اگر ما اولین تمدن صنعتی روی زمین نباشیم چه؟ راهی برای فهمیدنش هست؟
نامحتمل است که فسیلها و اشیای کهن بیشتر از چند میلیون سال دوام داشته باشند. اما جستجو در آثار شیمیاییِ ناشی از صنعتیشدن، بدیلهای خیرهکنندهای در اختیارمان میگذارد.
سیلورینها گونهای از موجوداتِ مارمولکـشکل هستند که اولین بار در سریال «دکتر هو» سروکلهشان پیدا شد. این موجودات در حدود 450 میلیون سال پیش از تکامل نوع بشر بر روی این سیاره به تخصص صنعتی دست یافته بودند.
البته سیلورینها موجوداتی ساختگی و داستانی به شمار میآیند. اما ایدهی حیاتِ پیشاتاریخیِ پیشرفته ایدهای مسحورکننده است و گسترهای از سوالاتِ جالب را پیش میکشد. سادهترینِ این سوالات از این قرار است: اگر یک تمدن صنعتی در گذشته میزیسته، چه آثار و نشانههایی از آن بر جای مانده است؟
امروزه ما به یُمنِ تلاشهای گِوین اشمیت در «موسسهی [روبرت] گدار برای مطالعاتِ فضایی» متعلق به ناسا واقع در نیویورک و نیز به لطف تحقیقاتِ آدام فرانک در دانشگاهِ رُچستر به پاسخِ این سوال دست یافتهایم. اشمیت و فرانک برای این ایده که چه بسا یک تمدنِ صنعتی پیش از بشر وجود داشته نامی را برگزیدهاند: فرضیهی سیلورینها. آنها نشانههایی را بررسی میکنند که تمدن ما محتملاً از خود به جا میگذارد و میپرسند که آیا امکان دارد که این نشانهها میلیونها سال پس از ما نیز قابل ردیابی باشند. نتیجهگیری آنها این است که تاثیرِ احتمالیِ ما بر این سیاره ملموس خواهد بود اما از برخی جهات، دشوار است که تأثیر بشر بر زمین از سایر انواع رخدادهایی که از لحاظ زمینشناختی ثبت میشوند متمایز شود.
آثار این دو محقق دلالتهای ضمنیِ جالبی دارد؛ خصوصاً در این باره که چطور باید زمین و تأثیر بشر بر زمین را مطالعه کرد. وانگهی، این پژوهش باید به ستارهشناسان نیز یاری برساند؛ خصوصاً در تصمیمگیری برای اینکه در سایر فضاهای گیتی به دنبال چه بگردند.
اشمیت و فرانک کارشان را از این نقطه آغاز کردند: ما دربارهی زمینِ کهن بسیار کم میدانیم. قدیمیترین بخش از سطح زمین صحرای نِگِو در اسرائیل جنوبی است، که 1.8 میلیون سال قدمت دارد. سطوح قدیمیتر تنها در نواحیِ بعداً آشکارشده وجود دارند یا در اثرِ عملیات معدنکاری و حفاری یافت شدهاند. با در نظر گرفتنِ این محدودیتها، گواهِ فعالیتِ گونهی بشر هوشمند یا هوموساپینس به حدودِ 2.5 میلیون سال قبل برمیگردد، هرچند از حیث زمینشناختی حتا همینقدر هم برآورد زیادی است.
کفِ اقیانوس هم نسبتاً جوان به حساب میآید، زیرا پوستهی اقیانوسی دائماً خود را بازیابی میکند. در نتیجه، تمامِ نهشتها یا رسوبگذاریهای اقیانوسی بعد از دورهی ژوراسیک اتفاق افتاده است و به همین دلیل کمتر از 170 میلیون سال قدمت دارد.
در هر حال، به گفتهی اشمیت و فرانک، آن پاره از حیات که به صورت فسیل درآمده بسیار اندک است. دایناسورها برای حدود 180 میلیون سال روی زمین پرسه میزدند، و با اینحال تنها چند صد نمونهی تقریبا کامل از آنها به دست آمده است. بشرِ امروزی فقط چند ده هزار سال است که وجود دارد. اشمیت و فرانک میگویند، «گونههایی با عمر کوتاه مثل گونهی هوموساپینس، احتمالا در قالبِ ثبتِ فسیلیِ موجود تجسم نمییابند.»
اما مصنوعاتِ بشری چطور؟ جادهها، عمارتها، قوطیهای لوبیاـپخته، و چیپهای سیلیکونی؟ نامحتمل است که اینها هم آنقدرها دوام داشته باشند، یا حتا اگر دوام یابند، بعدا توسط موجودات پسابشر پیدا شوند. این پژوهشگران اشاره میکنند که «نواحیِ شهرنشینیِ فعلی کمتر از یک درصدِ سطح زمین را شامل میشوند.»
آنها اینطور نتیجه میگیرند که «برای تمدنهایی که به طورِ بالقوه قدیمیتر از حدود 4 میلیون سال باشند، بختِ یافتنِ گواهِ وجودشان از طریقِ اشیاء یا نمونههای فسیلی، بسیار کم است.»
اما سنخِ دیگری از گواه و مدرک هم وجود دارد: تمدن ما هم بقایای شیمیایی خاص خود را بر جا نهاده است.
اشمیت و فرانک به جوامع صنعتی علاقمندند و بنا به تعریفِ خاص این دو محقق، چنین جوامعی قادر به استخراجِ انرژی از محیطشان هستند. بنا به این تعریف، بشریت از حدود 300 سال پیش تا به امروز صنعتی بوده است. اشمیت و فرانک میگویند، «انسانها از میانهی قرن هجدهم بیش از نیم تریلیون تُن کربن فسیلی را از راهِ سوزاندنِ زغال، نفت و گازِ طبیعی آزاد و در زمین منتشر کردهاند.»
این امر تاثیر عمدهای بر این سیاره گذاشته است. از آنجاکه تمامِ این کربن در اصل زیستشناختی بود، پس در قیاس با مخزنِ بسیار عظیمترِ کربن غیرارگانیک، کربنـ13 کمتری را شامل میشود. از اینرو، آزادشدن و انتشار این حجم کربن نسبتِ کربنـ13 و کربنـ12 را تغییر میدهد، نشانهای که باید در ثبتِ زمینشناختی مرئی باشد.
افزایش دمای ناشی از این انتشار گاز کربن حدود 1 درجه سانتی گراد است. این امر را باید نشانهای قابل مشاهده نیز به شمار آورد: شیوهای که پخش گاز کربن سهمیهی ایزوتوپیِ اکسیژنـ18 را در کربناتها تغییر میدهد. کشاورزی و چرخهی نیتروژن در کودهای شیمیایی نیز در حالِ تغییردادنِ نشانهی ایزوتوپیِ نیتروژن است.
اکنون کشاورزی و جنگلزدایی به خاطرِ گرمایش جهانی باعث افزایشِ فرسایش خاک میشوند، همانطور که افزایشِ بارندگی نیز خاک را تحلیل میبرد. به این ترتیب، به واسطهی شستهشدنِ خاکِ تحلیلرفته در دریا، رسوبگذاریِ اقیانوسی نیز باید تغییر کند.
در صدر همهی اینها، استفاده از فلزاتی چون سرب، کروم، رنیم، پلاتینیوم، و طلا به لطف فعالیتهای معدنی افزایش یافته است. و اینها نیز احتمالا در نرخهای عظیمتری نسبت به دوران قبل از صنعتیشدن به دریا خواهند ریخت.
انسانها همچنین در حال تغییردادنِ ثبت فسیلی هستند. افزایش گستردهی حیوانات کوچکی چون موشهای خانگی و موشهای صحرایی نیز در جریان است. چنین افزایشی بایست به تفکیک از نرخ فزایندهی انقراضِ سایر گونهها قابل توجه باشد. همانطور که اشمیت و فرانک میگویند، «انقراض پستانداران عظیمالجثه که در انتهای واپسین عصر یخ رخ داد با سرآغازِ آنتروپوسین نیز مرتبط خواهد بود.»
پس موادی شیمیایی وجود دارند که بشر میسازد. بشر امروز، حجمهای انبوهی از ترکیباتِ کلردارِ سنتزی، و نیز میزان متنابهی پلاستیک را در محیط پیرامونش پخش کرده است. معلوم نیست که این ترکیبات شیمیایی یا فراوردههای جانبیشان تا چه مدت [بعد از پخششدن] کشفشدنی خواهند بود.
حتا امکانِ برجای ماندنِ نشانهای هستهای وجود دارد، نشانهای بازمانده از جنگی که چه بسا به تمدن بشری خاتمه دهد. جالب آنکه، اثرات چنین جنگی شاید از منظر زمینشناختی چندان طول نکشد. نیمهعمرهای اکثرِ این عناصر هستهای بسیار کوچکتر از آن هستند که در این مقیاس زمانی حتا اصلا مطرح باشند.
دو استثنای ممکن شامل این عناصر میشود: پلوتونیومـ244، با نیمهعمرِ 80.8 میلیون سال، و کوریومـ247 با نیمهعمرِ 15 میلیون سال. این محققان میگویند، «این دو استثناء به خاطرِ زیادبودنِ دورهی زمانیِ درخورشان کشفشدنی هستند، البته اگر در نتیجهی مبادلهی تسلیحاتیِ هستهای، با کیفیتهای کافی تهنشین شوند.»
از همینرو، اشمیت و فرانک نتیجه میگیرند که وجود بشریت به صورتِ ثبتِ زمینشناختی رویتپذیر خواهد بود. آنها میگویند، «لایهی آنتروپوسین در رسوبگذاریِ اقیانوسی ناگهانی و چندـمتغیّره خواهد بود، و اوجهای ویژهی همزمان در نشانهای متعددِ زمینشیمیایی، شاخصهای زیستشناختی، ترکیبِ بنیادی، و کانیشناسی را شامل میشود.»
هرچند، این نشانه شاید منحصر به فرد نباشد. پژوهشگران شماری از رخدادها را در ثبت زمینشناختی شناسایی کردهاند که شبیه به تاثیر انسانهاست (به نمودار زیر بنگرید). برای نمونه، حدود 65 میلیون سال قبل در اثرِ واقعهای که تحت عنوان «بیشینهی حرارتیِ پالئوسینـاِئوسین» شناخته میشود یک تغییر ناگهانی در سطح جهانی در سطوحِ ایزوتوپ اکسیژن و کربن رخ داد.
این اتفاق با افزایش شدیدِ سطوح کربنی و افزایش دمای 5 تا 7 درجه سانتیگرادی در طول دورهای 200000 ساله یا بیشتر توام شد، واقعهای که در مقیاس زمینشناختی در حد یک عطسه است.
هیچکس نمیداند چه چیزی باعث این چنین اتفاقی شد، اما یک ایده از این قرار است که در آن زمان، سنگهای آذرین در آتلانتیکِ شمالی در رسوبگذاریِ ارگانیک بسط یافتند، آن را گرم کردند و باعث آزادشدن گاز کربن شدند. این قلمروِ آتشفشانیِ آتلانتیک شمالی بعداً به جزیرهی ایسلند و مجموعه خشکیهای مربوط به آن تبدیل شد.
اما این تنها تغییرِ توضیحدادهنشده در نشانهای زمینشناختی به شمار نمیآید. تغییرات بیشمارِ دیگری در دما، تهنشینیهای کربنی، شوریِ اقیانوسی، و غیره همچنان در انتظارِ توضیح به سر میبرند. اشمیت و فرانک میگویند، «شباهتهای مسلمی بین وقایعِ ناگهانیِ پیشین در ثبت زمینشناختی و نشان محتملاً آنتروپوسین در ثبتِ زمینشناختی آتی وجود دارد.»
یقیناً، هیچکدام از این وقایع حاکی از حضورِ یک تمدنِ صنعتیِ متقدم نیستند. اشمیت و فرانک که هر دو طرفدارِ جلوگیری از گمانهزنیِ بیحدوحصر هستند، میگویند: «نمیتوان فرضیهی سلورین را تنها فرضیهی احتمالی در نظر گرفت زیرا در این حالت، هیچ ایدهی معتبر دیگری خودش را عرضه نمیکند.»
با وجودِ این، کار آنها پرسشهای مسحورکننده را موجب میشود و به ارزشِ پژوهشهای آتی در این باره که تا چه مدت ترکیبات سنتزی در محیط بقا خواهند یافت اشاره دارد. اشمیت و فرانک میگویند، «ما مطالعه و سنتز بعدی دربارهی استمرارِ محصولات فرعیِ منحصراً صنعتی در محیطهای رسوبگذاریِ اقیانوسی را پیشنهاد میدهیم.» و میافزایند: «آیا طبقاتِ دیگری از ترکیبات هم وجود دارند که در مقیاسهای چند میلیون ساله، ردواثرهای منحصربهفردی در ژئوشیمیِ رسوبی بر جا بگذارند؟»
این کاری جالب توجه است که در یک مقالهی سرگرمکننده به رشته تحریر درآمده است. این کار ایدهی نامتعارفی را کندوکاو میکند؛ این ایده برای تغییرِ شیوهای که ما دربارهی بشر میاندیشیم پتانسیلهایی دارد و تاثیر ما بر محیطمان را در چشماندازِ وسیعتری مینشاند. این ایده همچنین پسزمینهای برای ستارهشناسان تدارک میبیند تا دربارهی سایر سیارات به مطالعه بپردازند.
مریخ زمانی بسیار مرطوبتر و گرمتر بود. اگر این سیاره اصلاً میزبانِ جامعهای صنعتی بوده باشد، این مقاله برخی از نشانههایی را نقشهنگاری میکند که ممکن است در آنجا به صورت ثبتِ زمینشناختی قابل مشاهده باشند. ناهید نیز زمانی بیشتر از آنچه امروز میبینیم مساعد و مطلوب بود. از اینها گذشته، اقیانوسهای اروپا و نهایتاً سیارات حولِ سایر ستارگان در کارند.
با این وجود، تمدنِ صنعتیِ ما میتواند در عالم منحصر به فرد باشد. اما نکتهی هیجانانگیزتر این امکان است که این تمدن یکی از تمدنهای بسیار است، احتمالاً یکی از میلیونها تمدن صنعتیِ دیگر. و اشمیت و فرانک بستر یا زمینهی لازم برای یافتن این تمدنهای دیگر را تدراک دیدهاند.