نویسنده‌ی خاطرات شاه‌کش، عاشق اقیانوس انتهای جاده‌ گیمن است

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

یادداشت زیر را پاتریک راثفوس نویسنده به نام سری «شاه‌کش» در ستایش نویسنده محبوبش نیل گیمن و کتاب او اقیانوس انتهای جاده نوشته است.

نویسنده‌ها هم – مثل هنرمندان دیگر – گاهی مفتون و مجذوب یکدیگر می‌شوند. خود نیل گیمن مثلاً از اورسلا لگویین، مایکل مورکاک، آلن مور، مارگرت آتوود، داگلاس آدامز و تری پرچت به عنوان نویسندگانی یاد می‌کند که زندگی‌اش و نحوه‌ی تفکرش را تغییر دادند و برای خودش باورناپذیر بود که بعدها با بعضی از آن‌ها آشنا و حتی رفیق شود. پاتریک راثفوس، نویسنده سری کتاب‌های فانتزی پرفروش «خاطرات شاه‌کش» گویا این شیفتگی هنری را نسبت به نیل گیمن داشته است و دارد. آنطور که در بخشی از یک ویدیوی پرسش و پاسخ یوتیوبی تعریف می‌کند، نیل گیمن تا مدت مدیدی کراش هنری و ادبی – و البته به اقرار خودش بعدها حتی فیزیکی – او بوده است و وقتی بالاخره با او آشنا شد و مجبور بود با او مراوده‌ی حرفه‌ای داشته باشد، برایش سخت بود که حتی با او صحبت کند. راثفوس در این یادداشت کوتاه که در گودریدز شخصی‌اش منتشرش کرد، از عشق و علاقه‌اش نسبت به رمان اقیانوس انتهای جاده گیمن صحبت می‌کند:

اقیانوس انتهای جاده

حالا که نشسته‌ام تا نقدی بر این کتاب بنویسم، واقعاً نمی‌دانم از کجا باید شروع کنم.

می­خواستم از پاراگرافی یا قطعه‌ای که خودم مخصوصاً عاشقش باشم شروع کنم، ولی این کار فایده­‌ای ندارد. به محض این­که بنا را بر نقل قول کردن بگذارم، دیگر کجا باید تصمیم بگیرم که نقل قول را ببندم؟

پس بگذارید این را بگویم. من واقعاً اقیانوس انتهای جاده را دوست دارم. کتابی است که مشتاقم دوباره بخوانمش. کتابی است که چندین جلد آن را خواهم خرید تا به خانواده‌­ام هدیه کنم. به نسخه­‌ی صوتی‌­اش گوش خواهم کرد و به خاطر نداشتن مهارت داستان­گویی در این سطح غصه خواهم خورد و با صحبت کردن راجع به آن سر غریبه‌­ها را می‌خورم.

خلاصه بگویم، یکی از رمان­‌های نیل گیمن است.

در داستانش حقیقت، زیبایی، ذوق و مالیخولیای غم­‌انگیز و شیرینی وجود دارد که مثل رعدی در دوردست، در سینه­‌ام می­‌جنبد.

متوجه هستم چیزی که این­جا می‌نویسم، از هیچ نظر نقد واقعی نیست. مدحیه است. ستایش­نامه است. معادل متنیِ لبخند بزرگِ خوشحال احمقانه­‌ای است که بر صورتم دارم.

و راستش را بخواهید هیچ مشکلی با این موضوع ندارم. بگذارید حرفه‌­ای­‌ها نقدهایشان را بنویسند. بگذارید همه‌­ی این حرفه‌­ای بازی­‌ها به آن­‌ها برسد. بگذارید تلاش کنند این کتاب را به کاغذ سنجاق کنند؛ بدون این‌که حالی‌شان باشد تماشای پروانه‌­ی سنجاق شده هیچ لذتی ندارد. که یک پروانه‌­ی سنجاق شده اصلاً و ابداً یک پروانه نیست.

من هیچ ادعایی در بی­‌طرف بودن نسبت به کار گیمن ندارم. سندمن (Sandman) دیدگاه من را نسبت به داستان‌­ها تغییر داد. ناکجا (neverwhere) برای من یک طلسم بود. گرد ستاره(Stardust)  یک زنگ طلاست که در قلبم آویخته شده است. و خدایان آمریکایی (American Gods) به من آموخت که آن ژانر یا فرم از کتابی که همیشه دلم می‌خواهد بنویسمش اسمی هم دارد. که بهش می‌گویند پیکارسک(رندنامه).

پس اگر دنبال بی­طرفی هستید، این نقد به درد شما نمی­‌خورد. جای دیگری دنبالش بگردید.

من؟ من بدون این­که نیازی به کالبدشکافی باشد از اقیانوس انتهای جاده لذت می‌­برم. کتابی بود که خوشحالم کرد. باعث شد کمتر احساس تنهایی کنم. باعث شد نیل گیمن را حتی کمی بیش از پیش دوست داشته باشم و این چیزی­ست که فکر نمی­‌کردم هرگز ممکن باشد.

آیا امیدوارم یک روز کتابی مثل این بنویسم؟ خیر. هرگز از پسش برنمی‌­آیم. او در این کتاب کاری عجیب و غریب و دوست داشتنی انجام داده است. نمی­‌توانم امیدوار باشم مثلش را تکرار کنم.

در عوض، این چیزی است که به آن امیدوارم.

در آینده، وقتی جاس ویدن و من رفیق شفیق شدیم و در خانه‌­ی درختی‌ام با هم وقت می‌­گذرانیم، امیدوارم نیل گیمن هم سری به ما بزند. چون آن وقت هر سه‌مان با هم مهاجران کاتان [1](Settler of Catan) بازی می­‌کنیم. و من برنده خواهم شد، چون بازی­‌ام در مهاجران کاتان حرف ندارد. ولی البته رفتارم رئوفانه خواهد بود و عذرخواهی خواهم کرد که دو بار پشت سر هم راهزنان را سر گندم­‌های گیمن خراب کردم.

بعد شیرینی کبابی (S’more) درست می­‌کنیم و من مارشملو را چنان ماهرانه و عالی کباب می­‌کنم که باعث حیرتشان شود و بفهمند من چقدر آدم باحالی هستم. بعد هم درباره‌­ی بتل‌استار گلکتیکا (Battlestar Galactica) حرف می‌زنیم و این­که کدام دکتر (از سریال دکتر هو) دکتر مورد علاقه­‌مان است و تا نیمه‌­های شب برای هم داستان‌های ارواح تعریف می­‌کنیم.

خدایا، واقعاً خسته‌ام. بهتر است بگیرم بخوابم. اصلاً متوجه نیستم دارم چه می‌گویم.

امیدوارم فردا صبح از نوشتن این سطور پشیمان نشده باشم.


[1] یک بازی بردگیم بسیار معروف.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: فرنوش فدایی
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن