فیلم: خانهای که جک ساخت The House That Jack Built
فونتریه را چندان جریانساز نمیدانم اما او برایم در دستهبندی فیلمسازانی قرار دارد که به برخی جنونهای عمدتاً روانشناسانه و عاری از ممیزیشان علاقهمندم. جنونهایی که اغلب از زیستی آزاداندیش و اروپاییطور(بخوانید دوستان انتلکت و بلوند با همان جهانبینیهای آشنا که اینجا هدف این مطلب، نوع دانمارکیاش است) میآید.
رفیق گرمابه و گلستانِ توماس وینتربرگ که چند سالی بیخیال مانیفست معروف دوگما ۹۵ شده، حال یا به دلایل شخصی و تغییرات درونی و یا بهخاطر جذب مخاطب بیشتر و فستیوالهایی نظیر کن، اسکار، برلین، لوکارنو و… کمی از سمبولیسمِ صرف فاصله گرفته و با قصه، بیش از پیش دستِ دوستی داده است.
بیشتر بخوانید: هفت فیلم ترسناک از جنس وحشت سحرانگیز هَمِر
دههی اخیر فونتریه را اصلاً دوست ندارم و اگر بخواهم «نیمفومانیاک» را فاکتور بگیرم، باید بگویم که «رقصنده در تاریکی»، «ضد مسیح» و «مالیخولیا» تماماً در راستای تخریب گذشتهی قابل بحثِ این کارگردان دانمارکی گام برداشته بودند.
خانهای که جک ساخت راجعبه دوازده سال از زندگی یک قاتل زنجیرهای و نگاهی پیوسته به سیر اتفاقات در شکلگیری تیرآهنهای وجودیِ وی و آجرهای خونین این خانهی تپنده است. جک(با بازی مت دیلون) شخصیت درونگرا و منزویای دارد که با پیشزمینههایی از بیماریهای شخصیتی و روانی، ناخودآگاه به سمت کشتار کشیده میشود.
قاتل ماجرای ما از طرفی مانند برخی کلیشههای رایج در تالار مشاهیر خونریزهای تاریخ مدیومهای هنری میماند و خوشبختانه از سمتی دیگر، پارادوکس متعادلی که میان خونسردی و بیماریاش وجود دارد، نوع قتلهایش را خاصتر ساخته و در مقابل انواع سفاهت و کودنبازیهایی احتمالی با میدِلفینگر ظاهر میشود زیرا جک بهشدت باهوش است.
جریانات کشتار و قصههای زنجیروار این قتلها که اغلب با قربانیان مونث و کمهوش پیریزی میشود(توضیح دربارهی دیدگاهها و نوع نگرش فونتریه به زنان که با «شکستن امواج» و ضد مسیح به اوج خود میرسد از حوصلهی این مطلب خارج است و اصلاً ما را چه به این حرفها؟!)، نخستین بُعد ماجراست. فونتریه را میشناسیم و با توجه به این شناخت، از علاقهی بیشمار وی به نمادگرایی و کنکاش در موضوعات و مضامین مذهبی، جنسیت، عقاید سنتی بشر و… خبر داریم.
خانهای که جک ساخت نیز در بعد دوم با چنین مباحثی کلنجار میرود و قرار نیست چیزی شبیه ساختههای هیچکاک یا فینچر ببینید. جک بین خونریزیها و جنون ادواریاش، گاهی مونولوگ میگوید، به علت بیماری اختلال وسواس فکری-عملی، نقشههای سرنگونی طعمههای مشخص یا احتمالی بعدیاش را با اوج کمالطلبی و نظمی خاص میچیند، مبحث قتل را به موضوعات زیباییشناسانه و هنر پیوند میزند، گاهی در این میان شعار هم میدهد اما مجموعاً میانپردههایی مهیج خلق میکند که از جهات مختلف به داستان متصلاند.
این موضوعات تماماً در قالب مونولوگ بیان نمیشوند و خبری از شکستن دیوار چهارم نیز نیست و فونتریه ورجیل را از قبر بیرون کشیده تا در برداشتی آزاد، کمدی/جنایی الهی جک را بسازد. ورجیل در تمام این فواصل با جک بحث میکند، تفاوتهای عصر خود با دههی ۷۰ و اوایل ۸۰(بازهی زمانیای که فیلم در آن جریان دارد) را با طنزی نیشدار و طعنههای متعدد به چالش میکشد و در واقع صدای درون اوست که نهایتاً به راهنمای همراهاش تبدیل میشود.
چرا باید خانهای که جک ساخت را دید؟
یک– خانهای که جک ساخت پیش از تمام بار سمبولیک و جنون همیشگی سازندهاش، یک فیلم در ژانر وحشت روانشناختی و اثری همراه با ضرباهنگ است که به هالیوود نزدیکتر شده اما داد میزند که از جریان فکری ساکنین قارهی سبز نشأت گرفته و میتوان مشابهش را در آسیای شرقی هم پیدا کرد. ریتم خوب و حفظ هیجانی که با تعلیق همراه شده، مخاطب را به چُرت وانمیدارد و خیالتان راحت باشد که به دلیل کسلکننده بودن فیلم(که نیست) نسل پیشین و والدهی فونتریه و دوستان را به باد فحش نخواهید گرفت، شاید به دلایل دیگری این کار را بکنید.
دو– خوشبختانه جک کاریزما دارد و حین دیالوگهای مالیخولیاییاش، نه گردنکلفتی هورمونی با صدایی الکی دورگه جلوه میکند و نه از آن تینیجرهای تکراری است که تا ناخن شصتشان را تتو کردهاند و خندههای مسخره و عصبینما دارند. جک تحصیلات دارد و هنگامیکه برای گولزدن طعمهای شغلش را عوضی میگوید و با کمال ادب و استرس به دروغش معترف میشود و مسیر دیگری را برمیگزیند(و کماکان زن مسنِ ماجرا هاج و واج به چهرهی مشکوک وی خیره شده و مانند اوایل متن وارد باقی ماجرا نشوم بهتر است)، میتوان شخصیت اتوکشیده و آرامشهای پیش از طوفان وی را با شاخکهای حسی دریافت کرد. جک بهعلت بیماریاش نمیتواند از صحنههای جرم بهسادگی بگریزد. گهگاه پلیسهای محلی وارد ماجرا میشوند و آرشیتکتِ قاتل داخل ماشین بارها یاد محیط خانه میافتد که آیا لکههای کوچک خون را از بین برده یا نه؟ و یا اگر آباژور نیمهجان را روی میز کنار تختخواب نگذاشته باشد چه خواهد شد؟ برخی وسواسهای شخصیتی و رفتاری که متأسفانه چندان عمق نمیگیرند و در چند سکانس خلاصه میشوند اما لطمهای به کلیت ماجرا وارد نخواهند ساخت.
سه– فونتریه از جک، کمالطلبی مجنون ساخته که با وجود تمام روانپریشی و خشونتهای عریان رفتاریاش، به افکارش تسلط دارد و با جهانبینی مخصوص خود آدم میکشد. تئوری «چرا کشتار نتواند زیبا باشد؟» رفتهرفته پررنگتر میشود و این قضیه علاوهبر طعنه به مقدسات و کلنجار با وجدان جک که توسط ورجیل صورت میپذیرد(خصوصاً در اواخر ماجرا و میان دوزخ و برزخ)، معجونی جنونآمیز را از ظرف قصه بیرون میکشد و تا پایانبندی فیلم بسط پیدا میکند. از نظر این قاتل روشنفکر و دیوانه که عاقلانه گام برمیدارد و خود او استاد طراحی ابنای چشمنواز و ساخت استخوانبندیهایی شیک است، کشتن آدمها نیز میتواند مزهای به غیر از خون خالص داشته باشد. «شاید قرار دادن جنازههایی به ترتیبِ ابعاد روی زمینی وسیع و تزئین اطرافشان با خزههای سبز و کلاغهایی بیجان، بتواند حسی از زیبایی و قابی خاص را منتقل سازد. شاید خانهای که به جای الوار یا آجر با اجساد بنا میشود و سرپناهی خواهد بود برای عدهای، بتواند مرا بهتر از قبل ارضا کند، نظر تو چیست ورجیل؟»
خانهای که جک ساخت را ببینید و پیش از تمامی مباحث یادشده، ابتدا از یک اثر مهیج لذت ببرید و آرام آرام با فونتریه و دنیای خاصش همراه شوید و نهایتاً به فرم زیباییشناسانهی محبوب خود برای مقولهی «قتل» دست پیدا کنید.
-
این چه نقدی شد آخه؟ واقعا یا ننویسید یا خوب بنویسید. آدم بره به هزار زحمت نقد به زبان های دیگه بخونه بهتره تا از این نقد بی سر و ته و بی محتوا.
-
دوست عزیز اگر عنوان این قسمت رو بخونی متوجه میشی گه این بخش پیشنهاده نه نقد و بررسی یا ریویو. که این دو تا مقوله از زمین تا آسمون باهم فرق دارن
-
-
واقعا توضیحان خوبی داده بودید. کمک این ابر شاهکار رو به همه ی دوستان پیشنهاد می کنم. قطعا بعد از دیدن این اثر جوری شگفت زده خواهید شد که هرگز نشده اید. به نمرات هم توجه نکنید چون منتقدان خارجی در نقد این فیلم فقط فون تریه را کوباندند و خبری از نقد ساختاری یا محتوایی یا فرمالیستی و… نیست. نقد های منتقدان غرب جهت دار اند… و اگر وقایع سال 2011 در جشنواره ی کن رو بخاطر داشته باشید دلیل این جهت دار نوشتن علیه فون تریه را خواهید فهمید.
-
من که کلا با این مدل فیلما مخالفم هرچند قشنگ هم باشند منظورم فیلمای سادیستیک
-
شما نیگا نکن دوست عزیز
-
-
یک فیلم اشغال که آدم مریض را کم کم در جامعه زیاد میکند و جنایت را با تکرار به یک امر عادی تبدیل میکنه
-
یک فیلم اشغال به تمام معنا، پیشنهاد نمیکنم، چرا باید به تماشای خونسردی یک قاتل و وراجی عای مختلف اون نشست.
-
تمثیلی از جامعه وحشی امریکاست که هفته ای یکبار مدارسشون به گلوله بسته میشه تهشم میگن اینا همش فیلمه تاثیر گذار نیست اصلا تو نبین