ظهور مونولیت ها: آیا آماده تحول بزرگ هستیم؟
در سال ۲۰۲۰ سر و کله ی مونولیتهایی در نقاط مختلف جهان پیدا شد. آیا این سازهها تنها آثاری هنری هستند یا مفهوم مهمتری در دل فلزی خود پنهان کردهاند.
سال ۲۰۲۰ با تمام اتفاقات و حوادثش بیش از هر سال دیگری به سناریوهای علمیتخیلی شباهت داشت. دیستوپیایی از یک همهگیری جهانی که خیابانها را خالی و کسب و کارهای بسیاری را تعطیل کرد. ویروسی ناشناخته که ترس و دلهره را به جان میلیاردها انسان انداخت که سلاحی به جز ماسک نداشتند. برای طرفداران علمیتخیلی جهان بیش از همیشه به دنیاهای پساآخرالزمانی نزدیک شده بود. آنچه از یک همهگیری مرگبار در رمان Stand اثر استیفن کینگ میخواندند؛ حالا کم و بیش زندگی میکردند.
اما ویروس کرونا تنها عنصر علمی تخیلی سال ۲۰۲۰ نبود.
اواخر همین سال بود که سر و کلهی تعدادی مونولیت در نقاط مختلف جهان پیدا شد. اول در یوتا دیده شد و بعد از رومانی، بلژیک، اسپانیا، آلمان، کلمبیا و فرانسه سر درآورد. خیلی زود گمانهزنیها برای یافتن منشأ این مونولیتهای اسرارآمیز آغاز شد. از آدم فضاییها گرفته تا هنرمندان موج نو و پروژههای تبلیغاتی، همگی مظنونین نصب این سازههای یک شکل بودند.
بیشتر بخوانید: یک گالری به افتخار تمام راهروهای علمیتخیلی محبوبمان
این تصاویر اما بیشتر از هرچیز یادآور فیلم ۲۰۰۱: اودیسه فضایی ساختهی استنلی کوبریک بودند. این فیلم ظهور مونولیت در دورههای زمانی مختلف و تأثیر اسرارآمیز آنها را در تحول بشریت به تصویر میکشد. مثلاً در بخش اول فیلم شاهد دورهی ماقبل تاریخ هستیم و میمونهای انساننما با لمس یک مونولیت که معلوم نیست از کجا ظاهر شده یاد میگیرند چگونه از استخوان به عنوان سلاح استفاده کنند. این کشف در واقع بشر را وارد دورهی جدیدی از تمدن خود میکند. ظهور مونولیت ها در دورههای بعدی بشریت نیز تکرار میشود و هر بار با تحولی در مسیر تمدن انسانها همراه است. میتوان گفت مونولیت ها در فیلم کوبریک در حقیقت نمادی از تحول و پایان یک دوره و آغاز دورهای دیگر هستند.
یکی از ویژگیهای آثار علمیتخیلی همین عبور از واقعیتهای موجود و رسیدن به واقعیتهای ممکن دیگر است. بیایید به یکی از تعاریف علمیتخیلی نگاهی بیندازیم. الکسی و کوری پانشن در کتابی به نام The World beyond the Hill مینویسند:
در داستانهای علمیتخیلی فضاپیماها و ماشینهای زمان ما را به ورای خود، جهان و شناختهایمان میبرند. به سمت واقعیتهایی دوردست که هیچ کدام از ما هیچگاه ندیده است. در علمیتخیلی ما با قدرتهایی ناشناخته مواجه میشویم، آدم فضاییها را ملاقات میکنیم و به جهانهای حیرتانگیز قدم میگذاریم و چیزهای غیر ممکن برایمان ممکن میشوند. این شگفتیها جوهرهی حقیقی علمیتخیلی و دلیل جذابیت این ژانر هستند. در نبودشان علمیتخیلی با دیگر آثار تفاوتی نخواهد داشت: متوسط، معمولی و پیش پاافتاده.
بنابراین استفاده از عناصری که در دایرهی شناختی مخاطب قرار ندارند اما به کمک علم توجیهپذیر میشوند، از ابزارهای اصلی دنیای علمیتخیلی هستند. این عناصر با تولید شگفتی مخاطب را به سمت ناشناخته ها پرتاب میکنند.
ظهور این نشانهها در ادبیات و سینما همواره جذاب بوده و طرفداران زیادی نیز دارد. اما چه میشود که ناشناختهها سر از دنیای واقعی در میآورند؟
کارل گوستاو یونگ فیلسوف و روانپزشک سوییسی در سال ۱۹۵۰ به مطالعه شواهدی پرداخت که در سالهای پس از جنگ ظاهر شدند و حاکی از وجود اشیا ناشناخته فضایی بودند. هدف او اثبات حقیقی بودن یا نبودن این اشیا نبود بلکه تلاش میکرد تا جنبه ی نمادین این ادعاهای پرسروصدا را بررسی کند. به نظر او وجود فیزیکی بشقاب پرنده میتوانست تنها یک شایعه باشد اما از نظر روانی کاملاً تأثیرگذار بود.
بیشتر بخوانید: ژئوتروما و بحران بازنمایی
طبق نظریات یونگ انسان ها تلاش می کنند با یافتن آثاری از قدرت های ناشناخته، دنیای دیستوپیایی ساخته ی خودشان را فراموش کنند و افق های تازه را برای خود متصور شوند. به اعتقاد او ریشه ی اصلی شایعات وجود بشقاب پرنده در آن سالها، تنشهای احساسی ناشی از مشکلات و خطرات جامعهی معاصر بوده است. مثل بمبهای هیدروژنی و تراکم شدید جمعیتی که بشریت را تهدید میکرده است.
او در کتاب اسطورهی مدرن به این موضوع اشاره میکند که:
در واقع فضای لازم و قابل سکونت برای انسان ها روز به روز کوچک تر می شود و وضعیت عده ی زیادی از مردم وخیم تر از قبل شده است. خطر فجایع به تناسب افزایش جمعیت درحال افزایش است. تمام این فشارها منجر به نگرانی هایی می شوند و این نگرانی ها تنها با جستجوی منزلگاه هایی به غیر از زمین از بین می رود. چراکه زمین غیرقابل سکونت شده و به همین دلیل است که نشانه هایی از آسمان ظاهر می شوند.
تصور بشقاب پرندهها در حقیقت نشاندهندهی ضعف انسان مدرن در مواجه با خود و جهان پیرامونش است. زمین عرصه را بر او تنگ کرده و تبدیل به زندانی بزرگ شده است. پس انسان با جستجوی نشانههایی از قدرتهای ناشناخته تلاش میکند تا خود را از شر جهان رو به زوال خود خلاص کند.
جهانی که از آغاز دورهی آنتروپوسین، دورهای که در آن انسان در مرکزیت قرار گرفت و به شکلی دیوانهوار و سیریناپذیر از تمام منابع در جهت منافع خود استفاده کرد، روزبهروز با تهدیدهایی کشندهتر مواجه شد. ویروس کرونا یکی از نتایج جهان انسانمحور بود. جهانی که هیچگاه ارزشی برای تنوع زیستی قایل نبوده و به همین علت نیز به شدت آسیبپذیر شده است. انسان عصر آنتروپوسین برای تأمین نیازهایش به کشاورزی تکمحصولی روی آورد. درنتیجه تنوع زیستی کاهش یافت و در معرض خطر قرار گرفت. جمعیت انسانها نیز افزایش یافته و زمین دیگر توان پاسخگویی به نیازهای اولیهی آنان را نیز ندارد.
بیشتر بخوانید: چه چیزی ویروستر است: کرونا یا تمدن؟
انسان در سال ۲۰۲۰ بیش از هر زمان دیگری معنای دیستوپیا را فهمید. بیش از هر زمان دیگری عواقب خودمحوری و بیاعتنایی به هارمونی زمین را درک کرد. بحرانها یکی پس از دیگری احاطهاش کردند و همهگیری مرگبار کرونا بیش از هر زمان دیگری قدرتش را به سخره گرفت. ویروسی که توانست سبک زندگی نوع بشر را برای مدتی تغییر دهد، آیا میتواند آغازگر تحول در رفتارهای انسان سلطهجویی باشد که در عین حال بسیار ضعیف و آسیبپذیر مینماید؟
مونولیت فلزی یوتا شاید کار گروههای هنری خلاقی باشد که تنها قصد شناخته شدن و فروش آثار خود را دارند اما در حقیقت درخواست کمک انسان ضعیفی است که به دنبال نشانههایی از آسمان میگردد.
ما خواستار لمس تحول بزرگیم اما آیا به همان اندازه نیز آماده هستیم؟
-
واقعا لذت بردم
-
جالب بود. ممنون
-
جالب بود ممنون