تاریخچه‌ی مختصر جادو در قرون وسطی

6
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

اینکه اصلاً و اساساً جادو چیست و چرا چنین پنداری ابتدائاً میان مردم ایجاد شده البته موضوعی است که خود جای بحث و جدل بسیار دارد. اما به تلخیص باید گفت که جادو و جادوگری در عصر مدرن عموماً به دو شیوه و سیاق کلی بررسی می‌گردد. شیوه‌ی اول، روش فرهنگ‌شناختی است که جادو را به مثابه‌ی نتیجه‌ای از جهل انسانی و دانش بدوی فرهنگ‌های عامه‌ی پیشامدرن بررسی می‌کند. بر اساس این طرز تفکر، جادو هرگز چیزی نبوده جز تلاش بیهوده‌ی انسان‌های بدوی‌تر و ناآگاه‌تر برای توضیح پدیده‌ها و وقایع اطرافشان و در واقع اختراعی مصنوع بشریت بوده که جای خالی بی‌اطلاعی از علوم تجربی را به شمایل مکانیزمی خیالی و ساختگی پر کرده. شیوه‌ی دوم بررسی جادو اما روش روان‌شناختی است؛ به این معنا که جادو ابزاری ناخودآگاه بوده برای کنترل احساسات شدیدی از قبیل ترس و عشق و احترام و غم و غیره. به بیان دیگر آیین‌ها و مناسک جادویی کاربردی نداشته‌اند به جز ایفای نقش در وظایفی از قبیل ایجاد اطمینان خاطر برای کشاورزان و دامداران درباره‌ی در امنیت بودن اموالشان یا مثلاً تسلی خاطر دادن به آدم‌هایی که در غم فقدان عزیز تازه در‌گذشته‌ای به سر می‌برند و آن هم از طریق ارتباط گرفتن با این اموات و با ساز و کاری ساختگی و مثلاً جادویی. هردوی این شیوه‌ها قابل تأملند و شباهت‌های زیادی نیز با یکدیگر دارند. مثلاً آنکه هردو به دست دانشمندان مدرن غربی تدوین شده‌اند، هردو جادو را مردود و غیرعقلانی و خرافی می‌شمارند و هردو نگاهی تحقیرآلود و از بالا به پایین به پدیده‌ی جادو دارند. دسته‌های دیگری هم هستند که شیوه‌ی درست بررسی پدیده‌ی جادو را جایی میان این دو طرز تفکر و در واقع تلفیقی از آن‌ها می‌دانند.


 مقدمات کلی


اینکه اصلاً و اساساً جادو چیست و چرا چنین پنداری ابتدائاً میان مردم ایجاد شده البته موضوعی است که خود جای بحث و جدل بسیار دارد. اما به تلخیص باید گفت که جادو و جادوگری در عصر مدرن عموماً به دو شیوه و سیاق کلی بررسی می‌گردد. شیوه‌ی اول، روش فرهنگ‌شناختی است که جادو را به مثابه‌ی نتیجه‌ای از جهل انسانی و دانش بدوی فرهنگ‌های عامه‌ی پیشامدرن بررسی می‌کند. بر اساس این طرز تفکر، جادو هرگز چیزی نبوده جز تلاش بیهوده‌ی انسان‌های بدوی‌تر و ناآگاه‌تر برای توضیح پدیده‌ها و وقایع اطرافشان و در واقع اختراعی مصنوع بشریت بوده که جای خالی بی‌اطلاعی از علوم تجربی را به شمایل مکانیزمی خیالی و ساختگی پر کرده. شیوه‌ی دوم بررسی جادو اما روش روان‌شناختی است؛ به این معنا که جادو ابزاری ناخودآگاه بوده برای کنترل احساسات شدیدی از قبیل ترس و عشق و احترام و غم و غیره. به بیان دیگر آیین‌ها و مناسک جادویی کاربردی نداشته‌اند به جز ایفای نقش در وظایفی از قبیل ایجاد اطمینان خاطر برای کشاورزان و دامداران درباره‌ی در امنیت بودن اموالشان یا مثلاً تسلی خاطر دادن به آدم‌هایی که در غم فقدان عزیز تازه در‌گذشته‌ای به سر می‌برند و آن هم از طریق ارتباط گرفتن با این اموات و با ساز و کاری ساختگی و مثلاً جادویی. هردوی این شیوه‌ها قابل تأملند و شباهت‌های زیادی نیز با یکدیگر دارند. مثلاً آنکه هردو به دست دانشمندان مدرن غربی تدوین شده‌اند، هردو جادو را مردود و غیرعقلانی و خرافی می‌شمارند و هردو نگاهی تحقیرآلود و از بالا به پایین به پدیده‌ی جادو دارند. دسته‌های دیگری هم هستند که شیوه‌ی درست بررسی پدیده‌ی جادو را جایی میان این دو طرز تفکر و در واقع تلفیقی از آن‌ها می‌دانند.

با این وجود اخیراً در جوامع آکادمیک و علمی، رویکرد سومی ایجاد شده که به جای تلاش در توجیه دلایل پیدایش پدیده‌ای مثل جادو در فرهنگ‌های بشری و نگاهی علت و معلولی به قضیه، جادو را در پس‌زمینه‌ی خودش بررسی می‌کند و در واقع آن را به مثابه‌ی زبان و شیوه‌ی دیگری از درک و شناختن و دیدن جهان و هم‌رده‌ی تمام روایات اساطیری دیگر بررسی می‌کند. این مقاله که بر اساس یک دوره‌ی دانشگاهی آنلاین آموزش غیرحضوری دانشگاه بارسلونا با عنوان «جادو در قرون میانه» به علاوه‌ی برخی منابع آزاد دیگر که در پانویس‌ها به آن‌ها اشاره خواهد شد، نوشته شده است، همین شیوه و روش را در بررسی تحلیلی و تاریخی جادو در فاصله‌ی سال‌های ۵۰۰ تا ۱۶۰۰ میلادی و در سراسر جهان- به خصوص اروپا- پی خواهیم گرفت.


ریشه‌شناسی جادو


tumblr_static_cjy2dhwa0tw88swg0k08sssgg

برای شروع شناختن جادو به معنای غربی آن، باید به قرون پایانی عهد باستان و امپراطوری روم بازگردیم. در این دوره تفاوت بارزی میان جادو و مناسک مذهبی وجود ندارد و در واقع دریافت امروزی ما از دین و جادو به معانی مترادفی به کار می‌روند. مثلاً قربانی دادن نزد خدایان و آیین‌های پاگانی آن دوره که بعدها در اروپا جادوی سیاه نامیده خواهند شد، اینجا چیزی نیستند جز مراسماتی مذهبی. خود کلمه‌ی جادو اما در این دوره به همان معنای مذاهب یونانی و پاگانی به کار نمی‌رود. کلمه‌ی جادو(Magic) در واقع از کلمه‌ی یونانی Mageia گرفته شده که به معنی «مغ» است. در واقع در تمدن روم باستان، تعلیمات و مراسمات و مناسک مذهبی مغ‌های زرتشتی به سبب دشمنی غرب با ایران باستان و نیز ترس از اندیشه‌های بیگانه، تاریک و خطرناک قلمداد می‌شده است. از همین جهت، به مرور زمان، مگیا یا همان مغ، به تعالیم و مناسک مذهبی منسوب به دهقانان و رعایای رومی(از جمله بسیاری از آموزه‌های پاگانی) اطلاق شد که با مذاهب رسمی مصوب دولت روم تعارض و تفاوت داشتند و بنابراین تاریک و شر و در بهترین حالت نادرست تلقی می‌شدند. پس کلمه‌ی Magic رسماً به هر مراسم، روش، شیوه و حتی کلاهبرداری عوامانه‌ای نسبت داده شد که با کدها و آموزه‌های رسمی دولتی روم متعارض است. بعدتر و در قرون وسطی، این آموزه‌های رسمی دولتی بدل به تعالیم مسیحیت شدند و بنابراین Magic به هر عقیده و آموزه و مناسکی که متعارض با اصول مسیحیت باشد نسبت داده شد. به جز این، در سده‌های میانی، جادو با کلمه‌ی مهم دیگری نیز پیوند خورد: خرافات یا Superstition. این کلمه در رویکرد عمومی اروپای قرون وسطی نسبت به جادو نقش حیاتی دارد و بد نیست در اینجا اندکی درنگ کنیم و درباره‌اش بیشتر بدانیم.

در فارسی و عربی اگر بخواهیم معنی کلمه‌ی خرافه را ریشه‌یابی کنیم، به داستانی از جلد اول کتاب « الاصابة فی تمییز الصحابه» نوشته‌ی ابن حجر می‌رسیم که طبق آن، به نقل از پیامبر اسلام، خرافه نام مردی از اهالی قبیله‌ی عذره بود که داستان‌های شنیدنی و لاف‌های جذابی از حکایات بی‌پایه و اساسش از اقامت خیالی‌اش بین اجنه میان مردم سر می‌داده است. بنابراین، به مرور در فرهنگ عرب جا افتاد که هر داستان غیرعقلانی و بی‌پایه‌ای، مانند داستان‌های خرافه است که به مجموع این اوهامات و مهملات به جمع مکسر باید «خرافات» گفت. معادل انگلیسی این کلمه در غرب اما از واژه‌ی لاتین superstitiosi گرفته شده. گرچه ترجمه‌ی لغوی این کلمه در طول تاریخ گم شده و به جز چند تئوری تأیید نشده، چیز زیادی درباره‌ی ریشه‌ی واقعی پیدایشش نمی‌دانیم، ولی باید گفت کاربرد رومی‌ها از این واژه‌ی لاتین، به مرور به تمام مذاهب بیگانه محدود شد. در قرون وسطی این سینت آگوستین بود که در رساله‌ی معروفش، «شهر خدا»، واژه‌ی Superstitions را به طور خاص به تمام تعالیمی که خدایان کذب و بت‌های دروغین را پرستش می‌کردند و علی‌الخصوص پیروان فرقه‌های پاگانی نسبت داد و به این ترتیب، خرافات و پاگانیسم به هم پیوند خوردند. بنابراین ضدیت با آموزه‌های الیت‌های رسمی از یک سو نام Magic را بر عقاید پاگانی نهاد و از سوی دیگر، تعارض با دین خدای واحد مسیحی، کلمه‌ی Superstitions را به این باورها نسبت داد و اشراف و مذهبیون هم‌دست شدند تا جادو را براندازند. طعنه اینکه همین اتحاد و تلاش حکمرانان مسیحی برای نابودسازی فرهنگ جادو که چیزی جز یک خرده فرهنگ قبیله‌ای و قومی میان مردم اروپا نبوده، سبب شد تا اسناد و مدارک تاریخی از وجود چنین فرهنگ‌هایی به جا بماند و ما امروز به قدر کافی از آن مناسک منسوخ‌شده بدانیم. در واقع منبع مطالعه‌ی اصلی مورخین در باب جادو، همین اسناد پیگرد و ممنوعیت انواع جادوست که در آن‌ها به تفصیل، شاخه‌های مختلف جادو و کاربردهای آن‌ها تشریح شده‌ است. در ادامه به ذکر چند نمونه از انواع جادو و جادوگران در قرون وسطی می‌پردازیم و جلوتر، این شاخه‌ها را مفصل‌تر توضیح خواهیم داد.


تقسیم‌بندی انواع جادوگران قرون وسطی


witchesincongress

برای شروع مطالعه‌ی انواع جادو، بد نیست به سند رسمیِ یکی از «بازدید‌های معنوی» در قرن ۱۴ در کاتالونیا بازگردیم. این بازدیدهای معنوی یا Pastoral visitations در واقع بازدیدهای سالانه از محلات و کلیساهای محلی توسط اسقف‌ها و کشیش‌های ارشد بودند. در این بازدیدها، بازرسین مذهبی، از مردم درباره‌ی وضع منطقه‌شان، وجود فعالیت‌های مشکوک در محلات اطرافشان و همچنین رفتار خادمین کلیساها و معابد محلی پرس‌وجو می‌کردند و در صورت لزوم، با متخلفینی از قبیل کفرگویان، فاحشه‌گان، دگراندیشان و البته خرافه‌پرستان برخورد می‌شد.

حکایت یکی از این بازدیدها در سال ۱۳۱۰ اطلاعات ارزشمندی درباره‌ی انواع شاخه‌های جادو به ما می‌دهد. در این بازدید که در کاتالونیا و منطقه‌ی بارسلونا صورت گرفت، از مردم درباره‌ی احتمال حضور انواع جادوگران و فال‌گیران در منطقه پرسش شد. مردم روستای «بادالونا» که روستایی نزدیک بارسلونا است، از زنی به اسم Nadal  سخن گفتند که به گفته‌ی ایشان «divinatrix et sortilega» بوده است و مردم برای مقاصد مختلف نزد او می‌رفته‌اند. به گفته‌ی این مردم، نادال طلسم‌هایش را با یک تسمه و نمادها و سمبل‌هایی افسون‌کننده که روی خاک می‌کشیده، اجرا می‌کرده است. در روستاهای دیگر نیز به زنان دیگری اشاره شد که به انواع پیشه‌های جادویی مشغول بوده‌اند. زنانی که قادرند با نان، چاقو، علف‌ها و گیاهان دارویی و غیره، اعمال جادویی انجام دهند. قادرند ارواح زنان و مردان را گرفتار و اسیر سازند. به درمان بیماری‌ها مشغولند. حیوانات را افسون می‌کنند. چشم‌زخم را درمان می‌کنند و دیگر بخت‌های ناشگون را دور می‌کنند. آینده را پیشگویی می‌کنند و در یافتن اشیای گم‌شده به بقیه کمک می‌کنند. همچنین به زنانی اشاره شد که در نیمه‌های شب، با اشباح مؤنثی موسوم به good ladies  که پریان شب هستند، پرسه می‌زنند. مطالعه‌ی این سند و دیگر اسناد مشابه، ما را به طبقه‌بندی کمابیش روشنی از انواع جادوپیشگی‌های قرون وسطی می‌رساند. از این میان می‌توان چند طبقه‌ی مهم زیر را اسم برد:

  • DivinationChickenDivination

فال‌گیرها و طالع‌بینان. این طبقه از جادوگران، تلاش می‌کردند با رسم حرزهایی روی زمین و یا با استفاده از ابزارآلات خاص خود- از قبیل طلسم‌های از پیش آماده یا چیزهایی مانند آن- آینده را پیشگویی کنند، وضعیت مردم را بررسی کنند و در صورت لزوم با اتصال به منابع ماوراءالطبیعه، در تصمیم‌های سخت به آن‌ها مشاوره بدهند. در اسناد رسمی از این طبقه با نام‌های divini یا divinatores یاد شده است و اکثر جادوگران این طبقه، زنان و مخصوصا پیرزن‌ها بودند.

  • TempestariiAgobard-(1)

جادوگرانی که قدرت کنترل آب و هوا را داشتند. می‌توانستد به میل خود طوفان به پا کنند، صاعقه تولید کنند، باعث بارش باران یا برعکس ایجاد خشکسالی شوند و کلاً وضع جوی را در ید قدرت خود داشتند. این طبقه از جادوگران بیشترین ترس و احترام را در میان مردم و به خصوص دهقانانی که بقای محصولاتشان منوط به رضایت تمپستاری‌ها از ایشان بود، برمی‌انگیختند و از همین رو، دل کلیسا بیش از همه از همین جادوگران خون بود. مثلاً یکی از اسقف‌ها به نام «آگوبارد از لینوس» در ۸۱۵.م در یکی از کتاب‌هایش از این موضوع شکایت می‌کند که مردم عارشان می‌آید که به کلیسا کمک مالی کنند و باج و خراج بدهند، ولی با رضایت کامل به تمپستاری‌ها دام و غلات و طلا می‌پردازند تا محصولاتشان پربارتر باشد. آگوبارد در نوشته‌هایش به این باور میان مردم هم اشاره می‌کند که تمپستاری‌ها با نژادی از مردمان جادویی همکاری دارند که اَبر-سالارانی ماهرند و کارشان کنترل آب و هواست. ظاهراً این مردم اهالی سرزمینی اساطیری به اسم مگونیا(Magonia- سرزمین جادو) هستند که در میان اَبرها و برفراز آسمان‌ها قرار دارد. طبق باورهای مردم، مگونیایی‌ها با کشتی‌های غول‌آسایشان میان ابرها و در آسمان کشتی‌رانی می‌کنند و هرجا که صلاح دیدند، بر سر مردمان زمینی باران نازل می‌کنند. آگوبارد چنین عقایدی را خرافات مطلق و کفر محض می‌خوانَد و خواستار تحت پیگرد قرار دادن باورمندان به چنین عقایدی است.

  • Necromanticos

یا به قولی همان نکرومنسری که از دو جزء Necros به معنی مرده و Manteia به معنای تفأل تشکیل شده و خیلی ساده به معنی ارتباط با مردگان است. بنابراین نباید نکرومنسری را با آن کاری که جادوگران هائیتی انجام می‌دادند که بدل به ایجاد افسانه‌ی زامبی‌ها شد اشتباه گرفت. هدف نکرومنسرها چندان استفاده از بدن مردگان خنگ و بی‌مغز به عنوان سلاح نبوده(هرچند شاید گه‌گاهی چنین استفاده‌هایی هم ثبت شده باشد). علاقه‌ی اصلی نکرومنسرها ولی خود مردگان بوده. خود آن ارواح و اشباحی که درگذشته بودند، که یا از پرده‌ی غیب رد شده بودند و به سوی دیگر رفته بودند و یا هنوز در این جهان بودند و مکان یا جسمی را تسخیر کرده بودند. نکرومنسرها با این مردگان- چه با اشباحشان از راه معنوی و چه با بدن‌هایشان از راه‌های فیزیکی‌تر- تماس می‌گرفتند و از ایشان مشورت می‌خواستند یا گاهی مقاصد شومی را با استفاده از ‌درگذشتگان اجرایی می‌کردند.

  • Magi یا Sortilegi196f53813103c08b201f6184bfa4d70c

یا در واقع همان سورسررها (Sorcerers). این طبقه، گویی بیشتر از آنکه در یک زمینه‌ی خاص جادویی تبحر داشته باشند، نوعی آچار فرانسه‌ی جادوگری بودند و بنابراین بیخود نیست که امروزه در بسیاری از کارهای فانتزی، به جادوگران استادتمام چنین لقبی داده می‌شود. سورسررها بنا به اسناد قرون وسطی، در اموری از قبیل رؤیابینی و دوری از بخت و سرنوشت بد مهارت داشتند. درباره‌ی وقایع و احوالات آینده به مردم مشورت می‌دادند. قادر به درمان بیماری‌ها بودند. می‌توانستند محبت و عشق دیگران را جذب یا دفع کنند و خلاصه هزارجور کار شبیه این‌ها از دستشان بر می‌آمد.


تغییر رویکرد عمومی نسبت به جادو


witch-2

طبقه‌های جادوگری دیگری نیز وجود داشتند که جلوتر بیشتر در آن‌ها دقیق خواهیم شد. آنچه در اینجا مهم است، دانستن این حقیقت است که کلیسای قرون وسطی به دقت حرفه و پیشه و سابقه‌ی انواع مختلف جادوگران را ثبت می‌کرد و مصرانه به تعقیب ایشان می‌پرداخت. ولی اسناد بازدید‌های معنوی کلیسا در سرتاسر دوره‌های اولیه و میانی قرون وسطی دیده می‌شوند و این بدان معناست که تلاش‌های کلیسا با گذشت‌ صدها سال، راه به جایی نمی‌برد. این موضوع نشان از ریشه‌ی عمیقی دارد که باور به جادو و جادوگران و فرهنگ‌های جادویی میان روستاییان اروپا دارد. با این وجود، با یک سلسله تحولات در دوره‌ی پایانی قرون وسطی، دید عمومی نسبت به جادو تغییر می‌کند و این خود مردم می‌شوند که چنگک و مشعل به دست، به شکار جادوگران مشغول می‌شوند و اشرافیون هم کاری به کار ایشان ندارند. این تحولات به طور کلی دو دسته‌اند که در ادامه هرکدام را با یک مثال و مطالعه‌ی موردی، بررسی خواهیم کرد.

۱: رشد و قدرت‌گیری علوم تجربی و عقلی در دانشگاه‌های قرون وسطی

در قرون پایانی سده‌های میانی، با روشن شدن شعله‌های اولیه‌ی رنسانس و انقلاب‌های علمی و قدرت‌گیری آهسته‌ی علوم تجربی و عقلانی در دانشگاه‌های اروپا، تلاش متفکرین جدید نه در تقبیح و تکفیر جادو، بلکه در مردود شمردن آن متمرکز گردید. به علاوه با روشن شدن قدرت بالای روش‌های علمی و تجربی در توصیف پدیده‌ها، کم‌کم تمایل به جادو بین اشراف خرافاتی‌تر هم کاهش یافت و طبقات بالاتر در ضدیتشان با جادو یک‌صدا شدند. یک نمونه از این تحولات را می‌توان در رسالات اسقفی از اهالی کاستالیا به اسم «لوپه دِ باریانتوس» دید. باریانتوس که در دانشگاه سالامانکا تحصیل کرده بود، از اطرافیان انسان‌گرای شاه کاستالیا، شاه جان دوم بود. پادشاه جان دوم، باریانتوس را به مقام معترف شخصی خود و مربی خصوصی پسر ارشدش گماشته بود که نشان از نفوذ بالای این مرد دانش آموخته روی شاه و دربار داشت. در سال‌های میانی قرن ۱۵، باریانتوس مجموعه‌ای از ۳ کتاب به نام‌های «رسالاتی بر خوابیدن و بیدار شدن، بر رؤیابینی و فال‌گیری و بر شگون و آینده‌بینی» خطاب به پادشاهش نوشت. در این کتاب‌ها، این مردِ علم، صرفاً جادو را تکفیر نکرد، بلکه با رویکردی تجربی و متریالیستی و با تکیه به منطق بشری، مقوله‌ی جادو را از نگاهی علمی بررسی و رد کرد. هدف باریانتوس از نگارش این کتاب‌ها به گفته‌ی خودش، آموزش و اصلاح شاه درباره‌ی اعتبار فعالیت‌های جادویی بوده است. او در این رسالات، طیف گسترده و وسیعی از فعالیت‌ها را جزئی از علوم جادویی شمرده است. از ستاره‌شناسی گرفته تا بستن تعویذ یا استفاده از جواهرات جادویی، از فال‌بینی و طالع‌بینی تا درمان بیماری، از آیین‌های سورسری تا تبیین علل جادویی برای بیماری‌هایی از قبیل چشم شیطان (evil eye)، باریانتوس تمام این‌ها را زیر بیرق جادو می‌دید و با روش‌های عقلانی اعتبارشان را زیر سؤال برد.

مثلاً آنکه نظر باریانتوس درباره‌ی evil eye این بود که این پدیده، نه یک موضوع جادویی و شیطانی، بلکه یک بیماری بصری طبیعی است که توسط پزشک قابل درمان است. او آینده‌بینی و طالع‌بینی را نوعی خیال‌پردازی بشری می‌دانست و چنین توضیح می‌داد که ذهن مردم، تمایل دارد که فریب بخورد و چیزی که دوست دارد را- ولو اینکه واقعی نباشد- باور کند. در رد این باور که برخی زنان می‌توانند شبانه از بدن خود خارج شوند و از طریق شکاف‌های باریک وارد خانه‌های در بسته شوند، باریانتوس با نگاهی دنیوی و متریالیستی چنین جدل کرد که برای یک شیء سه بعدی غیرممکن است از محیطی به آن کوچکی عبور کند و بنابراین این عقیده مردود است. بنابراین او به شاهش توضیح می‌داد تمامی این باورها چیزی نیستند به جز تأثیرات نابهنگامی‌ها و اختلالات روانی و طبیعی و در بدترین حالت که گاهی نشانه‌های غیرقابل تردید درباره‌شان دیده شود، صرفاً تأثیر اشباح خبیثه هستند که با دعا کردن به جانب پروردگار دور خواهند شد.

۲: کمپین تبشیر و تنذیر واعظین قدرت‌مند و پرنفوذ کلیسای مسیحیت

آنچه که جادو را از چشم مردم انداخت اما واعظین پرنفوذ فرقه‌های درویش‌مانند و دوره‌گرد وابسته به کلیسا‌ (mendicant orders) بودند. این وعاظ محبوب که سلبریتی‌های زمان خودشان محسوب می‌شدند و مردم از روستاهای اطراف برای سخنرانی‌های پرشور و جذبه‌برانگیزشان جمع می‌شدند و ساعت‌ها به انتظارشان می‌نشستند، در سده‌های پایانی قرون وسطی در خطبه‌هایشان مستقیماً جادو را نشانه رفتند. برای دریافت درک بهتری از این موضوع، به یک نمونه از این خطبه‌ها که در ابتدای قرن ۱۵ توسط واعظی به اسم «ویسنت فِرِر» در والنسیا ادا شده بود توجه کنید که عینا در اینجا نقل می‌شود:

و اگر پدر یا همسر یا هریک دیگر از بستگانتان مریض است، یا چیزی را گم کرده‌اید، یا در دردسری گرفتار شده‌اید، هرگز پیش فال‌گیران نروید، بلکه پیش خدا بروید. و شما دخترانم، اگر که هریک از فرزندانتان به بیماری دچار شده است،‌ مطلقاً نزد مردان یا زنان جادوپیشه نروید، چرا که بهتر است فرزندتان بمیرد. زنان پیش معترفانشان می‌روند و می‌گویند : «بچه‌ام مریض بود و پزشکی هم نزدیکم نبود، پس به ناچار نزد ساحری رفتم». و معترف می‌گوید: «به راستی که مرتکب گناه بزرگی شده‌ای.» و آنان از خود دفاع می‌کنند و دلیل می‌آورند که چطور می‌توانستد اجازه دهند فرزندشان بمیرد؟‌ حقا که بهتر آن بود که فرزندشان می‌مرد! چراکه حالا در عوضش به سراغ طالع‌بیان رفته‌اند. به سراغ شیاطین! به راستی که هرچه اینان می‌کنند به دست شیاطین است. اینان ساحرینی اهریمنی‌اند. جادوگرانی که با نان و افسون و بطری و بشقاب جادو می‌کنند. از حضورشان بپرهیزید که اگر چنین نکنید،‌ خشم خدا بر روستایتان و اهالی‌اش نازل خواهد شد.

قدرت نفوذ کلام این واعظین بین عوام مردم و روستاییان از یک‌سو، و جانشین شدن رویکرد علمی به جای جادویی میان اشراف و ثروتمندان از سوی دیگر، دو لبه‌ی شمشیری بود که سبب شد تا کم‌کم جادو در اروپا از اعتبار بیفتد و بالاخره قرن‌ها تلاش کلیسای مسیحیت برای مردودیت جادو جواب بدهد. آنچه در پی این تحول عظیم آمد، تکفیر سراسری جادو در اروپا و به دنبالش شکار عمومی جادوگران به جرم جادوی سیاه یا «ویچ‌کرفت» بود که در بخش‌های بعدی به آن‌ها نیز خواهیم پرداخت.


جادوی طبیعی و روایت کلیسا


1280px-Salem_witch2

در قسمت قبلی دیدیم که سرگذشت عمومی جادو در اروپای قرون وسطی چگونه بود، ریشه‌های عمیق جادو بین عوام مردم تا چه حد محکم بود و فرهنگ‌های پاگانی را از زاویه‌ی دید روستاییان را بررسی کردیم. همچنین درباره‌ی این موضوع نیز بحث کردیم که چطور در دوره‌ی پایانی قرون وسطی، تلاش‌های کلیسای مسیحیت بالاخره جواب دادند و مردم نیز همصدا با کلیسا علیه جادو و متصدیان علوم خفیه شوریدند. در این بخش قصد داریم دوباره از ابتدای قرون وسطی، این مسیر را بررسی کنیم، با این تفاوت که این بار روایت و زاویه‌ی دید کلیسا را مد نظر خواهیم داشت و البته در این میان، به نوع دیگری از جادو که طی یک دوره‌ی کوتاه دویست ساله از خشم کلیسا در امان می‌ماند نیز اشاره خواهیم کرد: جادوی طبیعی!

روایت کلیسا از مقوله‌ی جادو در مطالعه‌ی تاریخ جادو اهمیتی کلیدی و حیاتی دارد. با وجود آنکه این زاویه‌ی دید تا چند صد سال توسط عموم مردم با بی‌اعتنایی روبرو می‌شود و عوام چندان وقعی به آن نمی‌نهند، ولی تکامل دید منحصر به فرد متفکرین و فیلسوفان مسیحی طی حدود ۱۰۰۰ سال، چیزی است که بعدتر و در دوره‌ی شکار جادوگران، تعیین‌کننده‌ی این موضوع اساسی خواهد بود که چه چیزی خطرناک است و باید از آن دوری جست و چه چیزی تهدیدآمیز است و باید تحت تعقیب و مجازات قرار بگیرد. با این‌حال، همانطور که در ادامه‌ خواهید دید، نظر حکمرانان مسیحی درباره‌ی جادو در تمام طول قرون وسطی یکسان نبوده و بنا به شرایط فرهنگی و اجتماعی زمان، به مرور تکامل یافته و تغییر کرده‌است؛ هرچند که برخی پیش‌داوری‌ها نسبت به جادو از پیش از مسیحیت هم وجود داشته و تا مدت‌ها بعد از قرون وسطی نیز ادامه خواهد یافت.


تقسیم‌بندی جادو در قرون وسطی


یک طبقه‌بندی مشخص و قابل بحث درباره‌ی جادو در قرون وسطی دیده می‌شود که بیش از تمام طبقه‌بندی‌های دیگر مورد قبول و پذیرش عموم فلاسفه‌ی مسیحی بوده است. این طبقه‌بندی بر اساس یک اصل یگانه و غیرقابل تردید ارائه شده بود: طبیعت جادو، اساساً وابسته به منبعی است که آن را ایجاد کرده.

بر طبق این اصل، طبق باور کلیسا در قرون وسطی، عموماً دو نوع جادو داریم:

۱: جادوی طبیعی- هرنوعی از جادو که منبعش پدیده‌ها و اشیای اسرارآمیز جادویی و طبیعی(ستارگان،گیاهان،جواهرات و غیره) باشند.

۲: جادوی شیطانی- هرنوعی از جادو که با ردگیری منبع اولیه‌اش، به شیاطین یا حتی خود شخص ابلیس برسیم.

این تقسیم‌بندی البته چندان سرراست نیست و سال‌ها طول خواهد کشید که متفکرین مسیحی رضایت بدهند میان جادوی طبیعی و شیطانی تمایزی قائل شوند. به هر صورت، در سال‌های ابتدایی مسیحیت، هر دوی این جادوها به یک اندازه خطرناک و شیطانی قلمداد می‌شده‌اند و کسی تفاوتی میان آن‌ها قائل نبود و به مخیله‌ی کسی خطور نمی‌کرد که چیزی به اسم جادوی طبیعی را تعریف کند. دلیل این موضوع هم مشخص و واضح بود: نوشته‌های به جا مانده از عهد باستان که نویسندگان و فلاسفه‌ی اولیه‌ی مسیحیت به خوبی مطالعه‌شان کرده بودند، به روشنی قدرت‌های آشکار و مبرهن طبیعت را تعریف کرده بودند و مشخص ساخته بودند که چه چیزی از نظر فیزیکی امکان‌پذیر است. پس هرآنچه که مغایر آن تعاریف بود، غیرطبیعی و ماواءالطبیعه تلقی می‌شد و طبعاً زیر بیرق جادو قرار می‌گرفت.

فیلسوف‌های قرون ابتدایی مسیحیت هم تمایل شدیدی داشتند که تمام این اقسام و انواع جادو را به شیاطین و قدرت‌های تاریک مرتبط سازند. برای مثال تاتیان(۱۲۰-۱۸۰)، فیلسوف مسیحی قرن دوم و از پیروان مکتب افلاطون، در کتابش oratio ad Grarecos، تمام انواع جادو را به تندی ملامت می‌کند. برای تاتیان، گیاهان، یاقوت‌ها و اشیای دیگر، از خود هیچ جادویی ندارند، بلکه این شیاطین هستند که جادو را به ایشان می‌دهند و در واقع برای هرکدام نقشی شر و جادویی تعیین می‌کنند. به گفته‌ی تاتیان، همانطور که انسان‌ها خط و نوشتن را اختراع کرده‌اند، شیاطین هم کدی سری و مخفی ساخته‌اند که همان اوراد و رموز جادو باشد و قصد دارند با این وسیله‌ی بدخواهانه، بشریت را به بردگی بکشند و مردم را از خدا و روح‌القدس دور کنند. حتی طالع‌بینی و ستاره‌شناسی هم از دید تاتیان فقط با کمک و راهنمایی شیاطین اجرایی می‌شود. در اینجا شاید لازم باشد منظور از شیاطین و تفاوتشان با شیطان یا ابلیس یا اهریمن مشخص شود! ابلیس(Devil)، در واقع دشمن قسم‌خورده‌ی انسان‌ها و خداست و گناهکار ابتدایی میان فرشتگان است. شیاطین(Demons) اما هم از نظر یهودیان و هم مسیحیان، فرشتگان سقوط‌کرده‌ای هستند که به خالقشان خیانت کرده‌اند و کمر به خدمت ابلیس بسته‌اند و از درگاه قدسی طرد شده‌اند و در واقع نیروهای شیطان بزرگ محسوب می‌شوند.

تاتیان یکی از بسیار نویسنده و متفکر مسیحی‌ای بود که جادو را به چشم تهدیدی برای باورهای مسیحیت می‌دید، چراکه جادو،‌ راه حل جایگزین و از قضا ساده‌تری به جای تقوا و محنت و پرهیزگاری برای رسیدن به اهداف خاص به مردم ارائه می‌داد. راه حلی که به گفته‌ی این دین‌شناسان، شر و شیطانی بود. بسیاری از خطابه‌سرایان مسیحی سال‌های ابتدایی قرون وسطی هم نبرد طولانی هزارساله‌ی خود با جادو را به سبب همین نگرانی آغاز کردند. برای مثال، جان کرایسانستون(۳۱۷-۴۰۷) از جمله این وعاظ است که علیه زنانی که موقع بیماری، کودکان را به جای شیوه‌های تأیید شده‌ی مسیحی نزد جادوگران می‌برند، خطابه سرایی می‌کرد. در اینچا ذکر این نکته ضروری است که هم از دید مسیحیان و هم پاگانی‌ها، جادو عموماً به زنان مرتبط است؛ چراکه هم اغلب جادوگران مونث هستند و هم اکثر کاربران جادو از جنس زن هستند. به جز یک طبقه‌ی خاص از جادو که در بخش بعدی مفصل‌تر درباره‌اش بحث خواهیم کرد(نکرومنسری)، تمام طبقات دیگر محل جولان اختصاصی زنان است. ترتولیان(۱۶۰-۲۲۵)، فیلسوف شهیر مسیحی، دقیقا به همین نکته اشاره می‌کند و سعی می‌کند برای این موضوع توجیهی هم بیاورد. به عقیده‌ی ترتولیان، همان‌طور که حوا قبل از آدم فریب شیطان را خورد و با خوردن میوه‌ی ممنوعه اسباب هبوط بشر به زمین را فراهم کرد، زنان هم نسبت به حقه‌های شیطانی جادویی نسبت به مردان ضعیف‌النفس‌ترند و راحت‌تر گرفتار دام جادو می‌شوند. تارتولیان مدعی بود که شیاطین، قدرت مخفی گیاهان دارویی و جادویی را به زنان یاد داده‌اند تا آنان را اسیر بند خود سازند. اما در افکار تارتولیان، تفاوت مهمی نسبت به دیگر متفکرین مسیحی می‌بینیم: او معتقد است که قدرت‌های جادویی گیاهان از قبل درون آن‌ها وجود داشته و شیاطین صرفاً این قدرت‌ها را به زنان آموخته‌اند.


شهر خدا


Facsimile_De_Civitate_Dei,_1142-1150,_exh._Benedictines_NG_Prague,_150687

یکی از تأثیرگذارترین کتاب‌های قرون وسطی که فرهنگ این دوره را زیر و رو کرد، کتاب «Civitas Dei» یا همان «شهر خدا» از سینت آگوستین(۳۵۴-۴۳۰) بود. این کتاب، جوابیه‌ی آگوستین به این ادعا بود که امپراطوری روم با مسیحی شدنش زوال یافت. آگوستین اما جدل می‌کند که دلیل اصلی سقوط امپراطوری روم، تمایل رومی‌ها به نکرومنسری و دیگر هنرهای ممنوعه‌ی جادویی بوده است که خشم خدا را بر سرشان نازل نمود و نابودشان کرد. آگوستین در این کتاب اصرار می‌کند که تمام انواع جادو بدون هیچ استثنایی، کار شیاطین است. بنابه گفته‌ی او، این اشباح خبیثه، اول دستور العمل‌های لازم را به انسان‌ها می‌آموزند تا آیین‌ها و مراسمات جادویی را به وسیله‌ی سنگ‌ها، گیاهان، حیوانات و طلسم‌ها اجرا کنند؛ و بعد وقتی جادوگر وظیفه‌اش را انجام داد، شیاطین ظاهر می‌شوند تا کار مورد نظر جادوگر را انجام دهند. با این وجود، آگوستین برخی از خواص جادویی اعجاب‌آور طبیعی را نیز که بدون دخالت شیاطین وجود دارند به رسمیت می‌شناسد. مثلاً آگوستین خواص اسرارآمیز آهنربا را(که امروزه می‌دانیم ناشی از نیروی الکترومغناطیس از میان ۴ نیروی اصلی طبیعت است) به عنوان امری احتمالاً غیرشیطانی قبول دارد. یا به عنوان مثالی دیگر، قبول می‌کند که برخی مواد و گیاهان خاص می‌توانند فارغ از دخالت شیاطین، بعضی بیماری‌ها را درمان کنند. با این وجود آگوستین در به رسمیت شناختن آنچه که بعداً «جادوی طبیعی» نامیده خواهد شد، همچنان محافظه‌کار است و به دخالت مخفیانه‌ی شیاطین پشت قضیه مشکوک است. این فیلسوف‌های بعد از آگوستین خواهند بود که به خاطر برخی ضرورت‌های فرهنگی، جادوی طبیعی را به عنوان امری منزه از دخالت شریرانه‌ی ابلیس به رسمیت خواهند شناخت.


تحولات فرهنگی اروپای غربی


کلیسای مسیحیت از همان سال‌های ابتدایی به موعظه‌سرایی علیه جادو اکتفا نمی‌کرد و شروع به صدور فتواها و دستورانی قانونی علیه جادوگران کرده بود و حکمرانان محلی هم با کلیسا هم‌صدا شده بودند. از اولین نمونه‌های محلی می‌توان به سال ۳۰۶ اشاره کرد که طی آن، شورای شهر «الویرا» در اسپانیا، حکم دادند هرکسی که دیگران را با Maleficium یا همان جادوگری، به قتل برساند، حق ندارد تا آخر عمر و حتی در بستر مرگ، رفاقت و همدلی و صمیمیتی داشته باشد و مردم باید همیشه از او دوری کنند، چراکه او حالا به سلسله عباد شرور شیطان ملحق شده و باید فقط با ارباب جدیدش خلوت کند.

امپراطوری روم پیش از مسیحیت، فقط انواع مضر جادو را که به نظر حکمرانان اثری مخرب داشت مجازات می‌کرد، ولی بعد از مسیحی شدن امپراطوران رومی، جادو از هر نوع آن، یک جرم بزرگ تلقی می‌شد. برای مثال قانون تئودوزیوس که اجرایش از سال ۴۳۹ میلادی شروع شد و بعدتر قانون جاستینیان که اجرایش از ۵۲۹ آغاز شد، تدابیر سخت و سنگینی برای مجازات جادوگران در نظر گرفته بودند.

در سال‌های بعد ولی کم‌کم خیلی چیزها دست‌خوش تغییر شدند. با وجود آنکه در شرق اروپا، امپراطوری بیزانس روز به روز قدرتمندتر می‌شد و تبدیل به محل فخر و مباهات مسیحیان جهان می‌گردید، در اروپای غربی حکومت‌های مرکزی کم‌کم زوال یافتند و حکومت‌های محلی و طایفه‌ای جایشان را گرفتند. زبان و ادبیات یونانی در آن مناطق رفته‌رفته فراموش شدند و با تکامل یافتن زبان‌های بومی قبیله‌ای، لاتین تبدیل به امتیاز ویژه‌ی اشراف و الیت‌های روحانیت شد. آدم‌های جدیدی حکمران اروپای غربی شدند و به این ترتیب هدف اول و اولویت اصلی کلیسا، مسیحی کردن این حاکمان مردمی و محلی شد. در پروسه‌ی این تلاش، خود کلیسا و مذهب به ناچار دچار تغییراتی شدند و مسیحیت سال‌های میانی قرون وسطی، با بعضی عناصر فرهنگی پیشامسیحی تلفیق شد. مردان کلیسا همچنان علیه جادو خطابه‌سرایی می‌کردند، ولی همسازی و تطبیق با برخی باورهای فرهنگ پاگانی که روستاییان اروپای غربی و به خصوص ژرمن‌ها و فرانسوی‌ها حاضر به دست کشیدن ازشان نبودند، ضروری و لازم بود.

در این بخش شاید بد نباشد کمی بیشتر درباره‌ی فرهنگ‌های پاگانی که در دو بخش قبلی زیاد ازشان سخن رفته بحث کنیم. ریشه‌ی این کلمه هم مثل خود کلمه‌ی جادو، برمی‌گردد به ایران باستان. در زبان پهلوی و بین ایرانیان باستانی، خدا به دو اسم یاد می‌شد:‌ یکی ایزد یا یزدان که هردو از یک ریشه‌اند(یزد) و دیگری هم «بغ» (و بله! بر خلاف تصور احتمالی‌تان لزوماً تمام کلماتی که غین دارند عربی نیستند). برای مثال کلمه‌ی بغداد را در نظر بگیرید که معنی خداداد می‌دهد. خلاصه اینکه بغ لفظ دوم یاد کردن خدا بود و بنابراین واژه‌ی «بغانی» به معنی الهی و خدایی و خیلی ساده خداپرستی بود. معادل یونانی بغانی هم مشخص است که «پاگانی» می‌شود. اما به خاطر رقابت و عداوت دیرینه‌ی میان یونان و ایران باستان، در یونان پاگانی را نه به آیین پرستش خدا، بلکه به بت‌پرستی نسبت دادند. در روم مسیحی و بعد از آن اروپای مسیحی هم این لفظ روی تمام مردمی ماند که مسیحی نبودند و به هیچ‌یک از ادیان شناخته‌شده‌ی دیگر(مثل یهودیت یا اسلام) هم نگرویده بودند. اما آیین‌ها و مراسمات پاگانی پیش از آنکه نوعی دین و مذهب باشند،‌ آیین‌هایی فرهنگی و مراسماتی بومی بودند که از اروپای باستان و فرهنگ قومی اجداد اروپایی‌ها به جا مانده بودند. ولی همان‌طور که در قبل‌تر توضیح دادیم، به مرور نام تمام این فرهنگ‌های پاگانی با جادو و جادوگری پیوند خورد و تصور عمومی هم به همین تشابه میان دو مفهوم قرار گرفت(طوری که اگر امروز جلوی خود شما یکی از این مناسک پاگانی اجرا شود، احتمالاً آن را با آیینی جادویی اشتباه خواهید گرفت). به علاوه، خیلی از این فرهنگ‌ها و اساطیر پاگانی، چیزی نبودند جز توصیه‌های طبیعی بزرگان قبیله که سینه به سینه منتقل شده بودند. مثلاً اینکه پیرزن‌های روستاها می‌دانستند کدام گیاه برای کدام بیماری خوب است، مشخصاً نه از منبعی ماوراءالطبیعه، بلکه از مادربزرگ‌هایشان برایشان نقل شده بود و دلیل اصلی و طبیعی اینکه زنان در این امور چیره‌دست‌تر هم بودند نه طبق نظر ترتولیان ضعیف‌النفس بودنشان، بلکه نقش سنتی درمانگری‌شان در این قبایل بود.


پیدایش ایده‌ی جادوی طبیعی


یکی از منابع ارزشمند مطالعه‌ی تاریخی جادو در قرون وسطی، استغفارنامه‌ها یا توبه‌نامه‌های به جا مانده از آن دوران است. در این اسناد، به دقت و با جزئیات، انواع مختلفی از توبه برای کسانی که به اقسام متنوعی از جادو دست زده بودند تجویز شده بود. با مطالعه‌ی این توبه‌نامه‌ها درمی‌یابیم که در آن اعصار آغازین مسیحیت، کلیسا باور نداشت که جادو می‌تواند مثلاً آب و هوا را تغییر دهد یا روی ذهن مردم اثری بگذارد، چراکه این‌گونه اعمال دخالت در کار خدا محسوب می‌شدند و در تعارض با قدرت الهی بودند. با این‌حال بعد از ظهور توماس آکواینوس معروف و اثرگذار(که جلوتر درباره‌اش توضیحاتی خواهیم داد)، رأی بر این صادر شد که دست کم گرفتن قدرت شیاطین خطرناک است و بنابراین عقل حکم می‌کند چنین قدرت‌هایی را نیز برای جادوگران قبول داشته باشیم.

این مثال نشان‌دهنده‌ی این موضوع است که موضع کلیسا نسبت به جادو-لااقل در جزئیات- در تمام سال‌های سده‌های میانی یکسان نبوده و دچار تغییرات زیادی شده. با مطالعه‌ی همین استغفارنامه‌هاست که می‌فهمیم دوره‌ی روشنفکری خیلی کوتاهی درست وسط قرون تاریک ایجاد شده که در آن، کلیسا کاری به کار یک دسته‌ی خاص از جادو که آن را «جادوی طبیعی» می‌نامد ندارد.

این باور که تمام ۵ دسته‌ی اصلی جادو به شیاطین مرتبط هستند البته تا قرن ۱۲ میلادی پابرجا بود. ۵ دسته‌ی مذکور را هم ایزیدور از سویل(۵۶۰-۶۳۶) به پیروی از فیلسوف روم باستان،‌ وارو(۱۱۶-۲۷ قبل از میلاد) طبقه‌بندی کرده بود که شامل geomancy(جادوی خاک)، hydromancy(جادوی آب)، aeromancy(جادوی هوا) و pyromancy(جادوی آتش) هستند که در واقع همان عناصر اربعه‌اند. ایزیدور نوع پنجمی هم برای جادو در نظر گرفت که آن را «تفأل» خواند که به قولی عبارت است از هرگونه مشاوره با منابع خفیه و اسرارآمیز. از پرندگان و اعضای داخلی حیوانات بگیرید تا ستارگان و سیارات و طلسم‌ها و حتی مردگان(که همان نکرومنسری است).

این دسته‌بندی عمومی تا اواخر قرن ۱۲ پابرجا بود. ولی در نیمه‌ی دوم قرن ۱۲ و متعاقبش قرن ۱۳، تغییرات زیادی را شاهد بودیم. بسیاری از متفکرین مسیحی، از جمله ویلیام از آنور(اسقف اعظم پاریس) و سینت آلبرت کبیر(قدیس حامی علوم تجربی و آزمایشگاهی) بین جادوی طبیعی و شیطانی تفاوت و تمایز قائل شدند. به گفته‌ی این روحانیون متعادل‌تر، جادوی طبیعی نه تنها سرشت شیطانی ندارد، بلکه حتی ممکن است ریشه‌اش الهی باشد و بنابراین مطالعه‌اش ارزشمند و پسندیده است. آنچه که جادوی طبیعی نامیده شد عموماً شامل دو دسته از علوم می‌شد: ستاره‌شناسی و کیمیاگری!

این دو دسته جادوهایی بودند که از جهان اسلام وارد اروپای قرون وسطی شده بودند دانش‌آموختگان این علوم جدید، ادعا داشتند که وارثین فلسفه و علم باستانی هستند. در واقع با برپا شدن دانشگاه‌های قرون وسطایی از معابد و کنیسه‌های سابق، منتقل شدن آموخته‌های مسلمین از شرق و ترجمه‌ی دوباره‌ی آثار فلسفی و علمی یونانیان باستان و به خصوص ارسطو از عربی به لاتین،‌ سبک و سیاق زندگی و پژوهش‌های اقشار انتلکت و تحصیل‌کرده‌ی اروپای قرن ۱۳ تغییر کرد.

ستاره‌شناسان و کیمیاگران قرون ۱۲ و ۱۳، خودشان را جادوگر نمی‌دانستند و در واقع یکدیگر را دانشمند می‌خواندند. تهمت جادوگری، لقبی بود که دشمنان و رقبایشان به آن‌ها می‌دادند. به هر روی، در یک دوره انفجار رشد فرهنگی و علمی در قرن ۱۳، کلیسا اجازه‌ی فعالیت آزادانه به آنچه اصطلاحاً «جادوی طبیعی» می‌خواند داد و این علوم، فراغتی کوتاه از دستگاه حاکمیت یافتند. هرچند که این دوره‌ی کوتاه مقرر بود که با ظهور و نشر افکار تأثیرگذارترین نویسنده‌ی مسیحی در باب جادو تا قرن‌ها تغییر کند و لفظ جادوی شیطانی حتی با ستاره‌شناسی هم که به نظر یک علم کاملاً استاندارد می‌رسد پیوند بخورد. این فیلسوف مسیحی،‌کسی نیست جز توماس آکواینوس که بسیاری او را پدر تفتیش عقاید می‌دانند و طعنه آنکه امروزه قدیس حامی پژوهشگران نامیده شده است.


فلسفه‌ی توماسی و شروع تفتیش عقاید


sorcery2

توماس آکواینوس(۱۲۲۵-۱۲۷۴)، یکی از متنفذترین متفکرین مسیحی، در کتابش Summa against the gentiles، بدون هیچ مسامحه و کوتاه آمدنی و البته با یک سلسله مسیر استدلالی، تمام انواع جادو را مطلقاً شیطانی و شر و مستحق مجازاتی سخت دانست. برای مثال از دید توماس، گرچه ستارگان و موقعیت قرارگیری‌شان کنار یکدیگر ماهیتی اسرارآمیز و شاید حتی الهی دارند، ولی تفسیر و تأویل این ماهیت نیاز به کمک و امداد غیبی از سوی موجوداتی هوشمند دارد و از آنجا که فرشتگان به دستور خدا حق ندارند چنین کمکی را به بشر برسانند، پس این موجودات فقط می‌توانند شیاطین باشند و بنابراین ستاره‌شناسی، جادویی شیطانی است. توماس این استدلال را برای کیمیاگری، وردخوانی، افسون‌گری، رفتارهای عجیب و استفاده از گیاهان جادویی نیز به کار برد. تأثیر کلام و فلسفه‌ی توماس باعث شد نگرانی‌های مسیحیت در باب جادو که قبل‌تر در همان سطح نگرانی بود، تا سال‌های پایانی قرون وسطی عملاً بدل به نوعی وسواس فکری شود. به این ترتیب طیف وسیعی از افسون‌ها و وردها و ژست‌ها و رقص‌ها و حرکات مشکوک که همه ریشه در فرهنگ روستایی و قبیله‌ای مردم داشتند، به انضمام دانش سنتی گیاه‌شناسی روستاییان و به علاوه‌ی دانش‌های نوظهور کیمیاگری و ستاره‌شناسی که از شرق به غرب رسیده بودند، همگی به جادو و نتیجتاً شیطان نسبت داده شدند و در قسمت بعدی خواهیم دید این رابطه‌ی نَسَبی، چطور موجب شکار جادوگران شد. به تمام موارد مذکور لقب Superstitio  داده شد که در قبل دیدیم برخلاف امروز صرفا به معنی خرافه‌ی غیرمنطقی نبوده و معنایش خطرناک و بیگانه بوده است. فلسفه‌ی توماسی کلیسا را قانع کرد که حتی اگر منبع جادو مستقیماً شیاطین نبوده باشند، حتماً از ایشان الهام گرفته شده‌اند که این خود گناهی کبیره است. به این ترتیب اینچنین سیر توالی‌ای طی شد که فرهنگ‌های پاگانی روم باستان و علوم فلسفی یونان باستان ابتدا خود را زیر برچسب جادوی طبیعی و پس از آن ، تحت عنوان «جادوی شیطانی» دیدند.

پس مقامات سکولار و روحانی هردو شروع به تصویب قوانین سرسختانه‌ای علیه جادو کردند. تمرکز سکولارها و حکومتی‌ها بیشتر روی زیان‌های عملی جادو بود و تمرکز روحانیون روی ذات توهین و اساعه‌ی ادب به پروردگار به واسطه‌ی جادو بود. اما همانطور که قبلاً گفتیم، این مقامات و روحانیون رسمی نبودند که کار جادو را یک‌سره کردند،‌ بلکه واعظین فرانسیسکن و دامنیکن محبوب و پرطرفدار چنین کردند. یکی از معروف‌ترین این واعظین مثلاً برناردیو از سینا بود که یکی از مشهورترین مبلغین مقدس بود و باید خیلی کارش خوب بوده باشد، چراکه امروزه قدیس حامی بازاریابی نامیده شده‌است. واعظینی مثل او بودند که زمینه‌ی فرهنگی مناسب را برای تفتیش عقاید و شکار هوشمند جادوگران و به خصوص خطرناک‌ترین‌هایشان از دید کلیسا(نکرومنسرها) پدید آوردند که پایین‌تر درباره‌شان خواهید خواند.


تفتیش عقاید و نکرومنسرها


03ad4e351ef433c40776dd0c00a669dc

در قسمت قبل دیدیم که چطور با ظهور توماس کبیر و فلسفه‌ی یک‌سو‌نگرانه‌اش در نسبت دادن تمام انواع جادو به شیاطین، تمام جادوگران گناهکار شناخته شدند. در ادامه قصد داریم مکانیزم محاکمه‌ی جادوگران در سیستم تفتیش عقاید، دلیل محاکمه و تنبیه آن‌ها و مجازات‌های مخصوصشان را بررسی کنیم. همچنین درباره‌ی یکی از شاخه‌های جادوی قرون وسطایی به اسم نکرومنسری دقیق‌تر خواهیم شد که بیش از همه هدف تعقیب سیستماتیک کلیسا قرار گرفت.


آغاز تفتیش عقاید


دهه‌ی ۱۲۳۰ میلادی را دهه‌ای می‌دانند که آغازگر آنچه بود که بعداً در تاریخ به اسم تفتیش عقاید یا The Inquisition شناخته خواهد شد؛ نظام هدفمندی که به شناسایی، شکنجه، اعتراف‌گیری، محاکمه و مجازات تمام کسانی مشغول شد که جرأت اظهار هر فکر و عقیده‌ای خلاف دکترین مصوب کلیسا را داشته باشند. با این وجود در فاصله‌ی قرن سیزدهم تا دوره‌ی پایانی قرون وسطی، آن نظام ساختارمند بوروکرات منظم تفتیش عقاید هنوز به شکلی که در حافظه‌ی تاریخی‌مان از آن سراغ داریم شکل نگرفته بود. در عوض به جای یک سیستم، اشخاصی را داشتیم که به آن‌ها مأمورین تفتیش یا مفتیشن می‌گفتند. این مأمورین که با مشقت و سختی زیاد و با پیگیری شدید و عزم راسخ وظیفه‌شان را دنبال می‌کردند، تا زمان شکل‌گیری رسمی دستگاه حکومتی تفتیش عقاید، حوزه‌ی قضایی آزادی در اروپا داشتند و در واقع اگر اروپای قرون میانه را غرب وحشی در نظر بگیریم،‌ این‌ها کلانترهای مارشال آزاد اروپا بودند. هدف اصلی و اولیه‌ی این مردان کلیسا، شناسایی، محاکمه و مجازات «مرتدین» بود؛ مسیحیانی که از عقاید دینی تعریف شده توسط کلیسا منحرف گشته بودند و خلاف دستورات و اوامر پاپ رفتار می‌کردند. البته باید دانست که یهودیان و مسلمانان در حوزه‌ی قضایی مأمورین تفتیش قرار نداشتند و هدف اصلی آن‌ها صرفاً همان مسیحیانِ از دین برگشته بود.

مفتیشن عقاید از امتیازات مخصوص و ویژه‌ای بهره‌مند بودند. مثلاً آنکه مستقیماً به خود پاپ جواب پس می‌دادند، یا اینکه بنابر میزان حسن سابقه‌ی دفتر کارشان (ex officio)، حق داشتند خودشان مجری حکم مجازات باشند و بنابراین می‌توانستند حتی براساس یک شایعه، دست به عمل بزنند. شیوه‌ی کار ایشان از این قرار بود که ابتدائاً شروع به پرس و جوی محلی و بازجویی و استعلام سراسری از مردم یک منطقه می‌کردند(فرآیندی که به آن Inquisitio گفته می‌شد). در طی این فرآیند، مأمورین تفتیش، مردم را با نرمی و ملایمت یا با تهدید و ارعاب، تشویق می‌کردند که دوستان و نزدیکان و همسایگانشان را لو بدهند و حتی اگر شده دیگران را به دروغ متهم به ارتداد کنند؛ مابقی پروسه‌ی کار مفتیشن مخفیانه دنبال می‌شد. متهمین دستگیر می‌شدند و در خفا بازجویی می‌شدند و در صورت محرز شدن جرمشان، درجا محاکمه و مجازات می‌شدند. در فرآیند بازجویی و محاکمه، شاهدینی که در موارد عادی فاقد صلاحیت شهادت دادن بودند(مثل کودکان یا مجرمین سابقه‌دار)، در اینجا معتبر محسوب می‌شدند. متهمین حق تجدید نظر یا حتی دفاع از خود را نداشتند و از تجمیع اعترافاتشان و شهادت شاهدان و بنا به نظر مفتش مسئول رسیدگی به پرونده، مجازاتشان اعلام و اجرایی می‌شد.


تعقیب جادو


سؤال اما این است که چه شد که این مفتیشن، جادو را به عنوان جرمی مصداق ارتداد به رسمیت شناختند و شروع به تعقیب جادوگران کردند؟ مسئله به غسل تعمید مسیحیان و نامگذاری‌شان برمی‌گردد. مسیحیان موقع غسل تعمید و همچنین مراسم عشای ربانی، شیطان و خدمتکاران او را نفی و تقبیح می‌کنند و از آن‌ها تبری می‌جویند. کسانی که به چنگال‌های شیطان گرفتار شوند را relapsers می‌گویند، واژه‌ای که معنای لغوی‌اش می‌شود کسانی که دو بار سقوط کرده‌ باشند. سقوط اول اشاره به گناه نخستین تمام انسان‌ها که همان خوردن میوه‌ی ممنوعه باشد بوده است و حالا بازگشت به حریم شیطان، سقوط دوم محسوب می‌شود؛ سقوطی که خلف وعده با مسیح و خداوند را هم در پی دارد. مجازات چنین کاری مشخص است:‌ مرگ روی هیزم با آتش!

البته تعیین اینکه چه کسی شیطان را ستایش کرده و به چنگال اهریمنی‌اش دچار شده شدیداً نسبی و وابسته به نظر شخصی مفتیشن است و این موضوع سبب می‌شد که مأمورین تفتیش بتوانند از قدرتشان بهره‌برداری شخصی کنند. بنابراین پاپ الکساندر چهارم حوالی دهه‌ی ۱۲۶۰ دستور داد به جز مواردی که جادو به وضوح مصداق ارتداد محسوب شود، رسیدگی به جادوگران به حاکمین محلی واگذار گردد. پاسخ بسیاری از مفتیشن به این موضوع، چنین استدلالی بود که تمام انواع جادو چون طبیعتاً عملی شیطانی هستند، ارتداد محسوب می‌شوند و سال‌ها نیز روی این نظرشان پافشاری کردند. بسیاری از مفتیشن بر این باور بودند که ارتداد نه صرفاً در گفتار، بلکه در کردار اشخاص نیز دیده می‌شود و جادوگری مصداقی از عملی مرتدانه است. با این حال پاپ همچنان اجازه‌ی مرتد شمردن تمام جادوگران را به مأمورین تفتیش نمی‌داد.

 با به قدرت رسیدن پاپ جان بیست‌ودوم اوضاع تغییر کرد. پاپ جدید در اوایل قرن ۱۴ به تمام مأمورین تفتیش فرمان داد که «نکرومنسرها» و «سورسررها» را تعقیب و محاکمه کنند. تمرکز بیشتر پاپ روی شناسایی نکرومنسرها بود که روحانیونی بودند که به عمل شنیع ارتباط به مردگان متهم بودند و جلوتر درباره‌شان به تفصیل توضیح خواهیم داد.


روش و منش مأمورین تفتیش


برخلاف تصور احتمالی‌تان، مأمورین تفتیش آدم‌هایی سادیست نبوده‌اند و از قضا بسیاری از آن‌ها معتقد بودند شکنجه باید آخرین راه حل باشد. هدف ما البته مسلماً دفاع از این متعصبین مذهبی نیست، ولی بنا به ضرورت مطالعه‌ی بی‌طرفانه‌ی تاریخی موضوع، ناچاریم که یادآور شویم این‌ها، پیش و بیش از هرچیز دیگری، باورمندانی حقیقی بودند که دستور داشتند تحت هر شرایطی، هر عاملی را که خطری برای مسیحیت محسوب می‌شود شناسایی کنند و علاقه‌شان هم دقیقاً شناسایی گناهکاران واقعی بود. اعدام یا شکنجه هرگز قدم اول مفتشین نبود و از این نظر رفتاری کاملا معکوس توده‌های عصبانی مردم و محاکمات بی در و پیکر عمومی داشتند. یعنی به سادگی باید گفت اگر در قرون وسطی به جادوگری متهم بودید، برایتان خیلی بهتر می‌شد که مأمورین تفتیش پیدایتان کنند تا اینکه مردم خشمگین، مشعل به دست به سراغتان بیایند.

البته نباید انکار کرد نمونه‌های زیادی هم بوده‌اند که در آن‌ها، افرادی بیگناه وکاملاً نامربوط به موضوع بازجویی، محاکمه و سوزانده شده‌اند.مشهورترین مثالش شاید ژاندارک باشد. مثال دیگرش «شوالیه‌های زائر» هستند که پس از اینکه سرزمین مقدس از دست مسیحیان رفت، حمایت همگانی از این فرقه سلب شد و خیلی زود به دست مفتشین عقاید، دستگیر و محاکمه و سوزانده شدند. ولی باید توجه داشت در هردوی این موارد، انگیزه‌های سیاسی بر انگیزه‌های مذهبی پیشی می‌گرفته است. در مورد ژاندارک که انگیزه‌ی پشت سوزاندنش مشخص است،‌ و در مورد فرقه‌ی زائرین بیت‌المقدس هم موضوع به سادگی از این قرار بوده که پادشاه وقت فرانسه، فیلیپ چهارم، مقروض این فرقه بوده و با شکست مسیحیان و فتح بیت‌المقدس به دست مسلمانان، موقعیت را مناسب دیده که با حذف سیاسی این فرقه،‌ بدهی سنگینی را از دوشش بردارد. اما در اکثر مواردی که یک مفتش مستقلاً به بازجویی مشغول بوده، اکثراً تهمت‌های بی‌پایه جواب نمی‌داده‌اند و کسی که حسابش پاک بوده در اغلب این موارد پس از بازجویی آزاد می‌شده است.

به هر روی، بسیاری از این مأمورین تفتیش در تاریخ برای خودشان اسمی دست و پا کردند. از میان معروف‌ترین ایشان می‌توان مثلاً ژک فورنیر را اسم برد که بعدتر در سال ۱۳۳۴ پاپ بندیکت دوازدهم شد، یا نیکلاس امریخ که در نیمه‌ی دوم قرن چهاردهم، مأمور ارشد تفتیش عقاید پادشاهی آراگون در کاتالونیا شد. مخوف‌ترین این مأمورین اما «توماس از تورکومندا» بوده است. مفتش ارشد دفتر مقدس تفتیش عقاید در اواخر قرن ۱۵ که آدمی شیطان‌صفت و بدطینت بوده و اکثر شهرت بد تفتیش عقاید در طول تاریخ از او نشأت گرفته شده. در ادامه اما در زندگی و عقاید یکی از این مأمورین که از قضا یکی از معروف‌ترین و بدنام‌ترین‌هایشان هم هست دقیق‌تر خواهیم شد و خواهیم دید که تمام مفتشین لزوماً توماس تورکومندایی نبوده‌اند.


برنارد گی و نام گل رز


300px-Bernard_Gui_BNF_lat4975اگر کتاب نام گل راز(یا به روایت دیگر آنک نام گل) از اومبرتو اکو را خوانده باشید(که اگر نخوانده‌اید منتظر چه هستید؟)، حتماً با برنارد گی آشنایی دارید. آدمی شرور که در رمان مأمور اصلی پرونده‌ی دو راهب که به نادرستی متهم شده‌اند و یک دختر که به جرم جادوگری دستگیر شده ‌است می‌باشد و برای اهداف شخصی از قدرت کلیسا سوء استفاده می‌کند و با شکنجه از محکومین اعتراف می‌گیرد و به واقع شخصیت منفی داستان اکو است. باید گفت که با وجود آنکه داستان اکو، یک داستان تاریخی-تخیلی محشر و بی‌نظیر است، اما از نظر تاریخی فقط سه گزاره در آن صحیح است: برنارد گی واقعاً طبق گفته‌ی کتاب یک مأمور تفتیش بود، واقعاً مفتشی دامنیکن بود و در قرن ۱۴ که داستان رخ می‌دهد هم زنده بود. ارتباط بین تاریخ و کتاب احتمالاً همینجا پایان می‌یابند و مابقی حاصل تخیلات خود اکو است.

برنارد گی یک مسیحی معتقد و یک مأمور تفتیش شدیداً متعهد بود و درباره‌ی تمام تهدیدات ممکن علیه کلیسا نگران بود. او در سال ۱۲۶۱ متولد شد و تا قبل از ۲۰ سالگی به فرقه‌ی دامنیکن پیوست. در ۱۳۰۷ به سمت مفتش ارشد منطقه‌ی تولوس انتخاب شد و تا ۱۸ سال در آن مقام باقی ماند. در طول این ۱۸ سال، بیش از ۶۰۰ نفر را محاکمه کرد و از این میان کمتر از ده درصد آنان(حدود ۴۰ نفر) را به مرگ با آتش محکوم کرد. او در سال ۷۰ سالگی در سال ۱۳۳۱ در بستر درگذشت.

گی در کتاب معروفش «Practica Inquisitionis Heretice Pravitatis» که خطاب به همکارانش و دیگر مأمورین تفتیش عقاید نوشته بود، توصیه‌های زیادی درباره‌ی نحوه‌ی بازجویی و یافتن حقیقت درباره‌ی متهمین می‌کند. این کتاب که به زبان لاتین نگاشته شده، در واقع شامل ۵ کتاب است و حاصل تجربیات طولانی او در سمت مأمور تفتیش عقاید است. هدف اصلی برنارد گی،‌ جمع‌آوری اطلاعاتی از تمام گروه‌ها و دسته‌های مختلف مرتدین و رفتارشناسی آن‌ها بوده تا آیندگان بتوانند راحت‌تر ایشان را شناسایی کنند. از جمله دسته‌هایی که گی در کتاب‌هایش درباره‌شان بحث کرده می‌توان به کاتارها(فرقه‌ای بلغاری از مسیحیان که به دوخدایی معتقد بودند)، والدنسیان‌ها(یکی دیگر از فرقه‌های به گمانِ کلیسا ضاله‌ی مسیحی)، بگیوم‌ها، مدعیان پیامبری و قدیسی و البته مشخصاً جادوگران(سورسررها) اشاره کرد.

گی به خصوص درباره‌ی جادوگران نظرات خیلی قوی و محکمی داشت. چنانکه نوشته است:

طاعون گناه و فتنه‌ی ساحره‌گان، آینده‌بینان و احضارگران شیاطین، در مناطق و مجالس گوناگون، شکل و هیئتی دگرگون به خود می‌گیرد؛ که این اشکال به واقع مرتبط به اوهام ساخته‌ی ذهن ساکنین آن مناطق و خرافات ملون و هزاررنگ آن مردمان است که به اشباح شر و عقاید شیطانی گوش می‌سپارند.

گی در کتاب‌هایش روش‌ها و تکنیک‌هایی برای بازجویی را به همکاران و هم‌رده‌هایش توصیه کرده. شیوه‌ی اصلی او بمباران سؤالات بوده است تا شخص گیج شود و تحت فشار اطلاعات را افشا کند. بنابراین گی پشت سر هم و مسلسل‌وار سؤالاتی را از متهمین می‌پرسید. چه می‌دانند؟ چه شنیده‌اند؟ آیا روی کودکان وردی خوانده‌اند؟ آیا زنان نابارور را باردار کرده‌اند؟ چه موادی به خورد مردم داده‌اند؟ موی حیوانات؟ ناخن انسان؟ آیا آینده را پیش‌بینی کرده‌اند؟ تلاش کرده‌اند با طلسم و افسون مردم را درمان کنند؟ و سؤالاتی از این قبیل.

با این وجود گی اصرار دارد که مأمورین تفتیش با وجود تلاش در تحصیل حقیقت،‌ باید مراعات حال متهمین را هم بکنند. برای مثال نوشته است که:

باید که آن‌ها را مورد پرسش قرار دهید، ولی لازم است که کیفیت و شرایط هر شخص را هم مد نظر داشته باشید؛ چرا که بازجویی برای همه نمی‌تواند یکسان باشد. باید از مردان به یک روش و از زنان به روش دیگری بازجویی کنید.

یکی از علاقمندی‌های شخصی برنارد گی که در طی بازجویی‌هایش آن را دنبال می‌کرده، این موضوع بوده که ساحران، جادو را از کجا آموخته‌اند و خودشان چقدر از این چیزها را باور دارند. همچنین گی علاقمند بود که بداند چه اقشاری بیشتر برای بازدید نزد ایشان می‌آیند؟‌ ولی نگرانی و دغدغه‌ی اصلی او، سوء استفاده از مناسک و آیین‌های مقدس عرفانی بود. به خصوص آن‌هایی که آیین‌های ربانی ارتدکس مسیحی را برای انحرافات و اهداف جادویی استفاده می‌کردند؛ مثلاً در مکانی مقدس مراسمی جادویی را اجرا می‌کردند، با روغن متبرک مجسمه‌های مومی را که عیناً به شکل شخص خاصی ساخته شده غسل تعمیم می‌دادند و بعد روی مجسمه سوزن می‌زدند تا به فرد مورد نظر آسیب وارد کنند. یکی دیگر از دسته‌هایی که محل نگرانی گی و بسیاری دیگر از مأمورین تفتیش عقاید بوده‌اند، نکرومنسرها بوده‌اند، گروهی از جادوگران که مکانیزم و شیوه‌ی جادویشان زمین تا آسمان با مابقی ساحره‌گان و سورسررها و تمپستاری‌ها و غیره تفاوت داشته.


نکرومنسری، جادویی مردانه


C2fppaBUUAA7OIwنکرومنسرها یا به قول دیگری نیگرومنسرها، گروهی از جادوگران قرون وسطایی بودند که معنای لغوی پیشه‌شان می‌شد «تفأل از روی مردگان». یک نکرومنسر با ارواح اموات تماس می‌گرفت تا آینده را پیشگویی کند، مجبورشان سازد اطلاعات سری و مخفی را افشا کنند و حتی در مواردی به عنوان سلاح از این مردگان استفاده کند. بعداً خواهیم گفت که ساحره‌ها(ویچ‌ها) نگرانی اصلی مردم روستایی و واعظین مسیحی بودند، ولی باید گفت که نگرانی اصلی دستگاه تفتیش عقاید از ابتدای ظهور مفتش‌های انفرادی تا زمان شکل‌گیری کامل تفتیش عقاید اسپانیایی، همین نکرومنسرها بودند.

پیش از هرچیز بیایید بررسی کنیم چرا نکرومنسی در مسیحیت گناه کبیره محسوب می‌شود. قضیه تا حدی ساده است: بازگرداندن مردگان در دین و مذهبی که رستاخیز و بازگشت از مرگ مهم‌ترین خصوصیت بارز آن است امری مشکل‌آفرین است. به روایت مسیحیت کاتولیک، این فقط شخص مسیح بود که توانسته بود از مرگ بازگردد و البته طی معجزاتی، مردگانی مثل لازاروس را هم زنده کند. اینکه قدرت زنده کردن مردگان را به هر شخص دیگری نسبت دهیم، کفر و الحاد و توهین به شخص مسیح است؛ بنابراین توضیح و راه حل جایگزین مسیحیت این بود که این در واقع مردگان نیستند که زنده می‌شوند یا روحشان به جهان بازمی‌گردد، بلکه شیاطین هستند که خود را به شکل و شمایل مردگان درمی‌آورند تا با خدعه و نیرنگ، هرج و مرج به پا کنند و اهداف پلید خود را در جهان اجرایی کنند. بنابراین نکرومنسرها برخلاف معنی لغوی اسمشان، نه به احضار مردگان، بلکه به روایت کلیسا به احضار شیاطین مشغول بودند و بنابراین گناهشان صدمرتبه بزرگ‌تر از تمام انواع دیگر جادوگران بود که غیرمستقیم با شیاطین رابطه داشتند. همان‌طور که در بخش‌های پیشین دیدید، همواره بین فلاسفه ومتفکران مسیحی درباره‌ی میزان و شدت دخالت شیاطین در انواع مختلف جادو اختلاف نظر وجود داشته است؛ اما نکرومنسی تنها شاخه‌ی جادو بوده که همیشه بین همه این اتفاق نظر را ایجاد می‌کرده که بلاشک ماهیتاً شیطانی‌ست.

نکرومنسرها اغلب روحانیون یا cleric ها بودند؛ واژه‌ای که معنی تحت‌اللفظی‌اش می‌شود هرکسی که لاتین بلد باشد. لاتین هم زبانی بود که امتیاز ویژه‌ی مردان قرون وسطی و آن هم فقط تعداد معدودی از مردان محسوب می‌شد، بنابراین نکرومنسی برخلاف شاخه‌های دیگر جادو، نوع مردانه‌ای از جادو محسوب می‌شده است. این روحانیون یا کلریک‌ها، سران فرقه‌های پایین مرتبه‌تر مسیحیت محسوب می‌شده‌اند. در واقع آن‌ها متعلق به دون‌پایه‌ترین رده‌های سیستم درجه بندی کلیسا بودند و نباید با کشیش‌ها و اسقف‌ها و واعظین اشتباهشان گرفت.

نکرومنسی را فقط می‌شد از طریق کتاب‌های خاصی فرا گرفت؛ چراکه این نوع از جادو نیاز به سحر و افسون‌های خیلی پیچیده‌ای داشت و لازم بود که نکرومنسرها برای رسیدن به مقصود مورد نظرشان، با احتیاط و دقت زیاد آیین و مراسم را با وردهای درستی که باید مو به مو خوانده شوند، اجرا کنند. نیکلاس امریخ، مأمور معروف تفتیش عقاید که پیش‌تر به او اشاره کردیم، در کتابش Directorium Inquisitiorium به سال ۱۳۷۶ می‌نویسد که خودش شخصاً تعداد زیادی کتاب‌های علوم نکرومنسی را از خودِ نکرومنسرها ضبط کرده و این کتاب‌ها را با افتخار و در معرض عموم آتش زده است. این کتاب‌ها به اضافه‌ی اعترافات خود نکرومنسرها، اطلاعات زیادی به امریخ و همکارانش درباره‌ی دانش نکرومنسی داده‌اند. طبق مدارک به جا مانده از آن‌ها، نکرومنسرها کارهای غیرقابل بخشایش زیادی انجام می‌داده‌اند. به عنوان نمونه می‌توان به غسل دادن بت‌ها، دانستن و از بر کردن نام مخفی شیاطین، مخلوط کردن نام این شیاطین با نام قدیسین و فرشتگان در صحبت‌هایشان با مردم به جهت انحراف مردم و به بیراه کشاندن دعاهایشان، سوزاندن لاشه‌ی حیوانات مختلف و از همه بدتر، پرستیدن شیاطین اشاره کرد. نکرومنسرها جلوی شیاطین زانو می‌زدند، آنان را ستایش و نیایش می‌کردند و در ازای الطافی خاص، قول تبعیت و پیروی به ایشان می‌دادند. گویی هر وردی به هدف خاصی خوانده می‌شد. برای در اختیار گرفتن ذهن مردم، جذب عشق دیگران، ضرر زدن به آن‌ها یا مجبور ساختنشان به انجام کارهایی خاص، ایجاد توهم، بلند کردن لاشه‌ی مردگان از زیر قبرها، پدیدار ساختن شیئی از هیچ و کشف اسراری از گذشته و آینده‌، وردهای مشخصی وجود داشت که هرکدام با دیگری متفاوت بود. سه عنصر اساسی در هر آیین نکرومنسری در قرون وسطی ثابت بودند که عبارتند از رسم دایره‌های جادویی، وردخوانی و سحرخوانی و تقدیم قربانی به پیشگاه شیاطین! تمام این وردها و آیین‌ها به شدت پیچیده بوده‌اند و نیازمند آموزش‌های خاصی بوده‌اند.

البته باید در نظر داشت که با توجه به احتمال شکنجه در حین بازجویی، این اعترافات نکرومنسرها شاید چندان هم صادقانه نباشند، ولی به هر حال بعضی کتاب‌های به جا مانده از آموزش نکرومنسری نشان‌ می‌دهند که خود نکرومنسرها این آیین‌ها را خیلی جدی می‌گرفته‌اند. به هر روی، همانطور که در مقدمه‌ی مقاله‌ هم اشاره کردیم، هدف ما اینجا صرفاً مطالعه‌ی تاریخی این وقایع و تلاش در درک و فهم جهان‌بینی خاص جادوگران و تعقیب‌کنندگان آن‌هاست و مقصود قضاوت آن‌ها نیست. چیزی که باید به آن توجه داشت همین نکته است که هم خود نکرومنسرها و هم شکارچیان آن‌ها، این نوع از جادو را به چشم نوعی دانش تاریک می‌دیدند که شدیداً هم مؤثر و خطرناک است. نکرومنسری نمونه‌ی خیلی خوبی برای اثبات این نکته است که چقدر قرون وسطایی‌ها به جادو و ماوراءالطبیعه باور داشتند. این باور البته صرفاً در طرف تاریک و شر هم نبود؛ یعنی اگر که خواندن اورادی خاص در مراسمی ویژه و به ترتیبی مخصوص و با شرایطی منحصر به فرد می‌تواند منجر به احضار شیاطین شود، معکوس موضوع درباره‌ی دعا خواندن و مناسک قدسی و ربانی مسیحی هم صدق می‌کند که می‌تواند منجر به جلب لطف فرشتگان و خدا شود. بنابراین ماجرای نکرومنسرها نه یک واقعه‌ی عجیب و غیرمعمول، بلکه پیامد دیگری از نوع خاص باورها و اندیشه‌های اروپای قرون وسطی بوده‌است که اینجا در نکرومنسی نمودش را در طبقه‌ی تحصیل‌کرده‌ی روحانیت می‌بینیم. در قسمت بعدی به ساحره‌گان خواهیم پرداخت و نمود این موضوع را بین عوام مردم خواهیم دید.


پیدایش جرم ویچکرفت


witcheryهمانطور که پیش‌تر گفتیم، از ابتدای قرن ۱۵، زوال پایگاه مردمی جادو به دست واعظین تبشیری مسیحی و خطبه‌های کوبنده‌شان رقم خورد. ولی در این بخش قصد داریم بررسی کنیم که چه شد که مردم نه تنها به حمایت از جادوگران در مقابل مفتشین و مأموران حکومتی و مذهبی برنیامدند، بلکه در خیلی موارد خود به شکار ایشان پرداختند. پاسخ البته در مطالعه‌ی یک طبقه‌ی خاص از جادوگران نهفته است:‌ ساحره‌گان یا witches.

به گفته‌ی جاناتان بری، محقق تاریخی، شاید درباره‌ی هیچ‌یک از اقسام جادو به اندازه‌ی ساحره‌گان تحقیق نشده باشد. شاید چون حافظه‌ی تاریخی مردم اروپا، این طبقه از جادوگران را بیشتر از همه در خاطر نگه داشته و بنابراین جذاب‌ترین زمینه‌ی تحقیقاتی بوده و یا شاید هم به این خاطر که بر خلاف مثلاً نکرومنسری، اینجا نه طبقه‌ی روحانیت، که حکام محلی مأمور بررسی و محاکمه‌ی این دسته از جادو بودند و اسناد ایشان هرگز محرمانه نبوده و بنابراین منابع تاریخی بیشتری برای مطالعه‌ی ساحران و ساحره‌گان در دست است.

برای اینکه ریشه‌های تاریخی ساحرگی را بهتر بفهمیم، باید «استریوتایپ ساحره» را خوب بشناسیم و برای نیل به این مقصود نیز نیاز است که نوع خاصی از جادو را که در ذهن مردم عادی خوب ریشه دوانده بود مطالعه کنیم: malificiant magic یا جادوی بدخواهانه(شر). موضوع از این قرار است که در طول تمام تاریخ قرون وسطی و حتی پیش از آن، بسیاری از مردم باور به وجود انسان‌هایی با قدرت‌های غیرعادی داشته‌اند که هدفشان آسیب زدن به جان و مال مردم بوده است. در قرون وسطا افرادی که به چنین کاری مشغول بوده‌اند را به جرم malificia متهم می‌کرده‌اند که در مقابل جرم vereficia به معنی مسموم کردن قرار می‌گرفته است..
در دوره‌های ابتدایی قرون وسطی البته تفاوت میان جادوی بدخوانانه(malificiant magic) با جادوی خیرخواهانه(beneficial magic) به خوبی مشخص بوده است. برای مثال به یکی از قوانین شاه کاستالیا در قرن ۱۲ معروف به شاه آلفونسوی خردمند توجه کنید:

“هر یک از اهالی روستاها حق دارد که جادوگران، کافران و متقلبین را در برابر دادگاه متهم کند، و اگر شاهدینی بتوانند ثابت کنند که این‌ها بعضی از این اعمال شر را مرتکب گشته‌اند، پس به سزای اعمال زشتشان خواهند مرد. اما آنانی که سحر و جادو را برای نیات خوب مانند دور کردن شیاطین از بدن دیگران یا درمان زوج‌ها از نفرین‌های جادویی یا نجات روستاها از بلایای آسمانی و ……. به کار می‌برند، نباید آسیبی به ایشان وارد شود، بلکه حتی باید برای جادوی مفیدشان پاداش بگیرند.”
این تمایز میان جادوی خوب و بد که برای حاکمین سکولار قرون وسطی تا حدی مشخص بود، هرگز برای مقام‌های مسیحی کلیسا روشن نبود. از نظر روحانیون، هر نوع از جادو، از آنجا که دخالت در کار خداوند و دور کردن مردم از او تلقی می‌شود، محکوم و مصداق کفر است. با این حال در اوایل و اواسط قرون وسطی، چنین تمایزی کاملاً در ذهن مردم جا افتاده بود. مؤید موضوع، دادگاه‌های سکولار محاکمه‌ی جادو در شوراهای روستایی است که به وضوح هدفشان، شناسایی نیت جادوگر بوده و اینکه آیا نوع جادویش مضر بوده است یا مفید. دادگاه‌های زیادی در این دوره برگزار می‌شود که کسانی که از مجامعت جنسی میان زوج‌ها جلوگیری می‌کنند را محکوم می‌سازند. همچنین یکی از شکایت‌های رایج مردمی، جادوگرانی بوده‌اند که بیماری گواتر و دیگر بیماری‌های گلویی را میان مردم رواج می‌داده‌اند(اینطور بیماری‌ها بین مردم مناطق کوهستانی رایج بوده است).

در این دادگاه البته برای شناسایی جادوگر بودن یا جادوگر نبودن متهمین، از روش‌های سخت و دردناکی استفاده می‌شد. یک نمونه از آن‌ها مثلاً «آزمون صعب آهن» یا «ordo indicia ferii» بود که طی آن،‌ متهم باید یک تکه آهن گداخته را مدتی در دست نگه می‌داشت تا دستش خوب بسوزد. سپس فرآیند بهبود زخم‌های دستش بررسی می‌شد. اگر زخم‌های متهم زود خوب می‌شدند، به این معنا بود که او جادوگر نیست و بی‌گناه است. ولی اگر بهبود زخم‌هایش بیش از حد عادی طول می‌کشیدند، معنایش این بود که لطف الهی از او روبرگردان شده که زخم‌هایش خوب نمی‌شوند و بنابراین او ساحره است. روش‌های دیگری مثل غرق کردن متهمین هم رواج داشتند. با این حال این نمونه‌ها تا پیش از دوره‌ی پایانی قرون وسطی، خیلی نادر بودند.

در اواخر قرون وسطی دید عمومی نسبت به جادو به سبب تأثیر و نفوذ وعاظ مسیحی، منفی شد. کم‌کم مردم و روحانیون این سورسررها، فال‌گیرها و جادوگران بدخواه را نه به چشم اشخاص منفردی بدطینت، بلکه به چشم اعضایی از گروه‌ها و فرقه‌هایی شیطانی می‌دیدند. فرقه‌هایی که هدفشان آلودن مسیحیت به قدرت‌های شر خود بود. برخی آثار قرن ۱۵ مثلاً کم‌کم شروع به اشاره به «فرقه‌ی فال‌گیرها» کردند. برخی از واعظین مسیحی مثل ویسنت فرر یا برناردینو د سینا، از فرقه‌هایی صحبت می‌کردند که در طول شب دور هم جمع می‌شدند تا آیین‌ها و مناسک تاریک و جادویی‌شان را به جا بیاورند و بیماری و مرگ را به روستاها تحمیل کنند. در چنین شرایطی بود که پاپ الکساندر پنجم، فرمان زیر را در محکومیت گروه‌های جادوگری صادر کرد:

“تمام فرقه‌های جدید مسیحی یا یهودی که جادوگرند، ساحرند، طالع‌بینند، فال‌گیرند، خرافاتی‌اند، دوستان شیاطین هستند و کفرگویانی هستند که از هنرهای نفرین‌شده و لعنت‌شده بهره می‌برند تا مسیحیت و مسیحیان را آلوده کنند محکومند و باید که تعقیب شوند.”

به این ترتیب مثلاً در سال ۱۴۲۴ می‌بینیم که در دره‌ی آنو در اسپانیا، دادگاه‌هایی برپا می‌شوند که به جز محکومیت‌های قبلی مثل بیماری‌های گلویی، تهمت‌های جدیدی به جادوگران می‌زنند. تهمت‌هایی از قبیل:‌ اجتماعات شبانه، به مخاطره انداختن مذهب و مسیحیت، نیایش شیطان و شیاطین، دزدیدن و قتل بچه‌های کوچک و خفه کردن مردم در خانه‌هایشان.

فرآیند جالبی که در اینجا می‌بینیم این بود که جرم جادوی بدخواهانه(malificiant magic) که به عنوان یک جرم محلی بین مردم روستاها شناخته شده بود، با جرم قدیمی‌تر ارتداد و شیطان‌پرستی که از طرف کلیسا دیکته شده بود، تلفیق گشت و به این ترتیب جرم جدیدی ایجاد شد که هم از سوی مردم و هم از طرف کلیسا محکوم و تحت تعقیب بود: جرم witchcraft


میتولوژی ویچ‌کرفت


the-witches-rout

طبق مطالعات محققین تاریخ جادوگری، نخستین محاکمات و رسالات درباره‌ی witchها(به اجبار نبودن لغت معادل مناسب ساحرین)، همیشه شامل عناصری از موجوداتی اسطوره‌ای و افسانه‌ای موسوم به موجودات شب می‌شده. این موجودات گویی انسان-پرنده‌هایی هستند که می‌توانند پرواز کنند،‌ وارد خانه‌های دربسته بشوند، تغییر شکل بدهند و تمایل عجیبی به بچه‌کشی داشته‌اند. این موجودات افسانه‌ای، منشایی باستانی دارند و در روم باستان و حتی پیش از آن هم مشابه این موجودات را در افسانه‌های اروپا می‌بینیم.

در قدیمی‌ترین منابع، از این موجودات به اسم Strigae یاد شده. زنان پرنده‌ای که طبق افسانه‌ها، از طریق داروهایی جادویی تغییر شکل و هیئت می‌دادند و شبانه وارد خانه‌ها شده و خون بچه‌ها را می‌مکیدند. منشا خون‌آشام‌ها احتمالاً همین موجودات باشند. همچنین منشاء جادوگران داستان‌های پریان برادران گریم و هانس کریستین اندرسون هم همین موجودات هستند و همان‌طور که جلوتر خواهید دید، منشا ساحرگان قرون وسطی هم همین‌ها خواهند بود.

به جز Strigae، دو موجود افسانه‌ای اروپایی دیگر هم در پیدایش استریوتایپ ساحره‌گان نقش داشته. اولی Lamiae، که موجوداتی بدطینت و مشابه Strigaeها بوده‌اند که شبانه به خانه‌ها می‌رفته‌اند و بچه‌ها را یک‌جا می‌بلعیده‌اند، و دومی موجودی به اسم Nightmare یا مادیان شب، که امروز صورت انگلیسی کلمه‌ی «کابوس» را از آن‌ها داریم، و چیزی مشابه همان «بختک» خودمان بوده‌اند و شبانه روی قربانی می‌افتادند و او را خفه می‌کردند.

تمام این افسانه‌ها بدل به سیستم باورهای عامی قرون وسطی گشته بودند. مثلاً می‌دانیم مادرها آیین‌های خاصی را به جا می‌آوردند که کودکشان را از گزند این موجودات در امان نگه دارند. برای مثال روی میزی، غذا و آب و آیینه می‌گذاشتند تا این شیاطین سرگرم شوند و حواسشان تا صبح پرت بشود و بچه را نکشند. بعضی دیگر از این مادران، گردنبند مرجان به گردن کودکانشان می‌انداختند تا از ایشان در برابر گزند موجودات شب محافظت کنند. حتی در دوره‌های ابتدایی‌تر قرون وسطی، برخی از خانواده‌ها از جادوگران کمک می‌خواستند تا از بچه‌هایشان در برابر این موجودات محافظت کنند و بنابراین می‌بینید که تمایزی میان آن موجودات و جادوگران وجود داشته است.

طبق عقاید محلی طبیعت وجودی این موجودات، با دیگر موجودات افسانه‌های مثل پریان، لپرکان‌ها و گابلین‌ها یکی بود و از همان طبقه بودند. از نظر کلیسا ولی تمام این‌ها چیزی جز شیاطین یا اشباح خبیث نبودند که هدفشان کشاندن مردم به خرافات و دور کردنشان از مذهب بود. سؤال اصلی این است که چه شد که این موجودات افسانه‌ای و داستان‌های فولکلور محلی، تبدیل به انسان‌هایی واقعی به اسم ساحرین شدند که بعد شکار و محاکمه شوند؟


شکار ساحره‌گان


در دوره‌های پایانی قرون وسطی، کلیسا از بابت قدرت فیزیکی شیطان و امکان دخالتش در جهان مادی نگران شد. به تدریج روحانیون این موجودت را نه به چشم اشباح خبیث یا خرافی، که به چشم موجوداتی واقعی از گوشت و پوست می‌دیدند که بر خلاف امر روح‌القدس، مشغول دخالت در امورات انسان‌ها بودند. آدم‌هایی که تا پیش از این به لاف و گزاف ادعا می‌کردند این موجودات را می‌شناسند و با آن‌ها رابطه دارند، پیش از همه تعقیب و محاکمه شدند و مسئول اعمال ایشان شناخته شدند و به زودی محاکمات در سراسر اروپا برپا شدند. در اینجا قصد داریم یک پرونده‌ی تاریخی از دوران‌های ابتدایی شکار ساحرگان را بررسی کنیم.

در دهه‌ی ۱۳۸۰ میلادی در ایتالیا، دو زن از میلان به اسامی سیبیلا و پیرنا، چندین و چند مرتبه به دادگاه اسقف اعظم برده می‌شوند تا برای جرایم جادوگری و ساحرگی محاکمه شوند. این زنان اعتراف می‌کنند با نوعی جامعه‌ی مخفی از پریان ارتباط داشته‌اند و در مراسمی موسوم به «بازی» یا game(il gioco) شرکت داشته‌اند. این شورای مخفی توسط موجودی مؤنث در صدر مجلس اداره می‌شده است. پریان شب تا صبح می‌خواندند و می‌رقصیدند و در همین حین،‌ وارد خانه‌های مردم می‌شدند و اگر خانه‌ای تمیز و مرتب بود، پریان خوشحال می‌شدند و خانه را تبرک می‌کردند.

این داستان به یک افسانه‌ی سنتی به اسم «بانوان خوب» یا ‌good ladies اشاره دارد. در منابع از این دسته از پریان به اسامی دیگری مثل dominae abae(بانوان سفید)، dominae nocturnae( بانوان شب) و همچنین bomae res (از ما بهتران) یاد شده است. باور به این موجودات در تمام اروپا در قرون وسطی دیده می‌شود. همچنین در تمام روستاها، باور بر این بوده که زنان خاصی از اهالی روستا در طول شب با این بانوان پرسه می‌زدند و در مراسمات ایشان شرکت می‌کردند. در شب‌هایی که مردم ظن ملاقات‌های بانوان خوب را داشتند، خانه‌هایشان را تمیز و مرتب می‌کردند و برایشان آب و غذا می‌گذاشتند تا بخت خوب نصیبشان بشود.
روند محاکمه‌ی پیرنا و سیبیلا با ورود دستگاه تفتیش عقاید میلان تغییراتی کرد. تحت فشار و شکنجه، بالاخره این دو زن اعتراف کردند که با این ارباب‌بانوی جادویی پیمان وفاداری بسته‌اند. همچنین اعتراف کرده‌اند که ذکر نام خدا در حضور آن بانو ممنوع بوده و حتی گفتند که شبح خبیثی به اسم «لوسیفلم» را احضار کرده‌اند و این شبح بوده که آنان را به این اصطلاحاً «بازی» برده است. آن‌ها اعتراف کرده‌اند که با لوسیفلم که از فرزندان شخص لوسیفر بوده، رابطه‌ی جنسی داشته‌اند و حتی خون خود را به او داده‌اند تا با شیطان هم پیمان وفاداری ببندند. هردوی این زنان مرتد شناخته شدند و در ۱۳۹۰ در میلان روی هیزم سوزانده شدند.


مراحل مختلف محاکمات ساحرگان


در این بخش قصد داریم وارد محاکمات ساحرگان شویم و ساز و کار این دادگاه‌ها را از نزدیک‌تر بررسی کنیم. جرم ویچ‌کرفت، به دلیل طبیعت و ماهیت ترکیبی‌اش، توسط طبقات و مقامات مختلفی تحت تعقیب قرار می‌گرفت و نهایتا اگر در قرون وسطی به این جرم متهم می‌شدید، ممکن بود سر و کارتان با یکی از این سه نوع دادگاه بیافتد:

۱: محاکمات عمومی

اگر توده‌ی مردم عصبانی به عنوان یک ساحر یا ساحره شما را تعقیب می‌کردند،‌ کارتان ساخته بود. این محاکمات هیچ قانون و دادخواست و پروسه‌ای نداشتند. مردم بالاخره جایی صبرشان تمام می‌شد و خود هیزم به دست و با بیل و چوب، به تعقیب مظنونین می‌پرداختند، ایشان را دستگیر می‌کردند و اغلب زنده‌زنده می‌سوزاندند. مطالعه‌ی این نمونه‌ها تقریباً غیرممکن است، چون به جز بعضی گزارشات مقامات محلی از اینطور حوادث، هیچ منبع تاریخی درستی از آن‌ها به جا نمانده است.

۲: تفتیش عقاید

چون ساحرگی نوعی ارتداد بود، وارد حوزه‌ی تفتیش عقاید می‌شد و بنابراین مفتشین حق داشتند متهمین را تعقیب و شکنجه کنند. از آنجا که قبل‌تر درباره‌ی این نوع از دادگاه‌ها بحث کرده‌ایم، اینجا روی آن تمرکز زیادی نخواهیم داشت.

۳: دادگاه‌های محلی

از آنجا که ساحرگی، زیان و خسران برای مردم و اموال مردم در پی داشت، اکثر دادگاه‌های ساحرگی، دادگاه‌های سکولار خودمختار شوراهای سلطنتی، لردنشین‌ها، شهرها و روستاها بودند. این دادگاه‌ها، تأثیرگذارترین مرجع تعقیب قضایی ویچ‌کرفت بودند و پروسه‌ی قانونی هم همین بود که مردم شکایتشان را تسلیم این دادگاه‌ها کنند.

در بخش زیر قصد داریم روند محاکمات در این دادگاه‌ها را نیز بررسی کنیم:

مرحله‌ی اول: درخواست مردمی
در ابتدا این خود مردم روستاها و شهرها بودند که به مقامات شکایت می‌کردند و اعلام می‌داشتند جادوگر یا ساحره‌ی ناشناسی در روستایشان زندگی می‌کند که به اموالشان آسیب می‌زند و برای شناسایی او از مقامات رسمی کمک می‌خواستند. به این سند قضایی کاتالان در منطقه‌ی پیرنان و روستای مونت-روس توجه کنید:

“ما مردم مونت-روس در سرزمینمان مورد آزار و اذیت دائمی جادوگران و سم‌پاشان شیطانی قرار می‌گیریم. هر روز بچه‌ها و دام‌هایمان تلف می‌شوند، و ما ادعا داریم که یگانه دلیل این حوادث تلخ،‌ ساحره‌گانی هستند که قصد آزار ما را دارند………حقیرانه از حضرات درخواست داریم که به دنبال اصلاح امور برآیند و این جنایتکاران را محاکمه کنند.”

طبق اسناد به جا مانده، فرماندار این ادعا را می‌پذیرد و به شناسایی و محاکمه‌ی ساحره‌گان محلی می‌پردازد. نمونه‌های مشابه دیگری از چنین درخواست‌هایی هم در همین منطقه دیده می‌شود. در برخی از این موارد، فرماندارها مردم را تهدید می‌کنند که اگر جادوگری پیدا نشد یا جرم متهمین ثابت نشد،‌ خودشان باید پول تحقیقات و محاکمات را بپردازند، ولی در اغلب موارد درخواست اولیه‌ی مردم مورد پذیرش قرار می‌گیرد.

مرحله‌ی دوم: پرس‌و‌جوهای صدا و شهرت

این پرس‌وجوهای محلی که معادل لاتین‌شان می‌شد Inquisitio de vox et fama، فرآیندی بودند که لازم بود در پایانش لیستی از مظنونین به دادگاه ارائه شود. در این پروسه، از تک‌تک اهالی روستا درباره‌ی ساحره‌گان احتمالی منطقه پرسش می‌شد تا مظنونین شناسایی شوند. این مظنونین که اغلب زن بودند، به دادگاه برده می‌شدند و تقریباً تمامشان در مراحل اولیه‌ی بازجویی ادعای بی‌گناهی می‌کردند. ولی همان شک و ظن اهالی روستا کافی بود تا دادگاه وارد مرحله‌ی بعدی شود.

مرحله‌ی سوم: آزمون‌های بی‌گناهی

در این مرحله، از مظنونین آزمون‌هایی گرفته می‌شد که بی‌گناهی‌شان را ثابت کنند. قبل‌تر مثلاً از آزمون صعب آهن اسم بردیم. یکی از آزمون‌های بسیار معروف این دوره، «آزمون علایم» بود. در این آزمون، متهم لخت می‌شد و در بدنش به دنبال ماه‌گرفتگی‌ها و علایم مشکوک شیطانی می‌گشتند. علایم معمولاً روی شانه‌ها یا کمر پیدا می شدند. در برخی موارد ثبت شده که علایم فقط بعد از شسته شدن با آب مقدس یا سوزن خوردن رویشان پیدا شده‌اند. اگر علامتی پیدا می‌شد، بازجو همین‌جا می‌توانست از دادگاه تقاضای محکومیت کند. ولی اغلب صرف وجود علایم شیطانی برای اعلام گناهکاری کافی نبود و مراحل دیگری باید دنبال می‌شد.

مرحله‌ی چهارم:‌ بازخواست با عذاب

یا به لاتین، Interlocutoria tormentorum. در این مرحله بازجویی از سر گرفته می‌شد، ولی با شکنجه و عذاب متهم. در جلسات شکنجه اغلب متهمین به ارتباط با شیاطین اعتراف می‌کردند یا فاش می‌ساختند که با فرقه‌های شیطانی سر و سری دارند. روش‌های مرسوم شکنجه عبارت بودند از آویختن متهم از شصت پا و سوال پرسیدن از او در همین وضعیت یا آویختنش از دست‌هایش که از پشت به هم بسته شده‌اند و حتی افزودن وزنه به پاهایش برای افزایش وزن و درد متهم.

مرحله‌ی پنجم: صدور حکم

در این مرحله دیگر شواهد کافی برای صدور حکم اعدام وجود داشت. اگر متهم خوش‌شانس بود. حکم بر این صادر می‌شد که ابتدا به دار آویخته شود و بعد جسدش سوزانده شود و در غیر این صورت، زنده‌زنده سوزانده می‌شد. با این حال باید توجه داشت که تعداد این اعدام‌ها در مقایسه با تعداد درخواست‌های مردمی قلیل و اندک بودند و اغلب متهمین در همان مراحل ابتدایی تبرئه می‌شدند.

در این مقاله،‌ انواع غربی جادو در قرون وسطی را بررسی کردیم. ولی در همان دوره‌ای که در غرب جادو تعقیب می‌شد، در شرق قرون وسطایی،‌ انواع دیگری از جادو شکل می‌گرفتند. انواعی مثل خاک-جادویی،‌ کیمیاگری،‌ طالع‌بینی و علم‌الحروف. شاید روزی در مقاله‌ی دیگری به سراغ جادو در جهان اسلام و میتولوژی متفاوت آن برویم.

پانویس

[1] http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1640704

[2] http://www.strangehistory.net/tag/agobard-of-lyons/

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. مبزو

    چند روزی میشه که کتاب «جاناتان استرنج و آقای نورل» را شروع کردم. بعید نیست بعد از خواندن این مقاله جغدی از هاگوارتز سر برسد!

  2. آداش خان

    دست مریزاد

    نوشته فوق العاده ای بود.

    نقاشی ها عالی بودن.

    ایول

  3. ناشناس

    با سلام مقاله خیلی مفیدی است. ممنونم

  4. عاطفه

    با سلام بسیار عالی بود من کتاب تاریخ جادوگری را خوانده ام… فیلمهای جادوی زیادی ترکیه و هالیوود ساخته و مطالعه دارم… من علم الحروف را جادو نمی دانم بلکه علمی الهی است و جفر علم حضرت علی علیه السلام است

  5. نیما

    ممنون بابت نوشته خوبتان

  6. نیما

    سپاس برای نوشته جالبتان
    تازه با سایتتان آشنا شدم و امیدوارم چنین نوشته های خوبی را بیشتر ببینم. درمورد جادوگری در سرزمین های شرقی و اسلامی در دوران گذشته, که در انتهای متن به آن اشاره کرده بودید چیزی در سایتتان پیدا نکردم. مطلبی ننوشتید یا من نتوانستم پیدایش کنم؟

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • رزونانس

    نویسنده: م.ر. ایدرم