بازی: Golf Club: Wasteland
زمین دچار حادثهای زیستمحیطی گشته و باری دیگر با دنیایی پساآخرالزمانی مواجهایم. خیل عظیمی از انسانها نابود شدهاند و اندک بازماندههایی که از قضا اشرافی میزیستند و ثروتمند بودهاند، اکنون در مریخ و شهر تسلا زندگی میکنند. گویا گهگدار دلتنگ زادگاهِ آبیِ دیروز و دیوارههای سبز/طوسی/بنفشگونهی امروز میشوند و برای رهایی از اوقات فراغت و جامعهی مریخیای که بیطراوت به زیست خود ادامه میدهد، لباسهای مخصوص فضایی به تن کرده، هدفون را روی گوشها قرار داده و با چوب گلف و توپی کوچک، مجدداً به دیدار زمین میروند و یحتمل به تاکسیهای ویژهی فضایی میگویند: «در اختیار، چند ساعت دیگه بیا دنبالم.» به گلف کلاب وستلند Golf Club: Wasteland خوش آمدید.
داستان بازی گلف کلاب وستلند Golf Club: Wasteland که در متون ابتدایی و میانمرحلهای آرام آرام روایت میشود، در واقع به همین سادگیست. پلات جالبی که برای یک اثر علمیتخیلی و پساآخرالزمانی با محوریت ورزش گلف، به اندازهی کافی مملو از فانتزی و خلاقیت جلوه میکند. شما در نقش یکی از ساکنین ناشناس شهر تسلا به زمین برمیگردید و تنها کاری که قرار است انجام دهید، تقویت حس نوستالژی به صورت غیر مستقیم و لذت بردن به شکلی عینی از تجربهی ضربه زدن به توپی کوچک روی سطحی صاف است که در کنارههایش، تلی از لجنها و قارچهای سمی قدبلندی میکنند.
بیشتر بخوانید: گشت نیمروزی در اتاقک گاز: یادداشتی دربارهی بازی Gemini Rue
هرکدام از مراحل بازی به منطقهای خاص اختصاص دارد. گاهی بخش مرکزی سوپرمارکتی بزرگ را محاصره میکند که خلأ محیط داخلیاش، با سبدهای خریدی که به شکل هیولایی هنگام چُرت ظهرگاهی روی یکدیگر تلنبار شدهاند جبران میشود. برخی اوقات جتپکِ روی دوشِ شخصیت اصلی به قصد رویارویی با گاوی نوکمدادی شعلهور میشود تا از روی اندام قطور آن حیوان بیآزار، زاویهای را تنظیم کنید و توپ را به داخل سوراخِ چند متر آنطرفتر هدایت کنید. در حقیقت مکانیسم اصلی و تنها بخش موجود در گیمپلی، ایجاد زاویهای مناسب برای ضربه زدن به توپ با چوب گلف است. چالشها نیز بسته به معماری هر منطقه و ریزهکاریهای اغلب کمدیمحور(از نوع سیاه) طراحی شدهاند که از گاو مذکور تا برخی نشانههای اجتماعیسیاسی متغیرند؛ مانند دفن شدن نیمی از اندام بیتکوینهای غولپیکر در خاکی مرده یا مجسمههایی عظیمالجثه و آسیبدیده که دورِ سازههای نیمهکاره مانند مار حلقه زده و بیشباهت به سیاستمداران زندهی دنیا نیستند.
سازندگان صربستانی بازی که در بلگراد مشغول به فعالیتاند، علاوهبر آرتاستایل فوقالعادهای که به دست نیکولا استپکوویچ یعنی همهکارهی بخش هنری تیم اعم از کارگردان هنری، کانسپتآرتیست و طراح شخصیت پدید آمده، کار عجیب و خصوصاً غریب دیگری کردهاند که محصول نهاییشان را بیش از پیش در زمره آثار جدی و بزرگسالانه جای میدهد. تمام چیزهایی که به عنوان موسیقی متن شناخته میشوند، جای خود را به یک شبکهی زندهی رادیویی دادهاند که «نوستالژی از مریخ» نام دارد. افراد حقیقیای که با صداهایی حرفهای و بیانی دوستداشتنی با تیم سازنده همکاری کردهاند و در دل بازی، برنامهای را ساختهاند که مورد علاقهی شخصیت اصلی ماجرای ماست و حاوی بخشهایی نظیر مصاحبه با ساکنین مریخ و صحبت دربارهی خاطراتشان از زمین و قطعاتی میانبرنامهای در سبکهای مختلف از خوانندههای متعدد است. شنیدن یک ترکِ ایندیراک یا الکترونیک پس از توقف توپ گلف در یکقدمیِ سوراخ و دیدن چهرهی کلافه و ابعاد گلابیسانِ جناب زمیننورد، حسابی میچسبد و شیرینیاش سرشار از غلظت است؛ خصوصاً اگر در همان حوالی، تابلویی نئونی و چشمکزن بخواهد دیروزِ زمین را با بیچارگی برای تنها مشتریِ موجود نمایش دهد.
بازی گلف کلاب وستلند Golf Club: Wasteland اثری به غایت غریب است. به اندازهای که در عین سادگی و کوتاهی، مخاطب خود را میکشاند به دنیایی پساآخرالزمانی تا درست هنگامی که وی مشغول وارد کردن توپ به داخل سوراخهای تعبیهشده در زمینی همبستر با باران اسیدی است، پروژکتورهای بنفش و افسرده با هزاران عروسکِ خرس که روی خزههایی خفته در فلز سُر میخورند نیز به شکل رایحههایی آشنا از مجرای بویایی و شنوایی عبور کرده تا حس را با چیزهایی درخور، چیزخور کنند. ایلان ماسک به سخره گرفته میشود، رگههای سیاسی نبض خود را حفظ میکنند، کمدی سیاه تا انتها جاری میماند(چه کلامی و چه بصری) و نهایتاً پس از فراز و فرودهایی آرام، به پایانی نیمهدراماتیک میرسیم و جنگلی سورمهای. جایی که حس میکنید رانندهی تاکسی ویژهی فضایی به ساعت مچیاش نگاهی انداخته و قصد دارد تا دهانهی مرکباش را بگشاید و این مریخی سنگینوزن را با احترامات فراوان ببلعد. جایی که ممکن است کلاه مخصوص جناب زمیننورد بالاخره از تفرقهافکنی میان اکسیژن آزاد و پوست صورت ایشان دست بردارد و تا اطلاع ثانوی گوشهای لم دهد.