چرنوبیل یا وقتی فاجعه به زبان انسانی صحبت نمی‌کند

2
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

چرنوبیل نه سریالی در مورد دروغ و راست که داستانی در مورد تقابل بین حقیقت انسانی و حقیقت طبیعی است. حقیقت انسانی موضوعی زبانی است. برای همین موضوعی پساحادثه‌ای است و به منظور یراق زدن بر حادثه و کنار آمدن با آن و محدود کردن متغیرها برای سادگی ادراک آن به کار می‌رود. حقیقت طبیعی خود حادثه است که به صورت کاتوره‌ای به پیش می‌رود و متغیرهای بی‌نهایتی دارد که به صورت هم‌وزن رخ می‌دهند و در نتیجه روایت کردن و کلامی‌کردن آن غیر ممکن است مگر به صورت کسری مشخص از آن.

چرنوبیل یک سریال است و نویسنده دارد و در نتیجه داستان است. تعجب‌برانگیز است که برای یک سریال به جای «خوب» یا «بد» از اصطلاح «درست»‌ یا «غلط» استفاده کرد. انگار سریال وظیفه‌ای پیامبر‌گونه برای افشای حقیقت دارد و شاید این ربطی به ادعای خود سریال داشته باشد. یا شاید در مورد رسالت خودخواسته‌ی سریال برای مبارزه با مفهوم «دروغ» باشد. سریالی که قرار است به شکار دروغ برود ولی با ابزار درام، متناقض‌نمایی است که تنها سطح را می‌شکافد و آنقدر هم به عمق موضوع نزدیک نمی‌شود.

از نظر بعضی تئوری‌های مطالعه‌ی تاریخ، مطلق‌گرایی و اعتقاد به روایت واحدی که همه‌ی حقیقت و تنها حقیقت باشد و چیزی جز حقیقت نباشد، موضعی منحط است. ممکن نیست بشود گفت «واقعیت» اتفاقات چرنوبیل این بوده است. ولی می‌شود گفت این سریال به روایت رسمی مورد قبول دنیا از چرنوبیل بسیار نزدیک است. خود سازندگان این سریال با ساختن شخصیت‌های غیر واقعی چون زاکاف و خومیوک تأیید می‌کنند که این روایتی دراماتیک از واقعه‌ی چرنوبیل است. ولی باید بگویم به نظرم دلیل ساخته شدن این سریال نه ارائه‌ی مستندواره‌ای از چرنوبیل، که صحبت در مورد موضوعی است که به اعتقاد سازندگان، بارها پیچیده‌تر و خطرناک‌تر از فاجعه‌ای هسته‌ای است.

خود حادثه‌ی چرنوبیل و شرح اتفاقی که برای رئاکتور مدل RBMK افتاد، به دقت در سریال توضیح داده شده است. به خوبی در اپیزود پنجم در نمایش دادگاه از زبان چربینا، خومیوک و لگاسوف به مدل و فلش‌بک برای بیننده بازسازی می‌شود (لازم به ذکر است که جلسه‌ی دادگاه به این صورت که در سریال می‌بینید برگزار نشده است و سریال دراماتیزه شده است). در ضمن سریال به درستی اشاره می‌کند که ورود کلگی‌های گرافیتی به درون رئاکتور پیش از آن که بخش فلز میله‌ی کنترل‌کننده (بور، کادمیوم، نقره، ایندیوم) وارد رئاکتور شود، باعث می‌شود انفجار رخ بدهد. این که چنین موضوع مهمی را تکنیسن‌های اتاق کنترل رئاکتور نمی‌دانند، به خاطر سرپوش گذاشتن بر اطلاعات است و این موضوع هم به این منظور اتفاق افتاده که ساختن میله‌های کنترل بدون کلگی گرافیتی و سایر مواردی که به امنیت بیشتر رئاکتور کمک می‌کند، گران تمام می‌شود.

چرنوبیل

البته سریال مواظب است که به نظر نرسد شوروی را بی‌دلیل می‌کوبد و به صرف تقابل شرق و غرب نیست که شوروی بد است. اینجا شما (لااقل به ظاهر) با روایتی روبه‌رو هستید که به جای تمسخر و زیر سوال بردن شوروی، به مفهوم خود روایت و سوءاطلاعات می‌پردازد. به این مفهوم که چطور در لحظه‌ی فاجعه، آسان است که روایتی آرامش‌بخش برای خودمان تعریف کنیم و تا لبه‌ی پایان جهان برویم چون روبه‌رویی با واقعیت در سیستمی برساخته‌ی فساد اداری و آرمان‌گرایی عقیدتی و بی‌سوادی و عدم صلاحیت، مشکل‌ترین کار است. البته که روبه‌رویی یک ملت که به قول چربینا حاضرند همه‌چیز را بدهند ولی زیر بار تحقیر نروند، با این حقیقت که فاجعه‌ای زیست‌محیطی را برای نیمی از جهان رقم زده‌اند، مشکل است. به واقع اگر توضیحات در مورد «واقعه‌ی چرنوبیل» را کنار بگذارید، روایت سریال چرنوبیل در مورد تسلطی است که روایت‌گری و زبانی‌کردن و کلمه‌بندی بر ما به عنوان انسان حزبی دارد.

سریال چرنوبیل در مورد همین زبان حزبی و انسان حزبی است. زبان حزبی در واقع نوعی از دیالکت از بالا به پایین است که به واسطه‌ی طبیعت خود، تعاملی با جهان بیرون ندارد و شار آن از داخل به بیرون است. بدین ترتیب کلمات درون چارچوب مناسک و باور و ایده‌های حزبی، توسط کاهن اعظم یا کمیته‌ی مرکزی صلاح‌اندیشی یا اعضای شورای پاسداری از ارزش‌های حزبی، شکل می‌گیرند و سپس به سمت بیرون گسیل می‌شوند. اعضای دون حزب، پیروان ایده‌ی مرکزی حزب، کسانی که در حواشی کانون قدرت نشسته‌اند، این افزونه‌های زبانی حزبی را نه به صورت کلمات تازه، نه به صورت زبان، نه به صورت کلماتی مسخ و مثله شده و دگردیسیده، که به صورت سیگنال و نشانگان دریافت می‌کنند. دیگر مهم نیست کلمه‌ای که آمده چیست. قدرت زبان حزبی از سرسپردگی مصرف‌کنندگانش به روایت مرکزی و هسته‌ای حزبی، به اید‌ئولوژی، سررشته می‌گیرد. این که کدامشان حاضر است در استفاده از زبان حزبی و در عین حال دور شدن از منطق عینی، از بقیه پیشی بگیرد.

این زبان تنها برای کسانی که اشاره‌های اسطوره‌شناسانه و روایی آن را درک می‌کنند می‌تواند معنی داشته باشد و شبیه زبانی رمزی است که مخاطبان و سازندگانش صاحب کلید رمزنگاری هستند. از این رو در چنین سیستم بسته‌ای، آن‌چه که از جهان بیرون وارد شود، از نظر زبانی ناپاک است و محل شک است چون مشخصاً از نشانه‌گذاری زبان حزبی/آیینی پیروی نمی‌کند.

ولی سریال چطور این مهم را به انجام می‌رساند؛ صحنه‌ای را در سریال به یاد بیاورید که دانلد سامپتر، (بازیگر میستر لوئن در گیم آو ترونز) در نقش یک بولشویک پیر به نام زارکاف، در مورد این که لنین چطور به ما افتخار می‌کرد اگر امروز اینجا بود و بنابراین دستور تخلیه‌ی عمومی ندهید، سخنرانی می‌کند. پی‌آمد این سخنرانی شکفتن چهره‌ی افراد دور میز از شنیدن واژگان آشنای حزبی است و بالا رفتن اعتمادشان به روایتی که از دهان گردانندگان رئاکتور چرنوبیل بیان می‌شود (درست است که هم زارکاف و هم سخنرانی‌اش واقعیت تاریخی ندارد ولی کارگردان و نویسنده‌ی سریال هم قصد ندارند اصل واقعه‌ی چرنوبیل را به شما نشان بدهند. در مورد اصل واقعه‌ی چرنوبیل مستند زیاد درست شده. آن چیزی که در موردش صحبت می‌کنند، همین چیزی است که دارم برایتان می‌گویم. آن‌ها می‌خواهند قدرت سوءاطلاعات و اعتقاد به روایت حزبی را به نمایش بگذارند و از اینجاست که شما باید به روایت وصل شوید نه از این که چقدر چرنوبیل سریال دقیقی است. چون نیست). اینجا شما شاهد رد و بدل شدن کلماتی مانند افتخار، پاداش و مقاومت و پایداری هستید. کلماتی که در حالت عادی معنی خاصی ندارند و تنها در پس‌زمینه‌ی ابرروایتی آیینی است که معنی آن‌چنان پیدا می‌کنند که شما حاضر شوید جان خود یا نزدیکان خود را طبق مناسک مشخصی معدوم/قربانی/فدا کنید.

چرنوبیل

در صحنه‌های مختلف دیگری شاهد این هستید که چطور والری لگاسوف به صورت عامل واقعیت خارجی با بافتار روایت حزبی درگیر می‌شود و مثل نیرویی شکافنده (زبان واقعیت علمی لاجرم که منتظر قصه‌بافی ما نمی‌ماند، چیزی شبیه خود حادثه‌ی چرنوبیل که می‌رود دنیا را نابود کند) وارد بازی می‌شود. او با رئیس کا.گ.ب سر آزادی خومیوک درگیر می‌شود. سر گورابچوف تقریباً داد می‌زند و حرف حساب حزبی حالی‌اش نیست. در جایی که همه می‌خواهند فاجعه‌ی چرنوبیل را کوچک‌نمایی کنند که به تریج قبای حزب بر نخورد و یک موقع حزب پیش غرب و احاد ملت شوروی بی‌آبرو نشود، والری لگاسوف فریاد می‌کشد که جان آدم‌ها از اعتقادات و آبروی شوروی خیلی باارزش‌تر است. او معتقد است که باید در نظر گرفت هرقدر هم واقعیت را بپوشانیم در نهایت نمی‌شود با پیامد آن روبه‌رو نشد و هر دروغی که می‌بافیم، قرضی است که به درگاه حقیقت روانه می‌کنیم و در نتیجه مدام به حقیقت مقروض‌تر می‌شویم و در نهایت هزینه‌ای که دروغ برای ما دارد چیست؟ در اینجا دروغ شاید کلمه‌ی کلیدی نباشد. اولاً چون برخلاف تصویری که سریال از لگاسوف نشان می‌دهد، او اینطور سوالات انتزاعی‌ای را در مورد حادثه‌ی چرنوبیل عنوان نکرده است و هرچند واقعاً تأثیر مهمی در کنترل تبعات انسانی چرنوبیل داشته، اینطور در ملأ عام کشور و حزبش را زیر سوال نبرده است. دوماً «دلیل» حادثه‌ی چرنوبیل موضوعی نبوده که شوروی نسبت به پوشیدن آن از خودش اقدامی کرده باشد. دلیل حادثه‌ی چرنوبیل خیلی زود برای خود موسکو مشخص شد. حتی ناحیه‌ی تخلیه‌ی چرنوبیل به عرض ۳۰ کیلومتر اتفاقی بود که سی و شش ساعت بعد از حادثه‌ی چرنوبیل رخ داد. بگذارید به ترتیبی دیگر توضیح بدهم:

اندکی بعد از حادثه‌ی چرنوبیل سوئدی‌ها تشخیص می‌دهند که میزان رادیواکتیویته‌ای که از سمت شوروی ثبت می‌کنند غیر طبیعی است. پس از شوروی سوال می‌کنند که آیا حادثه‌ای هسته‌ای در اوکراین رخ داده است؟ پاسخ شوروی بدایتاً منفی است. همه چیز امن و امان است. دستگاه‌هایتان را مجدداً چک کنید. ما که این‌جا همه‌چیزمان سر جایش است. اما سوئدی‌ها قانع نمی‌شوند. آن‌ها تهدید می‌کنند که: شوروی! اگر به ما پاسخ ندهید که چه اتفاقی افتاده، به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی شکایت رسمی می‌نویسیم و قضیه را در مجامع بین‌المللی پیگیری می‌کنیم. اینطوری آبروی شما می‌رود. این بار شوروی می‌گوید که شاید حالا یک اتفاق کوچکی در چرنوبیل افتاده باشد. زیاد مشکلی نیست. خودمان حلش می‌کنیم.

بعد از گذشت سال‌ها از حادثه‌ی چرنوبیل و با وجود تدوین گزارش‌های مختلف در مورد چند و چون ماجرا، با این که از نظر علمی می‌شود گفت که چه اتفاقاتی افتاده (هرچند بخشی از اتفاقات توسط دستگاه‌های پایش ثبت نشده‌اند و به صورت مدل‌های ریاضی موجود هستند) و با این که لگاسوف در ژنو در مورد حادثه شهادت می‌دهد و به دقت توضیح می‌دهد که اشتباه از کجا بوده و چطور می‌شود از تکرار اشتباه جلوگیری کرد (در این گزارش به ژنو مسئولیت روی دوش افراد مشخصی قرار گرفته است)، همچنان روایت‌های متناقضی از دلایل و تبعات حادثه‌‌ی چرنوبیل به گوش می‌رسد. تصور کنید کسی بجز سازندگان فعلی سریال، یوهان رنک و کریگ مزین، سریال را بسازد. در این صورت روایت به ترتیب دیگری به نمایش گذاشته می‌شود. مثلاً می‌توانید به مستند دارکوب روسی در مورد چرنوبیل رجوع کنید. زاویه‌ی دوربین‌ها متفاوت است، احتمالاً نقطه‌ی تأکید فرق بکند. آن‌چه در نهایت شما از روایت می‌گیرید می‌تواند در سریال دیگری، این تأکید بر اهمیت (یا خطر) دروغ‌گویی نباشد. ممکن است شما سریال دومی ببینید در مورد این که لگاسوف در نهایت شخصیتی منفی بوده که در جوانی‌اش چه کارهایی که نکرده. یا رابطه‌ی چربینا و لگاسوف و خومیوک در این حد در مرکز توجه سریال نباشد. باید دقت کنید که اصلاً این رابطه در واقعیت تاریخی وجود ندارد چون نه خومیوک واقعی است و نه چربینا و لگاسوف دوست‌های نزدیکی هستند که بخواهند با هم مثل اپیزود پنجم دیالوگ‌های دوستانه‌ی آن‌چنانی رد و بدل کنند.

چرنوبیل

اینجا زبان روایی انسانی وارد عمل می‌شود تا بر واقعیت افساری بزند که میزان متغیر‌هایش را کم کند. در هر روایتی شما انتخاب می‌کنید که چه چیزهایی را بیان کنید و با بیان هر چیزی، برهمه‌ی چیزهای دیگر چشم می‌پوشید. هر واقعیتی که بیان می‌کنید، واقعیت‌های بی‌شمار دیگر را به محاق می‌برد. حال اگر این زبان حزبی باشد، این کار را به صورت هدفمند و با اندیشه‌ی قبلی انجام می‌دهد.

تقابل حادثه‌ی طبیعی (چرنوبیل، بارش شهاب‌سنگ، زلزله، قحطی، سیل) و زبانِ حزبیِ (دیالکت) قدرتِ تمامیت‌خواه (توتالیتر) مانند شوروی، پیش از آن که تقابل دوگانه‌ی معنوی دروغ-حقیقت را تداعی کند، پیش از آن که در مورد fabrication یا بافتن دروغ باشد، در مورد تقابل دو حقیقت موازی است. حقیقت انسانی و حقیقت طبیعی.

بیشتر بخوانید: آیا چرنوبیل سریال علمی‌تخیلی است؟ بررسی جنجال توییتری

حقیقت انسانی موضوعی زبانی است. برای همین موضوعی پساحادثه‌ای است و به منظور یراق زدن بر حادثه و کنار آمدن با آن و محدود کردن متغیرها برای سادگی ادراک آن به کار می‌رود. حقیقت طبیعی خود حادثه است که به صورت کاتوره‌ای به پیش می‌رود و متغیرهای بی‌نهایتی دارد که به صورت هم‌وزن رخ می‌دهند و در نتیجه روایت کردن و کلامی‌کردن آن غیر ممکن است مگر به صورت کسری مشخص از آن.

در نظر بگیرید که دکمه‌ی AZ-5 که قرار است در لحظه از فاجعه‌ی هسته‌ای جلوگیری کند، نه به خاطر اشتباه مهندس‌ها که به خاطر ارزان‌تر بودن حذف کلگی گرافیتی عمل نمی‌کند. این میان‌مایگی در برخورد با همه چیز، بخشی از آنتروپوسین است. بخشی از تأثیر عمیقی که انسان با توهم توفق و اربابیت بر جهان بر آن می‌گذارد. در جایی از قلمروی آرنهایم اثر آلن پو، با این متناقض‌نما در مورد باغ و جنگل روبه‌رو هستیم که قرار است استعاره‌ای از همین موضوع باشد. در باغ ساختن ما گونه‌های مختلف را براساس زیبایی‌شناسی‌ای که مخصوص انسان است، در کنار هم گرد می‌آوریم. این زیبایی‌شناسی و این تناسب قرار گرفتن گونه‌های مختلف بی‌ربط که در طبیعت به صورت خودرو ممکن نیست در کنار هم رشد پیدا کنند، این زه‌کشی، این مجسمه و فواره و سنگ مصنوعی که در باغ قرار می‌گیرد، این طراحی هندسی، این معماری، با مخاطبش به زبانی مشترک صحبت می‌کند. از فکر انسانی برمی‌خیزد و با چشم انسانی مخاطبش رزونانس دارد. حالا در تقابلش می‌توان دید که چطور جنگل از هیچ‌یک از این منطق‌های کلامی انسانی پیروی نمی‌کند. اگر مایل باشیم آن را تصحیح کنیم، احتمال این که به کل اکوسیستم شکننده‌ی آن آسیب بزنیم بیشتر است.

چرنوبیل

در نهایت میان‌مایگی ما در مورد فاجعه و طبیعت به رفتاری پراگماتیستی در مورد مرد حزبی مثل چربینا خلاصه می‌شود. فاجعه را حل کنید. سعی کنید مشکل را حل کنید. تا وقتی هم مشکلی پیش نیامده، کرکره را بدهید بالا و روز از نو روزی از نو یا به قول انگلیسی‌ها Business as usual و بگذارید به صورت پساحادثه‌ای با همه چیز روبه‌رو شویم، همانطور که با هرچیزی همینطور روبه‌رو می‌شویم. در تمام آنتروپوسین می‌توان همین موضوع را مشاهده کرد. فاجعه با ما فاصله‌ای ندارد ولی ما سعی می‌کنیم به صورت زبانی، بین خودمان و فاجعه فاصله‌ای ایجاد کنیم. حاشیه‌ای امن که در پناه آن به زندگی ادامه بدهیم. شاید سریال چرنوبیل اچ‌بی‌او هم بیشتر از این که در مورد به دست دادن روایت دقیقی از حادثه‌ی چرنوبیل باشد، در مورد نشان دادن این فاصله است و تلاش بی‌وقفه‌ای که ما در ایجادش می‌کنیم.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. صبا

    این مانع زبانی بین ما و فاجعه یک جاهایی همون افمیزم یا حسن تعبیریه که تمام عمر ازش استفاده می کنیم مثلا من به جای اینکه بگم لاشه ی گوسفند خوردم میگم ژیگو خوردم و این است قدرت زبان

    1. فرزین سوری

      ممنونم صبا. حق با توئه.

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا
  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید