ماشین رویا: جهان ذهن‌­گشای محاسبات کوانتومی

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

فیزیک کوانتومی برای همه حتا فیزیک‌دان‌ها سردرگم‌کننده است. حتا دیوید دویچ که می‌خواهد ماشین رویا را بسازد هم این مسئله را پیچیده می‌بیند. این داستان پویشیست برای ساختن کامپیوتر کوآنتومی!

در  حومه­‌ی شهر آکسفورد فیزیکدانی باهوش و بسیار نحیف به نام دیوید دویچ[1] زندگی می‌کند که به فرضیه­‌ی چندجهانی باور دارد و برای آزمودنِ وجودِ جهان­‌های کثیر، در اندیشه­‌ی ساخت کامپیوتری است که تا امروز نساختنی به نظر می‌­رسید. عنوان کتاب­‌های او -مثلاً «بافت واقعیت: دانش جهان­‌های موازی و دلالت­‌های آن، سرآغاز بی­نهایت»- از اعتمادبه‌نفس قابل توجهش خبر می­‌دهند. دیوید دویچ به ندرت خانه­‌اش را ترک می­‌کند. بسیاری از همکاران نزدیک او سال­‌هاست که او را ندیده­‌اند، البته به جز در برخی کنفرانس­‌ها و البته از طریق اسکایپ.

دویچ که هیچ­گاه در هیچ‌جا مشغول به کار نشده، در اصل پدر یا بنیانگذار محاسبات کوانتومی است. رشته­‌ای که بر اساس شاخه­‌ای از فیزیک، که به مکانیک کوانتومی مشهور است، کامپیوترهای قدرتمندی ابداع کرده است. اما یک کامپیوتر کوانتومی با یک­‌ میلیونیمِ سخت­‌افزارِ یک لپ‌تاپ معمولی می­‌تواند به اندازه­‌ی ذرات عالم بیت­‌های[2] اطلاعاتی ذخیره کند. کامپیوتر کوانتومی می­‌تواند کدهایی را که سابقاً  غیرقابل رمزگشایی بودند رمزگشایی کند. کامپیوتر کوانتومی می­‌تواند به پرسش­‌هایی درباره­‌ی مکانیک کوانتوم پاسخ دهد که امروزه پاسخ­‌ دادن به آن‌ها برای یک کامپیوتر معمولی بسیار مشکل است. هنوز هیچ­کس نمی‌داند که یک کامپیوتر کوانتومی در منتهاعلیه ظرفیتش به چه دردهایی می‌خورد. از یک فیزیکدان بپرسید که یک کامپیوتر کوانتومی چکار می‌تواند در عمل انجام دهد، و او احتمالاً داستان دانشمند انگلیسی قرن نوزدهمی به نام مایکل فارادی[3] را برای شما خواهد گفت، چهره­‌ای پیشرو در زمینه­‌ی الکترومغناطیس، که وقتی از او پرسیدند که پدیده­‌ی الکترومغناطیس چه فایده دارد اصلاً، پاسخ داد که نمی‌داند، ولی مطمئن است یک روز اینقدر به‌دردبخور می‌شود که ملکه به خاطرش از مردم مالیات بستاند.

در پلکان آزمایشگاه فیزیک کلارندون در آکسفورد پوستری از جشن یادبود مرکز محاسبات کوانتومی در مرکز همایش‌های آکسفورد به چشم می­‌خورد. این عکس جمعیت شیک و پیکی از فیزیکدانان را نشان می‌دهد که در محوطه دور هم جمع شده­‌اند. در گوشه‌­­ای از این عکس، تصویر فوتوشاپ­‌شده­‌ا­ی از کله‌ی دیوید دویچ را می­‌توان دید که سایه­‌هایش تماماً ناجورند و او همچون یک مسافر زمان به نظر می­‌رسد که به وسیله‌­ی تله­‌پورت برای آن روز خاص به آنجا رفته. با خودم فکر می‌کنم که تصویر دویچ در این عکس حتماً یک جور شوخی دانشگاهی است، آن هم به خاطر این عقیده­‌ی دویچ که اگر کامپیوتری کوانتومی ساخته شده بود گواهی انکارناپذیر از آن چیزی به دست می­‌داد که به­‌عنوان تفسیر جهان­‌های بی­‌شمار در علم مکانیک کوانتوم می­‌شناسیم. نظریه‌­ای که تقریباً با مرزهای قدرت تصور بشر هم­‌آ‌وردی می­‌کند. علاوه بر دویچ چند تن از متفکران خوشنام در حوزه­‌ی فیزیک، تفسیر جهان­‌های بی­‌شمار را تائید کرده‌اند، هرچند تعداد آن‌ها کم بوده، و عمدتاً در لندن درس خوانده‌اند، جایی که هرازچند‌گاهی علاقه­‌ی شدید به محاسبات کوانتومی ناگهان و به خصوص در آکسفورد شیوع پیدا می­‌کند.

اما اندیشه‌­ی دویچ جهش یافت و به همه‌جا سرایت کرد. باقی دانشمندان، هرچند عموماً نسبت به کذب یا صدقِ جهان‌­های بی­‌شمار به­‌عنوان توصیفی از این عالم بی­‌تفاوت هستند، با این‌حال اکنون رویای ساخت ماشین­‌های محاسبات کوانتومی را در سر می­‌پرورانند. محققان در مراکز تحقیقاتی سنگاپور، کانادا و نیوهیون، با همکاری گروه­‌های دیگری همچون گوگل و ناسا احتمالاً به زودی ماشین­‌هایی می‌سازند که کامپیوترهای امروزی در برابرشان مانند ماشین­‌حساب جیبی خواهند بود. اما دویچ بی­‌تفاوتی همکاران­اش را نسبت به نظریه‌­ی جهان­‌های بی­‌شمار با بی‌تفاوتی خودش تکمیل کرد. این فیزیکدان حرفه­‌ای نسبت به ساخت واقعی کامپیوتر کوانتومی از خود بی­‌تفاوتی نشان داد.

 

فیزیک با پذیرش پوچی‌­ها جلو رفت. تاریخ فیزیک ایده‌­هایی باورنکردنی را در خود دارد که تدریجاً درستی­‌شان­ ثابت شد. ارسطو به نحوی کاملاً مستدل فکر می­‌کرد که اگر شیی‌ای به حرکت واداشته و در خلاء رها شود سرانجام خواهد ایستاد؛ نیوتن کشف کرد که این فرضیه درست نیست، از تلاش‌­های سرسختانه­‌ی نیوتن شالوده‌­ا­ی شکل گرفت که امروزه آن را مکانیک کلاسیک می­‌نامیم. همچنین، علم فیزیک ما را با این واقعیات شگفت‌­زده کرد که زمین به دور خورشید می­‌چرخد، زمان منحنی است و اگر عالم را از خارج ببینم جور دیگری به نظر می­‌رسد و مثلاً رنگ و حالت بژ دارد. ریچارد فاینمن[4] برنده­‌ی جایزه‌ی نوبل می‌گوید: «تخیل ما تا بی­نهایت گسترده می­‌شود، نه فقط در باب جهان داستان و تخیل درباره­‌ی چیزهایی که در واقع وجود ندارند، بلکه در درک چیزهایی که وجود دارند.» علم فیزیک حقیقتاً عجیب­‌وغریب است، کسانی که زندگی خودشان را وقف مطالعه­‌ی فیزیک می‌­کنند بیشتر از دیگران به این غرابت خو گرفته­‌اند. اما، حتی برای فیزیکدان­‌ها، ماشین­‌های کوانتومی -مبنای یک کامپیوتر کوانتومی- شدیداً عجیب و نامتعارفند.

مکانیک کوانتوم تاریخ طبیعی ماده و انرژی را توصیف می­‌کند که فضا و زمان را درمی­‌نوردند. مکانیک کلاسیک بسیار شبیه به مکانیک کوانتوم است، اما، درحالیکه مکانیک کلاسیک در توصیف اغلب چیزهایی که می­‌بینیم(شن، توپ بیس­بال، سیاره­‌ها) بسیار دقیق عمل می‌کند، در توصیف ماده در مقیاس کوچک بلااستفاده است. از یک حدی به بعد که ابعاد را کوچک کنیم، همه‌ی آن قوانینی که توی دبیرستان در مورد توپ‌ها و مسیرهای صاف خوانده‌ایم، از اعتبار ساقط می‌شوند.

مکانیک کوانتوم اینطور بیان می‌کند که ذره­‌ها می‌­توانند در آن واحد در دو مکان باشند، کیفیتی که انطباق [هم­‌نهادگی، برهم­‌نمایی][5] نامیده می‌شود؛ این دو ذره می‌­توانند با هم مرتبط یا «درهم‌­تنیده[6]» باشند، همچون دو ذره‌­ای که می­‌توانند در آن واحد ویژگی­‌هایشان را صرف‌نظر از فاصله­‌شان در فضا و زمان با هم هماهنگ کنند؛ و هنگامی که به ذره‌­ها نگاه می­‌کنیم به­‌صورت اجتناب­‌ناپذیری آن‌ها را دگرگون می­‌کنیم. همچنین، در مکانیک کوانتوم، عالم، در بنیادی­‌ترین سطح­ش، تصادفی است، اما ایده­‌ی تصادفی ­بودن جهان مردم را آشفته می­‌کند. سردرگمی­‌تان درباره­‌ی مکانیک کوانتوم را به یک فیزیکدان اعتراف کنید و او به شما خواهد گفت که حس بدی نداشته باشید، چون مکانیک کوانتوم برای فیزیکدان­‌ها نیز سردرگم­‌کننده است. اگر مکانیک کلاسیک را با جرج الیوت معادل فرض بگیریم، آن‌وقت مکانیک کوانتوم معادل با کافکا است.

اگر مکانیک کوانتوم صرفاً خواص جانبی ماده و انرژی را توضیح می‌داد همه­‌ی این عدم اطمینان و سردرگمی قابل تحمل می‌شد. ولی واقعیت این است که مکانیک کوانتوم اساس فیزیک همه­ چیز است. حتی اینشتین، که با ایده­‌ی کرم­‌چاله­‌های زمانی مشکلی نداشت، با موضوع مکانیک کوانتوم به مشکل برخورد، طوری که در سال ۱۹۳۵ مقاله­‌ای تحت عنوان «آیا توصیف مکانیک کوانتوم از واقعیت فیزیکی می­‌تواند جامع در نظر گرفته شود؟» نوشت. او در این مقاله به برخی از دلالت­‌های عجیب مکانیک کوانتوم اشاره کرد، و سپس پرسش مطرح­ شده را پاسخ داد، پاسخ او منفی بود. اینشتین به­‌ویژه درهم­‌تنیدگی کوانتومی را مایه‌ی دردسر یافته بود، و از آن تحت عنوان «جادو‌جمبل نامحتمل» یاد کرده بود. عبارتی که آگاهانه پژواک عبارتی بود که در قرن هفدهم مخالفان نظریه‌ی نیروی جاذبه به کار برده بودند.

فیزیکدان دانمارکی به نام نیلز بور[7] تفکر اینشتین را به چالش کشید. استدلالش هم این بود که در مسئله‌ی کوانتوم، فیزیک با محدودیتی مواجه می‌شود. این محدودیت در واقع محدودیت علم برای فهمیدن جهان است. آنچه بی­‌معنا به­‌نظرمی­‌ر‌سید، واقعاً بی­‌معنا بود، و ما نیاز داشتیم درک کنیم که هرچند علم به­‌طور شگفت­‌انگیز و دقیقی می­‌تواند عواقب آزمایش­‌های مجزا را حساب کند، ولی نمی­‌تواند درباره­‌ی خود واقعیتی که برای همیشه پنهان باقی می‌ماند چیزی به ما بگوید. علم صرفاً آشکار می­‌کند که واقعیت از نظر ما چیست.

نظرگاه بور بر نظرگاه اینشتین چیره شد. برطبق اظهارات دویچ، «طبیعتاً، دو طرف آن مناقشه در اشتباه بودند، اما بور تلاش می­‌کرد تا مسأله را بپیچاند، درحالیکه، اینشتین در واقع تلاش می­‌کرد تا مسئله را حل کند.» همانطور که دویچ در بافت واقعیت می­‌گوید، «گفتن اینکه که پیش­‌بینی، هدفِ یک نظریه­‌ی علمی است، اشتباه­ گرفتن وسیله با هدف است. مثل این است که بگوییم هدف یک فضاپیما سوزاندن سوخت است». بعد از بور فلسفه­‌ی «خفه­‌شو و محاسبه­‌کن» برای دهه­‌ها بر علم فیزیک استیلا یافت. ماجرای مکانیک کوانتوم نیز درست مثل آن مشتاقانه­‌ترین عریضه‌هایی بود که به آدرس شرلوک هلمز روانه می­‌شدند و همگی حاکی از بدفهمی عمیق واقعیت بودند.

دیووید دویچ را ساعت ۴ بعدازظهرِ یک سه­‌شنبه­‌ی زمستانی در خانه­‌اش ملاقات کردم. دویچ در لندن بزرگ شد و مدرک لیسانسش را از دانشگاه کمریج گرفت و برای گرفتن فوق لیسانس در رشته­‌ی ریاضی در همان دانشگاه ماند -خودش ادعا می­‌کند که ریاضی‌اش خوب نیست- و بعد از آن برای اخذ درجه‌ی دکتری در رشته­‌ی فیزیک به آکسفورد رفت. هرچند بسیار به دانشگاه وابسته شده بود، اما هیچ­‌گاه از کارمندان دانشگاه نشد و هیچ‌وقت هم در آکسفورد تدریس نکرد. خودش می­‌گوید «دوست دارم که صحبت کنم، اما نه برای آدم‌هایی که علاقه­‌ای به شنیدن صحبت‌هایم ندارند. اشتباه است که سیستم آموزشی را به چنین شیوه­‌ای بنا کنیم. البته این دلیل درس ندادنم نیست. به­‌خاطر یک سری دلایل شخصی، علاقه­‌ای به درس­ دادن ندارم؛ از درس دادن بدم می­‌آید. اگر زیست­‌شناس بودم، حتماً زیست‌شناس نظری می­‌شدم، چون هیچ علاقه­‌ای به تکه­‌تکه کردن قورباغه ندارم. نه به خاطر دلایل اخلاقی، صرفاً چون این کار برایم بسیار چندش­‌آور است. برهمین‌منوال، صحبت­ کردن با مردمی که علاقه‌ای به گوش­ کردن ندارند هم منزجرکننده است.» در عوض دویچ به‌واسطه‌ی سخنرانی­‌ها، جایزه­‌ها، کمک­‌هزینه­‌های تحصیلی و کتاب­‌هایش گذران زندگی می­‌کند.

زیر آفتاب نیمه­‌جان زمستانی، خانه­‌ی دویچ قدری گردوخاک گرفته به­‌نظر می­‌رسید. حیاط خانه­ پوشیده از پیچک­‌های انگلیسی بود و در نزدیکی در ورودی­‌اش چیزی نحیف و بوته­‌مانند قرار داشت که یا در خواب­‌ زمستانی به­‌سر می­‌برد و یا مرده بود. عبارتی با دست­‌خط دویچ -«محکم در بزنید»- بر روی در نوشته ­شده بود. دویچ در را باز کرد. پیش از اینکه به داخل خانه قدم بگذارم گفت: «خیلی سرم شلوغه، مشغله­‌ی زیادی دارم.» لاغری او باعث می­‌شود که نتوان سنش را حدس زد و با توجه به ظاهر لاغرش، سن او بین ۱۹ تا ۱۱۹ می­‌خورد (۵۷ ساله است.) چشمانش از پشت آن عینک ته‌استکانی، بسیار بزرگ­تر هم به­‌نظر می­‌رسید، مثل شخصیت‌های جذاب انیمه­. راهروی خانه­‌اش پر بود از کتاب­‌های راهنمای تلفن، جعبه­‌های مقوایی و مقدار زیادی کاغذ. او ادامه داد «البته این به این معنا نیست که برای حرف زدن با تو وقت ندارم. می­‌خواهم بگویم که به همین خاطر است که خانه­‌ی من اینقدر درهم­‌وبرهم است، چون سرم خیلی شلوغ است.»

چند نفر از همکاران دویچ، ماجرای گروه مستندساز ژاپنی را برای من تعریف کردند که برای گرفتن مصاحبه به خانه­‌ی دویچ رفته بودند. گروه از دویچ خواست که به آن‌ها اجازه دهد تا خانه را مقداری تمیز کنند. دویچ از این ایده خوشش نیامد، اما به او قول داد که بعد از اتمام فیلم‌برداری خانه را به حالت اولش بازمی­‌گرداند. آن‌ها از حالت درهم­‌وبرهم خانه عکس­‌های بسیاری گرفتند، مانند کارآگاه­‌ها در صحنه­‌ی قتل، و بعد خانه را مرتب کردند. بعد از اینکه مصاحبه به پایان رسید، گروه فیلمبرداری با دقت خانه را به حالت بی­‌نظمی اولش بازگرداند. دویچ می‌گوید بعد از آن ماجرا هنوز نمی­‌تواند یک چیزهایی را پیدا کند، و از اولش هم نگران همین بود و برای همین نمی‌خواست مستندساز‌ها به خانه‌اش دست بزنند.

بر روی دیوارهای خانه­‌ی دویچ یک نقشه­‌ی جهان، یک جدول تناوبی، کاریکاتور دستی از کارل پوپر، پوستری از مراسم امضای بیانیه‌ی استقلال آمریکا، یک نمودار تاکسونومی حیوانات، نمودار تاکسونومی کاراکترهای کارتون سیمسون­‌ها، چند پرینت رنگی از تصویر مک­‌کین و اوباما، و دو تصویر رنگی از بازیگری که به چشم من شبیه به هیو گرانت بود، نصب شده بودند. تعدادی نوار قدیمی VHS، و یک شومینه­­­‌ی بلااستفاده، یک دوچرخه‌ی ثابت، و یک صفحه­‌نمایش تخت که در نسبت با باقی وسائل خانه جدیدتر بود، دیده می­‌شد. دویچ به من پیشنهاد چای و بیسکویت داد. من هم از او درباره­‌ی تصویر بازیگری که شبیه به هیو گرانت بود پرسیدم.

او جواب داد، «این­طور که معلومه تلویزیون نگاه نمی­‌کنی». مردی که در تصویر روی دیوار بود هیو لری بود، بازیگر انگلیسی که به خاطر بازی در سریال پزشکی­‌ آمریکایی «هاوس» بسیار معروف شده است. دویچ توضیح می­‌دهد که به نظرش «سریال هاوس عالی است. موضوعش شناخت‌شناسی است. به غیر از فیزیک پایه، این سریال یکی از علاقه­‌های اصلی من است. سریال راجع­‌به همه‌ی روش‌های بی‌شماری است که دانش می­‌تواند رشد کند یا در مسیر رشدش شکست بخورد». دویچ برایم می‌گوید که دکتر هاوس اقتباسی از شرلوک هلمز است. «و دکتر هاوس دوستی به نام ویلسون دارد که بر اساس شخصیت واتسون شکل گرفته. هاوس مانند هلمز عقلگرایی تمام‌عیار است. برای همه ­چیز دلیلی پیدا می­‌کند، و اگر دلیلی پیدا نکند، به این علت است که او دلیل را پیدا نکرده نه اینکه دلیل وجود ندارد. داشتن یک همچین رویکردی در علوم پایه حیاتی است.» احتمالاً اگر بور الان اینجا بود با چنین رویکردی مخالفت می‌کرد.

بخش اعظم شهرت دویچ به­‌عنوان نابغه­‌ای منزوی از مطالعات تأثیرگذار او بر روی محاسبات کوانتومی است. از دهه­‌ی ۳۰ به بعد، رشته­‌ی علوم کامپیوتر بر اساس ایده­‌ی کامپیوتر جهانی ادامه پیدا کرد، انگاره‌ای که ابتدا به­‌وسیله­‌ی بنیانگذار مدرن این رشته، آلن تورینگ دانشمند همه­‌چیزدان انگلیسی بنیان گذاشته شد. یک کامپیوتر جهانی که خواهد توانست مثل کامپیوترهای دیگر رفتار کند، درست مانند سنتسایزری که می­‌تواند صدایی را تولید کند که به­‌وسیله­‌ی دیگر ابزارآلات موسیقی تولید می­‌شود. دویچ در مقاله­‌ای که سال ۱۹۸۵ نوشت توضیح داد که با توجه به اینکه تورینگ از فیزیک کلاسیک استفاده می­‌کرد، کامپیوتر جهانی او تنها می­‌توانست از زیرمجموعه­‌ای از کامپیوترهای ممکن تقلید کند. اگر منطق او قرار باشد ادامه پیدا کند، نظریه­‌ی تورینگ نیاز داشت تا از مکانیک کوانتوم نیز بهره بگیرد. دویچ یک کامپیوتر جهانی بر پایه­‌ی فیزیک کوانتوم را پیشنهاد داد، کامپیوتری جهانی که خواهد توانست توان­‌هایی را محاسبه­ کند که کامپیوتر تورینگ(حتی از لحاظ نظری) نمی­‌توانست آن‌ها را شبیه‌سازی کند.

به گفته­­‌ی دویچ، ایده­‌ی این مقاله از مکالمه­‌ای شکل گرفت که او در اوایل دهه­‌ی هشتاد با چارلز بنت[8]، فیزیکدان I.B.M درباره­‌ی نظریه­‌ی پیچیدگی محاسباتی داشت، آن زمان، نظریه‌ی پیچیدگی محاسباتی یک رشته­‌ی جدید و جذاب بود که دشواری کارِ محاسباتی را بررسی می‌کرد. دویچ پرسید آیا پیچیدگی محاسباتی یک ویژگی بنیادی است یا یک ویژگی نسبی. برای مثال جرم، یک ویژگی بنیادی است زیرا در وضعیت­‌های مختلف یکسان باقی می­‌ماند؛ وزن یک ویژگی نسبی است، زیرا وزن یک شی وابسته به نیروی گرانشی است که بر آن شی وارد می­‌شود. توپ­‌های بیس­بالِ همانند بر روی زمین و ماه جرم­‌های یکسانی دارند، اما وزن­‌های آن‌ها متفاوت است. اگر پیچیدگی محاسباتی مانند جرم ویژگی­‌ای بنیادی باشد پس پیچیدگی بسیار موضوع مهمی است؛ اگر نه، پس اینگونه نیست.

دویچ گفت: «دعوا شد و شروع کردیم سر هم داد کشیدن. من گفتم که شما خیلی به این نظریه­‌ی پیچیدگی اهمیت می­‌دهید، هیچ کامپیوتر استانداردی وجود ندارد که شما بتوانید از آن برای محاسبه­‌ی پیچیدگی یک عمل استفاده کنید.» درست همانطور که وزن یک شی به میدان گرانشی‌ای وابسته است که در آن اندازه‌گیری می­‌شود، درجه­‌ی پیچیدگی محاسباتی نیز به کامپیوتری بستگی دارد که در آن سنجیده می­‌شود. می­‌شد فهمید که اجرای یک محاسبه در یک کامپیوتر خاص چقدر پیچیده است، اما نمی­‌شد در مقیاس جهانی گفت ­که محاسبه اساساً چقدر پیچیده است. هیچ توصیفی از پیچیدگی وجود نداشت که‌‌ بشود بنیادین در نظرش گرفت. مگر اینکه واقعاً چیزهایی مثل کامپیوتر جهانی وجود می­‌داشتند. به نظر دویچ نظریه­‌پردازان پیچیدگی وقت­شان را بر باد دادند.

دویچ ادامه داد، «بعد از آن چارلی آرام گفت، خب، چیزی که هست، این است که کامپیوتر بنیادین وجود دارد، کامپیوتر بنیادین خود علم فیزیک است.» این حرف دویچ را تحت تأثیر قرار داد. پیچیدگی محاسباتی یک خصیصه­‌ی بنیادین است؛ معیار ارزش این خاصیت این‌طور برآورد می‌شود که یک محاسبه چقدر در آن جهانی­‌ترین کامپیوتر پیچیده است، و آن پیچیدگی هم در قیاس با فیزیک این جهان تبیین می‌شود. دویچ گفت: «فهمیدم در این باره حق با چارلی است، اما بعدش فکر کردم، یاروها به نحو نادرستی از فیزیک استفاده می­‌کنند. آن‌ها متوجه شدند که نظریه­‌ی پیچیدگی شرحی درباره­‌ی فیزیک است، اما درک نکردند که این مهم است که از قوانین راستین فیزیک استفاده می­‌کنیم یا از نوعی تقریب مثل فیزیک کلاسیک.». دویچ با استفاده از فیزیک کوانتوم بازنویسی کامپیوتر جهانی تورینگ را شروع کرد. او گفت: «بعضی از تفاوت­‌ها بسیار فاحش هستند». بنابراین، دست­ِ کم در ذهن دویچ کامپیوتر جهانی کوانتومی متولد شد.

برخی ژورنال­‌های فیزیک کار محاسبات کوانتومی اولیه­‌ی دویچ را نپذیرفتند، آن‌ها اعتقاد داشتند که این محاسبات کوانتومی بیش از حد فلسفی هستند. او گفت: «سرانجام هنگامی که محاسبات منتشر شدند، آدم‌های کمی متوجه ایده­‌ی‌ من شدند.» یکی از آن‌ها آرتور اِکرت فیزیکدان بود که که برای فوقِ لیسانس وارد آکسفورد شده بود و به من گفت: «دیوید از اولین کسانی است که توانسته مفهوم کامپیوتر کوانتومی را فرمول­‌بندی کند.»

یکی دیگر از اشخاص مهم در زمینه‌­ی کامپیوتر کوانتومی استفان جی. وایزنر بود. او هم فیزیکدان خلوت­‌گزینی به شمار می­‌آمد، او کسی است که با دلگرمی­‌های بنت، ایده­‌هایی مثل پول کوانتومی  و رمزنگاری کوانتومی را توسعه داد، و شخص مهم دیگری به نام دیوید آلبرت، فیلسوف علم فیزیک، که تصورات او درباره­‌ی آدم­‌ماشینی کوانتومی درون­‌نگر(منظور ربات‌های آنالتیک است)  در مقاله‌ی ۱۹۸۵ دویچ به­‌عنوان نمونه­­‌ی «یک کامپیوتر کوانتومی حقیقی» توصیف شد. اکرت در این‌باره می­‌گوید، «راستش ما شبیه یک مشت شارلاتان هستیم.»

هرچند دویچ رسماً مشاور اکرت نبود، اما اکرت به همراه دویچ به مطالعات خود ادامه داد. اکرت به یاد می­‌آورد، «دویچ به نوعی از من اقتباس می­‌کرد و سپس بعد از آن، من به نوعی از او اقتباس می­‌کردم. کلاس ما در مکانی که دویچ زندگی می­‌کند حدود ساعت ۸ شب شروع می­‌شد، درست در زمانی که دویچ ناهارش را می­‌خورد. بعد از آن ما شروع به صحبت و کار می­‌کردیم و کارمان تا اندکی قبل از صبح ادامه پیدا می­‌کرد. او دوست دارد که پشت­‌سرهم درباره­‌ی‌ چیزها صحبت کند. من در ساعت ۳ یا ۴ صبح آنجا را ترک می­‌کنم، و بعد از آن دیوید هم به کارهایش می­‌رسد. اگر به ایده­‌ای برسیم، مقاله­‌ای راجع­‌به آن می­‌نویسیم، اما گاهی مقاله نمی­‌نویسیم، و اگر کس دیگری به راه­ حل جدیدی برسد می­‌گوییم: «خب، لزومی ندارد ما این مقاله را بنویسیم.» هنوز حتی از لحاظ نظری مشخص نبود که چرا کامپیوتر کوانتومی می­‌تواند بهتر از کامپیوتر کلاسیک باشد، و در نتیجه دویچ و اکرت تلاش می­‌کردند تا الگوریتمی را برای مسائلی توسعه دهند که در کامپیوتر کلاسیک حل­‌نشدنی بودند، اما می­‌توانستند در کامپیوتر کوانتومی نیز حل­‌شدنی باشند.

یک نمونه از این مشکلات، فاکتورگیری اولیه است. فاکتورگیری برای قرن­‌ها همچون جام مسیح در ریاضیات بود. فاکتورگیری پایه­‌های رمزنگاری کنونی است. خیلی ساده است که شما دو عدد اولیه بزرگ را در هم ضرب کنید، اما بسیار مشکل است که نتیجه­‌ی ضرب دو عدد اولیه­‌ی بسیار بزرگ را داشته باشید و بخواهید اعداد اولیه­‌ی اصلی که از آن تشکیل شده­ است را پیدا کنید. فاکتورگیری با کامپیوتر معمولی از عددی که دویست رقم یا ارقام بیشتری دارد مدت زمان بسیار زیادی طول خواهد کشید. فاکتورگیری اولیه نمونه­‌ی فرآیندی است که از یک جهت بسیار ساده است (درآمیختن تخم­‌مرغ­‌ها ساده است) و از جهت دیگر بسیار دشوار است (جدا کردن تخم­‌مرغ­‌های مخلوط شده تقریباً محال است). در رمزنگاری، دو عدد اولیه­‌ی بسیار بزرگ درهم­‌ضرب می­‌شوند تا بتوانند یک کد ایمنی بسازند. رمزگشایی از این کد ایمنی مانند جداکردن تخم­‌های مخلوط شده از هم است. فاکتورگیری اولیه به این شیوه رمزنگاری RSA نامیده می­‌شود (این نام از ابتدای نام دانشمندانی گرفته شده که این روش را پیشنهاد دادند، ریوست، شامیر و ادلمن)، و این همان شیوه­‌ای است که به وسیله­‌ی آن از هر چیزی مانند اطلاعات کارت اعتباری شما تا اسناد I.R.S در اینترنت محافظت می­‌شود.

در سال ۱۹۹۲، پیتر شُر ریاضیدان M.I.T گفت‌وگویی را درباره­‌ی محاسبات کوانتوم نظری می­‌شنود، که توجه او را به کارهای دویچ و دیگر اندیشمندان بنیان­‌گذار در این رشته که همچنان یک رشته­‌ی مبهم است جلب می­‌کند. شُر به­‌طور خصوصی بر روی مسأله­‌ی فاکتورگیری کار می­‌کرد. شر توضیح می­‌دهد: «من مطمئن نبودم که مطالعاتم نتیجه­‌ای دهد.» اما یک سال بعد:

۱ – او به الگوریتمی که در کامپیوتر کوانتومی کار می­‌کرد، دست یافت و

۲ – توانست به سرعت فاکتورهای اصلی یک عدد بسیار بزرگ را پیدا کند ــ جام مسیح.

با الگوریتم شُر، محاسباتی که برای یک کامپیوتر معمولی به اندازه­‌ی تاریخ جهان طول می­‌کشد، به وسیله­‌ی یک کامپیوتر کوانتومی نسبتاً قدرتمند به اندازه‌ی یک بعدازظهر طول می­‌کشد. دیوید دی­وینچنزو فیزیکدان، کسی که دانش بسیاری درباره­­‌ی تاریخ محاسبات کوانتومی دارد، می­‌گوید: «کار شُر جهش بسیار بزرگی بود، و این دقیقاً لحظه­‌ای بود که با خود گفتیم حالا می­‌توان دید که این الگوریتم به درد چه کارهایی خواهد خورد.»

امروزه، محاسبات کوانتومی توجه دانشمندان آزمایشگاهی را به خود جلب کرده؛ و همچنین منابع مالی خصوصی و عمومی جدی دارد. شرکت­‌های سرمایه‌گذاریِ اهل ریسک در حال سرمایه­‌گذ‌اری بر ابزارهای رمزنگاری کوانتومی هستند، و گروه­‌های تحقیقاتی دانشگاهی در سرتاسر جهان کارهای گروهی بسیاری هم برای ساخت سخت­‌افزار و هم برای توسعه­‌ی اپلیکیشن­‌های کامپیوتر کوانتومی -مثلاً برای مدل­سازی پروتئین­‌ها، یا برای درک بهتر ویژگی­‌های ابررساناها- انجام می­‌دهند.

در فرآیند گذر از نظریه­‌ی محض به ساخت ماشین­‌ها، آرتور اکرت چهره­‌ی مهمی است. او مرکز محاسبات کوانتومی را ابتدا در آکسفورد و چند سال بعد در کمبریج بنا کرد. او اکنون مرکز محاسبات کوانتومی را در سنگاپور به راه انداخته، جایی که یکی از اهداف اصلی دولت تحقیقات محاسبات کوانتومی است. به قول دی­وینچنزو «امروزه آزمایشگاه­‌های اجرایی بسیاری بر این زمینه تمرکز کرده­‌ا‌ند که واقعاً چطور می‌توان یک کامپیوتر کوانتومی ساخت». اگر بخواهیم تنها از این چشم­‌ا‌نداز بنگریم، می­‌توان گفت که اکنون اکثریت در این زمینه درگیر تلاش برای ساخت سخت­‌افزارهای مورد نیاز هستند. و این نتیجه­‌ی موفقیت این رشته است. دوید دویچ می­‌گوید، در سال ۲۰۰۹ گوگل اعلام کرد که سه سال است که درگیر کار بر روی الگوریتم­‌های محاسبات کوانتومی است، که به وسیله­‌ی آن بتواند کامپیوتری بسازد با این قابلیت که سریعاً چیزها یا آدم­‌های مشخصی را از میان ذخایر بسیاری از تصاویر یا ویدئو، یا از میان میلیون­‌ها تصاویرِ تَگ­‌نشده تشخیص دهد.

در اوایل قرن نوزده، به هر شخصی که درگیر محاسبه بود عنوان «کامپیوتر [محاسبه­‌گر]» اطلاق می­‌شد­: برای نمونه کسی که برای ساخت یک پل درگیر محاسبات ریاضیاتی بود. حدود سال ۱۸۳۰، مخترع و ریاضی‌دان انگلیسی به نام چارلز بابیج، ایده­‌ی یک موتور تحلیلی را بنیان نهاد، ماشینی که انسان را از محاسبات حذف کند و سرانجام اشتباهات انسانی در محاسبات را از بین ببرد. تقریباً هیچ­کس تصور نمی­‌کرد که یک موتور تحلیلی بتواند چنین استفاده­‌ای هم داشته باشد، و در زمان بابیج ساخت چنین ماشینی هیچ­گاه به سرانجام نرسید. هرچند بابیج در معرض فروپاشی روانی جدی قرار گرفت و اگر چه بسیار عجیب بود که در زمان برآشفتگی­‌اش ‌یکبار به آلفرد لرد تنیسون نامه­‌ای نوشت تا بنیان ریاضیاتی او را تصحیح کند(بابیج پیشنهاد داد که عبارت «هر دقیقه کسی می­‌میرد/ هر دقیقه کسی متولد می‌شود» به صورت «هر لحظه کسی می­‌میرد/ هر لحظه کسی و یک شانزدهم کسی متولد می­‌شود» بازنویسی شود، که عدد دقیقش ۱.۱۶۷ بود، زیرا به قول او «یقیناً باید یک جایی بر قوانین متریک صحه گذاشت»). اکنون می­‌توان به بینش و صحت گفته‌های او اذعان داشت.

یک کامپیوتر کلاسیک -هر کامپیوتری که امروزه می­‌شناسیم- یک ورودی را به یک خروجی تبدیل می­‌کند، این تغییر رخ نمی­‌دهد مگر از خلال دست‌کاریِ باینری بیت­‌ها یا واحدهای اطلاعات که می­‌توانند هم صفر یا یک باشند. کامپیوتر کوانتومی از بسیاری جهات شبیه به یک کامپیوتر معمولی است، اما این کامپیوترها به جای بیت از کیوبیت[9] [بیت‌­های کوانتوم] استفاده می­‌کنند. هر کیوبیت مانند بیت می­‌تواند یا صفر و یا یک باشد، اما همچنین می­‌تواند صفر «و» یک نیز باشد. تغییر ناگهانی مکانیک­ کوانتومی به­‌منزله­‌ی انطباق. این همان وضعیت گرفتاریِ گربه در مثال کلاسیک جعبه­‌ی دربسته­‌ی شرودینگر است: توامان مرده و زنده. اگر معادلات مکانیک کوانتوم را تحت­‌الفظی بخوانیم، انطباق هستی­‌شناختی است، نه معرفت­‌شناختی: اینگونه نیست که ما ندانیم گربه در کدام وضعیت قرار دارد، بلکه ماجرا از این قرار است که گربه واقعاً در یک زمان در هر دو وضعیت است. انطباق به توصیف فروید از ابهام یا دوسویه‌گی راستین شباهت دارد: نه احساس عدم اطمینان، بل احساسِ دو اعتقادِ راسخ شدید اما متضاد در آن واحد. و همانطور که دوسویه­‌گی اطلاعات بیشتری را نسبت به هر احساس واحد در خود دارد، یک کیوبیت هم اطلاعات بیشتری را نسبت به یک بیت در خود دارد. آنچه مکانیک کوانتوم درهم­‌پیچیدگی می­‌نامد همچنین در توان­‌های تکین هر کیوبیت دخیل است. اجزای درگیر نوعی E.S.P دارند: صرف­ نظر از فاصله، آن‌ها بی­‌درنگ می­‌توانند اطلاعاتی را با هم به اشتراک بگذارند که مشاهده­‌کننده حتی نمی­‌تواند درک کند که این اطلاعات در آنجا وجود دارند. ورودی در یک کامپیوتر کوانتوم می­‌تواند در میان کیوبیت­‌ها پخش شود، که این به همان اندازه به فرآیند آن اطلاعات مجال می­‌دهد تا گسترده شود: به یک جزء چیزی منتقل کنید، و این جزء می­‌تواند فوراً آن کلمه را در میان همه­‌ی جزءهایی که درگیرشان است پخش کند. اطلاعاتی وجود دارند که ما نمی­‌توانیم آن‌ها را هنگامی که در میان اجزای درهم­‌تنیده هستند درک کنیم؛ آن اطلاعات راز جمعی آن‌هاست. همانطور که مکانیک کوانتوم به ما یاد داد، چیزها به­‌طور اجتناب­‌ناپذیری با تلاش ما برای روشن­‌ ساختن هر چیزی درباره­‌ی آن‌ها تغییر می‌کنند. هنگامی که آن‌ها را مورد توجه قرار می­‌دهید، کیوبیت­‌ها نیز دیگر در وضعیت درهم­‌تنیدگی یا وضعیت انظباق نیستند: گربه به­‌طور اجتناب‌ناپذیری تسلیم زندگی یا مرگ می­‌شود، و این توان محاسباتی متمایز کامپیوتر کوانتومی را از بین می­‌برد. کامپیوتر کوانتومی به یک کتری می­‌ماند که صرفا با تماشا کردن به درجه جوش نخواهد رسید. چارلز بنت اطلاعات کوانتوم را اینگونه توصیف می­‌کند: «اطلاعات کوانتوم مانند اطلاعات یک رویا است -نمی­‌توانیم آن را به دیگران نشان دهیم، و هنگامی که سعی می­‌کنیم تا آن را برای دیگران توضیح دهیم، حافظه­‌ی آن را تغییر می­‌دهیم.»

