وب سری: گری و شیاطینش Gary and his demons
تشریح یک جوک مثل تشریح قورباغه است. کار کثیف و تهوعآوری است و تهش هم جوک(و قورباغه) میمیرد. درست نمیدانم اولین بار چه کسی این کلام قصار را گفته(سرچ گوگل به گزینههای مختلفی مثل ای.بی.وایت و مارک تواین رساندم). ولی هرکه بوده خیلی درست گفته. در عین حال هرچه فکر کردم دیدم ناچارم برای معرفی «گری و شیاطینش» کمی کثیفکاری کنم.پس گور پدر قورباغه.
ماجرا از این قرار است که همان آدمهای آنرمال و دیوانهای که سری «دوستان شاد درختی»(happy tree friends) را ساختند حالا وب سری انیمیشنی جدیدی تولید کردهاند.(اگر چیزی از دوستان شاد درختی نمیدانید فقط در یوتیوب سرچش کنید و بعدتر اگر دوست داشتید عکسی از چهرهی مبهوت و فکِ افتادهی خودتان برایمان بفرستید). ماجرای سری جدید هم از این قرار است که یک آقای میانسال لاغر سیبیلوی کارمندطور بوروکرات داریم به اسم گری، که از قضا برگزیدهی شیطانکشی است که در هر فانتزیای میتوانید مثلش را پیدا کنید و با همان ملالت کارمندی اوقاتش را به شکار شیاطین میگذراند.
گری و شیاطینش یکی از مفرحترین تجربیات چند وقت اخیرم بوده است. سرِّ ماجرا هم احتمالا در اینجاست که تلقیق شگفتی و ملال و حیرت و کربت یک جای مغزمان را غلغلک میدهد(و منظورم غلغلک به معنی واقعی کلمه است. یعنی عملا ما را به خنده میاندازد). از قدیمیترین تئوریهای کمدی این است که طنز از تناقض میان انتظارات و واقعیات خلق میشود. تعریف کار راهانداز ولی بدی است.موقعیتهای زیادی داریم که تناقض میان آنچه انتظار داریم و آنچه رخ میدهد نه تنها خندهدار نیست، که وحشتناک است. برعکس، موقعیتهای کمیک زیادی هم داریم که مطلقاً ماحصل توصیف تعریف فوق نیستند. ولی دست کم، افرازی از موقعیتهای کمدی با این تعریف پوشش داده میشود.قریب به صد سال پیش بود که فیلسوفی به اسم «هنری برگسان» کمی تعریف را دقیقتر کرد و مدعی شد کمدی به خاطر عدم کارکرد درست یک ماشین اتفاق میافتد. یعنی مثلاً یک پرنک ساده را در نظر بگیرید که یک یارویی از جایی رد میشود و دفعتاً یکی جلویش میپرد و میترساندش و به قول خودمان پخاش میکند.موضوع صرفاً این نیست که ما نسبت به آن آدم فلکزده که گرخیده احساس برتری میکنیم و به همین خاطر هم قاهقاه میخندیم. به ادعای برگسان، ماجرا از این قرار بوده که راه رفتن طبیعی آن بیچاره، یک فرآیند اتوماتیک ماشینی بوده. دستگاهی بوده که بارها و بارها کار کرده و ما هم به کرات کار کردنش را دیدهایم. ولی این بار به شکل مفتضحی فرآیند ماشینی شکست خورده و پیچ و مهرههایش در رفتهاند و نتیجتاً ما میخندیم.
برگسان البته در دوران پس از انقلاب صنعتی و گسترش کارخانههای ماشینی و زندگی کارگری میزیست. ماشینهای دوره و زمانهی ما ولی کورپوریشنها هستند. شرکتهای اداری و فرآیندهای بوروکراتیک و کاغذبازیهای بی سر و ته. و کمدیهایی مثل «گری و شیاطینش» دیگر صرفاً عدم کارکرد درست یک ماشین را نشانمان نمیدهند، بلکه رسماً ماشین را در جای اشتباهی قرار میدهند. تمام فرآیند در موقعیتی قرار میگیرد که نباید باشد. نتیجه میشود ملفانکشن و خرابی ماشین در بالاترین سطح ممکن و اگر حرف برگسان را قبول کنیم، طنز در متعالیترین حالت ممکنش. این ماشینهای نادیداری انسانی طراحی نشدهاند که بیزینس شکار شیاطین را بگردانند یا مثل «وان پانچ من»، با آن سیستم احمقانه و ناکارآمدِ امتیازبندی،سوپرهیروها را مدیریت کنند یا دنیای اگزوتیک و پرهیجان فیلمهای جاسوسی جیمزباندی را زمینگیر کنند(که در Archer چنین میکنند) یا مثل سریال The good place جهان آخرت و چگونگی بهشت و جهنم رفتن آدمها را تعیین کنند، ولی تکتک مثالهای بالا شاهدی بر این مدعایند که در سالهای اخیر این سبک از کمدی قوام یافته و مشغول پاگیری در پاپ کالچر است. موج کمدیهای یکی دو دههی اخیر که ولد اختلاط موقعیتهای فنتاستیک با شرایط ماندین بوروکراسیهای احمقانه بودهاند اتفاقی نیست. این کمدی عصر ماست، همانطور که «عصر جدید» چارلی چاپلین، کمدی آن دوره و زمانهی کارخانجات و ماشینها بوده است. در دنیایی زندگی میکنیم که بلاشک شیطانکشی هم باید کاغذبازی داشته باشد و وقتی سر و کلهی چیزی مثل «گری و شیاطینش» پیدا میشود که برخلاف هرآنچه با آثار فانتزی دیگر برایش آموزش دیدهایم، این موضوع را برایمان یادآور میشود، مؤثرترین واکنش دفاعیمان خندیدن خواهد بود.
اپیزود اول «گری و شیاطینش» را میتوانید از اینجا تماشا کنید.