جبرگرایی و مضرات دانستن – نگاهی به رمان رنسانس مرگ

0
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

رنسانس مرگ جدید رمان ظحی کاظمی است. رنسانس مرگ دنیایی دیستوپیایی را به تصویر می‌کشد که در آن پردازنده‌ای به نام پروسسور فانی تاریخ دقیق مرگ افراد را پیش‌بینی کرده و تمامی افراد با توجه به تاریخ مرگشان در طبقات اجتماعی مختلف قرار می‌گیرند.

رنسانس مرگ جدید رمان ضحی کاظمی است. رنسانس مرگ دنیایی دیستوپیایی را به تصویر می‌کشد که در آن پردازنده‌ای به نام پروسسور فانی تاریخ دقیق مرگ افراد را پیش‌بینی کرده و تمامی افراد با توجه به تاریخ مرگشان در طبقات اجتماعی مختلف قرار می‌گیرند. این نوشته با بررسی قبلی که از دیگر رمان ایشون (باران‌زاد) داشتم این تفاوت را دارد که بجای پرداختن به عناصر داستانی و تحلیل شخصیت‌های رمان، به دلالت‌های فلسفی و علمی دنیای ترسیم شده در رمان می‌پردازم. رنسانس مرگ از آن کتاب‌هایی است که در زمان مطالعه خواننده را در برابر سوال‌های چالش برانگیز در مورد اخلاق و ماهیت علت و معلولی جهان قرار می‌دهد.


آیا لازم است همه چیز را بدانیم؟


مصاحبه‌ای بین فیزیکدان و مروج علم نیل دگرس تایسون و کمدین معروف استیون کولبرت وجود دارد که در آن کولبرت از تایسون میپرسد “آیا دانستن خوب است؟” تایسون، با توجه به زمینه علمی که دارد پاسخ می‌دهد بله. اما استیون به درستی می‌پرسد در مورد اُدیپ چطور؟ آیا دانستن واقعیت به او کمک کرد؟ تایسون جواب خاصی برای این معما ندارد و قضیه به شوخی تمام می‌شود ما سوال اصلی همچنان پابرجاست. صرف اینکه “می‌توانیم” چیزی را بدانیم آیا “لازم” است که آن را بدانیم؟

این سوالی است که رمان رنسانس مرگ، جدیدترین اثر ضحی کاظمی، با آن بشدت گلاویز می‌شود. پاسخ رمان به این سوال،که در ادامه مورد بررسی قرار می‌گیرد، کاملا روشن است.

در کتاب “دست چپ تاریکی” از ارسولا لگویین مذهبی به نام هاندارا وجود دارد که پیروان آن باور دارند که هر نوع دانشی بی ارزش است زیرا همه جواب بزرگترین سوال زندگی را می‌دانند، “همگی روزی خواهیم مرد”. در این آئین داستانی از شخصی به نام بروتسی نقل می‌شود که به جواب سوال خود (چه زمانی خواهم مرد؟) می‌رسد ولی از آنجایی که هنوز از اطلاعاتی که دارد راضی نیست تمامی طول زندگی خود را در عذاب و اضطراب سپری می‌کند و در آخر هم با کردارش ناخواسته باعث مرگ خود می‌شود. پیروان هاندارا می‌پرسند ما که می‌دانیم بلاخره روزی خواهیم مرد پس چرا باید با دانستن بیشتر زندگی خود را تبدیل به صبری کشدار و عذاب‌آور برای آن روز هدر دهیم؟

با اینکه لوگویین با دین هاندارا جوابی بسیار رادیکال‌تر (زیر سوال بردن تمامی دانش) به معمای دانش و مرگ می‌دهد، در دنیایی که کاظمی خلق کرده وضعیت افراد جامعه بسیار وخیمتر از دنیای سرد سیاره گثن است. در رنسانس مرگ طفره رفتن از دانستن وجود ندارد و این خود حکومت است که به زور تاریخ مرگ افراد را نه فقط به خودشان بلکه (بخاطر چاپ تاریخ مرگ در شناسنامه) به همه اعلام می‌کند. در چنین دنیایی به راحتی نمی‌توان فیگورهای ذن مابانه اتخاذ کرد و خود را از ریتم زندگی دیگران کنار کشید. حکومت با مونوپولی که روی یکی از بزرگترین سوالات زندگی هر انسان دارد آنها را وادار به ورود به سیستمی کاملا تبعیض گرایانه و بی‌رحم می‌کند که فرار کردن از آن بدون مبارزه مستقیم با آن امکان‌پذیر نیست.

بنظر می‌رسد رنسانس مرگ ما را به جوابی راهنمایی می‌کند. در دنیایی که دانستن به شما تحمیل می‌شود، حتی اگر شما اهمیتی به تاریخ مرگ خود ندهید دیگران به این تاریخ اهمیت می‌دهند و شما باید حتی نسبت به اهمیت دادن جامعه بی اهمیتی کنید و الی آخر. این نکته‌ای است که رنسانس مرگ را در مقایسه با دست چپ تاریکی دیستوپیایی می‌کند. نداشتن حق انتخاب. و در انتها نیز تلاش افراد باعث خارج شدن سیستم ثبت شناسنامه از معبد فانی و حذف شدن تاریخ مرگ در آن است نه پاک سازی کامل آن.


جبرگرایی و ادبیات


باید در نظر داشته باشیم که لازمه وجود پروسسور فانی دنیایی بر اساس جبرگرایی [1](یا حتی تقدیرگرایی[2] که در ادامه به آن اشاره می‌شود) است. به صورتی که حتی خود پرسسور تاثیر اطلاعاتی که را که می‍دهد سنجیده و می داند واکنش دنیا و افراد به اطلاعاتی که در اختیار آنها می‍گذارد چگونه خواهد بود. ‍برای نمونه دلیل مرگ امید شرکت او در شورش سال 222 و تیر خوردن او تی این اتفاق است. اما دلیل شرکت امید و بسیاری دیگر مانند او وجود افراد زیادی با تاریخ مرگ در روز بخصوص آن شورش است! در نتیجه اگر این تاریخ‍ها توسط فانی داده نمی‍شد شورشی هم درکار نبود. لازمه همچین پیش‌بینی‌ای دانش از تاثیر این اطلاعات در سیستم یک دنیای جبرگرانه مطلق است. تفاوت تقدیرگرایی و جبرگرایی را می‌توان اینجا مورد بحث قرار داد. در صورتی که بخواهیم به دنیای رمان (و حتی دنیای خودمان) با دید جبرگرایانه نگاه کنیم می‌توان یک استدلال اخلاقی برای رفتار پروسسور فانی در نظر گرفت. از آنجایی که تنها دلیل مرگ امید شرکت در شورش و تنها دلیل شرکت او دانستن تاریخ مرگش است پس می‌توان نتیجه گرفت پروسسور فانی نوعی حق انتخاب در تعیین مرگ او داشته. در نگرش جبرگراینه آینده کاملا به گذشته توسط سلسه‌ای از علت و معلول‌ها پیوند خورده. در چنین دنیایی اگر توانایی این را داشته باشیم چیزی را در گذشته تغییر دهیم آینده را نیز تغییر داده‌ایم. در این صورت پروسسور فانی قدرت این را داشته که با انتخاب یک آینده نسبت به دیگری تاریخ مرگ امید را تغییر دهد. اما از نگرش تقدیرگرایانه مرگ امید و حتی شورش درهرحال اتفاق می‌افتاد حتی اگر پروسسور فانی وجود نداشت که تاریخ مرگ آنها را پیش‌بینی کند. در این نگرش پروسسور هیچ انتخابی برای تعیین مرگ امید ندارد زیرا حتی اگر خود پروسسور هم وجود نداشت امید در شورشی (شاید به دلیل دیگر) در همان تاریخ می‌میرد.

مشخصا هردوی این نگرش‌ها وجود اراده آزاد را حداقل به معنای سنتی آن محدود می‌کنند. در داستان خصوصا مرگ پگاه را می‌توان تا حدی نشانه‌ای دال بر وجود نداشتن اراده آزاد قرار داد. همانطور که ستاره اشاره می‌کند در دنیای کتاب خودکشی نادر است اما با اینحال نمی‌توان این حس را انکار کرد که آیا اصلا حق انتخابی غیر از این داشت؟ همانطور که از مرگ نهال در بخش اولی کتاب متوجه می‌شویم، کسانی که حتی تاریخ مرگ خود را نمی‌دانند باز در همان تاریخ خواهند مرد اما بنظر می‌رسد هیچکس قادر به فرار از آن نیست. آیا تصمیم پگاه از روی اراده آزاد و تنها به این دلیل بوده که بجای درگاه می‌خواسته به دست خود و در خانه خود بمیرد یا پگاه در زمان خودکشی هیچ اراده‌ای از خود نداشته و سرنوشت تمام امور را به دست گرفته؟

پیشگویی خودشکوفا[3] در ادبیات تکنیکی است که نویسنده با یک پیشگویی (درواقع Foreshadowing) اساس فاعل و معلول‌های زنجیر وار را میچیند که باعث به اتفاق افتادن پیشگویی می‌شود. نمونه معروف آن در سال‌های اخیر پیشگویی مربوط به هری و ولدمورت در داستان هری پاتر است. دلیل اصلی حمله وردمورت به هریِ نوزاد شنیدن پیشگویی بوده (همانطور که در کتاب گفته می‌شود او هری را “انتخاب” می‌کند( و دلیل زوال قدرت او همین حمله به هری است. اگر ولدمورت پیشگویی را نمی‌شنید احتمالا به هری حمله نمی‌کرد و ماجراهای بعدی نیز اتفاق نمی‌افتاد.

این تکنین در رمان رنسانس مرگ به طور کامل اما در ابعاد بسیار وسیعتر پیاده شده. تمامی افرادی که در شورش 222 کشته شده‌اند شامل تعریف پیشگویی خودشکوفا هست. نکته جالب در مورد استفاده از این تکنیک این است که اصولا در کتاب‌های علمی تخیلی کمتر به این مدل پیشگویی برمی‌خوریم. پیشگویی‌های مورد استفاده در داستان‌های علمی تخلی اصولا تاثیر مستقیم در بوجود آمدن شرایط موافق با پیشگویی نمی‌شوند. برای مثال پیشگویی هری سلدن در رابطه با فروپاشی امپراتوری کهکشانی (سری بنیاد اثر آیزک آسیموف) تاثیری در فروپاشی امپراتوری ندارد. چه پیشگویی سلدن باشد چه نباشد امپراتوری سقوط خواهد کرد. اما آیا می‌توان این موضوع را در مورد مرگ امید گفت؟ امید و دیگرانی که در شورش شرکت می‌کنند در صورت ندانستن تاریخ مرگ توجیه‌ای برای شرکت در شورش ندارند.

استدلال بالا را تا حدی می‌توان قابل قبول دانست اما باز می‌توان گفت در دنیای تقدیرگرایانه امید در هر حال خواهد مرد چه پیشگویی باشد چه نباشد. برای یافتن این سوال باید دریابیم که ساز و کار دنیای خلق شده در رنسانس مرگ به چه شکل است.


پردازنده کوانتومی


از آنجایی که پروسسور فانی نوعی پروسسور کوانتومی معرفی می‌شود بهتر است رابطه نظریه کوانتوم در فیزیک و رابطه آن با جبرگرایی علیتی را بررسی کنیم.[4]

در فرهنگ عامه اینطور جا افتاده که دنیای کوانتوم پر از وقایع غیرقابل پیش‌بینی است. چنین برداشتی طبیعتا با هیچکدام از نظریه‌های جبرگرایانه مطابقت ندارد. اما خارج از فرهنگ عامه و از نظر بسیاری از نظریه‌پردازان مدل‌های کوانتومی از موفق‌ترین مدل‌های پیش‌بینی رویدادها در مقایسه با فیلد‌های دیگر هستند. همه‌چیز به این بستگی دارد که چه تصمیمات فلسفی و تفسیری از مفاهیم مکانیک کوانتوم اتخاذ کنیم. بنیادی‌ترین قانون در قلب مکانیک کوانتوم غیر نسبیتی معادله شرودینگر است. تغییرات یک تابع موج برای توصیف یک سیستم فیزیکی توسط این معادله عموما به طور کاملا جربی تفسیر می‌شوند. اگر ما همچین برداشتی از مقوله کوانتوم داشته باشیم – که البته مشخصا تمامی فیزیک‌دانان با آن موافق نیستند – در این صورت می‌توان نتیجه گرفت درصورت قرار دادن تمامی ذرات کوانتومی یک سیستم درون معادله شرودینگر می‌توان تمامی ابعاد آینده آن سیستم را به طور دقیق پیش‌بینی کرد.

پس، از لحاظ تئوریک، وجود چنین پروسسوری می‌تواند ممکن باشد اما از لحاظ عملی چطور؟ جواب به احتمال زیاد خیر است. حتی اگر توان محاسباتی پروسسور فانی را بی‌نهایت فرض کنیم، (که نیاز به بی‌نهایت انرژی دارد ولی ما آن را نادیده می‌گیریم) یک پروسسور برای پیش‌بینی وضعیت آینده یک سیستم احتیاج به تمامی داده‌های کوانتومی (تمامی ذرات و مکان آنها) آن سیستم دارد. این امر تنها در یک سیستم بسته می‌تواند امکان‌پذیر باشد اما کره زمین یک سیستم بسته نیست. حتی اگر پروسسور فانی دسترسی به تمامی اطلاعات کوانتومی ذرات تشکیل دهنده کره زمین و تمامی جاندارن آن را داشته باشد هنوز برای پیش‌بینی دقیق مرگ افراد زمین می‌تواند دچار اشتباه شود.

فرض بکنیم پروسسور فانی تمامی اطلاعات کوانتومی مربوط به نه فقط زمین بلکه تمامی شهاب‌سنگ‌ها و و سیارات منظومه شمسی را دارد. تنها یک سوپرنوا خارج از حتی کهکشان راه شیری می‌تواند معادلات آن را بهم بریزد. وجود یک سوپرنوا به معنی شب دیروقت ماندن کارکنان تلسکوپ‌های بزرگ، سفرهای علمی به نقاط کم نور برای کنجکاوان، درست کردن برنامه‌های علمی برای مشوقین علم و … و درکل به تغییر در برنامه زندگی افراد با توجه به یک عامل کاملا خارجی می‌شود. این تغییر برنامه درواقع همان تغییر علت و معلول‌هایی است که پروسسور فانی آنها رو پیش‌بینی کرده بود. نتیجه این تغییرات خطای پروسسور خواهد بود.

شاید بپرسیم اگر از دید کاملا تقدیرگرایانه به طرز کار پروسسور نگاه کنیم چطور؟ تفکر تقدیرگرایانه می‌تواند دیدگاهی منطقی باشد اما لازمه آن وجود خدا یا هرچیزی که باعث بوجود آمدن جبر تقدیر می‌شود است. این به خودی خود مشکلی ندارد اما چطور می‌توان یک پروسسور فیزیکی را طوری طراحی کرد که تقدیر خدا (یا هرچیزی که تقدیر را بوجود آورده) را مشاهده کند. در چنین تفسیری پروسسور یک بعد کاملا متافیزیکی (و حتی جادویی) می‌گیرد.


حکومت و دانش


نویسنده‌ها اصولا با دقدقه‌ها و اضطراب‌های جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنند را به سبک‌های مختلف وارد داستان‌های خود کرده و شخصیت‌های داستان را در برابر آنها قرار می‌دهند. یکی از دقدقه‌های اصلی رمان در کنار مرگ، مونوپولی قدرت و حکومت با شخصی‌ترین اطلاعات فردیست. امید اگر تنها خودش می‌دانست کی خواهد مرد شاید کمتر در دنیایی تبعیض گرایانه زجر می‌کشید. این استفاده از اطلاعات برای سرکوب، دسته بندی، تفرقه افکنی موضوعی است که در دنیای هرچه بیشتر به اشتراک گذاشته شده امروز قابل‌لمس‌تر است.

دولت‌های دنیا با استفاده از دوربین، ذخیره سازی اطلاعات شهروندی، پزشکی، قضایی و … می‌توانند از هر فرد بانک اطلاعاتی کاملی بوجود بیاورند. چه توجیه اخلاقی قابل قبولی برای چنین عملی وجود دارد؟ چگونه می‌توان اطمینان داشت که از این اطلاعات سو استفاده نمی‌شود؟

حکومت موجود در رنسانس مرگ با قدرت خود بسیار تعصبی و ظالمانه برخورد می‌کند. راهبان فانی تا جای ممکن جدا از شهروندان عادی هستند. حزب (یا فرقه) آنها در نگاه شهروندان مرموز و در هاله‌ای از ابهام است. آنها همچنین بدترین استفاده ابزاری را از تبعض بوجود آمده از تاریخ مرگ افراد می‌کنند. سواستفاده انها از مسافرهای کوچولو (افرادی که تاریخ مرگ آنها زیر 18 سال است) که حتی شامل تجاوز جنسی هم می‌شود برای ساکنین شوک آور است. تمرکز بخش اول کتاب و داستان نهال به طور کامل روی شرایط اسفناک مسافران کوچولو است. این بخش همچنین به صورت پازل وار و مرموزی ما را با دنیای کتاب و سیستم آن آشنا می‌کند اما نکته جالب توجه این است که به دلیل کنترل بیش از اندازه روی مسافرین کوچولو حکومت بسیار قدرتمند و غیر قابل دسترس بنظر می‌رسد اما پوشالی بودن آن با اولین جرقه اعتراضات بعد از روشن شدن اصل ماجرا خود را نشان می‌دهد. این نکته وجه اشتراک بسیاری از حکومت‌های دیکتاتور مابانه در طول تاریخ است. حکومتی‌هایی که دقیقا تا روز سرنگونی بسیار قدرتمند، بی‌نقص و ترسناک بنظر می‌رسیدند.


[1] Causal determinism

[2] Fatalism

[3] Self-fulfilling Prophecy

[4] تمامی اطلاعات مربوط به قوانین کوانتوم و جبرگرایی از این منبع هستند

https://plato.stanford.edu/entries/determinism-causal/

0

0

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا
  • رزونانس

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن