کتاب: حراج جنس49 – The Crying of Lot 49
در حراج جنس49 این حس وجود دارد که تریسترو میتواند واقعی باشد یا یک جُک، اما در نهایت پدیدهای است که رمان آن را از طریق تکرار ایدهها (مثل اساسین یا ایده جنگجویان دربستر دریاچه یا ایده سیستمهای جایگزین پستی یا تکرار ایدهی تبدیل شدن به جن ماکسول یا کوریر) و تبدیل آنها به واریاسیونهای همدیگر تولید میکند؛ نوعی مازاد یا لکهای روی سیستم اتوریته، هم در دنیای رمان هم در ذهن خواننده. جایی که خواننده ممکن است تشویق شود تا خود مثل ادیپا به کوریر تبدیل شود و اتوریتی روانشناسی فرویدی در مورد سوژه صاحب قدرت یا همان جن ماکسول در یک سیستم ترمودینامیکی را رد کند. سیستم رمان(مخلوق هنرمند پارانویید) در مقابل سیستم قدرت/ جن ماکسول که اطلاعات مربوط به آدمها را استخراج و براساس آنها توزیعشان را تغییر میدهد، مازادی به اسم تریسترو خلق میکند که همواره میتواند توهم باشد، اما حس حضور سایهی آن سیستم قدرت را گلیچ میکند. در همین گلیچ امکان ول گشتن وجود دارد. آدم پارانویید یک چیز را همه جا میبیند یک نقشهی ساده: پشت اینجا خبری هست یا به عبارتی اینجا سیستمی پنهان وجود دارد. او علیه بیوجودی و صفر بودن در سیستمهای و ماتریسهای قدرت اینقدر در کار خود غرق میشود و شواهد نامرتبط را بهم وصل میکند یا آنها را در جایی که نباید باشند میبیند که تا اگر این سیستم مخفی وجود هم نداشته باشد، انعکاس آن روی سیستم واقعی به شکل پسماندی ( اینجا مثلن پرهای سیاهی که روی تمبر ها دیده می شوند) ظاهر شود.
another world’s intrusion into this one
چیزی بورخسی اینجا وجود دارد تایملاینهایی که وجود ندارند، اما حسب گمانهزنی جغرافیادانها یا اشتباهی چاپی در واقعیت جاری رخنه میکنند. پارانوییدهای دیگر شاید شهر را با هیروگلیفهای سیستمی که در وجود آن شک هست آلوده کنند و عمل آلودگی خود مثل کلام مقدسی عمل کند که خدا را در ذهن مومنان یهودی هستی میبخشد. همانطوری نمیشود حضور خدا را نادیده گرفت که حضور سیستم تریسترو را، تریسترو چیدمانی از علوم غریبهی خیابانی است برای احضار چیزی به نام عشق یا به دام انداختن آن در حفرهاش. در نهایت حراج جنس49 داستان یک عشق است، عشق ناموجود و پارانویای عشق ممکن است همه این صحنهسازیها را برای رد کردن مرگ و جاودان شدن در ذهن معشوق انجام داده باشد. این اوی محذوف گویا مرده با این صحنهسازی به ذهن معشوق رسوخ میکند و او را به خودش، به یک پارانویید دیگر در جستجوی حقیقت تبدیل میکند. بیدلیل نیست که همهی این کالتهای زیر زمینی کاری در رابطه با عشق انجام میدهند عشقهایی که مکتوم ماندند، ابزار نشدند یا باید به مقصد برسند یا باید از آنها در حذر بود. چه چیزی، چه مناسبتی نزدیکتر پایهایتر از رابطهی عاطفی دو آدم وجود دارد؟ اما رمان به این هم جواب نمیدهد، ما هم باید مثل ادیپا به حراج جنس49 برویم.
(قبلاً در مقالهای «این جهانِ بیگانهیِ آشنا – علمیتخیلی و نگاه انتقادی» به بخشی از دیدگاههای توماس پینچن و نویسندهای مشابه او پرداخته بودیم)