فیلم: از غروب تا طلوع From Dusk Till Dawn
در دههی 80 میلادی، جریان داستانگویی در سینما با یک انقلاب بزرگ مواجه شد. روندی که در دههی 60 میلادی با عنوان «سینمای مدرن» شروع به کار کرده بود و به داستانگویان اجازه داده بود که بسیاری از چهارچوبهای داستانی را بشکنند، اکنون خود تبدیل به یک الگوی تکرارپذیر شده و بنابراین نیازمند یک ساختارشکنی دیگر بود. این ساختارشکنی خود را در قالبی به نام «سینمای پستمدرن» به مخاطبان سینمایی عرضه کرد. سینمایی که به جای پس زدن سینمای کلاسیک و رابطهی بین مخاطب و فیلم، تصمیم گرفت از آنها استفاده کند و با ترکیب این عناصر با سینمای مدرن به یک مرحله جدید برسد. سینمای پستمدرن متوجه شد که رابطهی یک مخاطب سینمایی با یک ژانر چقدر اهمیت دارد، و تا چه حد میتوان از این رابطه استفاده کرد و شرایط جذابی خلق کرد که مخاطبانی که با این ژانر آشنایی دارند را خوشحال کند و مخاطبانی که علاقهای به این ژانر ندارند را ترغیب کند تا به ژانر روی بیاورند. خیلی زود فیلمسازانی که خودشان بزرگترین طرفداران سینمایی بودند شروع به استفاده از سینمای پستمدرن برای خلق داستانها و فضاهای خارقالعاده کردند. تیم برتون، تری گیلیام، دیوید کروننبرگ، برادران کوئن و جیم جارموش از بدو تولد سینمای پستمدرن در آن حضور داشتند و به مخاطبانی که شاید با بخشهای عجیبتر تاریخ سینما آشنا نبودند تصویرهای خارقالعادهای را نمایش میدادند.
اما شاید برجستهترین اسمی که در سینمای پستمدرن جای خودش را باز کرد کوئنتین تارانتینو بود. مهارت تارانتینو در استفاده از تاریخ سینما برای خلق فضاهای جذاب و داستانهای عامهپسند که از عناصر سینمای کلاسیک و سینمای مدرن به بهترین نحو استفاده میکردند خیلی زود نام او را بعنوان یکی از ستونهای سینمای پستمدرن نمایان کرد و به خلق یکی از مهمترین لحظههای تاریخ سینمایی رسید. مقبولیت «پالپ فیکشن» در عامه مردم و منتقدین سینما نمایانگر قدرت سینمای پستمدرن بود که تارانتینو به خوبی آن را نمایش داده بود. بنابراین در اواسط دههی 90 میلادی، سینمای پستمدرن از یک جریان کوچک که در کنار جریان اصلی در حال حرکت بود تبدیل به یک غول عظیم شد. بسیاری از ژانرها شروع به تغییر کردند و کارگردانان بیشتری جرئت پیدا کردند که پا به عرصهی سینمای پستمدرن بگذارند، و استودیوهای بیشتری اطمینان پیدا کردند که به این کارگردانان اعتماد کنند. در نتیجه فیلمهای بیشتری که به ژانرهای خود ادای احترام میکردند و در این حین کارگردانان پشت آنها تلاش میکردند که به فیلمهای موردعلاقهشان در این ژانر ارجاع بدهند تولید شدند. در سال 1996 میلادی، تارانتینو (که در آن دوره در اوج محبوبیت و شهرت خود به سر میبرد) فیلمنامهای نوشت که به دست یک کارگردان پستمدرن دیگر، رابرت رودریگز، تبدیل به یک تجربهی بیادماندنی در سینمای پستمدرن شد: از غروب تا طلوع.
از غروب تا طلوع یک ادای احترام طولانی به تمام فیلمهای وحشت دههی 50 تا 70 میلادی بود. فیلمهایی که روی جلوههای ویژه تمرکز داشتند و هدفشان خلق هیولاهای کابوسوار بود. داستان فیلم، دو برادر را دنبال میکرد: ریچارد گکو (با بازی خود تارانتینو) و ست گکو (با بازی جرج کلونی)، که از آمریکا به سمت مکزیک در حال فرار بودند. در این راه دو برادر یک خانواده را گروگان میگیرند و به یک بار میروند که قرار است تا طلوع آفتاب در آنجا سر کنند. داستان فیلم، در مقایسه با دیگر کارهایی که تارانتینو نوشته است یا حتی دیگر فیلمهای پستمدرن همعصر خودش، بیش از حد ساده است. اتفاقات به درستی توضیح داده میشوند و در هیچجای فیلم بازی با زمان یا تکنیک خارقالعاده داستانگویی انجام نشده است. اما با اینحال شخصیتهای داستان و دیالوگهایی که بین آنها رد و بدل میشود میتواند نمایانگر قدرت فیلمنامهنویسی تارانتینو باشد. دیالوگهای سریع، مختص به ژانر و شخصیت، به مخاطب اجازه نمیدهند که در اولین نگاه متوجه سادگی ذاتی داستانی که در حال رخ دادن است بشود و او را در طول فیلم سرگرم نگه میدارند. با اینحال، دیالوگها و شخصیتها تنها دلیل جذابیت فیلم نیستند.
یک فیلم پستمدرن، عاری از هرگونه تظاهر یا تلاش برای عمیق نشان دادن خود، یک نامهی عاشقانه از طرف فیلمساز به تمام آنچیزی است که باعث خلق استایل و سلیقه او در فیلمسازی شده است. بسیاری از فیلمهای خوب سینمای پستمدرن یک راه مشخص برای برگشت به درون هزارتوی تاریخ سینما دارند. «اسلیپیهالو» تلاش برتون برای خلق یک فیلم همر است، «مخمل آبی» را میتوان نامهای از دیوید لینچ برای تمام سینمای نوآر خواند، یا «اگزیستنز» دیوید کروننبرگ به طور مستقیم نوادهی تمامی تریلرهای هویت دههی 40 و 50 میلادی است. در اینجاست که از غروب تا طلوع به طور کامل میدرخشد. لحظه به لحظهی فیلم را میتوان به یک جریان وحشت متصل کرد، و اگر مخاطب با فیلمهایی که به طور مستقیم به آنان ارجاع میشود آشنا باشد میتواند از یک دریچهی دیگر نیز از فضای فیلم لذت ببرد. از غروب تا طلوع، از ابتدا تا انتها، یک فیلم وحشت است. البته لازم به ذکر است که با وجود اینکه این فیلم یک فیلم وحشت است، شاید به طور دقیق نتوان آن را یک فیلم «ترسناک» خواند. ترسی در فیلم، چه در قالب ترس رخنهگر همر یا در قالب ترس لحظهای سینمای کنونی وحشت، وجود ندارد. فیلم قصد ندارد مخاطب خود را بترساند. قصد فیلم، خلق یک فضای وحشت است که درون آن اتفاقات برای شخصیتهای درون فیلم غیرقابل باور هستند اما برای مخاطبی که با چیزی به نام «سینما» آشنایی دارد کاملاً قابل درک و حتی شاید مضحک باشند.
با اینحال، فیلم هیچگاه خسته کننده نیست. رودریگز به بهترین نحو توانسته است که قدرت جلوههای ویژه میدانی حاضر در فیلمهای وحشت دههی 60 و 70 میلادی را با نورپردازی و پالت رنگی حاضر در فیلمهای درجه دو دههی 50 و 60 میلادی ترکیب کند، و یک فیلم را نمایش بدهد که در اوج قدرت تکنیکی باز حس و حال یک فیلم درجه دو را بتواند به مخاطب القا کند. این نکته در کنار قدرت نویسندگی تارانتینو این اطمینان را میدهد که حتی اگر مخاطب الزاماً از طرفداران سینمای وحشت درجه دو نباشد، باز بتواند از فیلم بعنوان یک اثر مستقل لذت ببرد. این شاید بزرگترین برگ برندهی از غروب تا طلوع باشد. فیلم تلاش دارد این فضای به ظاهر مختص یک گروه خاص را طوری نمایش بدهد که مخاطب عام نیز متوجه جذابیت آن، حداقل برای فیلمساز، بشود. از این نظر است که از غروب تا طلوع میتواند یک درگاه خوب برای ورود به دنیای عجیب و گاهی مضحک سینمای وحشت باشد. سینمایی که شاید از دورهای که قدرت القای ترس داشت گذر کرده باشد، اما همچنان منبع خوبی برای الهام گرفتن و خلق فضاهای جذاب است.
در انتها میتوان گفت که از غروب تا طلوع، یک مثال خوب برای آنچیزی است که سینمای پستمدرن به سینما هدیه داد. فیلمسازانی که هدفشان مکالمه با مخاطب بوده و هست. فیلمسازانی که مانند یک کودک علاقه دارند که درباره هر آنچه که به آنها قدرت تخیل داده صحبت کنند، و اینکار را به روشی انجام میدهند که مخاطب شکاک را نیز با خود همراه میکنند. برای اشخاصی که دوست دارند یک فیلم وحشت ببینند که الزاماً ترسناک نیست، اما تمامی عناصر وحشت را به مخاطب خود نمایش میدهد (و در عینحال بسیار سرگرم کننده است)؛ از غروب تا طلوع میتواند یک انتخاب بیادماندنی باشد، علیالخصوص اگر بدون خواندن خلاصهی داستان کامل آن یا دیدن تصاویری از فیلم به تماشای آن بنشینند.
-
لذت بردم! دربارهٔ این نمدونستم، باعث شد ببینم و یه دید خوبی بهش داشته باشم. خسته نباشین 🌺