اما هنگامی که کار بر روی اجزای درهم­‌تنیده انجام شد، سپس می­‌توانیم به آن­‌ها نگاه کنیم. هنگامی که برای پیداکردن «جواب» از یک کامپیوتر کوانتوم استفاده می­‌کنیم، با توجه به اینکه آن جواب در میان شیوه­‌ی درهم­‌تنیده­‌ی عجیبی، در میان اجزای بسیاری، پیدا شده، نیازمند آن است که در مکانی عادی و بدون درهم­‌تنیدگی آشکار شود. انتقال از وضعیت درهم­‌تنیدگی به وضعیت نادرهم­‌تنیدگی گاهاً «فروپاشی[10]» نامیده می‌شود. وقتی سیستمی دچار فروپاشی می­‌شود، اطلاعات آن دیگر یک رویا یا راز یا یک گربه­‌ی عجیبی که همزمان هم زنده و مرده است، نیستند؛ بلکه جواب آن فقط یک چیز معمولی است که ما می­‌توانیم آن را بر روی صفحه­ نمایش بخوانیم.

کیوبیت­‌ها صرفاً نظری نیستند. کار اولیه­ بر روی سخت­‌افزار کامپیوتر کوانتومی، کیوبیت­‌ها را با دست­کاریِ هسته­‌های مغناطیسی اتم­‌های یک سوپ مایع با جریان­‌های شدید الکتریکی ساخت. تیم­‌های بعدی، مثل تیم آکسفورد، کیوبیت­‌ها را با استفاده از یون­‌های محبوس واحد توسعه دادند، روشی که ذره­‌های اتمی باردار را در فضایی مشخص محدود می­‌کند. این کیوبیت­‌ها هرچند ظریف اما بسیار دقیق هستند؛ حفاظت آن‌ها از تداخل واقعاً مشکل است. کیوبیت­‌های دست­کاری­‌شده­‌ی بسیار ساده، هرچند با درجه­‌ی کمتری از دقت، به­‌وسیله­‌ی‌ مواد رسانای قوی برای شکل­ دادن به الگوی یک اتم ساخته شدند. نوعاً بافت یک کیوبیت تماماً متفاوت از یک چیپ معمولی نیست. در آکسفورد، چیزی را دیدم که شبیه به یک میز هاکی در ابعاد بزرگ‌تر بود، که به شیوه­ای آشوبناک به­‌وسیله­‌ی مجموعه­‌ای از لگوهای مخصوص پر شده بود، همچون یک سالاد بارِ قابل توجه که محافظی بر بالای آن آویخته بود؛ این دم­‌ودستگاه گسترده شامل لیزها، ژنراتورهایی با میدان مغناطیسی و فضاهای خالی نوری، همگی عیناً در زوایای درستی برای دستکاری قرار گرفته بودند تا از تداخل هشت ذره کوچک کیوبیت که در یک لوله­‌ی آهنی که در مرکز میز قرار داشت محافظت شوند.

کامپیوتر کوانتومی هشت کیوبیتی آکسفورد به­‌طور چشم‌گیری توان محاسباتی کمتری از یک چرتکه دارد، اما پنجاه تا صد کیوبیت می‌­تواند چیزی قدرتمند چون یک لپ‌تاپ بسازد. تیمی در بریستول در انگلستان، یک کامپیوتر کوانتومی چهار بیتی کوچک دارد که می­‌تواند از عددی ۱۵ رقمی فاکتور بگیرد. یک شرکت کانادایی ادعا می­‌کند که کامپیوتر کوانتومی دارد که می­‌تواند سودوکو حل کند، هرچند این ادعا به وسیله­‌ی کسی زیر سوال رفت که می­‌گوید این عمل پردازش می‌­تواند به وسیله‌­ی بیت­‌های معمولی انجام شود، بدون هیچ­‌گونه انظباق یا درهم‌­تنیدگی.

افزایش تعداد کیوبیت‌­ها، و متعاقباً توان کامپیوتر، چیزی بیش از یک طبقه­‌بندی ساده است. روبرت شواِلکوف، پروفسور فیزیک در دانشگاه ییل است که تیم محاسبات کوانتومی را هدایت می­‌کند، او توضیح می‌­دهد که «یکی از اصلی‌­ترین مشکلات افزایش کیوبیت­‌ها، دقت آن‌ها است». منظور او از دقت یا صحت این است که کیوبیت­‌ها به سادگی «ناهمساز یا منفصل» می­‌شوند یا به عبارتی از حالت حفاظت اطلاعاتی­‌شان­ می­‌گسلند. «درست همین الان، کیوبیت­‌ها می­‌توانند تا حدود یک میکروثانیه صحت عمل داشته باشند. و محاسبات ما حدود صد نانوثانیه طول می­‌کشد. یا محاسبات نیازمند آن است که سریع­‌تر انجام شود یا کیوبیت­‌ها باید صحیح­‌تر ساخته شوند.»

آنچه کیوبیت­‌ها انجام می­‌دهند، همانطور که ما نگاه­‌مان را برمی­‌گردانیم، موضوع بعضی مناقشات است، و گهگاه موضوع برخی بی­‌تفاوتی­‌های مشخص -خفه­‌شو و محاسبه کن- مخصوصاً برای بیشتر فیزیکدان­‌های عملگرا. از نظر دویچ، برای درک حقیقیِ کارهای یک کامپیوتر کوانتومی پذیرش تفسیر جهان­‌های بی­‌شمار از مکانیک کوانتومِ هوگ اورت[11] ضروری است.

نظریه­‌ی اورت هنگامی که در سال ۱۹۵۷ منتشر شد، مورد بی‌­توجهی قرار گرفت، نظریه­‌ی او همچنان یک دیدگاه اقلیتی است. این نظریه استدلال غیرشهودی ذیل را شامل می­‌شود: هر بار بیش از یک خروجی ممکن وجود دارد، همه­‌ی امکان­‌ها رخ می­‌دهند. پس اگر یک اتم رادیواکتیو بتواند یا نتواند در هر ثانیه­‌ی مفروض تجزیه شود، پس توامان هم تجزیه می­‌شود و هم ­نمی­‌شود(یعنی هر دو امکان رخ می­‌دهد)؛ آن اتم رادیواکتیو در یک جهان تجزیه می­‌شود، و در جهان دیگر تجزیه نمی­‌شود. این انشعاب­‌های کوچکِ امکان منتشر می­‌شوند تا هر چه در واقعیت امکان دارد ممکن شود. برطبق نظریه­­‌ی جهان­‌های بی­‌شمار، به جای یک تاریخ واحد، انشعاب­‌های بی­‌حدوحصری وجود دارند. در یک جهان گربه شما مرده است، در جهان دیگر نمرده است، در جهان سوم در تصادفی با یک سورتمه در سن ۷ سالگی مرده­‌اید و هیچگاه گربه­‌تان را در جعبه­‌ای ‌نگذاشته­‌اید که در جهان اول آن گربه را در آن گذاشته­ بودید و الخ.

جهان­‌های بی­‌شمار از حیث هستی­‌شناختی قضیه­­‌ی عجیب­‌وغریبی است. اما همچنین دلالت­‌های پیش­‌پاافتاده­‌ی ساده­‌ای نیز دارد: در نظریه­‌ی جهان­‌های بی­‌شمار، اشتیاق علمی برای توضیح این جهان به صورت کاملی دست­ نخورده باقی می­‌ماند. همانطور که دویچ توضیح می­‌دهد، غرابت انطباق صرفاً «پدیده­‌ی متغیرهای فیزیکی با ارزش­‌های متفاوت در جهان­‌های متفاوت است.» و درهم­‌تنیدگی که خصوصاً به خاطر دلالتش -اینکه اجزا می­‌توانند صرف­ نظر از فاصله­‌شان در فضا یا مکان آناً ارتباط برقرار کنند- مایه­‌ی دردسر اینشتین و دیگران بود، نیز رفع شد. اطلاعات که به نظر می­‌رسید با سرعتی بیشتر از سرعت نور و در میان مسیرهای قابل­ شناسایی -به­ صورت مرموزی انتقال پیدا می­‌کند تو گویی به وسیله­‌ی E.S.P.- سفر می­‌کند، می­‌تواند، در نظریه­‌ی جهان­‌های بی­‌شمار، بر حسب حرکت­ متفاوتی درک شود. اطلاعات همچنان به شیوه‌­ای «معمول» از طریق تماس­‌های مستقیم پخش می­­‌شود؛ به همین خاطر است که ما نیازمند آن هستیم که از طریق مماس­‌های جهان­‌های مجاور با آن تماس تنظیم شویم.

نظریه­­‌ی جهان­‌های بی­‌شمار این امتیاز ویژه را هم دارد که در آن عنصر تصادف از دور خارج می­‌شود. شانس ده درصدی اتم تجزیه­‌ شده به هیچ وجه تصادفی نیست، بلکه در عوض به این قطعیت اشاره می­‌کند که این اتم در ده درصد از جهان­‌هایی که از آن نقطه منشعب شده تجزیه خواهد شد. (حول معنای دقیق هر یک از این اصطلاحاتِ توصیفی، از «شانس» تا «انشعاب» تا «جهان»، تمایزی شکوهمند وجود دارد که نشانگر علمی بودن آن‌هاست.)

برخی در دهه­‌ی هفتاد به نظریه­‌ی اورت توجه جدی­‌ای کردند، در حالیکه این نظریه در آن زمان چنین جدیتی نداشت، اما امروزه اغلب فیزیکدان­‌ها چندان درگیر این نظریه نمی­‌شوند. دی­وینچنزو می­‌گوید، «من شخصاً هیچ‌وقت این نظریه را تائید نکردم، اما آن را مضر هم ندانستم.» یک فیزیکدان  متخصص محاسبات کوانتومی دیگر، این نظرگاه را «کاملاً احمقانه» می­‌نامد، اما اکرت می­‌گوید، «از میان تمام نظریه­‌های عجیب­‌وغریب که وجود دارند، جهان­‌های بی­‌شمار کمتر از بقیه عجیب­‌وغریب است.» به نظر دویچ، «رویکرد اورت اینگونه بود که به نظریه­‌ی کوانتوم نگاه کند و ببیند که این نظریه در واقع چه می­‌گوید، به جای اینکه امید داشته باشد که این نظریه چیزهای مشخصی بگوید. ما از یک نظریه می­‌خواهیم که با واقعیت تطابق داشته باشد، و، برای اینکه متوجه شویم یک نظریه در هرحال چه می‌­کند، نیازمند آن هستیم که ببینیم در واقع نظریه چه می­‌گوید. که این امر درباره­‌ی ژرف­‌ترین نظریات بسیار سخت است، زیرا این نظریه­‌ها شهود ما را مختل می­‌کنند.»

من به دویچ گفتم که شنیده­‌ام که حتی اورت فکر می­‌کرد که نظریه­­‌اش هرگز نمی­‌تواند تست شود.

دویچ گفت، «این یک اشتباه مصیب­ت‌بار بود، هر مخترع با درک جهان سوژه شروع می­‌کند به­‌گونه­‌ای که انگار این سوژه پیش از اختراعش بوده. پس او نمی­‌تواند برای اینکه نظریه‌­‌اش به­‌عنوان یک تفسیر مورد توجه قرار می­‌گیرد ملامت شود -در این لحظه او برای مدتی مکث می­‌کند- اما من آزمایشی را برای نظریه­‌ی اورت پیشنهاد دادم.»

دویچ یک برنامه‌­ی هوش مصنوعی را بر روی کامپیوتری که می­‌توانست در یک آزمایش مکانیک کوانتومی به عنوان یک «مشاهده­‌گر» استفاده شود به راه می­‌اندازد؛ یک برنامه­‌ی هوش مصنوعی، به جای یک دانشمند، می­‌تواند «نگاهی» مسأله­‌زا داشته باشد، و به­‌وسیله­‌ی ایده­‌ی هوشمندانه‌ای که در ذهن دویچ بود، اگر نظریه­‌ی اورت درست بود یک فیزیکدان با نگاه به مشاهده­‌گر هوش مصنوعی خواهد توانست نتیجه­‌ای را ببیند، و یا اگر نظریه­‌ی اورت غلط بود، نتیجه­‌ی دیگری را ببیند.

به هر حال، این یک آزمایش فکر بود. هیچ برنامه­‌ی هوش مصنوعی در هیچ­ جا وجود نداشت که بتواند تا آن حد پیچیده باشد که به عنوان یک مشاهده­‌گر عمل کند. دویچ استدلال کرد که از حیث نظری چنین برنامه­‌ای می­‌تواند وجود داشته باشد، هرچند چنین برنامه­‌ای تنها می­‌توانست بر روی یک سخت­‌افزار اساساً پیشرفته راه­‌اندازی شود ــ سخت­‌افزاری که می­‌تواند سخت­‌افزارهای دیگر از جمله ذهن انسان را مدل­‌سازی کند. کامپیوتری که برنامه­‌ی هوش مصنوعی بر روی آن اجرا می­‌شود «باید ویژگی جهانی بودن را داشته باشد . . . پس من باید این کامپیوتر جهانی منسجم کوانتومی را مبنا قرار می­‌دادم، و این در واقع یکی از اولین پیشنهادهای من برای کامپیوتر کوانتومی بود. هرچند من به ماجرا اینگونه فکر نمی­‌کردم، و در آن زمان این کامپیوتر را کامپیوتر کوانتومی نمی­‌نامیدم. اما داستان از این قرار بود.» به نظر می­‌رسد که ایده­‌ی یک کامپیوتر کوانتومی دو بار در ذهن دویچ مطرح شد: یکبار زمانی که مشغول ابداع روشی برای آزمایش اعتبار تفسیر جهان­‌های بی­‌شمار بود، و دومین بار، این ایده از گفتگویی درباره‌‌ی نظریه­‌ی پیچیدگی سر برآورد، گفتگویی که از نظریه­‌ی جهان­‌های بی­‌شمار حمایت می­‌کرد.

دویچ برای کسانی که تفسیر جهان­‌های بی­‌شمار را به­‌طور غیرلازمی باروک [زاید، الکی پر زرق‌و‌برق] می­‌دانند، می­‌نویسد، «نظریه­‌ی کوانتومی جهان­‌های موازی مسأله نیست بلکه راه­ حل است . . . نظریه­‌ی کوانتومیِ جهان­‌های موازی، تنها توضیح قابل دفاع  از واقعیتی قابل­ توجه و ضد شهودی است.» این نظریه همچنین توضیح می‌­دهد که یک کامپیوتر کوانتومی ممکن است چگونه کار کند. دویچ به من گفت که کامپیوتر کوانتومی «اولین تکنولوژی خواهد بود که اجازه می‌­دهد کارهای مفید با همدستی بین جهان­‌های موازی اجرا شوند.» توان پردازش کامپیوتر کوانتومی نوعی از منابع خارجی[12] کار می­‌آید که در آن از حیث تحت­‌الفظی محاسبات در جهان­‌های دیگر رخ می­‌دهند. اجزای درهم­‌تنیده به­‌منزله­‌ی مسیرهای ارتباط میان جهان­‌های متفاوت عمل می­‌کنند، آن اجزاء اطلاعات را به اشتراک می­‌گذارند و نتایج را جمع­‌آوری می­‌کنند. دویچ ادامه می­دهد، پس، برای مثال، در نمونه­‌ی الگوریتم شُر، «هنگامی که ما چنین الگوریتمی را به راه می­‌اندازیم، نمونه­‌های شمارش­‌ناپذیری از ما همچنین این الگوریتم را در جهان‌های دیگر به راه می­‌اندازند. کامپیوتر کوانتومی بعضی از این جهان­‌ها را ــ با ساخت یک انطباق  ــ تشخیص می­‌دهد و در نتیجه آن‌ها بخشی از این محاسبات را بر تنوع عظیمی از ورودی­‌های متفاوت اجرا می­‌کنند. بعد، آن مقدارها بر هم تأثیر می­‌گذارند، و بدین­ طریق همگی در پاسخ پایانی مداخله می­‌کنند، تنها به شیوه­ایی که جوابی همسان در همه­­‌ی جهان­‌ها آشکار می­‌شود.»

دویچ اساساً علاقه­‌مند به ساخت کامپیوتری کوانتومی برای دلالت­‌هایش در فیزیک پایه­‌ای بود، که تفسیر جهان­‌های بی­ شمار را نیز شامل می‌شد، که پیروزی­‌ای بر این استدلال خواهد بود که علم می­‌تواند این جهان را توضیح دهد، و اینکه متعاقباً، واقعیت قابل شناخت است. (دویچ در هنگام بحث درباره­‌ی هیو لری می­‌گوید «دکتر هاوس انسا­ن‌ها را درمان می­‌کند، نه به این خاطر که او به مردم علاقه دارد بلکه به این خاطر که او به حل­ کردن مسائل علاقه دارد.») الگوریتم شُر، دویچ را برمی­‌انگیزاند، و کتاب «بافت واقعیت» جایی است که می­‌توان شور و هیجان دویچ را نسبت به این الگوریتم دید.

ای کسانی که همچنان به نظرگاه تک‌جهانی (نه جهان­‌های بی­‌شمار) باور دارید، برایتان چالشی دارم: شرح دهید که الگوریتم شُر چگونه کار می‌­کند. من صرفاً قصد پیش­‌بینی نحوه­‌ی کار این الگوریتم را ندارم، که این صرفاً موضوع برخی از معادلات غیرجدلی است. قصد من ارائه­‌ی یک توضیح است. هنگامی که الگوریتم شُر از یک عدد فاکتورگیری می­‌کند، از بیش از ۱۰۵۰۰ منبع محاسباتی افزون بر آنچه بتوان دید استفاده می­‌کند، عددی که از آن فاکتورگیری شده کجاست؟ تنها حدود ۱۰۸۰ اتم در سرتاسر عالم مرئی وجود دارد، و یک عدد کاملاً کوچک با ۱۰۵۰۰ مقایسه می­‌شود. پس اگر عالم مرئی امتداد واقعیت فیزیکی باشد، واقعیت فیزیکی ابداً در بردارنده­‌ی منابع موردنیاز برای فاکتورگیری از چنین عدد بزرگی را ندارد. پس چه کسی از آن فاکتورگیری می‌­کند؟ چگونه و کجا، این محاسبات انجام شده­‌اند؟

دویچ معتقد است که محاسبات کوانتومی و جهان­‌های بی­‌شمار، به صورت درهم­‌تنیده­‌ای به هم گره خورده­‌اند.  او تقریباً در این عقیده تنها است، با اینحال، بسیاری (مخصوصاً حوالی آکسفورد) اعتراف کردند که ساختار قابل ملاحظه و پایدار کامپیوتر کوانتومی می­‌تواند گواهی به نفع تفسیر اورت باشد. دویچ به من گفت، «اگر کامپیوترهای کوانتومی واقعی وجود داشتند، و یک روزنامه­‌نگار می­‌توانست به آزمایشگاه­‌های واقعی برود و بپرسد که یک ماشین واقعی چگونه کار می­‌کند، آن وقت فیزیکدان در پاسخ به او یا مزخرفی مبهم و تاریک تحویل می­‌داد، یا برحسب جهان­‌های موازی به او توضیح می­‌داد. اگر  اینطور شود جهان­‌های بی­‌شمار قسمتی از فرهنگ ما خواهد شد. در واقع، جهان­‌های بی­‌شمار ربطی به ساخت کامپیوترهای کوانتومی ندارد. اما از نظر روان­­شناختی کاملاً به ساخت این کامپیوترها متکی است.»

بسیار وسوسه­‌انگیز است که به دویچ به­ عنوان یک رویابین در طرفداری­‌اش از تفسیر جهان­‌های بی­‌شمار نگاه کنیم، به این دلیل ساده که دویچ پیش از این نیز یک رویابین بود. در انتهای مکالمه‌ی ما دویچ به این نتیجه می‌­رسد که «کامپیوترهای کوانتومی باید در دهه­‌ی ۳۰ ابداع می­‌شدند.» «در کارهایی که من در دهه­‌ی هفتاد و اوایل دهه­‌ی هشتاد انجام دادم، از هیچ ابداعی که در دهه­‌ی ۳۰ شناخته شده بود استفاده نکردم.» این حقیقت محض است. دویچ ادامه داد «پرسش این است که چرا.»

دی­وینچنزو تفسیری ممکن را پیشنهاد می­‌دهد. «بیشتر فیزیکدان­‌ها می­‌گویند، من در فلسفه قوی نیستم و واقعاً نمی­‌دانم درباره­‌ی چه چیزی فکر می­‌کنم، و این اشکالی ندارد.» او جهان­‌های بی­‌شمار را تصدیق نمی­‌کند، اما او میل ندارد باور دویچ را رد کند، زیرا از یک سو این نظریه باعث شد دویچ نظریه­‌های مهم­ش را ارائه دهد، اما از سوی دیگر همچنین به این دلیل که «مکانیک کوانتومی جایگاه ویژه­‌ای در فیزیک دارد، از این لحاظ که این علم یک زیرجریان­ فلسفی دارد که حتی در قوانین نیوتن یا گرانش نیز نمی­‌توانید پیدا کنید. اما اکثریت فیزیکدان­‌ها می­‌گویند که این همچون باتلاقی است که نمی­‌خواهند به آن وارد شوند -آن‌ها در عوض دلالت­‌های ایده­‌ها را از کار در می­‌آورند؛ آن‌ها ترجیح می­‌دهند به محاسبه­‌ی چیزها بپردازند.»

در دانشگاه ییل، تیم تحت هدایت روبرت شواِلکوف، یک کامپیوتر کوانتومی دو کیوبیتی ساخت. شواِلکوف به من گفت «دویچ یک اندیشمند مبتکر است و مقاله­‌های اولیه­‌ی او همچنان بسیار مهم هستند». «اما آنچه ما در اینجا انجام می­‌دهیم، تلاش برای توسعه­‌ی سخت­‌افزار است، تا ببینیم که آیا این تفسیرهایی که نظریه­‌پردازان به آن می­‌رسند جواب می­‌دهد یا نه.» آنها کامپیوترشان را به نحوی می­‌سازند که الگوریتمی معروف به الگوریتمِ گروور را راه­‌اندازی کند، الگوریتمی که با سنخِ خال­بازیِ چهاربرگ (ورق) سروکار دارد: کدام ورقِ پنهان بی­بی است؟ الگوریتم شُر تا اندازه­ای برای مبتدیان است، چیزی که یک کامپیوتر کوانتومی کوچک نیز می­‌تواند آن را به کار بگیرد.

تیم ییل چیپ‌­های پردازنده کیوبیت ­شان را در خانه می‌­سازد. شواِلکوف می­‌گوید، «این چیپ اساساً از یک قرص بسیار نازک سیلیکات آلومینیوم و منیزیم یا سیلیکون ــ که عایق بسیار خوبی است ــ  ساخته می­‌شود، سپس ما یک فیلم نقشه‌­برداری شده از جنس فلزی ابررسانا را بر روی آن نصب می­‌کنیم، تا به این شبکه­‌ی اتصالات و کیوبیت‌ها شکل دهیم.» آنچه او به من نشان داد کوچکتر از ناخن انگشت کوچک و مانند نقشه­‌ی یک سیستم مترو بود.

شواِلکوف و همکارش میشل دوره که تیمی مجزا را هدایت می‌­کنند، من را به اتاق بزرگی بردند که با میزهای آزمایشگاهی سیاه رنگ، ابزار اسرارآمیز و نه صرفاً مانیتورهای پیشرفته پر شده بود. زیباشناسی این فضا بی‌­آنکه بخواهند از نوع استیم­‌پانک بود. گردوخاک در اتاق من را به عطسه انداخت. شواِلکوف گفت «ما دوست نداریم که سرایدارها اینجا را جارو بکشند، چون می­‌ترسیم نظم اینجا را به هم بریزند.»

چیپ کیوبیت کوچک است، اما ابزار محافظ‌­اش ابهتی دارد. بزرگ­ترین قطعه‌­ی این ابزار لوله­‌کشی یخچالی گران‌قیمت است که دمای هوا را حول و حوش دو کیوبیت تا ۱۰ میلی درجه بیشتر از صفر مطلق کاهش می‌­دهد. این سرما دقت کامپیوتر را بهبود می­‌بخشد. دم و دستگاه دیگری سیگنال‌های الکترومغناطیسی کوچکی را که این کیوبیت­‌ها را دست­کاری می‌­کنند تولید و آن‌ها را در هر درجه‌­ای از انطباق قرار می­‌دهند که آزمایشگر انتخاب می­‌کند.

به راه انداختن این الگوریتم گراور در یک کامپیوتر معمولی، یک تا سه مرحله طول می‌­کشد ــ اگر بعد از اینکه سومین کارت را چک کردید و هنوز بی­بی را پیدا نکردید، شما می‌­دانید که چهارمین کارت مطمئناً بی­بی است ــ و به طور متوسط ۲.۲۵ مرحله طول خواهد کشید. یک کامپیوتر کوانتومی می‌تواند این کار را تنها در یک مرحله انجام دهد. این به این خاطر است که این کیوبیت­‌ها می­‌توانند ارزش‌­های متفاوتی را در یک زمان نشان دهند. در مثال خال­بازی چهاربرگ، هر کدام از کارت‌­ها در هر یک از چهار مرحله نشان داده می‌­شوند: ۰ و ۰، ۰ و ۱، ۱ و ۰، ۱ و ۱. شواِلکوف یکی از این مراحل را به­‌عنوان بی­بی درنظر می­‌گیرد، و کامپیوتر کوانتومی باید مشخص کند که کدامیک از این مراحل بی­بی است. او توضیح می­‌دهد «این جادو از مراحل اولیه­‌ی این کامپیوتر می­‌آ‌ید». هر دوی کیوبیت­‌ها به همراه ضربان تابش امواج الکترومغناطیسی کوچک در انطباقی از صفر و یک برپا می‌­شوند، پس هر کیوبیت دو مرحله را در یک زمان نشان می­‌دهد، و دو کیوبیت با همدیگر همه‌­ی چهار مرحله را نشان می­‌دهند.

دِوُرت توضیح داد «اطلاعات می‌­تواند، به شیوه­ای تصویرنگارانه [holographically] از خلال سرتاسر این کامپیوتر نشان داده شود؛ این همان چیزی است که استخراج می­‌کنیم». «این همان ویژگی‌­ای است که شما در یک پردازنده­‌ی اطلاعاتی کلاسیک پیدا نمی­‌کنید. یک بیت باید در یک حالت باشد ــ یا باید اینجا و یا باید آنجا باشد. بسیار مفید است که این بیت را در همه جا داشته باشیم.»

این کامپیوتر، همزمان از خلال انطباق [برهم‌­نهی] و درهم‌­تنیدگی، چهار وضعیت ممکن بی­بی را بررسی می­‌کند. شواِلکوف گفت «درست الان ما فقط به ۸۰ درصد جواب رسیدیم و حتی همین مقدار هم ما را بسیار به هیجان می­‌آورد.»

با الگوریتم گراور یا از لحاظ نظری با الگوریتم شُر، محاسبات در جهان‌­های موازی، هر چند نه لزوماً در جهان­‌های موازی اجرا می­‌شوند. شواِلکوف به طور مختصر بیان می­‌کند که «این همچون آن است که من یک کامپیوتر کلاسیک عظیم داشته باشم که همه­‌ی شرایط اولیه‌ی متفاوت را در یک زمان آزمایش کند.» «شما با یک شرایط کاملاً مشخص آغاز می‌­کنید، و با یک شرایط کاملاً مشخص تمام می‌­کنید. در این بین، حالت‌های درهم‌­پیچیده­ و دیوانه‌­‌کننده‌ای وجود دارد، اما هیچ مشکلی ندارد.»

شواِلکوف تاکید می­‌کند که ماشین­‌های کوانتومی یک سیستم بامزه، اما در واقع صحیح هستند. «این عجیب­‌وغریب بودن، همچون انطباق و درهم‌پیچیدگی ــ شبیه به محدودیت‌­ به نظر می‌­رسند، اما در واقع آن‌ها منابعی قابل استفاده هستند. مکانیک کوانتومی دیگر یک نظریه‌­ی جدید یا حیرت­‌آور نیست که برای ما جالب به نظر برسند.»

به نظر می‌­رسید شواِلکوف پیشنهاد داد که پرسش­‌های وجودی همچون آن پرسش‌هایی که جهان­‌های بی­‌شمار احتمالاً پیش می­‌کشند، صرفاً غیرعملی از کار در می­‌آیند. او ادامه می‌­دهد «اگر مجبور شوید نتیجه­‌ای را در آزمایشگاه من بر حسب این چیپ محاسبه­‌گر به همراه دم­‌ودستگاه اندازه­‌گیری، به علاوه­‌ی کامپیوتری که جمع­‌آوری داده­‌ها را انجام می­‌دهد و به همراه آزمایشگری که پشت این سکو ایستاده…. توصیف کنید، در یک نقطه­‌ی مشخص تنها بهتر است تسلیم شوید و بگویید موضوع دیگر ماشین‌­های کوانتومی نیستند، من الان فقط به نتیجه­‌ای کلاسیک نیاز دارم. در یک نقطه‌­ی مشخص شما باید به ساده­‌سازی تن بدهید و بعضی از این اطلاعات کوانتومی را دور بریزید.» وقتی از او پرسیدم که راجع­‌به جهان­‌های بی­‌شمار و تفسیرهای «فروپاشی» چه فکر می­‌کند ــ  وضعیتی که در آن حتا «نگاه­ کردن» موجب تغییری از یک وضعیت درهم­‌تنیده به وضعیتی درهم ­نپیچیده می­شود ــ  او گفت، «من یک زبان بدیل دارم که ترجیح می­دهم در توصیف مکانیک کوانتوم از آن استفاده کنم، که در آن زبان مکانیک کوانتومی را در واقع باید «فروپاشی فیزیکدان» نامید.» او می‌­داند که این یک صورت­بندی جالب است، اما او با گفتن این چیز، چیزی قائم به ذات را مدنظر ندارد. «در واقعیت داستان بر سر این است که کجا بحث دربار‌ه­‌ی این مسئله فرو می­‌پاشد.»

من فکر می­‌کردم که دویچ شاید از تحقیقات تیم ییل خوشحال شود،  من ایمیلی به او درباره­‌ی پیشرفت ساخت کامپیوترهای کوانتومی فرستادم. او پاسخ داد: «آه، من مطمئنم کامپیوترهای کوانتومی به هر حال مفید خواهند بود، اما در واقع من در فیزیک تجربی، فقط یک تماشاگر هستم.»

سر آرتور کانن دویل اصلاً آن مدل داستان­‌های کاراگاهی را دوست نداشت که درام­‌شان برساخته‌ی گسترش سرنخ­‌ها حین پیش­روی داستان بود. کانن دویل می­‌خواست داستان­‌هایی بنویسد که در آن همه‌ی عناصر برای حل­ معما از همان آغاز حاضر باشند و درام‌­پردازی به سیاق داستان­‌های آلن پو ــ که کانن دویل از او به عنوان پیشگامش یاد می‌کرد ــ در اَعمالِ روحی­‌روانی استدلال‌کننده­‌ی ایده­‌آل­ش[هولمز] تجلی بیابد. داستان محاسبات کوانتومی هم منتج چنین فرآیندیست. یک جرقه‌ی هولمزی. زیرا همه­‌ی سرنخ‌­ها برای ابداع یک کامپیوتر کوانتومی اساساً از زمان اکتشاف مکانیک کوانتوم وجود داشته‌اند، و مترصد ذهنی بوده‌اند که آن­‌ها را به درستی رمزگشایی کند.

اما نویسندگان داستان­‌های کارآگاهی معمولاً توانایی این را نداشته­‌اند تا به عقلانیت مخلوقاتِ ایده‌­آل­سازی­‌شده­‌شان پایبند بمانند. کانن دویل به «عالم ارواح» و قصه­‌های پریان باور داشت، حتی وقتی مشهورترین روح­‌گرایان و عکاسان قصه­‌های پریان مکرراً کذب بودن خودشان را افشا می­‌کردند و دیگر دستشان رو شده بود. کانن دویل معتقد بود که رفیقش هری هودینی نیروهای فراطبیعی دارد، هودینی هرگز نتوانست این اعتقاد دویل را تصحیح کند. کانن دویل در واقع ایمان داشت که یک جهان ارواح خارج از این جهان وجود دارد و متعاقباً دهه‌­های آخر زندگی‌­اش را صرف به چنگ آوردن شواهد واقعی برای تصدیق اعتقادات پابرجایش کرد.

فیزیکدان­‌ها کاراگاهانی هستی­‌شناختی هستند. ما دانشمندان را به­‌عنوان آدم­‌هایی کاملاً عقلانی، پذیرا نسب به همه­‌ی استدلال­‌های ممکن در نظر می­‌گیریم. اما شروع­‌کردن با یک اعتقاد و بعد استفاده از شجاعت عقلانی برای حمایت از آن اعتقاد، آن چیزیست که دانشمندانی مثل دویچ را منحصربه‌فرد می‌کند. می­‌توان استدلال کرد که او رویای محاسبات کوانتومی را در سر داشت زیرا او خودش را وقف این ایده کرد که علم می‌­تواند این جهان را توضیح دهد. اما دویچ با این حرف مخالف است.

دویچ در «بافت واقعیت» می‌­نویسد، «وقتی یک پسربچه بودم به من گفتند که در دوران باستان هنوز می‌­شد هر چیزِ شناخته‌­شده را شناخت. می‌­گفتند که امروزه چیزهای زیادی شناخته شده‌­اند که هیچ‌کس نمی­‌تواند حتی در طول زندگی واقعاً درباره­‌ی آن‌ها جز اندکی بیاموزد. این گزاره­‌ی آخر من را متعجب و ناامید می‌کرد. در واقع من از پذیرشِ آن امتناع کردم.» زندگی دویچ تلاشی بود برای تأیید آن ناباوری شهودی. کارهای او تلاشی بود برای جمع‌­آوری استدلال برای اعتقادی که او داشت، چون به این ماجرا ایمان داشت.

دویچ برای طفره‌­رفتن از پرسش­‌هایی درباره‌­ی اینکه چگونه به ایده­‌هایش رسیده ماهر است. او با من شوخی کرد و گفت این ایده‌­ها از مهمانی­‌هایی که رفتم به دست آمده، اما من متوجه شدم که از آخرین مهمانی‌ای که او رفته یک سال می­‌گذرد. او گفت «من مدلِ گزارش علمی‌­ای که درباره‌­ی چنین مسائلی صحبت می‌­کند را دوست ندارم. این سبک گزارش گمراه­‌کننده است. برامس با قهوه‌ی تلخ زنده بود و خودش را مجبور می‌­کرد تا روزانه نت‌هایی بنویسد. او ادامه داد: «ببین من نمی‌­توانم تو را از نوشتن مقاله­‌ای درباره­‌ی یک انگلیسی عجیب­‌وغریب که فکر می‌­کند جهان‌­های موازی وجود دارد، منع کنم. اما من فکر می­‌کنم که چنین مدل فکر کردنی خوار شمردن خواننده است. درست مثل این است که بگوییم، اگر شما به این شکل عجیب‌­وغریب نیستید، هیچ امیدی نداشته باشید برای اینکه یک اندیشمند خلاق شوید. این درست نیست، این غیرعادی بودن صرفاً ظاهری است.»

صحبت کردن با دویچ همچون موردپژوهی خردی است که از میل پیروی می­‌کند. این میل مخلوقِ خرد ناب است. همانطور که او در ستایش فروید گفت، «فروید به این دنیا خدمت بزرگی کرد. او صحبت کردن درباره­‌ی مکانیسم­‌های روان را به راه انداخت، مکانیسم­‌هایی که شاید از آنها آگاه نباشیم. نظریه­‌ی واقعی او به کلی اشتباه بود، به سختی می‌شود یک چیز واقعاً علمی در گفته­‌های او پیدا کرد، اما این مسئله آنقدرها هم بد نیست. او یک پیشگام بود، یکی از اولین کسانی که تلاش کرد تا درباره‌­ی چیزها به­‌صورت عقلانی بیاندیشد.»


[1] David Deutsch

[2] bit

[3] Michael Faraday

[4] Richard Feynman

[5] Superposition

[6] entangled

[7] Niels Bohr

[8] Charles Bennett

[9] qubit

[10] collapse

[11] Hugh Everett

[12] outsourcing

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: ساره پیمان
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • مجله سفید ۳: پری‌زدگی

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید