پیش‌بینی پایان سریال بازی تاج و تخت: به نامه‌ی قدیمی مارتین نگاهی بیندازیم

5
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

مارتین برای دستیارش نامه‌ای فرستاده بود، که در ادامه آن را تکه به تکه بررسی می‌کنیم تا حدس بزنیم ایده­‌ی اصلی مارتین برای پایان بازی تاج و تخت چه بوده است.

متن اصلی داستان نغمه‌ی یخ و آتش جرج آر آر مارتین خیلی به درد پیش‌بینی پایان ماجرا نمی‌خورد. منتهی در سال ۲۰۱۵ یک کتابفروشی بریتانیایی تصویری از طرح کلی داستان منتشر کرد که شخصِ مارتین در سال ۱۹۹۳ تایپش کرده بود.

البته پیش‌بینی‌های این توئیت (که بعدها حذف شد) بسیار با آنچه که از نغمه­‌ی یخ و آتش می­‌شناسید، متفاوت است. برای مثال راب در طی یک نبرد کشته می‌شود و عروسی خونین در کار نیست، دنریس به جای زمان گذراندن در اسوس خیلی سریع­‌تر به وستروس لشکرکشی می­‌کند و در نهایت آریا و جان هم عاشق یکدیگر می‌‌شوند.

بیشتر بخوانید: ۷ تئوری هواداری نغمه‌ی آتش و یخ که باید خواند

نامه‌ی لو رفته‌ی مارتین از داستان کلی بازی تاج و تخت و کتاب‌های نغمه

اما غیر از این ایده‌­های عجیب نسخه­‌ی اصلی که مارتین برای دستیارش، رالف ویچینانزا، فرستاده بود، به چند مطلب مهم هم برمی‌خوریم. در این نوشته سعی می‌­کنیم نامه‌ی مارتین را تکه به تکه بررسی کنیم و با توجه به جزئیات حدس بزنیم ایده­‌ی اصلی مارتین برای پایان بازی تاج و تخت (گیم آو ترونز) و سری کتاب­‌های نغمه چه بوده است.

اخطار: ممکن است تئوری‌های پیش رو بعضی چیزها را لو بدهند (و همچنین ممکن است این تئوری‌ها از بیخ غلط باشند!)

اخطار۲: با توجه به اینکه­ نامه‌­ی لو رفته‌­ی مارتین با عکس فرستاده شده است، بعضی کلمات نامفهوم هستند که این تکه‌ها از نامه با نشانه‌­ی «نامفهوم» نشان داده شده­‌اند.

رالف عزیز؛
این دست‌نوشته‌ها سیزده فصل اول (۱۷۰ صفحه) از رمان  فانتزی حماسی‌ای بود که مدت‌ها پیش قولش را به تو داده بودم و اسمش را بازی تاج و تخت گذاشته‌ام. زمانی که این کتاب به پایان برسد؛ اولین کتاب یک سه­‌گانه­ می‌شود که اسمش نغمه­‌ی یخ و آتش است.

پاراگراف نخست اطلاعات خاصی درباره‌ی پایان‌بندی بازی تاج و تخت بروز نمی‌دهد، فقط جالب است که آن موقع به سه‌گانه اشاره شده (نه هفت‌گانه!). یعنی هنوز مارتین خام بوده و نمی‌دانسته!

خودت می­‌دانی که من برای رمان‌هایم برنامه‌ریزی دقیقی نمی‌کنم و می‌گذارم داستان خودش پیش برود؛ چرا که اگر بدانم دقیقاً چه اتفاقی قرار است بیفتد تمام ذوق و شوقم برای نوشتنش را از دست می­‌دهم. اگرچه در این مورد چند ایده‌­ی نسبتاً دقیق از جهت و ساختار داستان و سرنوشت برخی شخصیت‌های رمانم را در ذهن دارم.

همین‌طوری بخواهم بگویم، سه درگیری اصلی در پایان این فصل‌ها وجود دارد. این درگیر‌ی‌ها در نهایت باعث شکل‌گیری پلات اصلی سه‌گانه می‌­شوند؛ که در نهایت همین خط‌های داستانی بهم می­‌پیوندند و داستانی پیچیده ولی هیجان‌انگیز چون نقش  پرده‌های نگارین (من امیدوارم «نامفهوم») را رقم می‌­زنند. هر کدام از «نامفهوم» نشان‌دهنده‌ی تهدیدی جدی «نامفهوم» از  یکی از  قلمروهای خیالی هفت پادشاهی است و برای زندگی شخصیت‌های اصلی «نامفهوم».

در این قسمت مارتین با معرفی دنیا و ایده‌­ی اصلی‌ای که توی سرش دارد، مشخص می­‌کند که ماجرای اصلی در سرزمین هفت پادشاهی می‌گذرد. با توجه به اینکه مارتین تا کتاب دوم اشاره­‌ای به اسوس (به غیر از دریای دوتراکی‌­ها) نمی­‌کند و خیلی به چند و چون آن سرزمین‌های پهناور نمی‌پردازد، این فرضیه معقول به نظر می‌رسد. شخصیت‌هایی مثل دنریس و آریا هم در فصل‌های اخیر سریال به سمت غرب آمده‌اند و با توجه به این شرایط قرار نیست تا پایان سریال خیلی سراغ مسائل مرتبط با اسوس برویم، سوالاتی مانند «آیا داریو به داستان برمی­‌گردد؟» و «آیا کسی خرابه‌­های والریا را می‌گردد یا نه؟» ممکن است برای همیشه بدون جواب باقی بمانند.

اولین تهدید با دامن گرفتن خصومت بین خاندان‌های لنیستر و استارک شروع می‌­شود و با توطئه‌چینی، جاه‌طلبی، قتل و انتقام به منظور دست یافتن به سریرِ آهنینِ هفت قلمرو که هدف نهایی است، ادامه پیدا می‌­کند. این اتفاقات سنگ بنای کتاب اول این سه‌گانه می‌شود که بازی تاج و تخت نام دارد.

در حالیکه شیرهای لنیستر و دایرولف‌های استارک مشغول پنجه کشیدن به همدیگر هستند، خطر بزرگتری از دریای باریک به پا می­‌خیزد؛ اسب‌سالاران دوتراکی به رهبری دنریس طوفان‌زادِ زیبا و نترس، آخرین بازمانده‌ی تارگرین‌های اژدهاسالار، مشغول جمع‌آوری نیرو برای گذر از دریا و حمله به هفت قلمرو هستند. این هم پلات دومین کتاب با عنوان رقصی با اژدهایان خواهد بود.

پاراگراف‌های بالا نشان می‌­دهد که مارتین از ابتدای امر طرحی جامع و واضح برای این مجموعه در سر داشته است و همچنین نشان می­‌دهد که چقدر ایده‌های اولیه و ساده‌­ی مارتین دست‌خوش جزئیات پیچیده و طولانی شده است؛ برای مثال نتیجه‌­­ی فاز اول دشمنی لنیستر و استارک، که  در ابتدا برای مارتین حکم کتاب اول را داشته است، در واقعیت در انتهای کتاب سوم  با عروسی خونین پایان می­‌یابد و دنریس حتی تا آن موقع هم در شرف حمله به وستروس نبود (حتی تا بازه­‌ی زمانی پایان کتاب پنجم هم دنریس تا حمله برای تخت آهنین وستروس راه طولانی‌ای در پیش دارد!).

مارتین در مراحل ساخت این دنیا جزئیات بیشتری به پلات اضافه و داستان را با صبر و حوصله روایت کرده است. اما سریال به شیوه­‌ی خودش به این موارد پرداخت؛ اگرچه شبکه‌ی HBO مقدار زیادی از پلات‌های دورن و جزایر آهنین را سلاخی کرد و کاراکترهایی مانند گریف جوان و کوئنتین مارتل را اصلاً در سریال وارد نکرد. اما دنریس همچنان شصت اپیزود اول را خارج از وستروس سپری کرد. در نهایت اگر سرعت روایت این چند فصل اخیر آزارتان داده است، احتمالاً دلیل اصلی‌اش، عدم تعادل در روایت و حذف پلات‌هایی مانند دورن باشد.

در نهایت اما بزرگترین خطر، از سمت شمال نزدیک می‌­شود؛ جایی که از پشت آب‌های یخ‌زده­‌ی آن سوی دیوار، شیاطین افسانه‌­ای فراموش‌شده، بقایای فراانسانی، هرگززاده‌نشدگان و لژیون‌های یخیِ نامیرا، برای سواری بر بادهای زمستانی و حمله به آن سوی دیوار و هر آنچه «زندگی» نامیده می­‌شود، آماده می‌شوند. تنها چیزی که بین هفت قلمرو و شب پایان‌نایافتنی­‌ست؛ دیوار و عده‌­ای از مردان سیاه‌پوش هستند که نگهبانان شب نامیده می­‌شوند. داستان این مردان مرکز کتاب سوم من است که بادهای زمستان نام دارد. در نبرد نهایی نیز تمام شخصیت‌ها از سراسر این دنیا جمع  و تمامی سرنخ‌های بازمانده از دو کتاب قبلی، در نقطه­‌ی اوجی عظیم جواب داده می­‌شوند.

در ابتدا باید گفت معلوم نیست منظور مارتین از «هرگززاده‌نشدگان» چیست؛ چرا که تا به اینجا ارتش مردگان به نحوی معرفی شده‌­اند که گویا حداقل در یک بازه‌­ی زمانی زنده بوده‌­اند. آیا ممکن است هیولاهای بیشتری مانند عنکبوت‌های یخی بزرگ و … ما را در فصل هشتم غافلگیر کنند؟
در ضمن مشخص نیست منظور مارتین از سرانجام یافتن درگیری بزرگ دوم (یعنی حمله­‌ی دنریس) دقیقاً چیست که قبل از برخواستن تهدید سوم، رخ می‌دهد. از طرفی این موضوع یادآور پایان درگیری استارک‌ها و لنیستر‌ها قبل از حمله­‌ی دنریس به وستروس هم هست. مارتین هم اشاره کرده است که عاقبت این درگیری‌ها بعد از نبرد عظیم آخر کتاب مشخص می­‌شود.

بیشتر بخوانید: استراتژی‌های جنگ در وستروس

اگر حمله‌­ی دنریس قبل از حمله­‌ی وایت‌واکرها به سرانجام برسد؛ می‌­توان  راجع به چگونگی روند اتفاقات در فصل هشت حدس‌هایی زد. سرسی و نایت کینگ همچنان نقش آدم‌بده‌های قدرتمند و توطئه‌­چین را بازی می‌کنند و این به آن معنی است که قبل از رسیدن به نایت کینگ، باید داستان سرسی به نحوی به اتمام برسد. در نهایت این ایده ها از نقطه‌نظر روایی منطقی به نظر می‌­رسند؛ زیرا که شکست دادن شرور ثانوی برای رسیدن به غول آخر یک کلیشه‌ی روایی پرکاربرد است.

در نهایت ولی این اطلاعات با آنچه که در فصل هفت نمایش داده شد (توافق جان و دنریس برای نجنگیدن با سرسی تا زمانی که ارتش مردگان شکست بخورد) اندکی در تضادند. با توجه به موقعیت جغرافیایی شخصیت‌ها اما می‌توان حدس زد که این دو درگیری بزرگ به جای اختتام یافتن، دائماً در حال تاثیرگذاری بر یکدیگر باشند و به طور همزمان پیش بروند.

این سیزده فصل احتمالاً استراتژی روایی من برای این سری داستان را برایت روشن‌تر کند. هر سه کتاب سیر روایی پاز‌ل‌مانندی دارند که از پرسپکتیو شخصیت‌های مختلفی روایت می­‌شود. این شخصیت‌ها ثابت نخواهند ماند؛ شخصیت‌های قدیمی می­‌میرند و شخصیت‌های جدیدی معرفی می­‌شوند. برخی از مرگ‌ها باعث همذات‌پنداری با شخصیت‌ها می‌­شود. قصد اصلی من این است که خوانندگان در هیچ لحظه‌­ای احساس امنیت راجع به کارکترها، حتی قهرمانان اصلی، نکنند. وقتی می‌دانی که احتمال مردن هر شخصی وجود دارد، تعلیق همیشه در بالاترین حالت ممکن قرار دارد.

