تکامل و انتخاب طبیعی انسان را به کدامین سو میکشاند؟
انسانی که از ابتدا خرد ضعیف و نیازمند زاده شده تا ابد فرزند طفیلی زمین باقی میماند اما آیا مادر طبیعت هماره بشر را به همین صورت میپذیرد یا ما نیز هم چون تمام دیگر موجودات ناگزیر باید تغییر یابیم؟
بارانزاد داستان دگردیسی فرزندان ماست. انسانی که با ندانمکاری طبیعت را تغییر داده حالا چارهای جز سازگاری با سرزمین جدید ندارد و باید خود پیشین را فراموش کرده صورتی تازه بپذیرد صورتی سازگار با دنیایی که سرتاسر از آب پوشیده شده است.
در این بین مذاهب نو مذبوحانه برای ارائه ی تعریفی از وضع موجود تلاش میکنند اما مسیر مردمان دریا زندگی دیگری را میطلبد.
حالا نوادگان بشر دو پاره شدهاند. آنان که با جهان نوین سازگارترند و آنهایی که محکوم به فنا فرزندانی میزایند که از زهدان مادر به اعماق بی کران اقیانوس میگریزند.
تکامل بیرحمانه طرحی نو در میاندازد و بدنهای تازه را از میان پیلههای کهنه اما آشنا بیرون میکشد.
بی مو، بی ناخن، صیقل یافته، مناسب برای زیست در میان امواج سرد اقیانوس.
بارانزاد عشقبازی دو نسل، دو نژاد متفاوت، یکی متکاملتر، سازگار با زمین جدید و دیگری که همچون ماست را به تصویر میکشد.
در پایان از این معاشقه ی داروینی آینده ی زمین است که به ظهور می رسد.
بارانزاد – ضحی کاظمی
نوشتهای از صدف فقیهی با تصویرگری ماهور پورقدیم