چه کسی میراثخوار زمین ما خواهد شد؟
در تصور انسانها از گونهی غالب، مقدار زیادی نارسیسیسم دخیل است. ما دوست داریم لقب گونهی برتر را به موجودی بدهیم که از همه انسانطوریتر است. سیارهی میمونها چنین تصویری به ما ارائه میکند و میگوید اصلاً صرف نظر از مسیر تکاملی متفاوتی که میمونها طی کردهاند، اگر وقت و فضای کافی بهشان بدهیم، این نزدیکترین قوم و خویش ژنتیکی ما، میتوانند مهارتهای سخنوری و سازندگی ما را به دست بیاورند.
واقعیت این است که اقبال قوم و خویشهای بوزینه و میمون ما برای به ارث بردن زمین اندک است. چرا که بوزینهها احتمالاً تا موقع انقراض ما دوام نخواهند آورد. تا همین لحظه هم ما تنها انسانریخت زندهای هستیم که «در خطر انقراض» یا «در خطر جدی انقراض» نیستیم. ضمناً بحران جهانیای که احتمالاً ما را منقرض خواهد کرد جمعیت کوچک و بیدفاع بوزینهها را مصون نخواهد گذاشت. درواقع، هر حادثهی انقراضیای که بخواهد روی انسانها اثر بگذارد، احتمالاً همانقدر هم برای جانورانی که در بنیهی فیزیولوژیکشان با ما شریکند، خطرناک خواهد بود. از جمله بحران آب، نابودی جنگلها و پوشش گیاهی، کمبود غذا، برخورد اجرام سماوی و تغییرات شدید اقلیمی.
در یک آیندهی پساحادثهای که در آن انسانها صحنهی هستی را ترک کنند بر سر حیات چه خواهد آمد؟ به هرحال خیلی احتمال دارد که قبل از این که خورشید به یک کوتولهی سرخ و مرگبار تبدیل شود و همهی موجودات زندهی زمین را از بین ببرد انسانها خودشان یکهو ناپدید شوند.
با فرض این که ما آدمیزادها موجودات زندهی زمین را از بین نبریم(که البته با توجه به توانایی فوقالعادهی بشری در منقرض کردن بقیه موجودات، این فرض دور از ذهن است)، تاریخ به ما این طور می گوید که باید برای وقتی که انسان ها دیگر گونه ی غالب زمین نبودند منتظر تغییراتی اساسی باشیم.
بنابراین اگر به ما شانس این را میدادند که در آینده فضولی کنیم و سوار ماشین زمانمان شده و یک بررسی اجمالی داشته باشیم، کدام گونهی انسانریخت در این دیدارِ پنجاه میلیون سال بعد از نابودی انسانها به استقبالمان خواهد آمد؟ کدام حیوان یا گروهی از حیوانات جای ما را خواهند گرفت و گونهی غالب زمین خواهند شد؟ آیا آن طور که داستانهای تخیلی محبوب تصور میکنند یک سیارهی میمونها به جا میماند؟ یا اینکه زمین تحت سلطهی دلفینها، موشخرماها یا خرسهای آبی، یا سوسکها، خوکها و مورچهها قرار میگیرد؟
این سوال الهامبخش بسیاری گمانهزنیهای محبوب زمانمان بوده. خیلی از نویسندهها لیستهای گونههای محتمل را تعیین کرده اند. اما قبل از این که حدسی بزنیم، باید به دقت معنی «گونهی مسلط» را برای خودمان تعریف کنیم.
بیایید به ایدهی سلطنت حیوانها بچسبیم
درست است که میشود گفت عصر فعلی عصر گیاهان گلدار است اما بیشتر مردم وقتی به زندگی در آیندهی سیارهمان فکر میکنند یاد یک فیلمی مثل آدری دو در «فروشگاه کوچک وحشت» نمیافتند. اصلاً این که گل و گیاهها چطوری تکامل پیدا میکنند برای چه کسی اهمیت دارد؟ ضمن این که حتی تریفیدهای داستان آدری دو هم خصوصیات حیوانات را دارند، شکارچیگری و توانایی حرکت. البته که تکامل گیاهی هم رخ خواهد داد. اما تصور ما از آن هم بیشتر حیوانی است.
بنابراین بهتر است بحثمان را محدود به حیوانات کنیم. این هم بیشتر دیدگاهی واقعگرایانه است تا فلسفی. یعنی باور کنید از نظر فلسفی با گیاهان مشکلی نداریم. حتا میشود اینطور مطرح کرد که جهان در عصر میکروبها قرار دارد و نه حیوانات. منتها ما جهان امروز را جهان اورگانیسمهای چند سلولی و به خصوص حیات جانوری میدانیم. با وجود پایان عصر «میکروبها» حدود ۱.۲ میلیارد سال پیش، به دلایلی جهان همیشه تحت تسلط باکتریها بوده. نه به این خاطر که باکتریها کاملاً از بین رفتند، یا شیوعشان محدود شده باشد. بیشتر به این خاطر که در جهانبینی زیستیمان به خاطر قرابت بیشتری که با سایر اورگانیسمهای چندسلولی داریم، همیشه اهمیت بیشتری برای ارگانیسمهای چندسلولی که بعد از باکتریها پدید آمدند قائل شدهایم.
بنای بر جمعیتسنجی موجودات زنده، از هر پنج حیوان چهارتایشان نماتود(کرم لولهای) است. یعنی جمعیت نماتودهای جهان از جمعیت همهی حیوانات دیگر روی هم بیشتر است. ولی ما زمین را تحت تسلط نماتودها فرض نمیکنیم. غرض از مطرح کردن این مثال هم این بود که بگویم نه شیوع و تعداد و نه تنوع، شرط اصلی غالب بودن یک گونهی خاص در جهان نیست. برای این که واژهی تسلط معنی بدهد نیاز است که مفاهیم خاصتری را در تعریفمان جای بدهیم. یک دلیل دیگرش این است که تمایل ما به تخیل در مورد حیوانات بزرگتر و جالبتر بیشتر است. ما ترجیح میدهیم اگر هم به وارثمان در آیندهی زمین فکر میکنیم، این وارث یک حیوان باشد.
مقلد، زمین را به ارث خواهد برد
در تصور انسانها از گونهی غالب، مقدار زیادی نارسیسیسم دخیل است. ما دوست داریم لقب گونهی برتر را به موجودی بدهیم که از همه انسانطوریتر است. سیارهی میمونها چنین تصویری به ما ارائه میکند و میگوید اصلاً صرف نظر از مسیر تکاملی متفاوتی که میمونها طی کردهاند، اگر وقت و فضای کافی بهشان بدهیم، این نزدیکترین قوم و خویشهای ژنتیکی ما، میتوانند مهارتهای سخنوری و سازندگی ما را به دست بیاورند.
اما واقعیت این است که اقبال قوم و خویشهای بوزینه و میمون ما برای به ارث بردن زمین اندک است. چرا که بوزینهها احتمالاً تا موقع انقراض ما دوام نخواهند آورد. تا همین لحظه هم ما تنها انسانریخت زندهای هستیم که «در خطر انقراض» یا «در خطر جدی انقراض» نیستیم. ضمناً بحران جهانیای که احتمالاً ما را منقرض خواهد کرد جمعیت کوچک و بیدفاع بوزینهها را مصون نخواهد گذاشت. درواقع، هر حادثهی انقراضیای که بخواهد روی انسانها اثر بگذارد، احتمالاً همانقدر هم برای جانورانی که در بنیهی فیزیولوژیکشان با ما شریکند، خطرناک خواهد بود. از جمله بحران آب، نابودی جنگلها و پوشش گیاهی، کمبود غذا، برخورد اجرام سماوی و تغییرات شدید اقلیمی که نه فقط بوزینهها و میمونها، که بیشتر پستانداران، خزندگان، پرندگان، دوزیستان و ماهیان را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
حتی اگر انسانها به کل قربانی یک بیماری همهگیر شوند که فقط تعداد کمی از گونههای دیگر پستانداران را مبتلا کند، بوزینهها به خاطر شباهت ۹۶ تا ۹۹ درصدی ژنتیکیشان با ما، دقیقاً همان گونهای هستند که بیشتر از همه در خطر نابودی خواهند بود.
آیا ممکن است یک گونهی دیگر از جانوران که خیلی هم از نظر ژنتیکی به ما نزدیک نیست(مثل سایر پریماتها و پستانداران)، هوشمند شود و یک اجتماع انسانمانند به وجود آورد؟ به نظر بعید میآید. از همهی گونههایی که احیاناً در یک مرحله از تاریخ زمین گونهی غالب بوده اند، انسان یگانه موجودیست که دست به ابزارسازی زده و به معنی واقعی کلمه بر زمین مسلط شده و بر گردن طبیعت افسار کشیده.
میشود نتیجه گرفت که این چنین خصایصی، پیشنیازی برای گونهی غالب شدن بین حیوانات نیستند، و چندان هم محتمل نیست که در تکامل الزامی باشند. تکامل میلی به هوشمند کردن گونهها به صرف خود هوشمند شدن ندارد. اصولاً هوشمندی صرف یک صفت برتر نیست، بلکه هوشی که به بقا و تولید مثل بیشتر منتهی شود در نزاع برسر بقا مفید است. از این رو این کاملاً اشتباه است که تصور کنیم موجود غالبی که پس از ما میآید خیلی باهوش است، جانور اجتماعیای است یا قابلیت تکلم یا استفاده از تکنولوژی انسانی دارد.
بنابراین چه حدسی میشود با خیال راحت درمورد گونهی غالب حدود پنجاه میلیون سال بعد از آدمیزاد زد؟ راستش جواب این سوال شاید راضیکننده نباشد و دل ما را خوش نکند اما قطعاً حیرتانگیز است. خلاصهاش این میشود که ما میتوانیم مطمئن باشیم که گونهی غالب یک شامپانزدهی سخنگو نیست اما هیچ ایدهای هم نداریم که چگونه موجودی میتواند باشد.
تا جایی که میدانیم زمین ما پنج انقراض بزرگمقیاس در تاریخش داشته و بسامد گونهزایی و تنوع حیات پس از هر واقعهای به نسبت سریع بوده و انشعاب سازشی(Adaptive Radiation) گونههای جدید، موجودات متفاوتی را تولید کرده که جایگزین گونههای ازدسترفته بشوند؛ از جمله خیلیهایی که هیچ شباهتی هم به توالی پیشینیان خودشان نداشته اند و بعد از جان سالم به در بردن از یک انقراض اولیه به وجود آمدند.
جانوران کوچک موشمانندی که در عصر کرتاسه زیر پای دایناسورهای غولآسا سراسیمه میدویدند اصلاً شباهتی به خرسهای غارنشین، ماستادونها و نهنگها که در عصر پستانداران سر و کلهشان پیدا شد نداشتند ولی اجدادشان بودند. همین طور آن خزندگانی که از عصر انقراض پایانی پرمین جان به در بردند هم شباهتی به تروسورها، دایناسورها، پستانداران و پرندهها نداشتند. انقراض پرمین منجر به نابودی نود درصد آبزیان و هفتاد درصد جانوران زمینی شد.
در کتاب «حیات حیرانگیز: برگس شیل و طبیعت تاریخ»، استفن جی. گولد این طور مینویسد که شانس یا «اتفاق»(به قول کلمات خود گولد)، نقش مهمی در تغییرات تکاملی اساسی زندگی جانوری ایفا کرده است. اهمیت اتفاق یا همان Contingency در تاریخ حیات موضوع مناقشات بسیاری است و هنوز هم بحث گرمیست. اما بینش گولد که ما به سختی میتوانیم توالیهای مدرنتر را پس از یک واقعهی انقراضی پیشبینی کنیم، یادآوری خوبی برای فهم پیچیدگی تغییرات تکاملی است. تکامل و حیات به واقع مفاهیمی هرجومرجی هستند و در نتیجه فیالنفسه از پیشبینی شدن گریزانند.
بنابراین با وجودی که ممکن است، همان طور که خیلیها تخیل کردهاند، مورچهها کنترل زمین را به دست بگیرند، همهی اینها در نهایت گمانهزنی است و بیشترش به بخت و اقبال برمیگردد. کسی چه میداند پسفردایی که ما مردیم قرعه به نام چه موجودی میافتد که سکان هدایت سیارهی آبی ما را به دست بگیرد. ما فقط میتوانیم حدس بزنیم که نسل بعدی موجودات غالب زمین و نوادگانشان احتمالاً چه شکلی میشوند و مثلاً اسمشان چیست یا در مورد ماهایی که قبلاً صاحبش بودیم، چطور قضاوت خواهند کرد.