هفت فیلم ترسناک از جنس وحشت سحرانگیز هَمِر
سادگی در عین جذابیت و توجه به شکل ویژهای از زیبایی بصری، فیلمهای همر را در طول تاریخ سینمای وحشت متمایز کرده است. وقتش است به دنیای همر برگردیم و بهترینهایش را با هم مرور کنیم.
مارتین اسکورسیزی در یکی از مستندهایی که از BBC پخش شده میگوید: «وقتی یازده، دوازده سالم بود و با رفقایم میرفتیم سینما، اگر لوگوی هَمِر (Hammer) به چشممان میخورد؛ مطمئن میشدیم که قرار است فیلمی حیرتانگیز و منحصربهفرد ببینیم.»
استودیوی هَمر فیلمهای بی-مووی (B movie) بیشماری در ژانر وحشت تولید کرده است. این استودیو دوران طلایی خود را بین سالهای 1950 تا 1970 طی کرد. با ظهور بلاکباسترهای ترسناک هالیوودی -مثل جنگیر و فرزند رزماری- هَمر خاصیت جادویی خود را نزد هوادارنش از دست داد. با وجود اینکه همچنان شور و عشق سازندگان در فیلمهای هَمر به چشم میخورد اما واقعیت جز این نیست که هیچ چیز نمیتواند بودجهی زیاد و نویسندگان درجهی یک را شکست دهد.
چند ماهی است که در گودال تاریک و اعتیادآور هَمر گرفتار شدهام. لیست بیپایان مضحکی که هرچقدر بیشتر از فیلمهایش میبینی، بیشتر تشنه میشوی. اما چرا؟ چرا باید تا این حد شیفتهی چنین فیلمهای به ظاهر بیکیفیت و درجه دوئی بشوم؟ چرا باید به جای ترسناکهای امروزی و پُرخرج، وقتم را بگذارم روی آثاری که سالهاست از تاریخ مصرفشان گذشته؟
به نظرم این اشتیاق و علاقه خیلی بیشتر از یک قفلی زدن ساده است و از آنجایی که در این قضیه تنها نیستم، سعی میکنم در متن زیر از تمام ویژگیهای خاصی که فیلمهای هَمر را -با وجود تمام حماقت و کودکانگی که دارند- دوستداشتنی و دیدنی میکند حرف بزنم.
هَمر ترسناک یا حالبههمزن نیست
شاید بفهمی نفهمی آدم ترسوئی باشم اما حقیقتاً فکر میکنم Jump scare و متُدهایی که امروزه در فیلمهای ژانر وحشت به کار میگیرند، آزاردهنده و بیخاصیت هستند. استفادهی بیش از اندازه از CGI برای خلق صحنههای خون آلود و مشمئزکننده یا هیولاهای بیشاخ و دُمی که جلوی دوربین میپرند، هیچوقت بنظرم جذاب نبوده. به خصوص جامپاسکیرهایی که در ابتدای هر فیلم داریم که چند دفعهی اولش الکی است و مثلاً دفعهی دهم قرار است اصل ماجرا رخ بدهد. یا فیلمهای به شدت تهوعآوری که از مثله کردن بدن و خونریزی شدید استفاده میکنند تا اثر gore را القا کنند.
در جایی که توسل به کامپیوتر و افکتهای کامپیوتری و البته موسیقیهای آنچنانی و فضاهای بسته و کلاستروفوبیک و دوربینهای از پایین و پشت سر، اتفاقی معمول در ژانر وحشت است، پرکتیکال افکتهای ساده، شاتهای واید و بازیهای اغراقآمیزی که در هَمر میبینیم، شاید مسخره و ازمدافتاده به نظر برسد. ولی رویکرد هنری فیلمهای همر ترسی دلنشین به مخاطب منتقل میکنند که خاصیت تکرار فیلم را بالا میبرد. البته در آخر همهی اینها بهانه است. اگر مثل من ترسو و زودرنج هستید اما دوست دارید فیلم ترسناک ببینید، هَمر گزینهی بسیار خوبی محسوب میشود. چون هیچکدام از آن زیادهرویهای مدرن را ندارند. به قولی این فیلمها(در تضاد با فیلمهای مدرن) زیبایی و در عین حال وحشت هنری بیزاویهای دارند که در نهایت دلنشین است نه تهوعآور.
داستانهای کهنه ولی جدید
یکی از دلایل شهرت فیلمهای هَمر، زنده کردنِ دوبارهی هیولاهای کلاسیک وحشت(نظیر کنت دراکولا، هیولای فرانکنشتاین و مومیایی) روی پردهی نقرهای بود. اما بجای بازگوییِ داستانهای قدیمی که پیشتر توسط استودیوی یونیورسال در دهه سی میلادی تصویر شده بودند، هَمر رویکردی متفاوت در پیش گرفت و با خلاقیت افسارگسیختهی کارگردانها و نویسندگان، فیلمهایی عجیب و غریب خلق کرد که حتی در قرن بیست و یکم هم تکراری و کلیشه بنظر نمیرسند.
حتماً داستان «دکتر جکیل و آقای هاید» به گوشتان خورده. یا فیلمهایش را دیدهاید یا کتاب رابرت استیونسون را خواندهاید. اما چیزی از فیلم «دکتر جکیل و خواهر هاید» میدانید؟ در اقتباس هَمر، دکتر جکیل بجای اینکه تبدیل به مردی شرور و متجاوز شود، به زنی زیبا و اغواگر مبدل میگردد. این بار دلایل دکتر جکیل برای خلق داروی نفرینیاش رسیدن به رمز جاودانگی است و عملاً بجز یکی دوتا اسم، هیچ شباهتی به سورس متریال وجود ندارد! این رویکرد معمول همر در اقتباس سینمایی، گسترهای از اقتباسهای هنری و روانشناسانه را پیش روی شما میگذارد و به ترتیبی شما را یاد همهی توصیههای آدمهای خبره در اقتباس مثل نیل گیمن میاندازد که اگر میخواهید اقتباس خوبی انجام دهید، لااقل یکی از شخصیتهای کلاسیک مرد را زن کنید و بعد به صندلی تکیه بدهید و نتایج معجزهآسای کارتان را شاهد باشید.
استایل هنری منحصربهفرد همر
بدون هیچ شبک و شبههای میتوان استایل و زیباییشناسیِ بصری فیلمهای هَمر را میراث این فرانچایز خواند. خیلی از کارگردانهای سرشناس سینما از فضای گوتیک و اتمسفریک این مجموعه استفاده کردهاند. تیم برتون شاید شناخته شدهترین فرد در این میان باشد که دستاوردهایش را مدیون هَمر میداند. (فیلم Sleepy Hollow درواقع ادای احترام برتون به فیلمهای کلاسیک هَمر است.) میراث هَمر در سراسر پاپ کالچر به چشم میخورد؛ از بازیهای استایلیش مانند بلادبورن گرفته تا مجموعه کامیک سندمن و دیگر نوشتههای نیل گیمن.
جنگلهای مهآلود و تاریک – کلیساهای دورافتاده و فرسوده که صدای پرواز گروهیِ خفاشها را اِکو میکنند – اتاقآزمایشگاه دانشمندان دیوانهای که پُر است از معجونهای رنگارنگ و انواع و اقسام شیشههای بدرد نخور – خون بیش از اندازه غلیظ و پُررنگی که الکی همه جا پخش میشود. اینها ترکیبهای ساده اما تاثیرگذاری هستند که سالهاست در انواع و اقسام بازیها، فیلمها و داستانهای مختلف بکار میروند. تاثیر بسزای هَمر باعث شده که خیلی از نویسندگان و هنرمندان بدون هیچ اطلاعی از ریشهی ماجرا، از چنین المانهایی استفاده کنند. فیلمی مانند Taste the Blood of Dracula یکی از بدترین اسکریپتهای دنیا را دارد اما همچنان بخاطر وجود فضای اتمسفریک و نوآوریهای خاصش -که معمولاً بخاطر کمبود بودجه تولید شدهاند- دیدنی و لذتبخش است.
پ.ن: شاید عجیب بنظر برسد اما دکترهو -در دههی هفتاد میلادی- هم فضاسازی، فوت و فنهای فیلمبرداری و بطور کلی هویت تصویریاش را به هَمر مدیون بوده.
پیتر کوشینگ و کریستوفر لی
همانطور که دارث ویدر نماد دنیای استاروارز است؛ پیتر کوشینگ (دکتر فرانکنشتاین، پروفسور ون هلسینگ، شرلوک هولمز، جان بنینگ و غیره) و کریستوفر لی (کنت دراکولا، هیولای فرانکنشتاین، مومیایی، پروفسور مایستر و غیره) نیز چهرههای فرانچایز هَمر محسوب میشوند. این دو جنتلمن بریتن، ویلنها و قهرمانهای کلاسیک را از آن خودشان کردند و تبدیل به نمادهای ماندگار وحشت شدهاند.
تماشای کوشینگ و لی به حدی جذاب و لذت بخش است که حتی حضورشان بدترین فیلمهای هَمر را قابل تحمل میکند. وقتی دراکولای چهارشانه، قدبلند و باجذبهی کریستوفر لی را ببینید که با صدای بَمش ون هلسینگ را تهدید میکند، دیگر نمیتوانید کنت دراکولا را با بازیگری غیر از کریس لی تصور کنید.
یکی از غیرعقلانیترین سکانسهایی که در عمرم دیدم، لحظهی تجاوز بارون فرانکنشتاین در Frankenstein Must Be Destroyed است: فرانکنشتاین بدون هیچ دلیل و منطقی به زنِ همکارش تعرض جنسی میکند و هرگز تا انتهای فیلمی حرفی از این ماجرا زده نمیشود. توگویی کارگردان صرفاً دوست داشته فرانکنشتاین را هنگام تجاوز ببیند! با تمام این اوصاف، کوشینگ به حدی باورپذیر کارش را انجام میدهد که امکان ندارد در لحظه به شیطان صفتی و پلیدیِ بارون فرانکنشتاین شک کنید.
به فرض این که شما بخواهید شروع کنید به دیدن فرنچایز همر باید از کجا شروع کنید؟ اول از همه باید بگویم که ترتیب و کرُنولوژی مجموعههایی مثل دراکولا و فرانکنشتاین اهمیتی ندارند چراکه خود سازندگان هم در حین ساخت سکوئل، یادشان میرفته که در فیلم قبلی چه اتفاقاتی افتاده! پس به هر ترتیب و انتخابی که دوست دارید میتوانید آنها را تماشا کنید اما برای اینکه کارتان کمی راحتتر شود، لیست زیر هم راهنمای بدی نیست. اگر از طرفداران همر هستید میتوانید در ادامه بگویید که به نظرتان چه فیلمهایی از همر را دوست داشتهاید.
The Gorgon
سال اکران: هجدهم اکتبر 1964
کارگردان: ترنس فیشر
بازیگران: پیتر کوشینگ، کریستوفر لی و باربارا شِلی
داستان در دهکدهای خلوت و دور افتاده میگذرد که مردمانش قربانی قتلهایی سریالی توسط هیولایی مرموز شدهاند؛ هیولایی که نه فقط کوچکترین نگاهی به هیبتش باعث میشود تا تبدیل به سنگ شوید، بلکه این قدرت را دارد تا در کالبدی انسانی میانِ مردم عادی شهر رفت و آمد کند.
گورگن یکی از بهترین پلاتها را درمیان فیلمهای هَمر دارد. جوِ پلیسی و کارآگاهی اثر که توأم شده با جلوههای گوتیک آلمان 1910 میلادی، فیلمی مهیج و میخ کوب کننده خلق میکنند.
The Devil Rides Out یا The Devil’s Bride
سال اکران: بیستم جولای 1968
کارگردان: ترنس فیشر
بازیگران: کریستوفر لی، چارلز گری و سارا لاوسون
یکی از معدود فیلمهای ترسناک هَمر که ویلن داستان خونآشام، جادوگر یا هر هیولای عجیب و غریب دیگری نیست. ماجرا از یک محفل مخفی شیطانپرستی شروع میشود. دوک دِ ریشلو (کریستوفر لی) که مثلاً مرد با دین و ایمانی است و متاسفانه دوستان نزدیکش وارد این محفل شدهاند، قصد دارد تا ریشهی اهریمنی و پلیدشان را کشف و نابود کند.
اگر از داستانهایی که تم شیطانپرستی دارند -نظیر فرزند رزماری و دروازهی نهم یا مانگای برزرک- لذت میبرید، حتماً The Devil Rides Out را تماشا کنید. لازم به ذکر است که چارلز گری قیافهی یک شیطانپرست مادرزاد را دارد.
The Brides of Dracula
سال اکران: هفتم جولای 1960
کارگردان: ترنس فیشر
بازیگران: پیتر کوشینگ، مارتیتا هانت و یونه مانلار
اولین دراکولا از مجموعهی همر (Horror of Dracula) بعنوان بهترین فیلم خون آشامی سری شناخته میشود اما بنظرم فارغ از تماشای مبارزهی بامزه و خندهدار کوشینگ و لی (که شاید از نظر قدرت بدنی ضعیفترین دراکولای دنیا باشد!) چیز زیادی برای عرضه ندارد. اگر فیلم کلاسیک دراکولا (با بازی بِلا لگوسی) یا دراکولای برام استوکر (به کارگردانی فرانسیس کاپولا) را تماشا کردهاید، از الان داستان تکراری “وحشت دراکولا” را میدانید.
حضور پیدا نکردنِ شخصیت کنت دراکولا در The Brides of Dracula (با وجود اینکه اسمش در تایتل فیلم هست!) باعث شده تا درمیان طرفداران وحشت، کمی مهجور شود. با این حال، نیمهی اول فیلم چشمنواز و محسورکننده است و وحشت اتمسفریک را به بیننده منتقل میکند که به سیاق فیلمهای همر، آنقدر هم ربطی به خود هیولا ندارد و بیشتر از محیط و استایل بصری ناشی میشود.
شاید توئیستها واضح و قابل حدس باشند اما ترجیح میدم چیزی از پلات فیلم نگویم چون تجربهی بدون توقع، لذت تماشایش را دو چندان میکند.
پ.ن: به دلایلی نامعلوم در اکثر فیلمهای دراکولا شخصیتی بنام “پائول” وجود دارد که هیچ ربطی هم بهم ندارند!
The Curse of Frankenstein
سال اکران: دوم می 1957
کارگردان: ترنس فیشر
بازیگران: پیتر کوشینگ، کریستوفر لی و هزل کورت
اگر فقط حق انتخابِ یک فیلم از میان تمام اقتباسهای رمان مری شِلی را داشته باشم، بدون شک “نفرینِ فرانکنشتاین” را انتخاب میکنم.
کاریزما و لهجهی پیتر کوشینگ با بازیِ دلنشینش ترکیب میشوند و یک دکتر ویکتور فرانکنشتاینِ بینقص خلق میکنند؛ اگر جرمی بِرت چهرهی شرلوک هولمز و دیوید سوشه (ساچت؟) چهرهی هرکول پوآرو باشد، پیتر کوشینگ قطعاً بهترین و شناخته شدهترین نسخهی لایو-اکشن از فرانکنشتاین مجنون است.
اکثر فیلمهای فرانکنشتاین را دوست دارم و دیدنشان را توصیه میکنم (بجز Frankenstein Must Be Destroyed و Frankenstein and The Monster From Hell که حتی با استانداردهای همر هم افتضاح هستند!) اما “نفرین فرانکنشتاین” یکی از بهترین هیولاهای ممکن را با بازی کریستوفر لی دارد. هیولایی وحشتناک و دلهرهآور -با گریمی بینظیر- که نمونهاش را در هیچ یک از اقتباسهای فرانکنشتاین پیدا نمیکنید.
پ.ن: باز هم به دلایلی نامعلوم در اکثر فیلمهای فرانکنشتاین شخصیتی بنام “هانس” (عینِ پائول) وجود دارد که همیشه هم دستیار دکتر فرانکنشتاین است!
The Hound of the Baskervilles
سال اکران: چهارم می 1959
کارگردان: ترنس فیشر
بازیگران: پیتر کوشینگ، کریستوفر لی و اندره مورل
رمان “درندهی باسکرویل” یکی از محبوبترین نوشتههای سِر آرتور کانن دویل است و اقتباسهای متعدد و مختلفی (تئاتر، تلویزیون و سینما) از آن شده اما هیچکدام را دوست ندارم (از فیلم تلویزیونی 1988 با بازی جرمی برت گرفته تا ورژن جدیدش در سریال شرلوک) و دلیل اصلیاش قطعاً غیبت عنصر وحشت است.
درندهی باسکرویل ترسناکترین داستان شرلوک هولمز را روایت میکند که با فضاسازی گوتیک و تاریک فیلمهای هَمر بسیار همخوانی دارد. این را هم باید اضافه کنم که با تمام احترامم برای جرمی برت، پیتر کوشینگ شباهت بیشتری به هولمز دارد.
Twins of Dracula یا Twins of Evil
تاریخ اکران: سوم اکتبر 1971
کارگردان: جان هو
بازیگران: پیتر کوشینگ، دنیس پرایس و خواهران کالینسون
دلیل اصلی اینکه “خواهران اهریمنی” را در لیست قرار دادم، رویکرد متفاوت فیلم نسبت به مبارزهی خیر و شَر است. در اغلب مواقع با هیولایی بی شاخ و دم سر و کار داریم که قرار است توسط یک مرد باخدا و باتجربه -که معمولاً پروفسور و دکتر هم هست!- کشته شود. اما اینجا در یک طرفِ قضیه، گوستاو ویل (پیتر کوشینگ) را بعنوان کشیشی بیمار و جانی داریم که کارش کشتنِ دختران بیگناه به جُرم جادوگری است؛ و در طرفِ دیگر، کنت کارنشتاین (دنیس پرایس) را داریم که یک خونآشامِ شیطان پرستِ مثلاً بدجنس است.
داستان حول محورِ خواهران دوقلویی میگذرد که برخلاف ظاهرشان بسیار شخصیتهای متفاوتی دارند. یکی از آنها شرور و سرکش است و دیگری مهربان و حرف گوش کن. احتمالاً از الان میتوانید حدس بزنید که خواهر شروره سر از کجا درمیآورد.
Scream of Fear یا Taste of Fear
تاریخ اکران: چهارم آوریل 1961
کارگردان: سث هولت
بازیگران: سوزان استرازبرگ، آن تاد و کریستوفر لی
این یکی با تمام فیلمهای بالا فرق دارد؛ نه هیولایی درکار است و نه خون و خون ریزی. از این جهت، “طعم ترس” شاید بهترین انتخاب برای ورود به فرانچایز هَمر نباشد اما دقیقاً همان چیزیست که در ابتدای این نوشته در موردش صحبت شد. ترس در جامپ اسکیر خلاصه نمیشود. ترس چیزیست که زیر پوست میخزد و سالهای سال با آدم میماند و وقتی کمتر انتظارش را دارید، پوست تنتان را به خارشی توأم با انتظار فاجعه میاندازد.
داستان دربارهی دختری جوان و زیبا به اسم پنی اپلبای (سوزان استرازبرگ) است که طی حادثهای نامعلوم پدرش ناپدید شده. پنی درحالی که به بررسی پروندهی مرموز پدرش میپردازد، جسد او را در اماکن مختلفی از خانهمیابد و پیش از آنکه بتواند کسی را صدا کند، جسد ناپدید میشود.
“طعم ترس” را به تمام طرفداران آلفرد هیچکاک و تریلرهای سیاه و سفید که همیشه پُر از توئیست و لحظههای شوک آور هستند، توصیه میکنم.
هَمر در عصر مدرن
در سال 2007 یک تهیه کنندهی هلندی با خریداریِ استودیوی هَمر -که تقریباً مُرده بود- جان تازهای به آن بخشید. با وجود اینکه هَمر دیگر مثل قبل زمام سینمای وحشت را در دست ندارد اما همچنان فیلمهای قابل توجهی تولید میکند که اکثرشان پربیننده و منتقدپسند هستند. (البته در قیاس با فیلمهای کم بودجهی ترسناک)
چند توصیه از فیلمهای جدید هَمر:
Wake Wood شاید نقطهی طلاییِ بازگشت هَمر باشد. یک تریلر ترسناک و هیجانانگیز که یادآور امثال The Wicker Man است اما بگذارید از الان بگویم که انتظارتان را بخاطر میانگین 82 درصدی راتن تومیتو بالا نبرید؛ قرار نیست یک فیلم انقلابی عجیب و غریب در ژانر وحشت ببینید.
Let Me In فوقالعاده است! ترسناکی شاعرانه و آزاردهنده (از نظر خوبش!) که تا چند روز بعد از دیدنِ فیلم در ذهنتان لانه میکند و شبها به خوابتان میآید.
The Woman in Black احتمالاً زیاد به دل بینندگانِ ترسناکهای مدرن نمیشیند ولی با کنار گذاشتنِ بازی فوق بدِ دنیل ردکلیف، فیلم جمع و جورِ خوبی نسیبمان میشود. اگر مثل من از دهکدههای خلوت با محیط گوتیک که مردمش همیشه رازی برای پنهان کردن دارند، خوشتان میآید؛ بهتر است The Woman in Black را از دست ندهید.