کتاب: بازگشت استاد رقص The Return of the Dancing Master
هنینگ مانکل(Henning Mankell) جنایینویس سوئدی در رمان «بازگشت استاد رقص(The Return of the Dancing Master)»، از همان الگویی استفاده میکند که در دو کتاب دیگرش یعنی «پنجمین زن(The Fifth Woman)»، «دیوار آتش(Firewall)» هم استفاده کرده است. یک قتل به ظاهر بیاهمیت، تکنولوژیهایی مرتبط با کامپیوتر و تفکرات فاشیستی به جامانده از جنگ جهانی دوم، سه رکن اصلی این الگو را تشکیل میدهد. در آنها، آدمی مسن وحشیانه به قتل میرسد، پلیس شروع به جستوجوی سرنخها میکند اما گذشتهی مقتولان پاک پاک است؛ درست مثل دشتهای پر برف اسکاندیناوی. بعد قتلی دیگر اتفاق میافتد. کمکم سرنخها اینجا و آنجا مثل قلههای یخ سر و کلهشان پیدا میشود. پلیسها به گنجهی خاطرات مقتولان سرک میکشند و بالاخره وقتی برفها کنار میرود دامنهی کوه عظیم یخی هویدا میشود. کوهی که قاعدهاش نهتنها شامل سوئد که شامل کل جهان میشود.
قتل اگرچه در واقعیت و در اغلب اوقات نتیجهی یک خباثت شخصی است اما برای هنینگ مانکل معنایی گستردهتر دارد. او قتل را عارضهی چیزی هولناکتر میداند. نیروی شری که محرک قاتلان مانکل است در پی ارضای منافع شخصی نیست، برعکس میل به تسخیر تمام جهان دارد.
مانکل در این سه رمان علاقهی زیادی به قاتلان زنجیرهای نشان داده است. البته به جز یکی از آنها، در دو رمان دیگر قاتلی زنجیرهای در کار نیست. نه به آن شکل که متخصصهای امور جنایی تعریف کردهاند. مانکل خوب میداند آنها آدمها را تنها اشیایی میبینند که فقط به درد ارضای تمایلات وحشیانهشان میخورند. او قاتلان زنجیرهای را به خوبی میشناسد اما هوشمندانه از دام جذابیتی که این قاتلان معمولاً برای نویسندگان دارند، دوری میجوید تا آن را در خدمت هدفی بزرگتر قرار دهد؛ هشدار به جامعهی انسانی برای دیدن نیروی شر که هر لحظه در کمین است تا انسانیت را به یغما ببرد.
پیام کاملاً بافته شده در تار و پود فرهنگ جامعهی مدرن و مرفه سوئد به نمایش در میآید. گویی مانکل تلاش میکند به جای تمرکز بر مراکز فتنهخیز اروپا به بازوهای نامرئی که این مراکز را حمایت میکنند، اشاره کند. جاهایی مثل سوئد بهعنوان جامعهای پیشرفته در زمینه حقوق انسانی.
در رمان «بازگشت استاد رقص»، کاراگاه لیندمان با یک غدهی بدخیم روی زبانش برای فرار از افکار مرگاندیشانه از معشوقش دور میشود و به محل قتل همکار سابقش سفر میکند. اما قبل از آنکه خواننده با لیندمان همسفر شود، مانکل یک پیشداستان تعریف میکند. سال 1945 دانلد داونپورت، معروفترین مامور جلادی است که اروپا به خود دیده. او به جای جای اروپای به خاک و خون کشیده از جنگ جهانی دوم سفر میکند تا کسانی را به چوبهی دار بیاویزد که زمانی در لباس افسران اساس به هیتلر خدمت میکردهاند. این پیشداستان شاید عصارهی رمان «بازگشت استاد رقص» باشد. خطابهای کاملاً انسانی دربارهی هیولایی که تنها با اعدام سر به نیست نمیشود. بلکه مثل ویروس در طول زمان و مکان منتشر میشود. و بدتر از آن، هیولا هر دو جبهه را هدف قرار داده هم جنایتکاران را و هم مدافعان حقوق بشر را. «داونپورت توجهی به جنایتهای شخصی زندانیها نداشت. ادب شخصیاش بود که به او حکم میکرد با زنها شروع کند…اولینکسی که ظاهر شد ایرما گریز بود…{داونپورت} طناب را روی گردن او محکم کرد… جلو رفت و دستهی بازکنندهی دریچهی کف را کشید.» (ص.15)
در ادامه، لیندمان در برزخی که سرطان زبان برایش ترتیب داده، گیجومنگ به اینجا و آنجا سر میزند. دربارهی تاریخچهی نازیهای سوئد چیزهایی میخواند مثلاً اینکه اگر آنها نبودند هیتلر هرگز نمیتوانست تسلیحات جنگی تا آن اندازه پیشرفته داشته باشد. پیرمردها و پیرزنهایی ملاقات میکند همچنان معتقدند به ظهور رایش چهارم. مانکل نشان میدهد اگرچه سوئد آغوشش را بر روی مهاجران استثمار شده باز کرده اما بازماندگان نژادپرست در خفا مشغول تربیت سربازانی برای هیتلری دیگر هستند. «فکر ساختن این همه مسجد در خاک سوئد باعث میشود احساس مریضی به من دست بدهد.» (ص.180)
در «بازگشت استاد رقص»، لیندمان جنگجویی ترسخورده است که ابتدا از برزخ سرطان به دوزخ گذشتهی هولناکی که از آن خبر نداشته پرتاب میشود و سرانجام به بهشت تفاهم با معشوق و جهان میرسد. «بازگشت استاد رقص» شاید پیشگویانهترین رمان مانکل دربارهی اوضاع و احوال جهان مدرن است که میراث شوم جنایتهای گذشته هنوز بر دوشش سنگینی میکند. هرچند بعد از هجده سال از نگارش رمان، پایان آن به اندازه کارتون کودکانهای که در آن چوبین بر برونکا پیروز شد زیادی خوشبینانه بهنظر میرسد.
این کتاب در ایران با ترجمه جواد ذولفقاری از نشر هیرمند منتشر شده است.