باید گفت که مارتین در این مورد بیش از هر چیز دیگری موفق عمل کرده است؛ از لحظه‌ای که پین سر ند استارک را از گردنش جدا کرد، همه­‌ی خوانندگان و بینندگان این حماسه، حس امنیت نسبت به زنده ماندن کاراکترها را از دست داده‌اند؛ اما به خصوص از فصول ابتدایی به بعد، مرگ‌ها در روایت آن‌قدر اتفاقی و شوکه­‌کننده نبوده‌اند.

همانطور که مارتین در نامه‌ شرح داده است، سبک روایی کتاب‌ها از نظر اول شخص است؛ یعنی هر فصل راجع به شیوه­‌ی تفکر و زاویه‌دید یکی از کارکترهاست. در طی این پنج کتاب مارتین از زاویه‌­ی دید بیست و چهار کاراکتر، داستانش را روایت کرده است و تازه این رقم بدون احتساب کاراکترهای مقدمه و موخره است که اکثرشان در همین فصل‌ها کشته می­‌شوند. از این بیست و چهار کاراکتر تنها عده‌­ی کمی کشته شده‌اند و همین عده­‌ی محدود کشته‌شدگان نیز با دلایلی محکم به این سرنوشت دچار شده­‌اند چون پیشرفت پلات شدیداً به مرگشان واببسته شده بود. شاید جان در آخرین فصل کتاب پنجم (که از زبان خود کاراکتر روایت می‌­شود) کشته شده باشد؛ اما همانطور که در سریال دیده شد این مورد خاص به طور قطع دوباره به زندگی باز می‌­گردد.

بیشتر بخوانید: آیا وستروسی‌ها اتم را خواهند شکافت؟

بازی تاج و تخت - به نظر مارتین چه کسی بر تخت خواهد نشست؟

همچنین ند و کیتلین هم کشته شدند اما از آنجایی که این کارکترها والدین کارکترهای اصلی بودند، دوباره بازنگشتند. در نهایت نیز این مسئله امر خاصی نیست؛ نصف بیشتر فیلم های دیزنی با مردن یک یا هردوی والدین کاراکتر اصلی شروع می­‌شوند.  در کتاب اما کارکتر لیدی استون هارت (کیتلین) از مرگ بازگشته است و سریال همچنان قصدی برای زنده کردن کیتلین استارک ندارد. دو کاراکتر کوئنتین مارتل و آریس اوک­هارت نیز کشته شده­‌اند اما گویا این دو کاراکتر آنقدر مهم نبوده‌اند که در سریال حتی نشان داده شوند. به طور خاص، راب استارک که از کارکترهای اصلی بود، هرگز فصلی از دید اول‌شخص نداشت؛ همچنین کارکترهای دیگری مانند جافری و اوبرین که در کنار راب، ناراحت‌کننده‌ترین (در مورد جافری شاید شادکننده‌ترین!) مرگ‌های سریال را رقم زدند، هرگز زوایه‌ دید روایی اول‌شخص نداشتند.

از آخرین‌باری که سریال یک مرگ فجیع را به بیننده تحمیل کرده باشد، مدت زیادی می­‌گذرد؛ غافلگیری بزرگ  فصل هفتم،  نه تنها مرگ یکی از کاراکترها نبود، بلکه زنده ماندن بیشتر کاراکترها از سفر به آن سوی دیوار باعث تعجب شد. می­‌توان حدس زد با توجه به رویکرد قتل احساسات‌برانگیز کاراکترهای مارتین، در فصل هشت و با رستاخیز ارتش مردگان، مرگ‌های زیادی را شاهد باشیم.

بیشتر بخوانید: ده قالب منحصربه‌فرد اپیزود که سریال‌ها برای تغییر حال و هوا اجرا می‌کنند

پنج کارکتر از تمامی اتفاقات سه کتاب جان سالم به در می­‌برند؛ این کاراکترها با جان کندن و دست‌و‌پا زدن در نهایت موفق می‌شوند، از کودک به بزرگسالی برسند و به بالغ شوند و در این مسیر حتی دنیا را هم عوض کنند. به بیانی دیگر این سه‌گانه حماسه‌ای نسل‌محور است که با تعریف زندگی این پنج کاراکتر که شامل دو زن و سه مرد می‌­شود، رو به جلو می‌­رود. این پنج کارکتر تیریون لنیستر، دنریس تارگرین و سه فرزند وینترفل یعنی آریا، برن و جان اسنوی حرامزاده هستند که شخصیت تمامی آن­ها در فصولی که به تو تحویل داده‌ام، به وضوح پرداخته شده و قابل فهم هست.

این پاراگراف شاید مهم‌ترین بخش در کل نامه باشد؛ این‌طور که به نظر می‌­آید حرف‌های مارتین دلالت بر زنده ماندن کاراکترهای نام برده تا پایان داستان دارد. آیا به غیر از پنج کارکتر اصلی نام برده شده بیشتر شخصیت‌ها به مرگ دچار می­‌شوند؟ البته نباید فراموش کرد که نقشه‌های مارتین در چندسال اخیر دست‌خوش تغییرات زیادی شده است ولی همچنان این نوشته‌ها مدارک محکمی بر این حقیقت است که کاراکترهایی مانند سانسا، جیمی، سرسی و بقیه به احتمال زیاد از پایان این داستان جان سالم به در نمی­‌برند.

بیشتر بخوانید: هفت پیش‌بینی دیوانه‌وار طرفداران بازی تاج و تخت

این داستان قرار است محشر باشد. در تمام زمینه‌های مقیاس داستانی و نبردها و حتی طول داستان. توی ذهنم هر سه تا کتاب را بسیار قطور تصور می­‌کنم. هر کدام از این کتاب‌ها احتمالاً بین هفتصد تا هشتصد صفحه باشند. پس این سیزده فصلی که برایت فرستادم فقط شروع داستان است.

تقریباً برایم مشخص هست که داستان در کتاب اول چطور پیش می­‌رود. متأسفانه اوضاع برای استارک‌های بیچاره هر دفعه خراب‌تر از قبل خواهد شد. لرد ند استارک و همسر بیچاره­‌اش به دست دشمنانشان نابود می‌­شوند. ند متوجه اتفاق ناخوشایندی می‌شود که برای دوستش جان آرین افتاده است. (نامفهوم) به خاطر چیزهایی که می­‌داند سریعاً دست به کار می‌­شود و برای (نامفهوم) اتفاق ناراحت‌کننده‌ای می‌­افتد و در نهایت سریر آهنین به (نامفهوم) در طی اتفاقاتی (نامفهوم) می‌رسد. جافری شفقتی از خود نشان نمی‌­دهد و ند به خیانت محکوم می­‌شود ولی قبل از بازداشت شدن به همسر و دخترش آریا کمک می­‌کند تا به وینترفل بازگردند. هرکدام از این خانواده‌ها، اعضایی از خود را در میان این قائله پیدا می‌­کنند. سانسا با جافری ازدواج می‌­کند و برایش پسری به دنیا می­‌آورد که وارث سریر خواهد شد و زمانی که درگیری به او نزدیک شود شوهر و پسرش را به خواهر و برادران و والدینش ترجیح می­‌دهد. تیریون اما در این میان، روز‌به‌روز بیشتر به سانسا و آریا نزدیک می‌­شود و هر روز بیش از پیش از خانواده‌­ی خود منزجر می‌­شود.

از این بخش می­‌توان فهمید که سانسا در ابتدا قرار بر خیانت به خاندان استارک داشته است. سیر روایی این کارکتر البته مسیر متفاوتی را در پیش گرفت اما آیا این ایده‌­ی اولیه مارتین مهر تأییدی است بر اینکه سانسا با بقیه استارک‌ها تفاوت دارد؟ و آیا این به معنی کشته شدن سانسا در پایان داستان است؟ و یا با توجه به تغییرات همه‌ی جوانب داستان از سال 1993 تا الان، آیا سانسا نیز به پنج کارکتر اصلی اضافه شده است و قرار است زنده بماند؟

بیشتر بخوانید: چرا استارک ها همیشه کشته می‌شوند

برن جوان بعد از رویایی عجیب از کما بیرون خواهد آمد و متوجه خواهد شد که هرگز نمی‌­تواند راه برود. برن به منظور برگرداندن توانایی راه رفتنش به جادو روی می­‌آورد ولی در نهایت به جادو علاقه­‌مند شده و به خاطر ذات جادو مطالعاتش را ادامه می‌­دهد. هنگامی که پدر او ند استارک اعدام می­‌شود برن جوان سایه­‌ی نابودی را بالای سر همه­‌ی خانواده می‌­بیند اما هر حرفی که به راب می‌­زند نمی‌­تواند او را از برافراشتن پرچم شورش علیه جافری بازدارد. تمام شمال در آتش جنگ خواهد سوخت. راب چند پیروزی مهم به دست می­‌آورد و جافری باراتیون را در جنگ مغلوب می‌­سازد اما در نهایت توانایی مقابله با نیروهای جیمی و تیریون لنیستر و هم‌پیمانانشان را ندارد. راب در نبرد کشته می‌­شود و تیریون لنیستر وینترفل را محاصره می‌­کند و سپس آتش می­‌زند.

جان اسنوی حرامزاده همچنان در شمالی‌ترین نقطه می‌­ماند. او به رنجری شجاع و لایق تبدیل می‌­شود و در نهایت جای عمویش را به عنوان فرمانده نگهبانان شب می‌­گیرد. زمانی که وینترفل در آتش می‌­سوزد کیتلین استارک مجبور به ترک وینترفل به همراه برن و آریا و فرار به سمت شمال می‌­شود. به دلیل زخمی شدن توسط سربازان لنیستر، کیتلین و بقیه مجبور به پناه بردن به دیوار می‌­شوند. اما به دلیل اینکه تمامی مردان دیوار زمانی که ردای سیاه را بر تن می‌­کنند باید خانواده‌ی خود را فراموش کنند، بنجن و جان از کمک به سه استارک فراری معذورند؛ تصمیمی که جان را به شدت ناراحت می­‌کند. این تصمیم منجر به شکل‌گیری خصومتی بین برن و جان می­شود. آریا اما آنچنان در این مورد ناراحت نمی‌­شود تا جایی که با وحشت متوجه می­‌شود عاشق جان شده است؛ جانی که نه تنها برادر ناتنی اوست، بلکه یکی از نگه‌بانان شب است که سوگند تنها بودن خورده­‌اند. این عشق  تا پایان کتاب سوم موجب عذاب جان و آریا می‌شود تا زمانی که در پایان کتاب سوم والدین حقیقی جان مشخص می‌­شوند.

مقادیر زیادی از داستان فوق در نهایت عوض شد اما ساختار کلی داستان همچنان همان است. به غیر از قسمت طرح فرعی عجیب و غریب جان و آریا. در نهایت گویا  عشق آریا و جان، در سریال با عشق جان و دنریس جایگزین شده است.
اما بعد از مشخص شدن والدین واقعی جان چه اتفاقی می‌­افتد؟ نامه در این باره چیز خاصی نمی­‌گوید اما مارتین از ابتدا نقش مهم هویت واقعی جان را در داستانش جای داده است. مهم‌ترین مسئله‌ی فعلی فصل هشت این است که دنریس، جان و کل وستروس، بعد از فهمیدن هویت واقعی جان چه واکنشی نشان خواهد داد. این فاش شدن هویت در نهایت می­‌تواند منجر به تغییرات بزرگ سیاسی‌اجتماعی در کشور بشود و  ذات رابطه­‌ی جان و دنریس (عمه و برادرزاده) را هم تغییر بدهد.

بیشتر بخوانید: بیست حاشیه‌ی جذاب درباره‌ی بازی تاج و تخت

کیتلین که توسط نایت‌واچ رها شده است، تنها راه نجات خود و فرزندانش را در آن سوی دیوار می­‌بیند. در همین هنگام کیتلین و فرزندانش توسط منس ریدر، پادشاه آن سوی دیوار، دستگیر می‌­شوند و برای اولی‌ بار با مردگان متحرک از نزدیک برخورد می‌کنند. جادوی برن، شمشیر آریا(سوزن) و شجاعت دایرولف‌ها به آن­ها کمک می­‌کند تا زنده بمانند اما کیتلین در این برخورد توسط واکرها کشته می­‌شود.

آخرین باری که یک دایرولف در میدان مبارزه روبروی  واکرها قرار گرفت، همان صحنه­‌ی کشته شدن سامر در غار کلاغ سه‌چشم بود. این تکه از نامه شاید برای آن دسته از هواداران که نگران سلامتی گوست در فصل هشت بودند، حاوی اخبار خوبی باشد. از آنجایی که دایرولف‌ها به عنوان نیرویی کشنده علیه وایت واکر‌ها شناخته می­‌شوند، شاید گوست کشته نشده باشد و جایی در فصل هشت بتواند عمل قهرمانانه‌ی دیگری به اعمال قبلی‌­اش اضافه کند.

در آن طرف دریای باریک، دنریس متوجه می­‌شود که شوهرش کال دروگو علاقه­‌ی اندکی برای حمله به هفت قلمرو دارد. زمانی که صبر ویسریس بلاخره تمام می­‌شود و با کال دروگو با پرخاشگری صحبت می­‌کند، کال دروگو عصبانی شده و با دست خالی ویسریس را به قتل م‌ی­رساند.بعد از این اتفاق دنریس آخرین بازماند‌ه‌ی خاندان می‌شود. دنریس در لحظه خودش را کنترل می‌کند ولی در زمان مناسب شوهرش را به قتل می­‌رساند و انتقام برادرش را می­‌گیرد و در نهایت با مشاوری قابل اطمینان به فضای وسیع آن طرف دوتراک می­‌گریزد. در همین لحظات دنریس که توسط خون‌سواران دوتراکی تعقیب می­‌شود (نامعلوم) برای زندگی‌اش به دخمه‌ای پناه می‌­برد (چیزی راجع به تخم اژدها در این قسمت تعریف شده است) و اژدهایی جوان به دنریس (نامعلوم) می­‌دهد و مطابق اراده‌ی او (نامعلوم) رفتار می­‌کند. در نهایت دنریس نقشه­‌ی حمله به هفت قلمرو را در همین لحظه می­‌کشد.
تیریون لنیستر به مسافرت در کشور و نقشه کشیدن علیه خانواده‌­اش ادامه می­‌دهد و در نهایت خواهرزاده‌­اش (که تیریون از خشونت او منزجر شده است) را به قتل می‌رساند. بنابراین جیمی همه‌ی وارثان تاج و تخت را می‌کشد و  تیریون را به خاطر اعمالش گناه‌کار اعلام می‌کند و تکیه بر سریر آهنین می­‌زند. تیریون که تبعید شده است، جبهه‌اش را عوض می­‌کند و با استارک‌های زنده­ علیه جیمی همکاری می‌­کند و در این میان به شدت عاشق آریا می‌­شود. این عشق اما یک طرفه­ است و در نهایت منجر به رقابتی مرگ­بار بین تیریون و جان اسنو می‌­شود.

اگر دوباره مانند قبل دنریس را جایگزین آریا کنید شاید از وقایع فصل هشت اندکی باخبر بشویم:
تیریون که تبعید شده است، جبهه‌اش را عوض می­‌کند و با استارک‌های زنده­ علیه جیمی همکاری می‌­کند و در این میان به شدت عاشق دنریس می‌­شود. این عشق اما یک طرفه­ است و در نهایت منجر به رقابتی مرگ­بار بین تیریون و جان اسنو می‌شود.
تیریون در سریال مدت‌هاست که جبهه اش را عوض کرده است. همچنین مدت‌ها از همکاری او با استارک ها جهت سرنگون کردن سرسی می­‌گذرد. ممکن است تیریون سریال نیز مدت ها باشد که اسیر عشقی یک طرفه با دنریس شده باشد.
تیریون نیز از زمان کتاب اول جان اسنو را می‌­شناسد و به او اعتماد دارد. در فصل هفت وقتی ملیساندرا به دنریس می‌­گوید که جان اسنو را به دراگون استون احضار کند؛ تیریون خطاب به دنریس می­‌گوید من از جان اسنو خوشم می‌­آید و به او اعتماد دارم و این را به این خاطر می‌گویم که در شناخت افراد مهارت دارم.
در قسمت پایانی فصل هفت، جان به اتاق دنریس می‌­رود و تیریون با نگرانی و شاید حسودی به او نگاه می‌­کند؛ شاید این لحظه شروع همان رقابت مرگبار بین جان اسنو تیریون لنیستر باشد. در تریل های فصل هشت تیریون در وینترفل دیده نمی‌شود؛ این در حالی­ست که تمامی نیروهای دنریس در سمت شمال کشور جمع شده‌­اند. شاید زمان آن رسیده باشد که در پایان داستان، بینندگان خودشان را برای تبدیل شدن تیریون به یک شخصیت منفی  آماده کنند.

مورد دیگر آن است که به نظر می‌­آید آرکِ داستانیِ جیمی، به خواهر و معشوقه‌اش سرسی داده شده است که برای رسیدن به سریر آهنین تمامی رقبایش را یا به قتل رساند و یا باعث قتلشان شد (مانند خودکشی تامن) . نامه­‌ی مارتین اما هیچ سرنخی از سرنوشت جیمی در فصل ۸ را به دنبال ندارد.

بیشتر بخوانید: کتاب شوالیه‌ی هفت پادشاهی A Knight of Seven Kingdoms

( پاراگراف سانسور شده)
این‌ها اتفاقات کتاب دوم است.

مارتین در نامه به دستیارش هم همچنان رازهای خود را نگه داشته و در کل نامه فقط این پاراگراف است که به طور محرمانه سانسور شده است.
وقتی که سازندگان سریال دیوید بنیوف و دی.بی دیویس سال‌ها پیش با مارتین ملاقات کردند، مارتین سه لحظه‌­ی اساسی پایان داستان را برای آن‌ها فاش کرده بود؛ اولی این بود که استنیس دختر خود، شیرین، را می‌­سوزاند. لحظه­‌ی دوم تاریخ و داستان پشت اسم هودور بود و در نهایت لحظه‌­ی سوم به گفته‌­ی بنیوف دقیقاً آخرین لحظه­‌ی مهم داستان است.

امیدوارم بتوانی ناشرانی را پیدا کنی که به اندازه‌­ی من راجع به این داستان هیجان‌زده باشند. من مایلم که این نامه را با هرکسی که راجع به روند پیش رفتن این داستان کنجکاو است در میان بگذارم.
با بهترین آرزوها،

جورج آر.آر مارتین

در نهایت پایان این داستان حماسی در فرمت تلویزیونی (و نه کتاب ها) مقرر شده است و بیش از ۳۰ میلیون نفر از دنبال‌کنندگان داستان منتظرند تا ببیند که ایده‌­ای که مارتین در سال 1993 در این نامه به آن پرداخته بود، چگونه تمام می‌­شود.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: کسری اشرفی
مشاهده نظرات
  1. Nameless One

    هرگز زاده نشدگان که آدر ها هستند.
    و این که سریال بعد از اینکه راه خودش رو از داستان جدا کرد رو به قهرمان پروری آورده و هر اتفاقی قراره بیوفته جان اسنو و دنریس تارگرین در مرکزش قرار خواهند داشت، به نظر قراره با قربانی شدن برن و یکی از اژدهایان باقیمانده (یا هر دو) و با شجاعت(!!!) شخصیت های اخیر الذکر وایت واکر ها شکست بخورن و به خوبی و خوشی!تموم شه

    1. Nameless One

      نویسندگان سریال با موفقیت تمام من رو شگفت‌زده کردن! حتی ضعیف‌تر از چیزی که فکرش رو میکردم

  2. دانلود گیم اف ترونز

    عالی نوشتین ایول

  3. دذد ددذ ذ

    در درد

  4. shrvin

    “در نهایت این ایده ها از نقطه‌نظر روایی منطقی به نظر می‌­رسند؛ زیرا که شکست دادن شرور ثانوی برای رسیدن به غول آخر یک کلیشه‌ی روایی پرکاربرد است”
    ( صدای ساییده شدن دندان ها و ریسه شدید )

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • مجله سفید ۳: پری‌زدگی

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن