Good Omens و تمام چیزهای سریال که باید به فال نیک گرفت

15
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

هسته­‌ی داستانی Good Omens یک کمدی عاشقانه‌­ی کیهانی است درباره‌­ی فرشته و شیطانی که براساس تمام قوانین طبیعت باید دشمن درجه یک همدیگر باشند و بر سر تمایل بشریت به سمت خیر یا شر با یکدیگر سر رقابت داشته باشند. ولی در عوض رابطه‌­ای که بین آن دو شکل می‌­گیرد، علاقه و دلبستگی دو طرفه است…

همکاری تری پرچت و نیل گیمن در نوشتن کتاب Good Omens برای من مثل به حقیقت پیوستن رویایی است که حتی نمی‌دانستم آن را دارم (چون حتی قبل‌­تر از این­که به دنیا بیایم نوشته و چاپ شده بود).

لذت‌بخش‌ترین لحظات زندگی‌ام به عنوان یک گیک و نرد همیشه cross overها و گردهم‌آیی‌ها بوده است. فرقی ندارد آدم‌هایی که کنار هم جمع می‌شدند، شخصیت‌های داستانی باشند یا آدم‌های واقعی. مثل اونجرز که بعد از دنبال کردن داستان‌های مجزای هرکدامشان در فیلم یا کمیک خودشان، یکدفعه دور هم جمع می‌شوند تا ابرشرور بزرگی را شکست بدهند. یا مثل مواقعی چند بازیگر یا نویسنده یا کارگردانی که طرفدارشان هستم و برایشان احترام قائلم، گرد هم می‌آیند تا روی یک پروژه کار کنند. این تیم‌سازی‌های ناگهانی همیشه برایم مغتنم و خوشحال‌کننده بوده‌ است.

در Good Omens  دو تا شدن نویسنده‌ها، اصلاً نه داستان را شور کرده و نه بی‌­نمک. اتفاقاٌ همه چیز به اندازه و به جاست. ماجراجویی، کمدی، فانتزی و درام همگی در این داستان به میزان کافی و لازم استفاده شده‌­اند. بعدتر این کراس‌اُور کیهانی ابعاد بزرگ‌تری هم به خودش گرفت، چون اعلام شد خود نیل گیمن قرار است سریالی از روی کتاب اقتباس کند.

بیشتر بخوانید:  تری پرچت شوخ‌طبع نیست عصبانی است


بهترین استعدادهای بریتانیا در Good Omens

از همان ابتدا گفته شده بود که کارگردانش داگلاس مکینون خواهد بود که برخی از بهترین اپیزودهای دکترهو و شرلوک را ساخته است.  موسیقی متن هم به عهده‌ی دیوید آرنولد است که موسیقی متن شرلوک و فیلم کازینو رویال را ساخته بود و اینکه دیوید تننت، مایکل شین، جان هم، نیک آفرمن، بندیکت کامبربچ، فرانسس مک دورمند، درک جیکوبی و بسیاری دیگر از بهترین استعدادهای بریتانیا هم در سریال بازی می‌کنند.

تصویری از جان هم در سریال Good Omens (فال نیک)

تمام این ماجرا از بیخ (یعنی از شروع بسته شدن نطفه‌ی داستان با همکاری پرچت و گیمن تا ساخته شدن اقتباس تلویزیونی‌اش) انگار عقدی بوده که در آسمان بسته شده باشد. انگار قرار بوده که اونجرزِ دنیای فانتزی تاریک و هجویه‌های فلسفی بریتانیایی، به این صورت مقابل چشمان ما رقم می‌خورد.


معاشقه‌ی خیر و شر

Good Omens داستان آخرالزمان قریب‌­الوقوعی است که قرار است نبرد نهایی میان بهشت و جهنم باشد و بالاخره به این قدیمی‌­ترین سؤال بشری پاسخ دهد که سرنوشت جدال ازلی خیر و شر چه خواهد بود. البته جواب به آن سادگی و به شکل باینری نیست و نکته‌ی اصلی داستان هم همین است. در شروع داستان، در حالی که نسل بشر مثل همیشه در خواب غفلت به سر می­‌برد و با روزمرگی­‌هایش درگیر است، چهار سوار آخرالزمان می‌­آیند تا پایان دنیا را تدارک ببینند.

متن کتاب هم لحن ممزوج کمدی و جدی طعنه‌ناک و گزنده‌ی تری پرچتی دارد و هم از آن لحن روایی ساده‌ی نقال‌گونه‌ی نیل گیمن برخوردار است كه موقعيت‌های شگرف را تا حد اتفاقاتي دم دستی و با بي‌تفاوتی سردي توصيف می‌كند. ولي گذشته از اين معجون لحني غريب، چیزی که داستان را از نظر من بیش از همه جذاب می‌­کند، دو شخصیت کراولی و آزیرافیل هستند که به ترتیب نقش نمایندگان جهنم و بهشت را روی زمین بازی می‌­کنند. آن دو قرار است نشان دهنده­‌ی خیر و شر مطلق باشند، در حالی که چیزی به نام خیر و شر مطلق روی زمین وجود ندارد و آن دو نیز خیلی زود به همين نتيجه می‌رسند و راه همکاری با یکدیگر را برمی‌گزينند.

همکاری‌ه­ای که خیلی زود تبدیل به رفاقت می‌­شود و (از طبقه بالایی­‌ها که پنهان است ولی از شما چه پنهان) یک سری علایق به اصطلاح «افلاطونی» هم بین‌شان شکل می­‌گیرد که رابطه‌شان را جذاب‌تر می‌كند و رفاقتشان را به حيطه‌ی فراتر از رفاقت ارتقا می‌دهد، هرچند کتاب خیلی وارد جزئیات نمی‌­شود و آن را در همان حد افلاطونی که گفتم نگه می‌­دارد، ولی جلوتر برایتان سر نخ می‌­آورم که چرا آنقدر هم از افلاطون و ارسطو خبری نیست.

خلاصه که این دو دوست غیر زمینی، وقتی می­‌بینند پایان جهان نزدیک است و دیگر وقتش است هر کدام به زمین بازی خودش برگردد و به تیمش ملحق شود و دیگر باید از زندگی راحت و دنج خودشان روی زمین دست بکشند، وضعیت چندان به مذاقشان خوش نمی‌­آید و تصمیم می‌­گیرند برای جلوگیری از آن دست به کار شوند.

در حالی که مشخصاً شخصیت‌­های اصلی کراولی و آزیرافیل هستند و تمرکز بیشتر داستان روی آن دو و رابطه‌­شان است، شخصیت­‌های دیگری را نیز در طول داستان دنبال می‌­کنیم. آناثما که خودش از نسل ساحره­‌هاست و خانواده‌­اش نسل‌­ها برای آخرالزمان آماده م‌ی­شده است، آنقدر جذاب، مرموز و پیچیده است که در یک داستان و دنیای دیگر خودش به تنهایی می‌توانست شخصیت اصلی باشد، ولی در اینجا فقط عضوی از یک جمع از کالت عجیبی است که آن­ها نیز به دنبال جلوگيری  از رخ دادن آخرالزمان هستند. خود آناثما البته در داستان به دنبال هويت و ايجنسی خودش است و بين اينكه كسب و كار خانوادگی را ادامه بدهد يا برود پی زندگی خودش سرگردان است. البته هر کسی هم باشد، با دانستن این­که چیزی به پایان دنیا نمانده، تقریباً مجبور است اول جهان را نجات دهد و بعد برود سراغ پیدا کردن علایق خودش.

تصویری از سریال ‌Good Omens یا فال نیک

از طرف دیگر، شخصیت آدام یانگ را داریم که دجال یا آنتی‌­کرایست ماجراست، که وقتی نوزادی بیش نبود به زمین آورده شد و در بیمارستانی که توسط راهبه‌­های شیطانی اداره می­‌شد، دست کراولی سپرده شد تا با نوزاد یک دیپلمات آمریکایی جابجا شود. ولی در عوض، برحسب اشتباهی مختصر و احمقانه، او را با پسر یک خانواده­‌ی معمولی انگلیسی عوض می‌­کنند و همین باعث می‌­شود در شهر کوچک تدفیلد، در محیطی انسانی و معمولی بزرگ شود و او که بی‌­خبر از نقش حیاتی­‌اش در به پایان رسیدن دنیاست، با دوستانش در شهر جولان می‌­دهد و ماجراهایی (که کمابیش مثل نسخه‌­ای کم‌رنگ از تصویر دهه هشتادی رمانتیزه شده‌ی Stranger Things به نظر می‌­آید) را پشت سر می‌­گذارد.

آدام نه بخاطر اهداف شیطانی، بلکه خیلی معصومانه و بی‌­خبر از همه جا، از قدرتی که دارد در راستای میلش برای تبدیل دنیا به جایی بهتر استفاده م‌ی­کند که البته نتیجه‌­اش تقریباً باعث پایان دنیا هم م‌ی­شود. ولی نهایتاً درست قبل از این­که به لحظه‌ی انفجار بزرگ برسیم، همه چیز خیلی «اصلاً بی­‌خیالش، جمع کنیم برویم پی زندگی‌­­مان» طور تمام می‌­شود.

عهدِ گیمن با پرچت

ساخت سریال Good Omens برای نیل گیمن نه تنها یک موضوع شخصی، بلکه عهدی بود که با تری پرچت بسته بود و باید به آن وفادار می­‌ماند، به همین خاطر می­‌توان با اطمینان گفت تمام قلب و توانش را بر سر سریال گذاشته است، طوری که ندیده هم می‌­توان گفت باید انتظار بهترین اقتباس تلویزیونی ممکن را از Good Omens داشت، طوری که بتوان آن را در کنار سریال A Series of Unfortunate Events قرار داد که دنیل هندلر، نویسنده‌­ی اصلی مجموعه (با اسم قلمی لمونی اسنیکت)، خودش در نوشتن فیلمنامه‌­ی اقتباسی دخالت مستقیم داشته و تغییرات به وجود آمده در سریال و وقایعی که به آن اضافه شده، همگی به قلم خودش اضافه شده بودند، اتفاقی که برای Good Omens نیز می‌­افتد.

دیگر چه کسی بهتر از نویسنده از فضای کتاب و حال و هوای شخصیت‌­هایش خبر دارد؟ (شما نه خانم رولینگ! شما بحثتان جداست). و اینجاست که می­‌رسیم به سرنخی که قبل­‌تر راجع ­به عدم حضور افلاطون به آن اشاره کرده بودم. نیل گیمن خودش در مصاحبه­‌هایش اعتراف کرده بود که قرار است در سریال چیزهایی بیشتر از یک عشق افلاطونی میان دو شخصیت کراولی و آزیرافیل ببینیم و بیچاره خیلی هم تلاش کرده بود که بگوید دنیای کتاب و سریال دو دنیای متفاوت است و الزاماً در کتاب از این خبرها نیست، ولی خب تا نباشد چیزکی که نویسنده نگوید چیزها.

برای خواندن یادداشت‌های ترجمه شده از نیل گیمن کلیک کنید

همین قسمت‌­های جدیدی که نویسنده با توجه به روح اصلی اثرش به آن اضافه می­‌کند، داستان را جذاب­‌تر و آدم را برای دیدنش منتظرتر می‌­کند. به خصوص بعد از ناامیدی‌­ای که American Gods، دیگر سریال اقتباسی از کتاب گیمن به دنبال داشت، آدم بیشتر برای دیدن چنین اقتباس نویدبخشی هیجان­‌زده می‌­شود و اصلاً بد نیست سازندگان American Gods از روی Good Omens نت‌برداری کنند و یاد بگیرند (بله آقای فولر! با خود شما هستم با این اقتباس‌­های گات زده‌­تان[1])

چرا باید Good Omens را دید؟

هسته­‌ی داستانی Good Omens یک کمدی عاشقانه‌­ی کیهانی است درباره‌­ی فرشته و شیطانی که براساس تمام قوانین طبیعت باید دشمن درجه یک همدیگر باشند و بر سر تمایل بشریت به سمت خیر یا شر با یکدیگر سر رقابت داشته باشند. ولی در عوض رابطه‌­ای که بین آن دو شکل می‌­گیرد، علاقه و دلبستگی دو طرفه است که باعث رشد شخصیتی هر دو می‌شود و در خلال رابطه‌ی این دو است که دیدگاه پرچت و گیمن نسبت به بشریت، سیاست، مذهب، جامعه، جهان و سرنوشت را می‌بینیم.

کراولی مدام تلاش می­‌کند آزیرافیل را وسوسه کند تا از نقطه‌­ی امنش پا را فراتر بگذارد، خوش بگذراند و از زندگی‌­اش روی زمین لذت ببرد. همزمان، آزیرافیل نیز باعث می­‌شود کراولی خودخواه بودنش را کمی کنار بگذارد و به شخص بهتری تبدیل شود. آن دو هر از چندگاهی به یکدیگر می‌­رسند و بعد در نتیجه‌­ی وقایعی که در اطرافشان در جریان است و اخلاقیات متضادی که با یکدیگر دارند، دوباره از هم جدا می‌­افتند و نهایتاً به ناچار دوباره با هم همراه می­‌شوند تا دنیا را از نابودی نجات دهند.

همین رابطه‌­ی این دو، داستان­‌هایی که پشت سر می‌گذارند و مشکلاتی که بر آن­ها غلبه می‌­کنند، نگاه طنزآمیز بریتانیایی به مسئله‌­ی آخرالزمان و نابودی دنیا و جهان‌بینی رک و شیرین پرچت و گیمن، همه دلایلی هستند که باید گود اومنز را خواند و دید و به فریاد تری پرچت از ورای قبرش گوش داد که نه فرشته‌ای وجود دارد و نه شیطانی، فقط موجوداتی در میانه که عاشق یکدیگر می‌شوند و با این کارشان جهان را نجات می‌دهند.


[1] گات در اینجا به سریال بازی تاج و تخت اشاره دارد و وقتی این اصطلاح به کار می­‌رود که سازندگان یک اقتباس تلویزیونی، محتویات معده‌­شان را روی منبع اصلی اقتباس‌شان خالی می‌­کنند.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. Amir bas

    ممنون بابت قلم خوبتون و اینکه به سریالی پرداختین که متاسفانه تو اکثر صفحات ایرانی بشدت بهش بی توجهی شده
    اما راجب خود سریال باید بگم که بله مجموعا خوب دراومده… ولی به جرأت میتونم بگم اون گام نهایی رو با قدرت برنمیداره و تاثیری که باید رو به اون اندازه نمیزاره…..دلیلشم رعایت یه سری مرزبندی و حد و حدود که حقیقتا علی رغم بازیه فوق العاده ی شین و تننت باعث شده ازیرافیل و کراولی در حد دو تا کارکتر فان و بانمک بمونن و شاید اونقدر قوس شخصیتیشون کامل نشه

    1. یک عدد جانلاک شیپر غیور

      تنها گی‌کاپلی که شیپ نمیکنم همین دوتان‌.جان و شرلوک خیلی خوبن یا دکتر استرنج و ایرون من یا الیور و بری.ولی انصافا این دوتا همو میبوسیدن یا باهم بودن یه نمه تخمی میشد😂ولی واقعا طنزش عالیه هربار دلم میگیره میشینم نگاش میکنم

  2. yek add shiper

    گاد عای لاو یو *-* اندکی از تمایلم برای جرواجر کردن نویسنده که رابطه رو افلاطونی طور نگه داشته کم شد واییییییییی خیلی خوبن خیلی بهم میان ای خداااااااا ابلغیبعل3قبغلضقغعلبنقلغبغعنلقصبغلعغلقغبلعغ3عنعلعنقلبعثضصنشب T _T

  3. طرفدار بیل یا همان امیر حسین

    ارس یزدان پناه شمارتو به من بده بعدن بهت زنگ میزنم کارت دارم

  4. Me

    چرا من يه چيزى بيشتر از رابطه افلاطونى نديدم؟جدا بابتش ناراحتم بابا لعنتى يه بغل دوستانه هم نكردن

  5. Zizaslt

    سلام. من یه فن پیج فارسی دارم برا کرولی و ازیرافیل…
    و واقعا با خوندن مطلبت حسابی حالم چا اومد و بهم کیف داد! خیلی خوب بود😍😍😍😍

    1. ناشناس

      Salm bego id page chie

    2. INEFFABLE شیپر

      تو همون زیزا توی اینستایی؟
      خدایی عاشق پیجتم خیلی خوبه
      حیف که دیگه فعالیت نداری
      کلی خودمو کشتم تا بتونم ادیتایی که تو هایلایتت گذاشتی دانلود کنم خیلی محتوا های باحال و خوبی می‌داشتی اما حتی قبل از این که فن گود اومنز بشم تو فعالیتت رو متوقف کردی

  6. ماری بینایی

    من واقعا نمیفهمم چرا همه سعی میکنن برداشت خودشون رو به بقیه تحمیل کنن کسی دوست داشته باشه اینا رو شیپ میکنه و رابطه رو عاشقانه میبینه،کسی هم بخواد رابطشون رو رفاقت و دوستانه میبینه و برومنس شیپ میکنه،نگران نباشین تو بیشتر مواقع هم نویسنده و هم عوامل فیلم خودشون میدونن ممکنه رابطشون جور دیگه ای شیب بشه،خودتونو تو صفحه ای که کسی جز ایرانیا نمیبینن نکشین!

  7. من

    سلام .‌‌فکرکنم دلیل شیب. نکردن اینا دو تا سه تا دلیل داشت ، اولیش اینه که شاید همه را نباید به هم رسوند ، شاید درکنار تخیلی بودن فیلم باید این واقع بینی هم در کنارش پیش می‌رفت که کلا روابط دوستی عمیق همیشه قرار نیست به روابط عاشقانه عمیق کشیده شه ..
    دومیش این که شاید نشون دادن یک دوستی عمیق کافی باشه برای رسوندن دو خط موازی به هم … مثلا در سال بی نهایت سریال و فیلم در مورد روابط عاشقانه عمیق نوشته میشه ، و این دید گاه به ببینده تحمیل کنه که همیشه عشق می‌تونه دو خط موازی را بهم برسونه ، و این بار نویسنده اومده و خواسته بگه که یه طور مطلق برای تاثیر گذاری نباید عشق وجود داشته باشه میتونه چند تا رفتار مهربانانه از جنس دوستی روابط دو نفر را کم کم عمیق تر کنه طوری که در هر کدوم انقلاب فردی صورت بگیری و این رابطه لزوما با شور و شوق عاشقانه همراه نیست شاید فقط با شور و شوق دوستی و اینا باشه (امید وارم منظورم رو راجب شور و شوق عشق اشتباه برد اشت نکرده باشید)

    و سوم و مهم نرین دلیل , این فیلم مذهبی بود ، خب طرفدار های مذهبی هم زیاد داشت کلا هم از روی انجیل ور داشته شده بودو خب کارگردان یا رسوندن این دو نفر نمبخواد کاری کنه مخاطباش کم شن .
    (کلا توی سریال های پر طرفدار متاسفانه به خاطر وحشتناک بودن حجم افراد همو فوبیک ، کمتر از کارکتر های گی یا لزبین استفاده میشه ، حالا این سریال خیلی پرطرفدار نبود اما مخاطب مذهبی زیاد داشت مخصوصا وقتی داشت مستقیما از تلویزیون آمریکا پخش میشد )

  8. شیپر

    امیدوارم فصل دو یه جور نباشه که مثل اولی فندوم فقط یه سکانس( برخورد دماغاشون) داشته باشن برای قفلی زدن. البته برای من اون‌قدرا هم مهم نیست چون تا وقتی نیل بنویستش و دیوید و مایکل بازی کنن داستانو آتیش هم بزنن من دوسش دارم

  9. INEFFABLE شیپر

    بهترین و جذاب ترین معرفی که می‌شد از گود اومنز دید✨
    همه جوانب داستان از بخش طنزش تا بخشای عاشقانه‌ش رو کامل توضیح داد و به عمق داستان رفت🚶🏻‍♀️
    خیلی خیلی قشنگ عشق زندگی من رو به همه معرفی کرد❤

  10. Not a shiper

    فصل دو رو دیدم و باید بگم که پشیمون شدم، انقدر خورد توی ذوقم که خاطره خوب فصل اول رو هم برام خراب کرد.
    امیدوارم توی فصل ۳گندی که زدن رو جمع و جورش کنن.
    توی فیلم و سریال های این دوره به دوستی ها هم رحمی نمیشه،همه چی باید آخرش جنسی و عاشقانه بشه….
    اگه انیمیشن انکانتو رو دیده باشید و بعدش دربارش تو اینیستا سرچ کرده باشید می بینید که کاراکتر اصلی رو با دایی خودش هم شیپ می کنن…دیگه از این افتضاح تر؟!!
    همین اتفاق داره برای تمام کاراکتر هایی که زوج طلایی محسوب میشن هم میوفته ،کاش این دوره کابوس وار تموم بشه،کاش ما خیالپرداز هارو به حال خودمون تنها بذارن که بتونیم بدون دخالت اجباری مسائل جنسی،درباره دوستی یه فرشته و اهریمن خیال بافی کنیم و از حس خوبش لذت ببریم.

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی