اصلی نزدیک است… شهرک، استراحتگاه ماست… ما مسافریم… مسافران کوچولو… باشد که مسافران خوبی باشیم… منظم… آرام… مسئولیت‌پذیر… پرکار… باشد که توشه سفر بعدی را از استراحتگاه با خود ببریم… اعمال خوب ما توشه سفراند… ما مسافریم… مسافران کوچولو…”

بریده ای از رمان:

” از اینکه در جهان بعد از فانی به دنیا آمده، خوشحال نبود. ترجیح می‌داد در جغرافیا یا برهه‌ای از تاریخ چشم به جهان گشوده بود که در لحظه تولد، پروسسور فانی زمان مرگش را تشخیص و ثبت نمی‌کرد.

.

امید نمی‌فهمید چرا چنین شبی جشن بزرگ ملی است درحالی که برای او دهن کجی بزرگی از سوی زندگی و از سوی حکومت قدرتمندی که جوان مرگی او را دست آویز قرار داده و او را از حق زندگی عادی محروم کرده بود.”

بحش دوم و سوم روایت اما پرشی به سمت دیگری است. داستان به سراغ شخصیت‌هایی می‌رود که اطلاعات بیشتری از دنیای موجود دارند. در نتیجه دنیای رمان شروع به نشان دادن خود می‌کند و خواننده کم کم با جهان فانی آشنا می‌شود و اطلاعات بیشتری دریافت می‌کند. همزمان نیز ماجرای اصلی شروع می‌شود. اعتراض به مرگ تعدادی از شهروندان فانی در آبان سال دویست و بیست و دو آن هم در سه روز! مرگی که قرار است در آن زمان به سراغ حدود هزار و پانصد شهروند سرزمین فانی بیاید و از آن فراری هم نیست.

این حقیقت ترسناک و تکان دهنده باعث می‌شود تا شخصیت‌های داستان که هرکدام به نوعی در گیر این سرنوشت تغییرناپذیر هستند، تمام توانشان را بکار بگیرند تا جلوی آن بایستند.

در ظاهر به واسطه داستان فوق هرچه بخش دوم و سوم به هم ارتباط دارند بخش اول از آنها جدا است. اما اینگونه نیست و درواقع تمام بخش‌ها به صورتی قاعده‌مند به هم مرتبط هستند و با هم جهان فانی را شرح می‌دهند که یکی از امتیازات رمان محسوب می‌شود.

فضاسازی رنسانس مرگ بر خلاف ایده علمی‌تخیلی‌اش(مشخص بودن زمان مرگ) آن‌چنان دید عجیب‌وغریبی به آینده ندارد و بیشتر روایتی در قالب تاریخ موازی از دنیای حال حاضر است، به شکلی که به غیر از پروسسور فانی و چند فنّاوری ریزودرشت انگشت‌شمار، باقی ابزار متعلق به دنیای از آینده نیستند. حتی از وی‌دی‌های مخصوص خانم نویسنده که دیگر امضای رمان‌های علمی تخیلی او شده‌اند خبری نیست.

در نتیجه از خیلی جهات دنیای آشنا برای خواننده به شمار می‌آید. البته می‌توان گفت توصیفات و پرداخت‌ها در بعضی جاها کم و ضعیف است و اشارات برای بعضی از بخش‌ها کافی نیست و می‌توانست به آنها پرداخت بیشتری شود. مطابق با رمان‌های قبلی کاظمی، این داستان نیز هرچه جلوتر می‌رود ژانر داستان به سمت رمانی اجتماعی با درون مایه‌های سیاسی، تاریک و غمگین حرکت می‌کند و فضای علمی تخیلی به لحاظ بازی با فناوری و موضوعات خیالی، از داستان اصلی فاصله گرفته و تبدیل به پی‌رنگی کمرنگ می‌شوند.

پست آپوکالیپس

یکی از مشکلات رمان های ضحی کاظمی، روند رسیدن به نقطه پایان کتاب‌هایش است. او در رمان‌هایش خوب شروع می‌کند، خوب تعلیق می‌دهد و به خوبی به اوج می‌رود اما برای رسیدن شبیه سقوط بدل‌کار از ارتفاع بالا روی سطحی نرم عمل می‌کند. سریع بدون جزعیات با غافلگیری کم و هیجان نه‌چندان زیاد. مشکلی که بالاخره این بار توانسته تا حد زیادی به آن غلبه کند و در رنسانس مرگ مسیر خوبی برای رسیدن به پایان شایسته‌اش روایت کند.

 کلام آخر: تکلیف­مان با رنسانس مرگ چیست؟

رنسانس مرگ نثر روان و تمیزی دارد و باوجود روایت چندوجهی، داستان انسجام خود را حفظ کرده و پرکشش و راحت‌خوان است و خواننده را گیج و سردرگم نمی‌کند.

شخصیت‌های اصلی به‌خوبی شکل می‌گیرند و باعث می‌شوند خواننده با آنها همزاد پنداری و همدلی کرده و سرنوشتشان را تا انتها دنبال کند.

هرچند فضاسازی در بعضی جاها کم و حتی گنگ می‌شود ولی در کل راضی کننده است، البته می‌توانست جای کار بیشتری داشته باشد.

ژانر این داستان بیشتر از پادآرمان شهری بودن فرمی شبیه به تاریخ موازی دارد و خواننده نباید از آن انتظار داستانی علمی‌تخیلی با کلی ابزار و فناور‌ی عجیب و غریب داشته باشد.

در آخر رنسانس مرگ با وجود تمام نکاتی که گفته شد کتابی موفق در ژانر خود و در ادبیات علمی‌تخیلی تألفی است که می‌تواند خواننده را با خود همراه کرده و راضی کند.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • رزونانس

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید