پارادوکس فرمی: پس فضایی‌ها کجا هستند؟

2
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

روز ۲۲ فوریه‌ی ۲۰۱۷ بود که ناسا در کنفرانسی خبری که قبل‌ترش درباره‌ی موضوع احتمالی‌اش کلی سر و صدا به پا شده بود، اعلام کرد هفت سیاره‌ی خارجی کشف شده که از نظر شکل و اندازه مشابه زمین‌اند و سه تایشان در محدوده‌ی قابل زیست به دور ستاره‌شان گردش می‌کنند

روز ۲۲ فوریه‌ی ۲۰۱۷ بود که ناسا در کنفرانسی خبری که قبل‌ترش درباره‌ی موضوع احتمالی‌اش کلی سر و صدا به پا شده بود، اعلام کرد هفت سیاره‌ی خارجی(exoplanets) حول ستاره‌ی کوتوله‌ی سرخ تراپیست-۱ کشف شده و تمام این سیارات سنگی هستند و از نظر شکل و اندازه مشابه زمین‌اند و سه تایشان در محدوده‌ی قابل زیست به دور ستاره‌شان گردش می‌کنند؛ با این حال ۴ سیاره‌ی دیگر هم به دلیل امکان وجود آب مایع در ایشان، ممکن است شرایط مناسب برای حیات را در خود داشته باشند. اصلاً غریب و به دور از ذهن نیست که تصور کنیم در لااقل یکی از این سه سیاره، حیات هوشمند تکامل یافته باشد و در سیارات همسایه‌اش هم کولونی‌هایی ساخته باشد.

کوتوله‌های سرخ کلاً بخت اول ما در یافتن هرگونه از حیات و علی‌الخصوص حیات هوشمند در جهان هستند. به جز این، در آینده‌ی بسیار دور که چراغ‌های تمام جهان خاموش شده و تمام گستره‌ی کیهان برای بشریت-به فرض بقایش تا آن روز- غیر قابل سکونت یا غیرقابل دسترس شده باشد، این ستاره‌های سرد و کوچک و سیارات اطرافشان هستند که آخرین جزیره‌های حیات بشری خواهند بود. از میان تمام ستاره‌های جهان، هفتاد درصدشان کوتوله‌ی سرخ هستند. کوتوله‌های سرخ کوچک‌ترین ستاره‌های جهانند و جرمی بین ۷ تا ۵۰ درصد جرم خورشید ما را دارند. کوچک‌ترین ستاره‌ی جهان به احتمال زیاد یک کوتوله‌ی سرخ است که اگر فقط کمی مقدار هیدروژنش تقلیل یابد، بدل به یک کوتوله‌ی قهوه‌ای می‌شود و به تدریج مغلوب شکافت هسته‌ای درون خودش می‌گردد و زود نابود می‌شود. آخرین ستاره‌ی جهان که از بین خواهد رفت نیز یحتمل یک کوتوله‌ی سرخ خواهد بود، که بالاخره آن‌قدر انرژی می‌سوزاند که تبدیل به یک کوتوله‌ی آبی می‌شود. سپس به یک کوتوله‌ی سفید سرد و کوچک به ابعادی نزدیک زمین تبدیل می‌شود و در نهایت یک کوتوله‌ی سیاه و خاموش می‌شود و می‌میرد.

اندازه‌ی اکثر کوتوله‌های سرخ بیشتر از مشتریِ منظومه‌ی شمسی خودمان نیست(که البته فراموش نکنید در قیاس با زمین همچنان غول‌آساست). ستاره‌های کوتوله‌ی سرخ در عین حال بسیار کم‌فروغ هستند، طوری که غیرممکن است با چشم غیرمسلح دیده شوند و یعنی بین تمام ستاره‌هایی که شب‌ها در آسمان می‌بینید، هیچ‌کدامشان کوتوله‌ی سرخ نیستند.ما با تمام تکنولوژی‌مان هم فقط می‌توانیم کوتوله‌های سرخی را ببینیم که در همسایگی خودمان باشند. تقریباً ۲۰ ستاره از ۳۰ ستاره‌ی نزدیک به زمین، کوتوله‌ی سرخ هستند. ویژگی خاص کوتوله‌های سرخ همین است که انرژی‌شان را خیلی کندتر آزاد می‌کنند، به این معنا که سوخت هلیومی هسته‌شان را بسیار آهسته‌تر از ستاره‌های حجیم‌تر و پرجرم‌تر طی فرآیند شکافت و فیوژن هسته‌ای، مصرف می‌کنند و به بیان ساده خسیس‌ترین ستاره‌های جهان هستند. همین موضوع سبب می‌‌شود عمر طولانی‌تری داشته باشند و مثلاً برآورد می‌شود طول عمر میانگین‌شان بین ۱ تا ۱۰ تریلیون سال باشد. در مقایسه توجه کنید که خورشید ما تا حالا فقط ۴ میلیارد سال عمر کرده و بیشتر از ۵ میلیارد سال به عمرش نمانده. یعنی در یک قیاس ساده، طول عمر کوتوله‌ی سرخی که چندان هم زیاد عمر نکند و جوانمرگ بشود، چیزی حدود ده هزار برابر طول عمر خورشید ماست. وضعیت اما از این هم جالب‌تر می‌شود: از آنجا که عمر جهان فقط حدود ۱۳.۷۵ میلیارد سال است، هنوز حتی یک کوتوله‌ی سرخ به پایان عمرش نزدیک هم نشده است. یعنی تمام کوتوله‌های سرخ فعلی جهان طفلان صغیری بیش نیستند که در یک جهان جوان، سال‌های اولیه‌ی عمرشان را می‌گذرانند.

Where-Are-All-The-Aliens-The-Fermi-Paradox-2

آنچه کوتوله‌های سرخ را برای ما بیش از هرچیز دیگری جذاب می‌سازد، مدارات سیاره‌ای اطرافشان است. مشاهدات تلسکوپ کپلر به این حقیقت دست یافتند که دست کم نیمی از کوتوله‌های سرخ، میزبان سیاره‌هایی سنگی و صخره‌ای با جرمی بین نصف تا چهار برابر زمین هستند. بسیاری از این سیارات در محدوده‌ی قابل زیست مدار قرار دارند. البته با توجه به کم‌نور بودن کوتوله‌های سرخ، سیارات مجبورند در مداری بسیار نزدیک به ستاره قرار بگیرند تا انرژی کافی برای شکل‌گیری حیات دریافت کنند(مثل سیارات کشف شده دور مدار تراپیست-۱) و این خود مشکلات زیادی ایجاد می‌کند. یکی از آن مشکلات این است که ممکن است جاذبه‌ی زیاد کوتوله‌ی سرخ میزبان سیارات، مانع از آن شود که این سیارات حرکت وضعی داشته باشند و بنابراین دیگر به دور خودشان نچرخند. نتیجه‌ی چنین وضعی دو قطبی شدن وضعیت اقلیمی سیاره می‌شود. یک طرف سیاره همیشه رو به کوتوله‌ی سرخ میزبانش خواهد بود و به تدریج داغ‌تر و داغ‌تر می‌شود و طرف دیگرش کاملاً منجمد و یخ‌زده می‌شود. روز و شب دیگر پدیده‌های جغرافیایی وابسته به زمان نیستند، بلکه بسته به مکان خواهند بود. البته اگر به فرض در این سیارات اقیانوس‌های عظیمی مثل زمین وجود داشته باشد، به دلیل ظرفیت گرمایی بالای آب و آزاد شدن و همگون شدن انرژی در جو سیاره، وضعیت متعادل می‌گردد. خطر بزرگ دیگر سیارات اطراف کوتوله‌های سرخ، اوضاع ناپایدار احتمالی این ستاره‌هاست که با نزدیک بودن سیارات به ستاره‌ها، رویشان تأثیرات مرگباری خواهد داشت. مثلا اگر لکه‌های ستاره‌ای روی کوتوله‌ی سرخی شکل بگیرند و نور به سیارات نرسد، این سیارات و اقیانوس‌هایشان به سرعت منجمد می‌شوند؛ یا اگر طوفان‌های خورشیدی از کوتوله‌ی سرخی ساطع شوند و درخشندگی ستاره ظرف دقایقی به دو برابر میزان قبلی برسد، حیات در سیارات اطرافش می‌تواند به سرعت از بین برود. با این وجود، در شرایط مناسب و با یک کوتوله‌ی سرخ پایدار و با توجه به عمر طولانی این ستاره‌ها که فرصت زیادی برای تکامل حیات در سیارات اطرافشان می‌دهند، می‌توان انتظار داشت که چیزی حدود ۶۰ میلیارد سیاره‌ی قابل سکونت در مدارهای کوتوله‌های سرخ و فقط در کهکشان راه شیری وجود داشته باشد که بعضی از آن‌ها طبیعتاً میزبان حیات هوشمند خواهند بود. بدیهی‌ترین سوالی که در چنین شرایطی به ذهن خطور می‌کند این است:‌ آیا هرگز می‌توانیم با آن‌ها ملاقات کنیم؟


آستانه‌ی محدودیت سفر در فضا

بیایید نگاهی کوتاه به جهانمان بیاندازیم. جهان قابل مشاهده قطری برابر ۹۰ میلیارد سال نوری دارد. در جهان دست کم صد میلیون کهکشان داریم که هرکدامشان چیزی بین صد تا هزار میلیارد ستاره دارند. اخیراً فهمیده‌ایم وجود سیارات هم پدیده‌ای شایع است و بنابراین احتمالاً تریلیون‌ها سیاره‌ی قابل سکونت در جهان وجود دارد. از بین این تریلیون‌ها سیاره، حتماً چند میلیاردتایشان تا حالا حیات هوشمند را در دامن خود پرورش داده و متکامل ساخته‌اند. پس حیات احتمالاً در هر گوشه‌ی گیتی سر برآورده و کافیست برویم و پیدایش کنیم.

راستش نه! بیایید زیاد هیجان زده نشویم. ما احتمالاً هرگز با ساکنین گروه‌های کهکشانی دیگر به جز گروه محلی کهکشانی خودمان ارتباطی نخواهیم داشت. مهم نیست که چقدر تکنولوژی‌مان پیشرفته شود، با درک فعلی ما از فیزیک و اصول بنیادین جهان، غیرممکن است که بتوانیم به یک گروه کهکشانی دیگر برسیم. شاید برای توضیح این محدودیت تلخ بد نباشد توضیح کوتاهی از مفهوم گروه‌های کهکشانی بدهیم. همانطور که احتمالاً می‌دانید، ما در کهکشان راه شیری زندگی می‌کنیم که کهکشانی متوسط‌الحال به طول تقریبی صدهزار سال نوری است؛ یعنی کاویدن تمام کهکشان ما با تکنولوژی فعلی احتمالا صدها هزار یا حتا میلیون‌ها سال طول می‌کشد. کهکشان ما اما تنها نیست. در کنار کهکشان راه شیری و کهکشان آندرومدا و بیش از ۵۰ کهکشان کوتوله، این مجموعه «گروه محلی» را تشکیل می‌دهد که منطقه‌ای از فضا به طول تقریبی ده میلیون سال نوری است. این گروه محلی به نوبه‌ی خود در کنار صدها گروه‌ محلی دیگر، ابرخوشه‌ی سنبله(یا دوشیزه- Laniakea supercluster) را تشکیل می‌دهد که خود آن هم یکی از میلیون‌ها ابرخوشه‌‌ای‌ست که تمامیت کیهان را می‌سازد.

بیایید آینده‌ی درخشانی را تصور کنیم که در آن، ما انسان‌ها به تمدنی کهکشانی و عظیم تبدیل شده‌ایم، خودمان را نابود نکرده‌ایم و از جنگ‌های احتمالی با نژادهای دیگر هم نجات یافته‌ایم. در چنین سناریویی، تا کجای کیهان را می‌توانیم بگردیم؟ جواب، گروه محلی خودمان است، که گرچه کلی کهکشان دارد و بسیار عظیم است، فقط ۰.۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ درصد از تمام جهان قابل مشاهده را تشکیل می‌دهد. خواهش می‌کنم یک بار دیگر به آن عدد نگاه کنید و اجازه بدهید حقارتش در مقیاسی هندسی در نظرتان مجسم شود. لنگرگاه بشریت در مقایسه با اقیانوس بی‌پایانی که برای کاوش مقابلش قرار دارد و هرگز نمی‌تواند به جزایر دیگرش برسد، به طرز رقت‌آوری کوچک است. این حقیقت ساده که چنین حجم عظیم و وسیعی از فضا وجود دارد که هرگز دست ما به آن نخواهد رسید، واقعاً وحشت‌آور است.

شاید سوالتان این باشد که چرا نمی‌توانیم به خارج از گروه محلی خودمان سفر کنیم؟ راستش سفر به خارج از گروه محلی خودمان ممکن است، این رسیدن به گروه‌های محلی دیگر است که طبق درک و شناخت فعلی ما از جهان غیرممکن خواهد بود. برای فهم علت این موضوع، لازم است که مفهوم خلاء را درک کنیم. خلاء و پوچی میان سیارات و ستاره‌ها در فضا، واقعا پوچ نیست و خلاء واقعی نیست. در فضا، ذرات و ضد ذرات پیوسته به وجود می‌‌آیند، با هم برهم‌کنش می‌کنند و از بین می‌روند و بنابراین ماده در ابتدایی‌ترین شکلش، یعنی ۶ کوارک(سر-ته-بالا-پایین-افسون-شگفت) و سه لپتون و نوترینوهای آن در خلاء وجود دارند(در کنار بوزون‌ها که با ایجاد میدان‌ها، رفتار مواد در واکنش با هم را تعیین می‌کنند). بنابراین فضا را می‌توانید سطح خارجی یک استوانه‌ی عظیم در نظر بگیرید که اصطلاحاً نوسانات کوآنتومی دارد، و در بعضی از بخش‌های این سطح چگالی مواد (کنار هم قرارگیری کوارک‌ها و لپتون‌ها) بیشتر از بعضی نواحی دیگر است.

حالا بیایید برگردیم به حدود ۱۴ میلیارد سال پیش که واقعا جهان پوچی محض بود و فقط یک ذره‌ی کوچک ابتدایی در جهان وجود داشت. درست در ابتدای بیگ‌بنگ، این ذره به سرعت انبساط یافت و حجم جهان در کسری از ثانیه، از اندازه‌ی یک نخود به تریلیون‌ها کیلومتر رسید. این انبساط انفجاری آن‌قدر قوی و عظیم بود که نواحی مختلف ذره‌ی ابتدایی به سرعت پخش شدند، فاصله‌های زیر اتمی بدل به فواصل نجومی شدند و جهان به شکلی که می‌شناسیمش شکل گرفت. به دلیل شدت این انفجار، جاذبه فرصت کافی نیافت تا تأثیرش را روی ذرات زیراتمی ابتدایی که حالا به سرعت از هم فاصله می‌گرفتند اعمال کند و وقتی هم که وضع جهان پایدار شد، حالا این فواصل آن‌قدر از هم دور بودند که برد نیروی جاذبه نمی‌توانست ذرات را به هم وصل کند.با این حال، در فواصل کوچک، آن بخش‌هایی که کنار هم باقی مانده بودند و به قدر کافی به هم نزدیک بودند، تحت تأثیر جاذبه‌ی یکدیگر قرار گرفتند و گروه‌های کهکشانی آینده را تشکیل دادند. به این ترتیب، جزایری تشکیل شدند که درون هرکدام، اجزا با نیروی جاذبه به هم بند شده بودند، ولی میان خود این جزایر به دلیل فاصله‌ی عظیم، دیگر جاذبه‌ای اعمال نمی‌شد.

fermiparadox2

خب پس مشکل چیست؟ چرا نمی‌توانیم از یکی از این گروه‌های کهکشانی یا با اصطلاح گراف‌های هم‌بند کهکشانی که با یال‌هایی به اسم جاذبه به هم متصل شده‌اند، بیرون برویم و وارد دیگری بشویم؟ دلیلش انبساط جهان به خاطر وجود پدیده‌ای به اسم انرژی تاریک است. ما نمی‌دانیم که انرژی تاریک چیست و چه چیزی ایجادش کرده، ولی تأثیرش را به وضوح می‌بینیم. تحت اثر این انرژی تاریک است که جهان با سرعت فزاینده‌ای رو به انبساط است و بنابراین این گروه‌های کهکشانی-که هیچ جاذبه‌ای آن‌ها را به هم متصل نکرده و از قید یکدیگر رها هستند- به خاطر انبساط جهان، به سرعت از هم دور می‌شوند. ما می‌توانیم از گروه کهکشانی خودمان بیرون بیاییم و وارد فضای تاریک و عدمِ میان گروه‌های کهکشانی شویم، ولی سرعتمان هرگز کافی نخواهد بود که به سرعت انبساط جهان و نیز به فاصله‌ای که از ابتدا تا همین امروز میان گروه‌های کهکشانی افتاده غلبه کنیم و بتوانیم به گروه دیگری برسیم. ما تا ابد اسیر و مقید به گروه محلی خودمان هستیم. در عین حال که گروه‌های کهکشانی از یکدیگر دورتر و دورتر می‌شوند، در گروه محلی ما، جاذبه‌ی داخلی قوی‌تر از قبل می‌شود و کم‌کم تمام کهکشان‌ها را کنار هم جمع می‌کند. در نهایت، با تصادم تمام کهکشان‌های گروه محلی ما، یک ابرکهکشان به اسم میلکدرومدا به وجود می‌آید که یگانه کهکشان عظیم گروه کهکشانی ما می‌شود و تا ابد از گروه‌های دیگر(یا شاید تا آن زمان‌ ابرکهکشان‌های دیگر)‌ به دور می‌افتد.

اوضاع اما از این هم ترسناک‌تر می‌شود. روزی را در نظر بگیرید که ساکنین این ابرکهکشان به جهان نگاه می‌کنند. آن‌ها دیگر قادر نیستند چیزی ورای کهکشان خودشان ببینند. تمام ستاره‌ها و کهکشان‌هایی که ما امروز در آسمان نظاره می‌کنیم، آن‌قدر از گروه محلی ما دور شده‌اند که نورشان هرگز به نظر آیندگان نآمده‌ی میلکدرومدا نخواهد رسید. آن‌ها احتمالاً چنین نتیجه گیری خواهند کرد که جهان همین است که هست. که چیزی جز این وجود ندارد و تلقی‌شان از کیهان، میلیاردها میلیارد برابر حقیرتر از تصویر امروزی ما خواهد بود. از آن بدتر اینکه این آیندگان، به دلیل نداشتن تصویری از مابقی کیهان، هرگز به ذات منبسط‌شونده و پویای جهان پی نخواهند برد. از نظر آنان، جهان، استاتیک، ثابت و ابدی خواهد بود. میلکدرومدا جزیره‌ای در تاریکی خواهد شد که به سرعت در حال تاریک‌تر شدن است. شاید ما خیلی خوش‌شانسیم که در دوره‌ای از حیات کیهان زندگی می‌کنیم که می‌توانیم لااقل از وجود میلیاردها ستاره و سیاره و کهکشان و ابرخوشه‌ی دیگر آگاه باشیم و بدانیم جهان خیلی عظیم‌تر از آن‌چیزی است که به نظر اخلاف خیلی دورمان خواهد رسید.


پارادوکس فرمی
get

بیایید تمام گروه‌های کهکشانی دیگر را فراموش کنیم. حتی کهکشان‌های دیگر گروه محلی خودمان را هم کنار بگذاریم و ببینیم در همین کهکشان راه شیری خودمان، چقدر احتمال حیات وجود دارد؟ کهکشان راه شیری، خانه‌ی منظومه‌ی شمسی، بیش از چهارصدمیلیون ستاره در خود دارد. در کهکشان راه شیری حدود ۲۰ میلیارد ستاره‌ی مشابه خورشید پیدا می‌شود و تخمین‌ زده می‌شود که یک پنجم آن‌ها، سیاره‌ای مشابه زمین در مدار قابل سکونت خود دارند و تازه توجه کنید که این بدون در نظر گرفتن کوتوله‌های سرخی است که بالاتر بحثش شد. اگر فقط ۰.۱ درصد از این سیارات حامل حیات باشند، نتیجه یک میلیون سیاره با حیات در کهکشان راه شیری می‌شود.

this-video-describes-the-fermi-paradox-that-asks-where-are-all-the-aliens-968

اما موضوع بغرنج‌تر از این است: کهکشان راه شیری حدوداً ۱۳ میلیارد سال عمر دارد که اندکی کم‌تر از عمر کیهان است. در دو-سه میلیارد سال اول، احتمالاً اوضاع برای پیدایش حیات مناسب نبوده، چون جهان ناپایدار بوده و انفجارهای پیاپی بذر حیات را در هر سیاره‌ای از بین می‌برده است. ولی به تقریب خوبی می‌توان گفت که بعد از ۳ میلیارد سال اول، اوضاع به قدر کافی پایدار شده که سیارات قابل سکونت شکل بگیرند. زمینِ ما فقط ۴ میلیارد سال عمر دارد. پس چیزی بین ۶ تا ۷ میلیارد سال قبل از زمین برای کلی سیاره‌ی دیگر وقت بوده که حیات را در خود پرورش بدهند و به مرحله‌ی حیات هوشمند برسانند. این زمان، بیش از وقتی است که زمین برای پیدایش و پرورش ما در اختیار داشته. بنابراین احتمالاً تریلیون‌ها فرصت برای ایجاد حیات در گذشته وجود داشته است. اگر فقط یکی از این گونه‌های زنده، به یک ابرتمدن فضایی کهکشانی با قابلیت سفرهای فضایی دست یافته باشند، باید تا الان پیدایشان کرده بودیم یا لااقل آثاری از ایشان دیده بودیم. قبل از ادامه، بیایید ببینیم چنین تمدنی که لازم باشد حتماً توسط ما نظاره شده باشد، باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟

برای تمدن‌ها، سه دسته‌بندی کلی وجود دارد:

تمدن‌های نوع ۱: تمدنی که قدرت دستیابی کامل به تمام انرژی سیاره‌ی بومی خودش را داشته باشد و در واقع سیاره‌ی خودش را مهار قدرت خودش ساخته باشد. خودِ ما در این مقیاس، تمدنی از نوع ۰.۷۳ محسوب می‌شویم و انتظار می‌رود تا چند صد سال دیگر، اگر خودمان را نابود نکنیم، به تمدنی از نوع ۱ برسیم.

تمدن‌های نوع ۲: تمدنی که قدرت دستیابی و مهار کامل تمام انرژی ستاره‌ی منظومه‌ی خودش را به دست آورده باشد. هرچند که چنین تمدنی کمی علمی‌تخیلی به نظر می‌رسد،‌ ولی اصولاً ممکن است. ایده‌هایی مثل «کره‌ی دایسون» که سازواره‌ای عظیم باشد که تمام یک خورشید را در بگیرد و انرژی‌اش را جذب کند برای رسیدن به چنین تمدنی ارائه شده‌اند.

تمدن‌های نوع ۳: چنین تمدنی اساساً تمام کهکشانش و انرژی آن را در ید قدرت خود دارد. این دسته از تمدن‌ها در قیاس با ما، خداگونه به نظر می‌رسد و هرگز نمی‌توانیم کاملاً عظمتشان و طرز فکر ساکنینشان را درک کنیم.

taeq7tcraybm6fc8x0soye7gub6akmygwxfrpwuk4ijdwcjslyeuvui3obziiw26

ولی چرا باید نشان قابل رؤیتی از این تمدن‌ها برای ما وجود داشته باشد؟ بیایید یک آزمایش ذهنی انجام بدهیم. تصور کنید که ما موفق شده‌ایم سفینه‌هایی بسازیم که می‌توانند چندین و چند نسل از جمعیت مشخصی را به مدت حدوداً هزار سال میزبانی کند تا ساکنین این سفینه‌ها پس از نسل‌ها سفر، به سیارات قابل سکونت دیگر برسند، آن‌ها را استعمار کنند، سفینه‌های جدید بسازند و به سمت دیگر نقاط کهکشان رهسپار سازند. در چنین موقعیتی، چیزی حدود ۲ تا ۳ میلیون سال طول می‌کشد تا بتوانیم تمام راه شیری را مستعمره‌ی خود سازیم که شاید زمان زیادی باشد، ولی باید توجه کنید کهکشان جای بزرگی است و ضمناً، ۲ میلیون سال در قیاس با ۶ میلیارد سالی که تمدن‌های پیشین برای انجام این کار وقت داشته‌اند. واقعاً زمان ناچیزی است. پس سوال این است که اگر فقط یکی دو میلیون سال طول می‌کشد تا کهکشان راه شیری مستعمره‌ی یک تمدن نوع ۳ شود؛ و اگر در کهکشان، میلیون‌ها و بلکه میلیاردها سیاره‌ی قابل سکونت وجود دارد؛ و اگر تمدن‌های پیشین به طرز قابل توجهی وقت بیشتری از ما داشته‌اند که این استعمار کهکشانی را انجام بدهند، پس فضایی‌ها کجا هستند؟

به این پرسش، پارادوکس فرمی می‌گویند که به نام انریکو فرمی فیزیکدان اسم‌گذاری شده و توسط خود فرمی و همکارش، مایکل.اچ.هارت ارائه شده است. پارادوکس فرمی در واقع پرسشی از ترکیب دو فکت است: نبودن شواهد لازم برای وجود فضایی‌ها + احتمال بالای وجود فضایی‌ها که به کمک معادلات آماری مثل معادله‌ی مشهور دریک محاسبه می‌شود. هیچکس جواب مناسبی برای این پارادوکس ندارد، ولی چندتایی ایده و راه حل احتمالی ارائه شده‌اند که شاید فکر کردن بهشان بتواند کمی آراممان کند یا برعکس، آرامشمان را بر هم بزند.


راه حل‌های احتمالی پارادوکس فرمی

KurzGesagtFeature060615

قبل از هرچیز بیایید به واضح‌ترین پاسخ پارادوکس فرمی فکر کنیم. شاید ما در این جهان یا لااقل در این گروه کهکشانی تنهاییم. شاید واقعا ما موجودات خاص و ویژه و منحصر به فردی هستیم که هرگز مشابهمان به وجود نیامده و هرگز هم ایجاد نخواهد شد. شاید حیات حقیقتاً خاص‌تر و منحصر به فردتر از آن است که در هر جای دیگر جهان پیدا بشود. شاید شرایط شکل‌گیری حیات خیلی پیچیده‌‌تر و تصادفی‌تر از آن‌چیزی است که امروز تصور می‌کنیم و بنابراین جمع کثیر و عظیمی از فاکتورها لازم است به مقادیر خاصی تنظیم شوند که حیات ایجاد شود و ما جداً تنها تمدن هوشمند برآمده از این دنیای دیوانه‌ی دیوانه هستیم. شاید ما تنها سیستم خودآگاه و جهان‌آگاه در سراسر کیهانیم که فکر می‌کند و عشق می‌ورزد و می‌اندیشد و در جهانی عظیم و ابدی و به طرز خردکننده‌ای بزرگ‌تر از خودمان، زندانیانی تنها و اسیرانی بی‌یاوریم. این فکر شما را می‌ترساند؟‌ باید هم چنین باشد. اگر این سناریو درست باشد، با نابودی حیات در زمین، تفکر و هوش و آگاهی تا ابد از جهان رخت برخواهد بست. ما به عنوان یگ گونه‌ی هوشمند و زنده وظیفه داریم که هرطور شده خودمان تمدنی از نوع سه بشویم و حیات را در سراسر کهکشانمان پخش کنیم. جهان خیلی زیباتر و اعجاب‌آورتر و مهم‌تر از آن است که تا ابد توسط هیچ چشم هشیاری تجربه نشود.

با این وجود، تلقی بالا از نظر آماری خیلی بعید به نظر می‌رسد. پس بیایید به دیگر پاسخ‌ها و راه حل‌های احتمالی پارادوکس فرمی بپردازیم.

this-video-describes-the-fermi-paradox-that-asks-where-are-all-the-aliens-5064

یک) ممانعت فیلترها

یک توضیح احتمالی این است که فیلترهایی وجود دارند که جلوی پیدایش تمدن نوع سه را می‌گیرند. اساساً دو جور فیلتر داریم. دسته‌ی اول، فیلترهایی که قبل از ما وجود داشته‌اند و ما انسان‌ها به سلامت از آن‌ها رد شده‌ایم. از پیدایش دی‌ان‌ای و حیات در زمین تا انقراض دایناسورها که مجالی برای تکامل پستانداران به گونه‌های هوشمندتر ایجاد کند و همین جنگ سردی که سی سال پیش به خیر گذشت، همه از این دسته فیلترها هستند. بنابراین یک توضیح پارادوکس فرمی همانطور که بالاتر هم گفته شد، این است که فیلترهای ایجاد حیات و سپس ایجاد هوش و آگاهی آنقدر پیچیده هستند که ما تنها تمدن هوشمند یا لااقل یکی از اولین تمدن‌های هوشمند کیهان هستیم. هنوز هیچ تمدن نوع سومی ایجاد نشده است و اگر تمدن هوشمندی هم آن بیرون وجود دارد، از نوع ۱ یا در بهترین حالت نوع ۲ است که همچنان درگیر منظومه‌ی خورشیدی خودش است و چشمش را به دیگر سیارات و منظومه‌ها و ستاره‌ها ندوخته که استعمارشان کند.

فیلترهای دسته‌ی دوم ولی کمی ترسناک‌ترند. فیلترهایی که در مقابل ما قرار دارند و ما هنوز به آن‌ها نرسیده‌ایم، ولی بسیاری از تمدن‌های دیگر رسیده‌اند و توسطشان نابود شده‌اند و هرگز به تمدن نوع ۳ نرسیده‌اند. از تروریسم و جنگ‌های هسته‌ای تا تغییرات اقلیمی و تکنولوژی‌های پیشرفته‌ی مخرب، همه می‌توانند فیلترهایی باشند که در آینده ما را هم مثل هزاران تمدن دیگر پیش از ما، نابود خواهند کرد و هرگز اجازه نخواهند داد که به فکر سفر به منظومه‌های دیگر بیافتیم. یک نوع جالب از این فیلترها از این قرار است که شاید یک تمدن نوع ۳، خودش یک فیلتر نوع ۲ باشد. شاید تمدنی کهکشانی واقعاً وجود داشته باشد، ولی آگاهانه خودش را از تمام جهان مخفی می‌کند، تمام سیارات را در نظر می‌گیرد و وقتی سیاره‌ای از سطح خاصی از تکنولوژی فراتر رفت، این تمدن عظیم در کسری از ثانیه سیاره‌ی مذکور را از عرصه‌ی وجود محو می‌کند و به کتم عدم بازمی‌گرداند. شاید چیزی در کهکشان ما باشد که بهتر است اصلاً کشفش نکنیم و بگذاریم تا ابد رازی سر به مهر برایمان باقی بماند تا نابودی‌مان را رقم نزند. تصور کنید در کهکشان‌های دیگر، مراودات عادی بین نژادها جریان دارد و وجود تمدن بیگانه، امر غریبی نیست و فقط در کهکشان ماست که یک نژاد مستبد و خودکامه، تمام تمدن‌ها را از هم دور و بی‌خبر نگه داشته و به وقتش که ممکن است خطری برایش ایجاد کنند، آن‌ها را نابود می‌سازد.

دو) مسئله‌ی بغرنج مسافت و زمان

اولاً اینکه سفر فضایی سخت است. جدا بهش فکر کنید. خود ما هنوز نتوانسته‌ایم پایمان را از ماه آن‌طرف‌تر بگذاریم و ماهواره‌های بدون سرنشینمان هم تازه چندسالی بیشتر نمی‌شود که منظومه‌ی شمسی را ترک کرده‌اند. ساختن سفینه‌ی عظیمی که بتواند به فضا برود، مدت‌های طویلی ساکنینش را پشتیبانی کند و به مقصد‌های دوردست هم برسد کار بسیار صعب و دشواری است. بردن تجهیزات لازم برای فتح و استعمار به سیارات دیگر ممکن است کاملاً غیرممکن باشد، مخصوصاً اگر با سیاره‌ای روبرو باشید که ساکنینش کمابیش هوشمند باشند، مقاومت کنند و محیط و منابع سیاره‌ی خودشان را هم بهتر از طرف استعمارگر بشناسند. یک استعمار تمام‌عیار کیهانی با این شرایط شاید عملاً ناممکن به نظر برسد.

ثانیاً اینکه از آن طرف باید مسئله‌ی زمان را هم در نظر بگیرید. همانطور که گفتیم، عمر تمدن انسانی در مقابل عمر کهکشان راه شیری بسیار ناچیز است. ممکن است که در گذشته واقعاً تمدن‌های عظیمی وجود داشته‌اند که هزاران منظومه را هم مستعمره‌ی خود ساخته‌اند و در آن‌ها کولونی ساخته‌اند و زندگی کرده‌اند، فقط ما دیر رسیده‌ایم و آن‌ها را ندیده‌ایم. برای همین مریخ خودمان هم کلی حرف و حدیث درآورده‌اند که ممکن است تمدن‌های باستانی زیر سطحش زندگی می‌کرده‌اند و آثارش حالا به جا مانده باشد. به این فکر کنید که چه بناهای باستانی و عظیمی ممکن است در سیارات دوردست در حال خاک خوردن باشند که سازندگانشان میلیون‌ها سال است منقرض شده‌اند و از بین رفته‌اند. شاید این نهایتاً سرنوشت ما هم باشد، که بدل به گوشه‌ای حقیر از تاریخ کیهانی بشویم و شاید در آینده‌ای دور، اگر زمین هنوز در خورشید فرو نرفته باشد و نابود نشده باشد، نژاد جوان‌تری آثار تمدنمان را کشف کند. شاید که این چرخه و پروسه محکوم به تکراری همیشگی است:‌ که حیات هوشمند تکامل پیدا کند، در چندین منظومه پخش شود و بعد منقرض شود. نهایتاً باید گفت که شاید این یک تجربه‌ی وحدت‌بخش و همگانی میان تمام نژادهای زنده در جهان است که به آسمان شب نگاه کنند و به این بیاندیشند که آیا تمدن دیگری وجود دارد، و بعد به خاطر فواصل مکانی و زمانی زیاد با دیگر تمدن‌ها، هرگز نژاد هوشمند دیگری را ملاقات نکنند.

سه) موضوع تنافر منطق

جمله‌ی آخر پاراگراف قبلی را یک بار دیگر بخوانید و توجه کنید که چطور ساده‌انگارانه، تفکرات یک تمدن فضایی دیگر را با همان منطق بشری خودمان تحلیل کرده‌ام. خب، هیچکس تضمین نکرده که منطق فضایی‌ها با مال ما یکسان باشد. برخلاف چیزی که تصور می‌کنید و مثلاً کارل ساگان در فیلم «تماس» رابرت زمه‌کیس ادعا می‌کند، منطق و جبر و حتی ریاضیات امری همگانی و جهانی و مشترک نیست، بلکه صرفاً برآمده از زاویه‌ی دید و دوربین خاصی است که ما به دلایل تاریخی و زیستی از آن به جهان می‌نگریم. پس منطق و ریاضیات پایه برای تمدن‌های مختلف به دلایل زیست‌شناختی، تکاملی و فرهنگی می‌تواند یک‌سره متفاوت از تلقی ما از منطقیات باشد. برای درک بهتر، تصور کنید که بخواهید به باهوش‌ترین دلفینی که پیدا می‌کنید، جامعه‌ی بشری ما را توضیح بدهید. هرچقدر هم تلاش کنید، احتمالاً دلفین مذکور که از هوشمندترین گونه‌ی زمین بعد از انسان‌هاست، حرفتان را درست متوجه نخواهد شد و وقتی که دریا یا اقیانوس را با نفت آلوده می‌کنید یا خودش و خانواده‌اش را شکار می‌کنید که بدهید ملت بخورند، به چشم دشمنی خصمانه شما را خواهد دید. ولی مشخصاً شما دلفین‌ها را نمی‌کشید به این خاطر که از دلفین‌ها نفرت دارید. دلایل پشت کارهای شما، مطلقاً اقتصادی است و بایش و زندگی دلفین‌ها در تصمیم‌گیری‌تان کوچک‌ترین نقشی ایفا نمی‌کند. این پروسه‌ی منطقی که در ذهن شما طی می‌شود، کاملاً برای یک دلفین غیرقابل فهم است، پس به این فکر کنید که پروسه‌ی ذهنی پشت اعمال فضایی‌هایی فرضی، چطور می‌تواند سراسر متنافر با تلقی شما از منطق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی باشد. فضایی‌های کذا می‌توانند از کنار سیاره‌ی ما بگذرند، حتی پیام‌هایی که ما به سمتشان ارسال کرده‌ایم را هم دریافت کنند، ولی به سادگی اصلاً اهمیتی به ما ندهند و درباره‌مان کنجکاو نباشند. یا برعکس، ممکن است یکباره سر فرمان را کج کنند و کل سیاره را کن‌فیکون کنند و صرفاً به این فکر کنند که میمون‌های این سیاره‌ هم چیزهای بامزه‌ای برای خودشان ساخته‌اند. شاید اصلاً ابزارهای ارتباطی ما خیلی بدوی و ساده است که تمدن‌های پیشرفته نمی‌توانند داده‌هایش را دریافت یا درک کنند. شاید ما عملاً برای تمدن‌های دیگر بی‌اهمیت یا غیرقابل ردیابی هستیم و تا زمانی که راه مناسب برای ارتباط با تمدن‌های رده بالاتر را پیدا کنیم، چنین باقی خواهیم ماند.

چهار) قضیه‌ی مغز ماتریوشکا

یک تمدن نوع ۲ را تصور کنید که یک ابرکامپیوتر فوق عظیم به دور ستاره‌اش ساخته است. کامپیوتر از ستاره نیرو می‌گیرد و دارای چنان قدرت محاسباتی عظیمی است که تمام تمدن مورد اشاره می‌تواند خودآگاهش را در آن آپلود کند و تا میلیون‌ها سال به زندگی‌ای مملو از لذت خالص و تفریحات نو به نو در جهانی شبیه‌سازی شده ادامه بدهد و هرگز حوصله‌ی یک نفر از افراد این نژاد هم سر نرود، دائماً با هم در ارتباط باشند و ابدیتی را خوش بگذرانند. اگر این کامپیوتر دور یک ستاره‌ی کوتوله‌ی سرخ ساخته شود، همانطور که قبلاً گفته شد، می‌تواند تا آخر جهان هم دوام بیاورد و بدین ترتیب، تمدنی را داریم که عملاً تا آخر جهان به خوبی و خوشی زندگی می‌کند. چنین تمدنی چرا باید بخواهد وقتش را با استعمار سیارات دیگر و گرفتن منابع آن‌ها برای تأمین بدنی فیزیکی که دیگر نیازی به آن ندارد تلف کند؟‌ چرا باید این همه سختی به جان بخرد تا صرفاً امپراطوری عظیمی بسازد، در حالی که می‌تواند بسیار عظیم‌تر از آن امپراطوری کذا را در کامپیوتر عظیم خودش خلق و بازسازی کند؟ ممکن است تمام تمدن‌ها- از جمله خود ما- نهایتاً به همین‌جا برسند. که عطای دیدار با بیگانگان و ساخت امپراطوری را به لقایش ببخشند و در عوض تمرکزشان را روی سعادت ابدی خودشان در یک جهان شبیه‌سازی شده‌ی ستاره‌ای که اصطلاحاً به آن مغز ماتریوشکا(matrioshka) می‌گویند، بگذارند. شاید به همین دلیل است که به هیچ تمدن پیشرفته‌ای برخورد نمی‌کنیم؛ چون تمام تمدن‌های پیشرفته در صلح و آرامش در کامپیوتری عظیم زندگی‌شان را می‌کنند و گذر از تمدن نوع ۲ به نوع ۳، عملی غیرمنطقی و امری غیرعقلانی است.

یک اشکال بزرگ که تمام توضیحات بالا و اصولاً تمام این مقاله دارد، این است که بر اساس دانش و درک فعلی ما از جهان شکل گرفته است. درک ما از جهان و قوانینش و نحوه‌ی کارکردش پیوسته در حال تغییر است. انسان‌ها بیش از ۹۰ درصد از تاریخ حضورشان در زمین را به شکار و کشاورزی گذرانده‌اند. تا همین ۵۰۰ سال پیش ما فکر می‌کردیم که در مرکز جهانیم. تا ۲۰۰ سال پیش از نیرو و زور بازوی انسان‌ها به عنوان منبع اصلی انرژی‌مان استفاده می‌کردیم. تا فقط ۳۰ سال پیش، به صرف مخالفت‌های سیاسی، سلاح‌های مخرب و آخرالزمانی به سمت یکدیگر نشانه گرفته بودیم. همین سال ۲۰۱۶،‌ قدرتمندترین کشور تمدن ما، یک مجری ریلتی شوی ناکارآمد را به ریاست جمهوری انتخاب کرد و او را بدل به قدرت‌مندترین فرد جهان ساخت. یک حقیقت که لازم است که به آن اعتراف کنیم، این است که واقعاً گونه‌ی احمقی هستیم و هنوز کودکانی در جهان هستیم که چیز زیادی نمی‌دانیم. ممکن است طی ۵۰۰ سال آینده، ما کلاً از چهره‌ی زمین محو شده باشیم، یا ممکن است درکمان از جهان و زمان و فضا به سیاقی انقلابی‌تر از انقلاب‌های علمی قرن بیستم، چنان تغییر کرده باشد که نه تنها با فضایی‌ها ملاقات کرده باشیم، که به گروه‌های کهکشانی دیگر یا حتی جهان‌های دیگر هم رسیده باشیم. آینده در مهی از احتمالات نامعلوم و پیوسته متغیر پوشانده شده و به جز جلو رفتن و آزمون و خطا کردن، راهی برای پرده برداشتن از اسرار لجوج کیهان نداریم.

Aliens_1024

منابع: + و + و +


سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. مرتضی

    عالی بود واقعا ممنون

  2. kasra

    اقا خیلی عالی بود ممنون از نویسنده جناب اقای سوری مطالبتون واقعا از بار علمی خوبی برخوردار بود و همچنین کسل کننده نبود

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • رزونانس

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری