کتاب: خاستگاه آگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی
در فرایند فرگشت انسان، به لطف فسیلهای به جا مانده از دورههای مختلف، زیستشناسان مرحله به مرحلهی آن را تبیین میکنند: از راستقامت شدن بگیرید تا توانایی لمس سر انگشتان با انگشت شست.
سیر فرگشت بعضی دیگر از اعضا را اما، که فسیلی از آنها باقی نمیماند، شاید سختتر بتوان به دقت مشخص کرد. و بین این اعضا کدامیک از شگفتانگیزترین و پیچیدهترینشان که مغز محترم باشد جذابتر و اسرارآمیزتر است؟
اینکه از چه زمانی مغز ما به شکل و اندازهی فعلی رسیده، یک سؤال است، و پرسش دربارهی زمان پدیدار شدن «خودآگاهی» در ما، سؤالی به کل متفاوت. و در غیاب مغزهای فسیل شده، خوشبختانه نشانههایی از فعالیت مغزی انسانهای در قالب بقایای سکونتگاهها و نگارهها و الواح و آثار هنریشان در دسترس ما قرار دارند.
تنها چیزی که تا سال ۱۹۷۶ جای خالیاش حس میشده، روانشناسی مانند جولیان جینز بوده که دانش تاریخی و به خصوص تحلیل ادبی و زبانشناسی تاریخی را چاشنی شناخت مغز انسان بکند و با تحلیل کلمات به کار رفته در قدیمیترین دستنوشتههای به جا مانده از ایلیاد به عنوان مثال، دست به تلاشی برای تحلیل مغز انسانی بزند که ایلیاد محصول کار اوست.
و حاصل این کار کتاب «خاستگاه خودآگاهی در فروپاشی ذهن دوجایگاهی» است که با چنان سرعتی تبدیل به کتابی پرفروش شد، که چاپ اول آن پیش از به بازار آمدن چاپ دوم به کلی به فروش رفته بود.
حتی اگر مانند کتابخوار دانشتان از روانشناسی و زیستشناسی فرگشتی نه حاصل تحصیل آکادمیک و مطالعات عمیق، بلکه محصول مطالعات پراکنده و تا حدودی از سر کنجکاوی بوده باشد، باز هم غیر ممکن است بتوانید در برابر نظریهای مقاومت کنید که میگوید انسان تنها چیزی حدود سه هزار سال است که به خودآگاهی رسیده و پیش از آن نیمکرههای مغز جایگاه دو فعالیت مستقل بودهاند، آن هم به این شکل که سمت چپی فرمانبردار سمت راستی بوده که فرامینش را در قالب آنچه که ما امروز «توهم» مینامیم، چه از نوع دیداری و چه از نوع شنیداری، صادر میکرده و این کارکرد ریشهی مفهوم «خدایان» در تمدنهای آن زمان است.
و هنگامی که مقاومت اندکتان در هم شکست، میتوانید میان دو ترجمهی موجود در بازار، یکی از خسرو پارسا و دیگران (نشر آگه) و دیگری از سعید همایونی (نشر نی و با نام منشأ آگاهی در فروپاشی ذهن دوساحتی)، یک ترجمه را انتخاب کرده و لذت چالشی مفرح را تجربه کنید. هرچند که متأسفانه کتابخوار اطلاعات لازم برای ترجیح یکی از دو ترجمه بر دیگری را ندارد و بر دوستان دیگر است که او را هم از ظلمات جهل به درآورند.