در انتظار مرگ کشآمده، دث استرندیگ
در انتظار بازیای که حالا به آمدنش مطمئنتر شدهایم. ولی تا همینجایش هم اسطورهای بصری بود که ارزش دارد ازش حرف زد.
پیش از E3-2018، دث استرندینگ کوجیما بیشتر یک جور ویرچوال-لجندِ گیمری و سعی اکسپریمنتال به نظر میآمد. تلاش بینظیری برای نیل به یک جور پروداکشن فیوچریستیک آنکنی: آرتیستیک ویدئوگیمی که زیبا، نَرِیتیو(Narrative)، ویرد، متفاوت و خلاصه فولهاوس کوجیمایی باشد هر چند نهچندان پرکتیکال و به-ثمر-رسنده. خود من دستکم معتقد بودم کل پروسهی پروداکشن به آلبوم باشکوهی از تریلرهای هنرمندانه، فیلمهای کوتاه کانسپچوال و چانک بزرگی از وعدهی مارکتینگی سونی تبدیل خواهد شد. بلایی که سر سایلنتهیل آمد. فکر میکردم کوجیما که آدم کورپوریشن نیست و همانطور که بقیهی کورپوریشنها حاضر نشدند ریسورس لازم برای عملی کردن ایدههایش را به کوجیما بدهند، سرآخر سونی هم بیخیال معامله خواهد شد و عطایش را به لقایش خواهد بخشید چرا که کوجیما جریانساز بزرگ ویدئوگیم است که متاسفانه(برای کمپانیها) آنقدر در همراه شدن با ضرباهنگ کورپوریشنها برای تولید و تولید و تولید مداوم خوب نیست. ( متالگیر ۱۵ که در گواتمالا اتفاق میافتد را نساخته < یوبیسافت)
پنج دقیقهی اول دموی E3 دث استرندینگ اما روشن کرد که حتی اگر نشود به راه رفتن و بالا کشیدن از در و دیوار با جایگشتهای متفاوتی از بستهها، گیمپلی گفت اما واکثرو و محیطی برای بازی طراحی شده و بالاخره خدا خواست و دث استرندینگ را در حال بازی شدن دیدیم. پنج دقیقهی اول دمو، به همین دلیل از قضا به نظرم بورینگ آمد. بله محیطش خیلی خوشگل بود، پرفورمنس انجین گرافیکیش مو به تن آدم سیخ میکرد اما توی نمایش گیمپلی کمفروشی میکرد. اینطور فکر میکردم و تقریبا ناامید شده بودم تا زمانی که پارت پایانی دمو را دیدم. آن واکثروی مشخصی که نرمن را با دیوایس مانستر دیتکشن و پاد حامل جنین از صحرای ابسورد عجیبی زیر باران رد میکند. تماشای همان سی ثانیه کافی بود تا ایدهی کوجیما از این که دث استرندینگ قرار است گیمپلی متفاوتی داشته باشد، گیمپلیای با رویکرد مشخص نیزه و طناب به کانسپت ادونچر، توی سرم زنگ بزند: ابسوردیتیهی محیط بازی، آرتاستایل پستنچرالیستی عجیبش و رویکرد ادونچر به مثابه پکیجدلیوری در کنار یکدیگر، بدن ایدهی زندهای را میسازند که اوکالت، فیوچریزم، آخرالزمان، مانستراسیتی، دپرشن، مالیخولیا، سوروایوال و رستگاری را کاوش میکند.
به نظرم رسید نرمن ریداس با دیوایس نوری مانستردیتکشن و آرمور برندد خوشگلش به مثابه ذرهایست مبتلا به بار الکتریکی همهی ایدههای [اوکالت، فیوچریزم، آخرالزمان، مانستراسیتی، دپرشن، مالیخولیا، سوروایوال و رستگاری] که از ماشین ابزورد کوجیما رد میشود تا نهایتا بشود از جمعآوری دیتای واکنش بارها، تجربه یا تجربیات مشخصی را اکسپلور کرد. شبیه به یک جور رمان وارلیتزری[1]؛ با صحراهای گلآلود و ساواناهایی که زیر آسمان ظهر بسیار غریبه به نظر میرسند. جهان بایری که با هیولاهای اسکیزوفرنیک انباشت شده. خدایگان شکارچی بیگانه. جنگ به مثابه پس از پایان دنیا. به نظرم دث استرندینگ تجربهی متفاوت و بیشتر-کانسپچوالِ گیمری خواهد بود. فاکین بیوتیفول.
[1] Rudy Wurlitzer – Novelist