پدرسالارها، لولوخرخره‌هایی که ریشخندشان می‌کنیم

1
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

Patriarchs; Boggarts we riddikule …

بگذارید ماجرا از اول تعریف کنیم؛ یعنی از همان موقعی که سلول تخم (زیگوت) آدمیزاد شکل می‌گیرد (نخیر؛ قبل‌ترش را کاری نداریم، اصرار نفرمایید) یا در روزهای آتی که زیگوت تبدیل به مورولا و بلاستوسیست و لایه‌های دِرمال و الخ می‌شود؛ نوزاد انسان مثل یک نقشه‌ی راهنمای اوریگامی که اول روی کاغذ کشیده باشندش تا بعداً یک‌نفر -قادر متعال- بر سرمان منت بگذارد نقطه‌چین‌ها را تا بزند، از صفحه‌ی دوبعدی پَختش به شکل لوله و متعاقباً توده‌ی غیرهندسی انسانی درمی‌آید که اگر عقلمان به چشممان نباشد، در مونث یا مذکر بودنش تفاوتی نمی‌کند و اساساً هم مهم این است که بچه -و اگر یادتان نرفته‌بود، مادر- هردو سالم باشند؛ چه‌بسا اگر پرس و جو کنید بهتان بگویند که نوزادان دختر به‌دلایلی نامعلوم -بی‌آنکه روحشان هم از جغرافیای منطقه و «شرایط حساس کنونی» خبر داشته باشد- بیشتر از پسرها حرص می‌زنند و سرسخت‌تر و مصمم‌ترند که تحت هر شرایطی به این دنیا -که انگار خیرات می‌دهند- بیایند؛ یعنی ده امتیازِ ساعت‌شنی برای خواهرانمان که تا یادشان می‌آید و یادمان می‌آید جنس دوم به حساب می‌آمدند.

خیلی خب؛ الحمدلله خیالمان راحت شد که هیچ‌کسی ابتدا به ساکن از شکم مادرش «ضعیفه» به دنیا نمی‌آید و لابد باید یک سانحه‌ای بعدتر اتفاق افتاده باشد که لشکر نسوان به صندوقخانه و اندرونی و توی آشپزخانه عقب‌نشینی کند. باری خاور میانه و دور و نزدیکش که سهل است، در بلاد کفر هم -که واقعاً از آن‌ها دیگر انتظار نداشتیم- هنوز ته دل مردم را اگر بگردی -مازاد بر احتمالاً دانه‌های دلشان که پیداست- تعصباتی از این دست را می‌شود سوا کرد؛ اما دعوا بر سر اینکه از میان دو گروه کدامیک جنس مرغوب‌تر و کدام جنس بنجلی است که باید حواسمان باشد به‌مان نیندازند (یا شاید هم خدایی‌ناکرده در حالت سوم هیچ‌کدام بهتر از آن یکی نیست)، بحث یک روز و دو روز نبوده و شاید مسابقه‌ای تاریخی‌تر از «پسر، پسر قند عسل»/ «دختر، ‌قسمی دیگر از اقسام خوراکی‌ها» برگزار نشده است.

ماروین هریس Marvin Harris آنتروپولوژیست برخلاف ما که همین‌جا می‌گوییم: «خب حالا می‌گویی چه‌کار کنیم؟» و «تا بوده، همین بوده» یا «ای آقا توی این بلبشو وقت پیدا کردی‌ها» در کتاب «فرهنگ، ملت، طبیعت»ش (۱۹۷۵) برایمان می‌گوید که طبیعتاً زور بازو علت بدوی -یعنی اولین علت از نظر سیر تاریخی و هم علتی که هر طفل صغیری در بدو رشد شناختی متوجهش می‌شود- در اعطای مدال برتری به آن‌هایی که بافت عضلانی بیشتری دارند درمقایسه با سایرینِ برخوردار از بافت آدیپوز (چربی) بیشتر بوده است. اما البته حالا دوران «کار هر خر نیست خرمن کوفتن/ گاو نر می‌خواهد و مرد کهن» کمابیش به سرآمده و برای بازکردن درب خیارشور هم روش‌های عاقلانه‌تری -از افتادن به جانش- ابداع شده است. از طرف دیگر اگر خدا قسمت کند و -در سرزمین‌های دوردست و اجنبی، نه زبانم لال مال خودمان- جنگ بشود، دیگر سربازان را از لابلای جوانان غیور و پسران عزب که پشت لبشان تازه سبز شده بلند نمی‌کنند و سربازانِ همان غریبه‌ها -نه زبانم لال مال خودمان- آموزش‌دیده و مخصوصِ مصرف برای جنگ هستند. ای بابا، بازهم که سر مردهای معمولی -که بیشترین واریته از مردانی هستند که باهاشان سروکار داریم و همان‌ها هم هستند که سنگ حق و حقوق دولا پنج‌لا را به سینه می‌زنند- بی‌کلاه ماند.

بگذارید از هریس بپرسیم که در مرحله‌ی بعد باید چه خصلتی از نرینه پتکی بشود بر سر جنس ضعیف و -چنانکه از کاربری پتک برمی‌آید- توسری‌خور دیگر؟

باری، با گذار از عهد نیزه و شمشیر و نبرد تن‌به‌‌تن به بازه‌ی نامتناهی از برتری اقتصادی و «کی برایمان پول درمی‌آورد، همان!» می‌رسیم؛ البته نه به‌معنای ساده‌ی صرف نان‌آوربودن -و در را به‌ناچار چون دست‌ها پُر اند با لگد بازکردن-، که یعنی با محاسبه‌ی سهم مشارکت در تولیدات اقتصادی؛ به همین ترتیب در چین پیش‌صنعتی ارج و قرب زنان از جهت وابستگی -اگر خدا قبول کند- همگان به منسوجات که امتیاز انحصاری تولیدش دراختیار زنان روستایی و پاقنداق‌کرده‌ی (Foot bound) چینی بوده، همواره سایه‌ی وهم‌آور کاریزمایی اسرارآمیز و توطئه‌ای دسته‌جمعی برعلیه مردان -از قضا نه‌چندان ضدضربه‌تر، حال بخواهد به کار بیاید یا نه- را در تناظر با طلیعه‌ی پیشرفت‌های صنعتی به همراه داشته است.

زنان چین باستان با سعی و کوشش شبانه‌روزی‌شان نقش یگانه منجی و مفرِ از بی‌عفتی را ایفا می‌کرده‌اند؛ کاری که از جنبه‌ی دیگر، یک‌جورهایی برده‌کشی باوعده‌ی حسن‌خلق با برده‌هاست؛ چه در توصیف کتاب «منسوجات ماقبل تاریخ» ایی جِی دابلیو باربر E J W Barber تمام فکر و ذکر و وقت زنان صَرف دوخت و دوز و بافتن تار و پود ابریشم می‌شده است؛ یعنی همه‌اش بشور و بساب و بدوز که اصلاً شایسته‌ای مادرسالاری خفیف به‌دست آمده با تهدید عریانی نبود. اما انقلاب پنبه برای چینی‌ها دورانی ۵۰۰  ساله از استقلال زنان را به بار آورد؛ دورانی که دیگر متدهای تولید، رُسشان را نمی‌کشید؛ اما هنوز صنعت نساجی بدون آن‌ها معنی نداشت. کنت پومرانز Kenneth Pomeranzِ تاریخ‌شناس مفهوم نوپای «اقتصاد احترام» را به‌صورت تأمین مالی زنان به‌حدی که بتوان آن‌ها را معادل «شوهر»ی که زن است (She, husband) درنظر گرفت، تعریف می‌کند. در اوضاع و احوالی که رسم بر این بود که زنان بیوه بدوبدو خودشان را به شوهرشان در طرف دیگر -البته اگر به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند- برسانند، نساجی به زنان انگیزه‌ی حیات دیگری داد که هم خرجشان را می‌داد؛ هم زبان نداشت که حرف بزند و هم حالاحالاها تنهایشان نمی‌گذاشت. اما البته در سال ۱۸۴۰ و با افول صنعت نساجی پیش‌مدرن این یکی شوهرِ تازه‌ی نامرد -یعنی شوهری که برخلاف تصور، جنسیت ندارد و هم از مرام و مروت و وفاداریِ بیش از نیم‌هزاره بویی نبرده است- هم به آغوش مرگ شتافت. واردات بریتانیایی کار را برای مردان تمارزوی تیپ و لباس راحت کرد و برگ‌ برنده‌ی زنان را ازشان گرفت.

انتخاب زنان چینی برای توضیح پتریارکی از این جهت بوده که مکانیسم قدرت‌نمایی این زنان چندین‌برابر گیج‌کننده‌تر از فلاکت بی‌قید و شرط نوعروس‌های افغانستان و پاکستان و چه‌بسا هند ظاهر(بخوانید: فیلم)ساز است. حرف اول و آخر را زدن هرگز زنان چینی را از تن‌دادن به رسوم نابرابر و دردناک معاف نکرده است: اگر می‌خواهی می‌توانی شلوار و جورابمان را صاحب شوی؛ لیکن این دستاورد دلیلی نمی‌شود که بگذاریم سایز جوراب‌های خودت از ده سانتی‌متر بزرگ‌تر شود؛ «مرد» نیستیم اگر بگذاریم! به این ترتیب پیش از انقلاب کمونیست‌ها و هم در دوران پسازِدونگی! که سال‌ها از وقوع انقلاب پنبه (۱۳۰۰) و هم افول آن گذشته است و دیگر به لطف جایگزین‌شدن ابریشم و کنف با پنبه و پنبه با پلاستیک‌های انگلیسی کسی برای لباس‌های نویش به -طبیعتاً دست‌های- زنان چشم نمی‌دوزد، حقوق زنان چینی بر روی بند رودربایستی پیوسته با خودشان و مردها تلوتلو می‌خورد. باری، کسی درست به خاطر ندارد که آیا در نقطه‌ای از تاریخ، مادرسالاری در چین رواج داشته و بعدتر زن‌ها به دو دسته‌ی زنان تیره‌روز -و اسماً قابلِ- چین باستان و زنان نابه‌کار هنگ‌‌کنگ طبقه‌بندی شده‌اند یا همواره توهم زورمندی و به‌معنای واقعی کلمه «با پنبه سر بریدن» دستاویزی بوده است که چینی‌ها پیکارِ جنسیت به‌قول پتریارک‌ها «ابترشان» را فراموش کنند.

باری، می‌گویند «لنگه کفشی در بیابان غنیمت است» و آمار کمتر سقط‌های انتخابی نوزادان دختر در مناطقی که زنان لااقل روزی، روزگاری «به‌درد» می‌خورده‌اند و تعادل تقریبی نسبت جنسیتی در تولد (SBR) باید در دفترچه‌ی رکوردهای چینی‌های متعصب پتریارک ثبت شود. دیگر آنکه با روی کار آمدن سوسیالیسم دولتی و اعطای حقوق برابر (هرچند حق گرفتنی‌ است نه دادنی؛ یادتان باشد) برای زنان و مردان متأهل، جوامعی که خاطره‌ی تولید نسج پنبه‌ را در دوران پیش از مدرنیسم از سر گذرانده بودند برایشان اعطای مدیریت خانواده (هرچند حق گرفتنی است) به زنان سهل‌تر و قابل هضم‌تر بود؛ البته نه به آن معنا که کفه‌ی حق و حقوق و مالکیت اموال برای خانم خانه سنگینی کند، اما دیگر مردها آنقدری هم بی‌وجدان نبودند که وظایف سختی را که خود از عهده‌ی آن برنمی‌آمدند به دوش همسرانشان نیندازند.

به هرحال با همه‌ی کم و کاستی‌هایی که در محصول شرکت در جنگ برای حقوق بدیهی برابر وجود دارد، اگر جدی‌جدی راست بگویند و تاریخ درس زندگی و ابزار عبرت -ترجیحاً بی‌حسرت- باشد، درس امروزمان این است که پتریارک‌ها ساده‌لوح‌تر از آنند که از اسم خوفناکشان برمی‌آید؛ می‌شود آن‌ها را با متاعی بدوی چون تی‌شرت و شلوارک و عرقگیر فریب داد و تن‌پروری‌شان مانع از آن می‌شود به صرافت حفظ استقلالشان بیفتند و «منت حاتم طایی نبرند»، باری بهای این فریبندگی استحاله از قهرمانان جین آستن و فیتزجرالد -هرکه طاووس بخواهد باید جور کارهای به‌غایت سختی مثل فکر کردن و یادگرفتن و تصمیم‌گیری را هم بکشد- و جبران «زور بازو»ی کمتر با خصیصه‌ی دیگری است که پتریارک‌ها از آن بی‌بهره‌اند -که قربانش بروم کم هم نیست-. چراکه اقتصاد جهانی و دیگر ابزارهای اندازه‌گیری کارآمدی آدمیزاد عاشق چشم و ابروی موردهای اندازه‌گیری‌شان نمی‌شوند و برمبنای کرایتریای مشترک امتیازدهی می‌کنند؛ باری هر متحجر زبان‌نفهمی هم بالاخره به‌نحوی مجبور به تبعیت از مزایایی است که این نمره‌ی بالا به همراه می‌آورد.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. مطهره

    قلم جذابی دارید👌🏾👌🏾👌🏾

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • شومنامه‌ی تبر نقره‌ای

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی