پایان مالکیت معنوی

1
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

کُپی‌رایت، حق ثبت اختراع و علامت تجاری همگی حائز اهمیت هستند اما، اصطلاح مالکیت معنوی چرند و زیان‌آور است.

اصطلاح سطح‌بالای مالکیت معنوی [2]، زمینه‌های زیادی را دربرمی‌گیرد: نرم‌افزارهایی که زندگی‌هایمان را می‌چرخانند، فیلم‌هایی که می‌بینیم، آهنگ‌هایی که گوش می‌دهیم. و نیز الگوریتم‌های امتیاز-اعتباری که به آینده‌مان شکل می‌دهند، ساختار شیمیایی و فرآیند‌های ساخت و تولید داروهایی که باعث نجات زندگی می‌شوند، و حتی کمان‌های طلایی مک‌دونالد [3] و اصطلاحاتی مثل “گوگل” [4]. همگیِ این‌ها مالکیت معنوی هستند.

ما با خواندن هشدارهای سرسختانه‌‌ای که روی بسته‌بندی‌های صفحات بلو-ری‌مان درج شده، یا با شنیدن سخنان تکان‌دهنده‌ی مدیران شرکت‌های رسانه‌ای، خواه‌ناخواه به سمتی می‌رویم که از استفاده‌ی ناخواسته، غیرقانونی یا ناشایست چنین “مایملکی” دست برداریم و یا آن را متوقف کنیم، مثل “دزدان دریایی” نباشیم، و چنانکه باید و شاید برای حقوق کسانی که صاحب این چیزها هستند احترام قائل بشویم. اما “مالکیت معنوی” چه نوع مایملکی است؟ و ما چرا یک اصطلاح جامع را به چنین مجموعه‌ای نسبت می‌دهیم؟

عبارت مالکیت معنوی در سال 1845 در حکمی قانونی مورد استفاده قرار گرفت و با تأسیس سازمان جهانی مالکیت معنوی (ویپو) [5] – یکی از آژانس‌های ویژه‌‌ی سازمان ملل [6] که نماینده و محافظ منافع تجاری صاحبان کُپی‌رایت، حق ثبت انحصاری، علامت‌های تجاری و اسرار تجاری است – در سال 1967 به ارج و منزلتی رسمی دست پیدا کرد. استفاده فراگیر از مالکیت معنوی در عصر دیجیتالِ تولید، بازتولید و توزیع مصنوعات فرهنگی و فنی آغاز شد. با ظهور اقتصاد سیاسی جدید، لفاظی‌های تجاری و قانونی جدیدی هم به وجود آمد. “مالکیت معنوی” که در این گفتمان جدید اصطلاحی مهم و مرکزی است، از منظر فرهنگی زیان‌آور و نظریه‌ای است که به راحتی می‌تواند به عنوان یک سلاح مورد استفاده قرار بگیرد.

چهار حوزه‌ی قانون فدرال آمریکا تحت سرفصل مالکیت معنوی به هم مرتبط هستند، و ما باید هرکدام از آن‌ها در ذهن‌مان از هم جدا کنیم. کیث اوکی [7] در مقاله‌ای که در سیاست قانون [8] (2012) به چاپ رسید، هر کدام از این سرفصل‌ها را به شرح زیر تعریف می‌کند: کُپی‌رایت از “کارهای اصیلی مثل کتاب‌ها، موسیقی، مجسمه، فیلم‌ها و وجوه مختلف برنامه‌های کامپیوتری” که “در مدیومی[9] ملموس تجسم یافته یا به ثبت رسیده‌اند” حراست می‌کند. لازمه‌ی چنین حراستی این نیست که کاری کاملاً بدیع باشد و فقط به “وجوه ابتکاری”، “یک بیان خاص … نه ایده‌ی اصلی” و نه “کارهای مشابه، یا چیزهایی که به طور مستقل ساخته شده‌اند” تعمیم پیدا می‌کند.

فقط اصطلاحات ابتکاری زیر چتر قانون کُپی‌رایت قرار می‌گیرند و ایده‌ها جایی در آن ندارند – به عنوان مثال یک ایده‌ یا متن داستانی می‌تواند باعث تولید شدن فیلم‌های زیادی بشود. سپس حق ثبت اختراع مطرح است که “اختراعات، مصنوعات، آرایش مواد و رویه‌های که با الزاماتی سخت‌گیرانه‌ و با ویژگی‌های بدیع بودن، مفید و غیربدیهی بودن توسط مخترعان به عمل تقلیل پیدا می‌کند” را تحت پوشش قرار می‌دهد.

حق ثبت اختراع از ابداعات ملموس و ایده‌هایی که به منصه‌ی ظهور نرسیده‌اند حراست می‌کند – مثلاً، این شیوه‌ای جدید برای جمع‌آوری آبِ باران است و این ماشینی است که همان کار را انجام می‌دهد. در همین حال علائم تجاری (و “بسته‌بندی تجاری” [10] که به آن مرتبط است) از مصرف‌کنندگان حمایت می‌کند تا منابع کالاهای تجاری را اشتباه نگیرند، در مورد آن‌ها گیج نشوند و فریب نخورند: حرف “گ” [11] در “گوچی” [12]، سیبِ “اَپل” [13]، یک بسته‌بندی متمایز.

در نهایت، اسرار تجاری یا اطلاعات مخفی مطرح هستند که مزایا و منافع اقتصادی را در اختیار مالکانشان قرار می‌دهد و حافظ این حق به شکلی معقولانه تلاش می‌کند تا اسرارش سرّی باقی بماند.

مالکیت معنوی چه نوع مایملکی است؟ و ما چرا یک اصطلاح جامع را به چنین مجموعه‌ای نسبت می‌دهیم؟

هر حوزه برای سیاست عمومی‌ خود توجیهی دارد: قانون کُپی‌رایت مشوّق تولید آثار خلاقانه‌ای است که حوزه‌ی عمومی فرهنگ را تحت سلطه‌ی خود دارد. حق ثبت اختراع به مخترعان و کاربران اجازه می‌دهد تا از ایده‌های مبتکرانه‌‌ی موجود در بایگانی اختراعات استفاده کنند و هدف آن تسهیل توسعه‌ی اقتصادی از طریق سرمایه‌گذاری در فناوری‌ها و محصولات جدید است. قانون علامت تجاری به مشتریان اطلاع می‌دهد که فروشنده‌ی مورد پسندشان – و نه جاعلی که کالاهای نامرغوب می‌سازد – منبع تولیدکننده‌ی کالایی است که آن را خریداری می‌کنند. نگه‌دارندگان  کُپی رایت و حق ثبت، برای مدت زمان محدودی از مطلب محافظت‌شده یا تجلیِ عینی آن، حق ثبت اعاده می‌کنند. چنین انحصار محدودی به این منظور ایجاد می‌شود که با تهیه‌ی مواد خام نمونه برای سایر سازندگان و مخترعان، محصول یا اختراعات مبتکرانه را به تولیدات بیشتر ترغیب کند.

رسانه و فناوری در ایالات متحده‌ی با این قوانین شکل یافته‌اند، و بسیاری از هنرمندان و سازندگان معاش زندگی خود را مرهون چنین نوع محافظت‌هایی هستند. اما اخیراً در نتیجه‌ی دوره‌ی دیجیتالی که خلق و توزیع محصولات علمی و هنری را تسهیل کرده، پایه و اساس چنین نوع محافظت‌هایی زیر سوال رفته است. کسانی که خواهان رفراندوم و اصلاح این قوانین هستند – حقوق‌دانانی مثل لارنس لِسیگ [14] و جیمز بویل [15]، مدافع نرم‌افزارهای آزاد همچون ریچارد استالمن [16]، و استادان قانون و اقتصاد مثل ویلیام لندِس [17] و قاضی ریچارد پوزنر [18] – این سوال را مطرح می‌کنند: آیا “مالکیت معنوی” مثل “مالکیت ملموس” است، و آیا حفاظت‌ قانونی متعلق به محصول بعدی، شامل محصول قبلی هم می‌شود؟ و ما می‌توانیم این بخش را هم به این سوال اضافه کنیم: آیا “مالکیت معنوی” اصطلاح جامع مناسبی برای حوزه‌های قانونی بسیار گسترده‌‌ای‌ست که آن را دربرمی‌گیرد؟

پاسخ همه‌ی این سوالات “نه” است. و پاسخ دادن به سوال دوم کمک می‌کند جواب اولی را پیدا کنیم.

استالمن یک هکر کامپیوتری فوق‌العاده، و آتشی‌مزاج‌ترین نماینده‌ی جنبش نرم‌افزار-آزاد [19] است. این جنبش معتقد است که کاربران کامپیوتر و برنامه‌نویسان باید در نمونه‌برداری، به اشتراک گذاشتن و توزیع کُد منبعِ [20] نرم‌افزار، آزاد باشد. او استدلال می‌کند که اصطلاح مالکیت معنوی بر له قیمت‌ها و استفاده‌ی مستقیم از “کُپی‌رایت”، “حق ثبت”، “علائم تجاری” یا “اسرار تجاری” نقض می‌شود – و درست هم می‌گوید! این اصطلاح صرفاَ یک ایهام معنایی نیست. زبانی که بحث سیاسی و فرهنگی در آن انجام می شود، اغلب نتایج آن را تعیین می‌کند.

استالمن خاطرنشان می‌کند که قوانین کُپی‌رایت، حق ثبت، علامت تجاری یا قانون اسرار تجاری در نتیجه‌ی ملاحظات بسیار گوناگونی ایجاد شده‌اند. هدفِ قصدی آن‌ها، چیزی که تحت پوشش قرار می‌دهد و محدودیت‌هایی که مجاز می‌دانند همگی با هم تفاوت دارند. محتوی یک حوزه‌ قانون، به ندرت به حوزه‌ی دیگری منتقل می‌شود. (یکی از اشتباهات معمول این است که تصور کنیم چیزی که توسط حوزه‌ای از قانون مورد حمایت قرار می‌گیرد، در واقع توسط حوزه‌ای دیگر هم حمایت می‌شود: قانون علامت تجاری از “مک‌دونالد” پشتیبانی می‌کند، نه قانون کُپی‌رایت، آن‌گونه که بسیاری از مصرف‌کنندگان فرض می‌کنند.)

استالمن می‌نویسد که چنین تنوعی اغلب «گزاره‌ها را … با استفاده از مالکیت معنوی … به صورت کذب درمی‌آورد.» این ادعای متعارف که “مالکیت معنوی باعث گسترش و ترویج نوآوری می‌شود” را در نظر بگیرید: این ادعا فقط در مورد قانون حق ثبت انحصاری صدق می‌کند. رمان‌ها حتی اگر فرمولی هم باشند، حق نسخه‌برداری دارند و کُپی‌رایت فقط می‌تواند برای تولید آثار جدید – به عنوان اجناسی عمومی – انگیزه ایجاد کند، و در همین حین امکان گذران زندگی را برای خالقان فراهم می‌کند.

این حقوق محدود که همچنین بر علامت تجاری و اسرار تجاری صدق می‌کند، اشاره‌ای به نوآوری ندارد. مالکیت معنوی فقط تا حدی به پرداخت پاداش خلاقیت مرتبط است (این انگیزه فقط و فقط در قانون کُپی‌رایت دیده می‌شود). استالمن توضیح می‌دهد که برای “ساختن یک اختراع قابل ثبت” تنها به خلاقیت نیاز نیست؛ در حالی که علامت تجاری و قانون اسرار تجاری بحثی جدای از خلاقیت یا ترغیب به آن هستند.

جمع بستن این تنوع تحت اصطلاح “مالکیت معنوی” موجب القاء خطای فکری بسیار بدی شده است.

یک اصطلاح کلی تنها زمانی مفید است که مفاهیم مربوطه را به نحوی رده‌بندی کند که ارزشی معنایی به آن اضافه کرده باشد. اگر فهم ما به‌ واسطه‌ی اصطلاحِ کلّیِ منتخب‌مان افزایشی پیدا نکند، پس نباید از آن استفاده کنیم. یک دعوی مشترک متعارف مثل “آن‌ها  مایملکت معنوی من را دزدیده‌اند” فاقد هر گونه اطلاعاتی است، زیرا اصطلاح کلّی مالکیت معنوی بیش‌ از ایجاد شفاف‌سازی، ابهام به وجود می‌آورد.

اگر نقض کُپی‌رایت گزارش شده باشد، ما سعی می‌کنیم بیان عینی به کُپی‌رایت درآمدن، یعنی ماهیت و چگونگی نقض آن و غیره را شناسایی کنیم. اگر حق ثبث نقض شده باشد، شروط دیگری را مورد بررسی قرار می‌دهیم (آیا اختراع “جدید” از طراحی اختراع قدیمی تقلید کرده است؟)، و به همین منوال برای علائم تجاری (آیا نماد متخلف به صورت اساسی و گمراه‌کننده‌ای به علامتِ محفوظ شباهت دارد؟) و اسرار تجاری (آیا شرکت مذکور در تلاش بود تا اطلاعات فرضاً محافظت شده را به عنوان راز حفظ کند؟) استفاده از اصطلاح کلّی مالکیت معنوی چیز دقیقی به دستِ ما نمی‌دهد.

علاوه بر این، کلیّت مفرطِ برخاسته از اصطلاح مالکیت معنوی بخش‌های خاصی از بحثی که توسط اولیای امور مختلف ایجاد شده است را مبهم می‌سازد. کسانی که قانون کُپی‌رایت را مورد بحث قرار می‌دهند، نمی‌دانند که آیا نسخه‌برداری از مقالات دانشگاهی باید مجاز باشد یا خیر؛ قانون حقّ ثبت در اینجا خارج از موضوع است. کسانی که در مورد قانون حق ثبت بحث می‌کنند، نمی‌دانند که آیا شرکت‌های داروساز باید برای داروهای نجات‌بخش برای کشورهای فقیر، مجوزهایی اجباری صادر کنند یا خیر؛ قانون کُپی‌رایت به این بحث ربطی ندارد.

محل اعتراض در دعوی قضایی کُپی‌رایت “استفاده‌ی عادلانه”[21] است؛ چنین مفهومی در قانون ثبت اختراع وجود ندارد. “عدم وضوح” در قانون حق ثبت مورد اعتراض قرار می‌گیرد؛ چنین مفهومی در قانون کُپی‌رایت موجود نیست. جمع بستن این تنوع تحت اصطلاح “مالکیت معنوی” موجب القاء خطای فکری بسیار بدی شده است: یک تعمیم افراطی سهل‌الحصول و گمراه‌کننده {بد نیست نگاهی به این خبری که قبلاً در سفید کار شده بود هم نگاهی بیندازید: اگر در ایتالیا زندگی می‌کنید مقاله‌های ویکی‌پدیا بلاک است}.

جای تعجبی ندارد که کاربرد بی قید و شرط “مالکیت معنوی” موجب به بار آمدن بی‌معنایی شده است. هر چیزی که به یک “خالق” ربط داشته باشد – خواه یک هنرمند یا دانشمند – تحت اصطلاح “مالکیت معنوی”، که معنایی ندارد، دسته‌بندی می‌شود. پذیرش گسترده‌ی “مالکیت معنوی” منجر به غفلتی تاریخی شده است. به نقل از استالمن، بسیاری از آمریکایی‌ها بر این باورند که «تنظیم‌کنندگان قانون اساسی ایالات متحده، نسبت به مالکیت معنوی گرایشی اصول‌گرایانه و رقابت‌جویانه داشتند». اما بند 8، قطعه‌ی 8 فقره‌ی 1 قانون اساسی ایالات متحده فقط قانون کُپی‌رایت و حق‌ ثبت را به رسمیت می‌شناسد. این بخش از قانون هیچ اشاره‌ای به قانون علامت تجاری یا اسرار تجاری ندارد.

چرا مالکیت معنوی همچنان مورد استفاده قرار می‌گیرد؟ چون دارای ارزش جدلی و لفظی است. استقرار آن، خصوصاً توسط مالکی که مورد قبول عام است، انگیزه‌ای قوی برای تغییر جایگاه فرد در مباحثه‌ای سیاسی می‌باشد. متهم کردن کسی به نقض کُپی‌رایت یک چیز است، و متهم کردنشان به دزدیِ اموال یک چیز دیگر. اولی اتفاق جزئی و بی‌ارزشی به نظر می‌رسد که می‌توان آن را از نظر قانونی حل کرد؛ دومی مثل یک عمل گناه‌کارانه‌ی صریح به به نظر می‌آید.

چرا مالکیت معنوی همچنان مورد استفاده قرار می‌گیرد؟ چون دارای ارزش جدلی و لفظی است.مالکیت واقعیتی اجتماعی است که به صورت قانونی ایجاد شده، و از نظر تاریخی امری مشروط است. این امر بر ضرورت‌های اقتصادی و اجتماعی برای توزیع و مدیریت منابع مادی – و در نتیجه ثروت و قدرت – استوار است. طبق مقدمه‌ای که بر کتابی از کتاب‌های اصلی قانون نوشته شده است سیستم‌های حقوقی مالکیت، مزایا و مسئولیت‌هایی را، به ترتیب، بر صاحبان و کسانی که صاحب‌شان نیستند، اعطا کرده و تحمیل می‌نماید. این امر شرایطی را مشخص می‌کند که تحت آن می‌توان سوژه‌های قانونی را یافت، و مایملک آن‌ها و سایرین را به درستی مورد استفاده قرار داد و به فروش درآورد. این مطلب موجب تثبیت “حقوق طبیعی” مایملک می‌گردد.

قوانین مختلف سیستم‌هایی را ایجاد می‌کند، که با درجات مختلف، موجب تخصیص قدرت برای مالکان و سایرین می‌گردد. برخی از امتیازات حقوق مالکیت موجب حفظ و تقویت روابط نژادی، رده‌ای، جنسیتی موجود می‌گردد، جامعه را طبقه‌بندی می‌کند و طبقاتی جدید، تثبیت‌شده و متمکن پدید می‌آورد. قانون، املاک را به بخشی از واقعیت اجتماعی تبدیل کرده است، و اگر نیازهای اجتماعی تغییر کند مجدداً قابل تنظیم است.

مایملک – آن‌طور که جان لاک[22] در سال 1689 عقیده داشت – از طریق ترکیب کار بر روی زمین بایِر به دست نمی‌آید، بلکه حاصل چارچوب‌هایی است که توسط سیستم قانونی آن محیط ایجاد می‌شود. تملک و کار – شالوده‌های بسیار محترم قانون مالکیت آنگلو-آمریکایی[23] – برای حفظ اموال کافی نیستند. زمین از طریق معاهده با قوم‌های بومی به دست آمد؛ زحمت برده‌ها به چپاول بُرده شد؛ زن‌ها به صورت رایگان در خانه‌ها کار کردند و هنوز هم کار می‌کنند، بچه‌ها را تربیت می‌کنند، نظافت و آشپزی را انجام می‎دهند؛ قانون مالکیت مغایر[24] نشان‌دهنده‌ی تنشی میان مالکیت و بهره‌برداری است؛ طبقه‌بندی‌های شخصی در خانواده، موجب پایمال شدن القاب رسمی می‌گردد.

سیستم‌‌های حقوقی مالکیت، عملی[25] و نتیجه‌گرا[26] هستند. آن‌ها از طریق تلفیق حقوق و وظایف مالکان – که از لحاظ تاریخی امری مشروط است – به اهداف اجتماعی مطلوب دست می‌يابند. هیچ مبنای “طبیعی” یا “محسوسی” برای مالکیت وجود ندارد؛ ما چیز خاصی را در نظر می‌گیریم زیرا از این طریق می‌توان نتایج اجتماعی بهتری را درک کرد. اگر نتیجه‌ی اجتماعی دیگر و بهتری به دست بیاید، هر نوع مناقشه‌ای هم که میان ائلاف‌های اجتماعی و سیاسی باعث ایجاد چنین تصوری بشود، ما تصور خود از مالکیت را مورد تجدید نظر قرار می‌دهیم.

تاریخچه‌ی طولانی غصب مالکیت شخصی در راستای منافع عمومی – در دوره‌ی جنگ، یا بگوییم در زمان ساخت مسیر‌های راه‌آهن – و انحصار و محدود کردن آن دسته از اشیایی که می‌توان خرید و فروش کرد، شاهدی بر تصدیق این مدعا هستند. (قاعده مندرج در قانون اساسی ایالات متحده لازم می‌داند که وقتی چنین مایملکی گرفته شود، محافظین حقوق، غرامت کافی را پرداخت نمایند.)

علم و دانش و آثار ابتکاری، کالاهای غیر رقابتی و غیر قابل حذفی هستند که تحت تأثیر شبکه قرار می‌گیرند.

قانون حق ثبت اختراعات ایالات متحده در سال 1980، و قانون کپی رایت سال 1976، اختراعات و کپی‌رایت را به عنوان اموال اداری تلقی می‌کند، و از این‌رو اظهار می‌کند که حقوق مالکیت معنوی باید مانند حقوق مایملک محسوس، یعنی “دائمی و انحصاری”، باشند. اما حمایت‌های حقوقی ارائه شده به دارایی‌های مالکیت معنوی، امتیازات سودآوری هستند – آ‌ن‌ها نه دائمی و نه انحصاری‌اند (مایملک محسوس به این دلیل همیشگی است که تا زمانی که آن را منتقل نکرده‎اید، مالِ شماست.) شرایط مایملک معنوی محدود است و فقط جوابگوی استفاده‌ی غیرانحصاری می‌باشد. قانون ثبت اختراع برای استفاده‌های تجربی و حقوق پیشامصرفی[27] روش‌های تجاری؛ قانون کُپی‌رایت برای استفاده‌ی منصفانه[28]؛ و قانون علامت تجاری برای مصارف نمونه‌ای[29]  و اسرار تجاری برای برای مهندسی معکوس[30] و کشف مستقل استثنائاتی قائل هستند.

حقوق مالکیت معنوی با اکراه اعطاء می‌شود: قانون مالکیت محدود شما با وجود استثناء‌هایی که برای غیرانحصاری بودن قائل است در اختیار شماست، بنابراین دانش شما می‌تواند در به قلمرو عمومی به جریان بیافتد، و دیگران می‌توانند از آن استفاده کنند. دارایی‌های مالکیت معنوی مسلسل‌وار و به یکدیگر وابسته هستند. اعطای حقوق انحصاری، باعث افزایش هزینه‌ی معامله در این حوزه‌ها می‌شود. به این ترتیب، مایملک “مالکیت معنوی” هر چیزی که باشد، مثل “مالکیت محسوس” نیست. این مطلب واقعیتی است که در این سه سیستم قانونی مختلف به رسمیت شناخته و تصدیق می‌شود.

زمانی که لاک از ایجاد مایملک از طریق ترکیب کردن کار و زحمت و زمین صحبت می‌کند، زمینی شخم‌زده شده را در ذهن دارد. این کار به‌طور دقیق مثل آفرینش علمی و هنری نیست که در آن خلق‌کننده ایده‌های خود و دیگران را برای ساختن اثری جدید با هم “ترکیب می‌کند”. به رابطه‌ی میان راک اند رول [31] و بلوز[32]، میان رومئو و جولیت[33] شکسپیر[34] و باز لوهرمان[35]، میان نظریه‌های علمی و نظریه‌های جدیدی که بر اساس آن‌ها ایجاد شده‌اند فکر کنید. علم و دانش و آثار ابتکاری کالاهای غیر رقابتی و غیر قابل حذفی هستند که تحت تأثیر شبکه قرار می‌گیرند. اینکه بخواهیم آن‌ها را مثل”مالکیت محسوس” کنترل کنیم، یعنی آن‌ها را منفعت اجتماعی[36] تقلیل داده‌ایم. حوزه های مختلف قانون که “مالکیت معنوی” را تشکیل می‌دهند، نوع متفاوتی از مایملک را در نظر دارند، و شاید از همین‌رو باید آن را به شکل متفاوتی درک کرد.

حمایت‌های قانونی متناسب اشیاء محسوس – همانطور که سازندگان قانون اساسی ایالات متحده به خوبی آگاه بودند – در قلمرو فرهنگی، که به یک حوزه‌ی عمومی بسیار پرجمعیتِ گشوده به قرض-گرفتن-و -ستفاده‌ی-مجدد متکی است، یک فاجعه می‌باشد. در اینجاست – جایی که فرهنگ ما متولد می‌شود، رشد و بازتولید می‌کند – که اصطلاح “مالکیت معنوی” قدرت و تأثیر زیادی دارد و شرارت قابل توجهی به بار می‌آورد.

“مایملک” اصطلاحی قانونی است که تأثیر لفظی منکوب‌کننده، احساسات‌برانگیز، و پُر معنایی دارد؛ مایملک اساس فرهنگ و پایه‌ی سیستم اقتصادی است؛ مایملک به حس اخلاقی، و به نظم هنجاری‌مان نفوذ می‌کند. مایملک دارای ارزش ایده‌لوژیک و تبلیغاتی است. استفاده از اصطلاح “مالکیت معنوی” به معنای سهیم شدن در تأثیر حاکی از مایملک، در نظمی اقتصادی و سیاسی است که توسط حقوق قانونی مالکیت ایجاد شده است. این مطلب حاکی از آن است که در صورت جدّی گرفتن مالکیت، می‌توان آن را به سرقت بُرد و از این‌رو باید با همان شدت و حرارتی مورد حمایت قرار بگیرد که صاحب یک خانه از خانه‌اش در مقابل مهاجمین و دزدها محافظت می‌کند.

صحبتِ بی‌قیدانه در مورد “حقوق مالکیت معنوی” از طریق اعطا کردن ارزش‌هایی به اجاره بگیران انحصاری، زمینه‌ای مجادله‌برانگیز را برای اجاره بگیران انحصاری که از حقوق و مجوزها نگهداری می‌کنند، ایجاد می‌کند. بقیه‌ی ما انسان‌ها حریص هستیم و به مایملک شخصی دیگر دست‌درازی می‌کنیم. اما مفاهیم قرض گرفتن، استفاده‌ی مجدد، تجدید کارایی، اصلاح، ترکیب و بهبود ساختار – عناصری ضروری برای رشد فرهنگ و علم و هنر – در حوزه‌ی حقوق مالکیت معنوی، در باتلاقی معنایی که توسط “مالکیت” ایجاد شده‌، از دست رفته‌اند. چیزهایی که به شیوه‎ی انحصاری – شیوه‌ای که استفاده‌ی بی‌قید و شریط از “مالکیت معنوی” پیشنهاد می‎کند – به تملک درآمده‌اند نمی‌توانند موجب تقویت یا حمایت هنر و علم و فرهنگ بشوند.

فاجعه ادامه پیدا کرده است. کُپی‌رایت‌هایی که از نظر زمانی محدود در نظر گرفته می‌شدند، تقریباً بدون هیچ حد و مرزی گسترش پیدا کرده‌اند. کنگره در سال 1976 و پس از آن در سال 1998 شرایط کُپی‌رایت را به شدت افزایش داد.

بخش دوم این قانون‌گذاری‌ها، قانون تکمیل حقوق کپی رایت سونی بونو[37] بود که به لطف مقیاس نه چندان کوچک شرکت دیزنی[38] تصویب شد. دیزنی در این پرونده در حال لابی‌گری برای حفظ انحصار “مایملک‌اش” یعنی میکی ماوس[39]، و جلوگیری از ورود آن به حوزه‌ی مالکیت عمومی بود. کاربران “مالکیت معنوی” در جای دیگری اظهار نموده‌اند که حمایت‌ها باید به یک به اصطلاح جانشنین انتقال پیدا کند: همان‌طور که مفهوم توارث از مستغلات گرفته شده، و حالا “معتدمین کُپی‌رایت”[40] در حال مبارزه برای حفظ حقوق مالکیت معنوی برای صاحب اصلی که مدت‌ها از مرده‌اش می‌گذرد هستند، و محدودیت‌های شدیدی را بر کسانی اِعمال می‌نمایند که می‌خواهند با تکیه بر موادی که باید مدت‌ها قبل به حوزه‌ی عمومی منتقل می‌شد، آثاری اشتقاقی بسازند. اما اگر صاحبِ حقّی وجود نداشته باشد، آن موقع انگیزه اصلی برای حمایت قانونی – تشویق و ترغیب هنرمند برای تولید کارهای هنری بیشتر – به وضوح مقتضی نیست.

همچین حقوق مالکیت معنوی و حقوق مالکیت محسوس، صریحاً در ماده‌ای که در پرونده‌ی سال 2006 شرکت ایی‌بی[41] علیه مرسی‌اکس‌چنج[42] توسط قانون و اقتصاددانان مطرح شده بود به یکدیگر مرتبط هستند. در این پرونده مطرح شده بود که حق ثبت انحصاری حراج اینترنتی شرکت مرسی‌اکس‌چنج احستقاقش را دارد که همچون یک ملک واقعی حمایت بشود، چراکه نقض حق اختراع مثل تجاوز به زمین است. [43] چنین لفاظی‌هایی، آزمایشگاه‌های تحقیق-و-توسعه‌ی حقوقی را تشویق می‌کند که دعوی ثبت شده را در همه جا توضیح داده، و سپس به شدت از آن‌ها دفاع کنند.

کسانی که جای پایِ آن‌ها را دنبال می‌کنند، به جای آنکه روی شانه‌های غول‌ها بیاستند، مجبور هستند زمان بیشتر را برای دریافت مجوز صرف کنند. مفهوم انحصار که در مالکیت خصوصی مندرج است، به صاحبان الگوریتم‌های تحلیل-داده (همان‌ الگوریتم‌هایی که امتیاز اعتباری[44] را تعیین می‌کنند) اجازه می‌دهد برای پشتیبانی از اسرار تجاری خود درخواست بدهند و آن پشتیبانی را به دست بیاورند؛ امری که بر سرنوشت مالی ما تأثیر می‌گذارد – اما هیچ سوالی در مورد آزمایش‌کردن آن‌ها مطرح نیست؛ آن‌ها “مایملک” هستند و ما نمی‌توانیم به آن‌ها دسترسی داشته باشیم.

اصلاح‌طلبان طرفدار این مطلب نیستند که همه باید بتوانند یک اثر کُپی‌رایت‌دار را بردارند، نام خودشان را روی آن بگذارند و آن را به فروش برسانند.

دورنمای قانونی و اقتصادی حاصل از این بحث، قدرت را در شرکت‌هایی که شرایط دارای کُپی‌رایت انحصاری، اوراق عظیم حق ثبت و اسرار تجاری بانفوذ سیاسی هستند، تقویت می‌کند؛ هر کدام از این‌ها می‌تواند موجب مجموعه‌ای بی‌پایانی از اختلافات قانونی در دادگاه‌ها بشوند، و اثر خنثی‌کننده‌ای در کار هنرمندان و مخترعان، و امور روزمره شهروندان داشته باشند.  استفاده‌ی بی‌قید و شرط از “مالکیت معنوی”، با لفاظی‌های گیج‌ و گمراه‌کننده که به حوزه‌ی فرهنگِ عمومی ما نشانه گرفته‌ شده‌اند، موجب قانون‌گذاری‌های ضد-تولید و سیاست‌زده‌ای شده‌اند. رشد و توسعه‌ی حوزه‌ی فرهنگ عمومی ما به دست “جنبش محصورکننده‌ی” جدیدی که “فرهنگ را “قلمروی مالکیت” می‌داند و مایل است حقوق صاحبان مایملک را تطبیق و اصلاح کند، عقیم مانده است. ما – کاربران و تولیدکنندگان آتی فرهنگ – در این سوداگری به خطر افتاده‌ایم.

اما در مورد آن اعتراض معمول چه می‌توان گفت که بیان می‌کند هنرمند گرسنه‌ی نوعی بدون “مالکیت معنوی” به طور کامل تحت سلطه‌ی شرکت‌های غول‌پیکری خواهد بود که سهم بازار موجود و مزایای اولویت[45] را در اختیار دارند؟ این نکته بسیار حائز اهمیت است که ضرورت و مطلوبیت حمایت‌‌های حوزه‌های متنوع قانونی کُپی‌رایت، حق ثبت انحصاری، علائم تجاری و اسرار تجاری را از زبانِ مالکیت معنوی جُدا کنیم. قانون فعلی کُپی‌رایت، حق ثبت، اسرار و علائم تجاری نباید به طور کامل رد شوند. اهداف این قوانین، معتدلانه‌تر است: پیکربندی مجدد قوانین و محافظت‌های قانونی، در اقتصاد و فرهنگی که ماهیت کارهای خلاقانه و نحوه‌ی ساخت، مصرف، به اشتراک گذاری، اصلاح و توزیعِ، در آن تغییر کرده است.

به عنوان مثال، چنین مدافعه‌ای علیه حمایت‌های کُپی‌رایت نیست. در واقع این قانون کُپی رایت است که – به ‌واسطه‌ی استفاده از مجوزهای نرافزاری ماهرانه پیکربندی شده‌ای که مثل مجوزهای نرم‌افزاری اختصاصی سنّتی کاربران را محدود نمی‌کنند – در حوزه‌ی نرم‌افزار آزاد و منبع-باز، از توسعه‌دهندگان و کاربران پشتیبانی می‌کند. بحث اصطلاح‌طلبان کُپی‌رایت این نیست که باید به نوعی به سارقان آثار ادبی و هنری دیگران پاداش داده بشود؛ آن‌ها طرفدار این موضوع نیستند که همه باید بتوانند یک اثر کُپی‌رایت‌دار را بردارند، نام خودشان را روی آن بگذارند و آن را به فروش برسانند.

اما قانون کُپی‌رایت – به منظور محدود کردن شروط محافظتی فراتر از حدمعقول، و تنظیم مجدد و مناسب “استفاده‌ی عادلانه” با حوزه‌ای که در آن می‌توان مصنوعاتی چون کتاب‌ها، موسیقی و فیلم را – پس از آنکه نسخه‌ی گران‌قیمت اصلی کامل شد و نسخه‌های بسیار زیادی را بدون هیچ هزینه‌ای از روی آن تولید کرد – به شیوه‌هایی که قبلاً قابل تصور هم نبود ذخیره، توزیع، ویرایش و تعدیل کرد و به اشتراک گذاشت – نیازمند اصلاحاتی است. به عنوان مثال، ملاحظات مشابهی در زمینه‌ی توسعه‌ی نرم‌افزارها به کار بسته شده است.

دانشمندان علوم کامپیوتری و توسعه‌دهندگان نرم‌افزار، مدت‌هاست که استدلال می‌کنند اخذ مجوز برای الگوریتم های نرم‌افزاری به طور غیرمستقیم مانع از تحقیق و توسعه می‌شود. حضور نمونه‌های اقتصادی جایگزین، مثل جنبش‌های نرم‌افزار آزاد و منبع-باز در اقتصاد دیجیتالی جدید، به این معناست که حقوق مالکیت که بر اساس اجناس محسوس و ملموس ایجاد شده است، احتمالاً تنها به موفقیت محدودی دست پیدا می‌کند، و در واقع ممکن است مانع از خلاقیت و تولید بشود.

این حوزه‌ی عمومی برای مصارف آتی در اختیار ماست. اعطای اجاره‌بهای موقت به مالکان مختلف به منظور دریافت اجاره‌ی امتیاز انحصاری باید برای آنچه که هست، به رسمیت شناخته شود: امتیازی محدود به جهتِ منفعت و سودِ ما. استفاده از “مالکیت معنوی” حرکتی لفاظانه از سوی یکی از طرفین بحث است، یعنی همان کسی که “حق مالکیت” مفروض را در اختیار دارد. نیازی نیست که ما همراهی کنیم، یک نوع مالکیت را با نوعی دیگر اشتباه بگیریم یا حتی شیء دومی را نوعی مایملک در نظر بگیریم. انجام چنین کاری پیکره‌ی دقیق قوانینی را که به منظور ایجاد انگیزه برای کارهای هنری و علمی ساخته‌ایم را نابود نخواهد کرد. بلکه ادامه‌ی آن کار را میسّر خواهد ساخت.


پاورقی‌ها

[1] Copyrights

[2]  intellectual property

[3]  McDonald

[4]  Google

[5]   The World Intellectual Property Organization (WIPO)

[6]  the United Nations

[7] Keith Aoki

[8] The Politics of Law

[9] Medium

[10] trade dresses

[11] ‘G’

[12] Gucci

[13] Apple

[14] Lawrence Lessig

[15] James Boyle

[16] Richard Stallman

[17] William Landes

[18] Richard Posner

[19] free-software movement

[20] source code

[21] Fair use

[22] John Locke

[23] Anglo-American

[24] adverse possession law

[25] pragmatic

[26] outcome-oriented

[27] prior-use rights

[28] fair use

[29] nominative use

[30] reverse engineering

[31] rock ’n’ roll

[32] blues

[33] Romeo and Juliet

[34] Shakespeare

[35] Baz Luhrmann

[36] social utility

[37] Sonny Bono Copyright Term Extension Act

[38] Disney Corporation

[39] Mickey Mouse

[40] copyright trusts

[41] eBay Inc

[42] MercExchange LLC

[43] https://en.wikipedia.org/wiki/EBay_Inc._v._MercExchange,_L.L.C.

[44]  Credit Score  : https://en.wikipedia.org/wiki/Credit_score

امتیاز اعتباری یک عبارت عددی است که با تکنیک‌های آماری و بر اساس اطلاعات واقعی که بیانگر وضعیت جاری و سابقه‌ای فرد یا شرکت هستند محاسبه می‌شود. امتیاز اعتباری یک نمره قابل مقایسه است؛ لذا تصمیم‌گیری بر این مبنا، در مقایسه با روش‌های سلیقه‌ای و گزارش‌های متنی، به مراتب قابل اطمینان‌تر و منصفانه‌تر خواهد بود. وامدهندگان، مانند بانک‌ها و شرکت‌های ارائه‌کننده کارت اعتباری، برای ارزیابی ریسک بالقوه اعطای وام به مشتریان و همچنین کاهش زیان ناشی از عدم بازپرداخت وام، از >> امتیاز اعتباری استفاده می‌کنند. وام دهندگان از امتیاز اعتباری برای تشخیص اینکه چه کسی واجد شرایط اعطای وام است، با چه نرخ بهره‌ای و چه مقدار اعتبار، استفاده می‌کنند.

[45] first-mover advantage

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: سارا پورحسنی
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید