کتاب: شوالیهی هفت پادشاهی A Knight of Seven Kingdoms
شوالیهی هفت پادشاهی(داستانهای دانک و اِگ Tales of Dunk and Egg) مجموعه رمانهایی کوتاه (novella) هستند که توسط جورج آر. آر. مارتین، خالق مجموعهی «نغمهی آتش و یخ» که منبع اقتباس سریال بازی تاج و تخت است، نوشته شدهاند. حجم هر کتاب در حدود 130 صفحه است و کتابها در واقع پریکوالهایی برای «نغمهی….» به حساب میآیند که داستان آنها صد سالی پیش از وقایع اصلی رخ میدهد. سبک روایت کتابها هم مثل نغمه نیست که شامل پرشهای روایی، چه از بعد زمان و چه از نظر فاصله و زاویهی دید راوی داشته باشد و هر کتاب، محدودهی زمانی نسبتا کوتاه و به هم پیوستهای را تماما از دید سوم شخصِ کاراکتر اصلیاش و در جغرافیایی کوچک و محدود(اکثرا در محدودهی یک قلعه) روایت میکند. مارتین تا حالا سه داستان از ماجراهای دانک و اگ را نوشته(به ترتیب به نامهای «شوالیهی آواره»، «شمشیر قسم خورده» و «شوالیهی مرموز») و قول داده کتابهای خیلی بیشتری از این سری در پیش باشد. انتشارات هارپر ویجر این سه کتاب را در یک مجلد تحت عنوان «شوالیهی هفت پادشاهی» منتشر کرد که اخیرا این کتاب وارد ایران هم شده و به صورت قانونی فروخته میشود و میتوانید در کتابفروشیهای معتبر و شهر کتابها پیدایش کنید یا در نمایشگاه کتاب و در غرفهی ناشرین خارجی، سراغش را بگیرید. هنوز ترجمهی تمیز و خوبی -چه چاپی و چه اینترنتی- از این داستانها در دست نیست؛ هرچند یکی دو گروه اینترنتی به ترجمهی آنها مبادرت کردهاند(آنهم از نوع پولیاش)، ولی همچنان هیچکدام از این ترجمههای موجود نمیتوانند حق مطلب را در خصوص نثر و لحن مارتین و به خصوص دیالوگنویسیهای تلخ و شیرین لحندارش ادا کنند. به همین خاطر توصیه میکنیم همان نسخهی اصلی را تهیه و مطالعه کنید.
شخصیتهای اصلی داستانهای دانک و اگ، یک شوالیه و یک شاهزادهاند. سر دانکن د تال و اگان تارگارین بعید. دو دوست شفیق از دو نسل مختلف که به طرزی غریب با هم همراه میشوند و هفت پادشاهی را زیر پا میگذارند تا نامشان در تاریخ وستروس جاودانه شود.
سردانکن بلندقامت سر دانکن د تال (یا به بیانی دیگر سر دانکن بلند قامت)، از شوالیههای افسانهای وستروس است. نام او را در ردیف سر آرتور دین و سر باریستان سلمی قرار میدهند (اصلا افتخار سراسر زندگی باریستان این است که در 16 سالگی در تورنمنتی با سر دانکن مبارزه کرده و شکستش داده) و اغلب او را به خاطر اینکه یک شوالیهی واقعی و وفادار به قسماش بود که برای مردم شمشیر میکشید و نه لردها، میستایند. سر دانکن شاید محبوبترین شوالیهی تاریخ وستروس میام عوام و مردم عادی باشد و اغلب روستاییها او را به مثابهی الگو و پدر معنوی تمام شوالیههایی که به سوگند و پیمانشان مبنی بر دفاع از ضعفا و فقرا وفادارند، تجلیل میکنند و از نامش به نیکی یاد میکنند. خود سر دانکن متولد فلی باتم، فقیرنشینترین محلهی پایتخت بود و در کودکی مثل یک حیوان بین گل و لجن زندگی میکرد و میلولید. هرگز از هویت پدر و مادرش مطلع نبود و خودش همیشه احتمال میداد یک حرامزاده باشد. شاید تقدیر اینطور رقم میخورد که سر دانکن هرگز “سر” نشود و تا آخر عمرش «دانک» بماند و در پستترین محلات وستروس به دلگی و دزدی مشغول باشد و به همان وضع هم بمیرد. ولی بخت با او یار بود و در همان اوان کودکی و سنین 5-6 سالگی، شوالیهی آوارهای[1] به نام «سر آرلان از پنی تری» ، او را به عنوان پادو و شاگردش پذیرفت و از پایتخت به جهان خارج بردش. سر آرلان تمام فنون رزم و مرام و اصول شوالیهگری را به دانک آموخت و تا 18 سالگیِ دانک، ارباب و شوالیهی او بود. پیش از مرگ، سر آرلان، دانک را شوالیه کرد و به این ترتیب دانک جوان به نام سر دانکن از روی زانوهایش برخاست. سر آرلان خیلی زود مرد و دانک ماند با شمشیر و اسبهای ارباب پیر درگذشتهاش و جهانی که زیر پا بگذاردش و با جوانمردیاش دل مردمش را از آن خود کند و تبدیل به افسانهای مجسم شود. اگان تارگارین بعید پادشاه اگان تارگارین پنجم ، ملقب به «اگان بعید» ، چهارمین فرزند «میکار تارگارین اول» بود که خود میکار هم چهارمین فرزند پادشاه «دیرون تارگارین دوم» ، ملقب به دیرون دادگر و دوازدهمین پادشاه سلسلهی تارگارینها بود. وقتی اگان به دنیا آمد، دیرون هنوز زنده و روی تخت پادشاهی بود. بنابراین طبیعی است که او را اگان بعید صدا بزنند، چون هرچه باشد او چهارمین فرزند از چهارمین پسر پادشاه بود و بنابراین در سلسله مراتب وراثت و خط خونی پادشاه، عملا ته صف بود. پادشاه شدن اگان پنجم واقعهای بعید و عجیب بود که از نظر آماری احتمالش نزدیک به صفر بود. ولی به خاطر وقایع مختلف، از بیماری همه گیر «سال بهار بیمار» تا شورشهای متوالی بلکفایرها و اختلافات درونی و حوادث ساده، یکی یکی و به تدریج، تمام تارگارینها پرپر شدند تا اینکه نوبت پادشاهی به برادر بزرگتر اگان، یعنی «ایمون تارگارین» رسید. (این، همان استاد ایمون در کتابها و سریال است که میشناسیمش). ایمون پادشاهی را نپذیرفت و توصیه کرد تاج به برادر کوچکترش اگان که از او برای حکمرانی لایقتر است برسد و خودش راهی دیوار شد تا به خدمت نگهبانان شب در نقش استاد «کسل بلک» دربیاید. «اگ نوعی معصومیت در خودش داشت. شیرینی خاصی داشت که باعث میشد همه دوستش داشته باشیم. روزی که سوار کشتی شدم که به سمت دیوار بیام، بهش گفتم که پسر درونت رو بکش. فرمانروایی یک مرد میخواد. یک «اگان»، نه یک «اگ». پسر رو بکش و بگذار مرد متولد بشه!» استاد ایمون خطاب به جان اسنو – رقصی با اژدهایان- فصل هفتم (جانII) اگان تارگارین پنجم بدل به یکی از بهترین پادشاهان تارگارین میشود و او هم مثل سر دانکن، بین مردم عادی خیلی محبوب است. در واقع چون اگان در کودکی و در مقام یک پادو، بین روستاها و مردم عادی گشته و درد و رنجشان را از نزدیک دیده، با آنها احساس همذات پنداری نزدیکی میکند و بنابراین اکثر دوران سلطنتش را به جز سرکوب شورشها، وقف اصلاحات اجتماعی برای بهبود اوضاع زندگی مردم میکند. خیلی از این اصلاحات به خاطر مخالفت لردها (و این حقیقت که اژدهایان منقرض شدهاند و تارگارینها دیگر قدرت قبل را ندارند) شکست میخورند و اگان خیلی جاها مجبور به مسامحه میشود. ولی در خیلی موارد هم حرفش به کرسی مینشیند و بدین ترتیب وستروس در دوران پادشاهی اگان، دوران خوب و خوشی را به خود میبیند و حالا در چشم تاریخ، اگان پنجم میان اکثر مردم محبوب است و بین اکثر لردها (به خصوص لنیسترها) ، منفور است. اگان از آنجا که در خط وراثت در رتبهی آخر بود، برای عشق و نه به خاطر مصالح سیاسی و با یک دختر عادی ازدواج میکند و تا قبل از تاجگذاری زندگی آزادانه و بی قید و بندی دارد. او اسم فرزند اولش را به یاد دوست و رفیق دیرینهاش ، «دانکن» میگذارد و به محض آنکه به پادشاهی میرسد، سر دانکن را در سمت فرماندهی گارد شاهی منصوب میکند. شاید بتوان ادعا کرد دوران پادشاهی اگان اگر شورش چهارم بلک فایر و زمستانی شش ساله را در خود نداشت، بهترین دوران پادشاهی یک تارگارین در تاریخ وستروس بود.
داستانهای دانک و اگ
ولی تمام این وقایع مربوط به خیلی بعدتر میشوند. ماجرای کتاب از 9 سالگی اگان و 18 سالگی دانکن شروع میشود. اگان در کودکی و در سن نه سالگی هیچ امیدی به پادشاهی نداشت. حتی به اینکه پرنس درگون استون بشود یا یکی از قلعهها و دژهای کوچکتر بهش برسد هم امیدوار نبود. نهایت آمال و آرزوهای اگان این بود که روزی شوالیهی قابلی بشود و در مقام یکی از هفت شوالیهی گارد شاهی ، به مملکت و شاهش خدمت کند. با این حال اگ پسر باهوشی بود. از جنس تارگارینهایی مثل ویسیریس نبود و در واقع خدایان موقع تولد او، سکه را به نفع خرد و ذکاوت و نه دیوانگی و جنون انداخته بودند. به همین خاطر خوب میدانست که فقط با پادویی کردن برای یک شوالیهی خوب است که خودش میتواند جنگجوی قابلی شود. پدرش هم با مسئله مشکلی نداشت و از آنجا که واقعا نمیدانست با این فرزند آخری چهکار کند (فکرش را بکنید برادر بزرگتر اگ را به خاطر کمبود نقش و مقام فرستاده بود اولدتاون تا استاد شود)، راضی هم بود که اگان پادوی شوالیهی قابلی باشد. انتخاب اگان اما یک شوالیهی قابل و شناخته شده نبود. اگان اصرار داشت به شوالیهی آوارهی جوان و بی نام و نشانی به اسم سر دانکن که تازه با او آشنا شده بود خدمت کند و سر دانکن هم راضی نبود در کاخ و محیط ایزولهی آن به کسی آموزش بدهد. شرط سر دانکن این بود که اگان نه به عنوان شاهزاده اگان تارگارین، بلکه به شکل پسری رعیتی به اسم اگ و بدون هیچ مزیتی بابت خون اژدهایش، با او سفر کند و هفت پادشاهی را از دورن تا دیوار گز کند و به این ترتیب درس شوالیهگری بیاموزد. پدر اگان(میکار) که چارهی دیگری نداشت، بالاخره میپذیرد(شرح این ماجرا و اصولا چگونگی آشنایی دانکن و اگان و دوستیشان در کتاب پرتنش اول مجموعه به اسم «شوالیهی آواره» به تفصیل آمده). به این ترتیب، تیم دونفرهی کوچکی به اسم «دانک و اگ» تشکیل میشود، یکی شوالیهی بلندقد و رشید ناشناسی که همه به خاطر جوانیاش به دید تحقیر نگاهش میکنند و خبر ندارند قرار است نامش را در تاریخ جنگاوری وستروس جاودانه کند و دیگری شاهزادهی تارگارین 9 سالهای که به جای اگان، خودش را اگ صدا میزند و موهای سرش را میتراشد مبادا که رنگ نقرهای آن خون اژدهایش را لو بدهد و برایش دردسر ساز شود و پادویی دانک را میکند (و خیلی مواقع مثل یک پادوی عادی کتک هم میخورد). دانک و اگ با هم داستانهای زیادی را از سر میگذرانند (مارتین حتی قول داده آنها را به آنسوی دریای باریک و قارهی ایسوس هم بفرستد) و ماجراهای دانک و اگ که ادامه هم خواهند داشت آغاز میشوند.
شورش بلکفایر و تاثیرش بر داستان کتاب
همانطور که نغمهی آتش و یخ روایتش را حول یک شورش قدیمیتر (شورش رابرت) بنا میکند، داستانهای دانک و اگ هم در واقع صرفا پس لرزههای یک جنگ قدیمی داخلی میان تارگارینها هستند. 16 سال قبل از داستانهای دانک و اگ، قیامی موسوم به «شورش بلکفایر» در وستروس رخ داد که ساختار سیاسی کشور را به شکل غیر قابل تغییری و برای همیشه عوض کرد. سایهی شورش بلکفایر در سراسر این کتاب محسوس است و اصلا سوال کلیدی در اکثر بزنگاههای کتاب، همین پرسش ساده است: «سرخ یا سیاه؟»! و برای تشریح ماجرای پشت این پرسش، چارهای نیست جز آنکه مختصری از شورش اول بلکفایر را توضیح دهیم.
اگان تارگارین چهارم ( اگانی که قبل از اگان قصهی ما بود) پادشاه خوبی نبود. زنباره بود و همیشه مست بود و ضعیف بود و مبتلا به بسیاری از انحرافات اخلاقی. او را «اگان نالایق» صدا میزدند. اگان چهارم قبل از مرگش، تمام حرامزادههایش را مشروع و قانونی خواند و به این ترتیب، به یکباره حرامزادههای تارگارین هم از حقوق موروثی و اجتماعی بهره مند شده بودند. مهمترین این حرامزادهها یکی «بریندون ریورز» بود و دیگری «دیمن بلکفایر». اولی جادوگر چیرهدستی ملقب به «کلاغ خونین» یا «کلاغ سه چشم» بود و بعدا مدتی به عنوان دست پادشاه اریس اول خدمت کرد و بعدش هم به دیوار رفت و به نگهبانان شب ملحق شد و آخرش هم سر از آنسوی دیوار و قلمروی فرزندان جنگل درآورد و حالا هم در حال آموزش دادن به برن استارک است. به نقش او در شورش بلکفایر بازخواهیم گشت. دومی ولی آدمی به همان اندازه مهم بود. دیمن بلکفایر جنگاوری خبره و شوالیهای شجاع بود و افرادش او را میپرستیدند. اگان چهارم قبل از مرگش، شمشیر بلکفایر، شمشیر باستانی اگان فاتح را به دیمن هدیه داد. بعد از مرگ اگان، دیمن از روی اسم همین شمشیر، خاندان خودش را بنا کرد و آنرا بلکفایر خواند. دیمن نشان خاندانش را به جای اژدهای سرخ روی زمینهی سیاه (که نشان همیشگی تارگارینهاست)، یک اژدهای سه سر سیاه منقش بر پسزمینهای سرخ قرار داد و ملقب به اژدهای سیاه شد. اکثر حرامزادههای اگان چهارم و خیلی حرامزادههای دیگر مناطق هفت پادشاهی به دیمن پیوستند. به جز این، بسیاری از لردهای ناراضی از تاج و تخت هم شمشیرشان را تقدیم اژدهای سیاه کردند. ولی از بین حرامزادههای اگان، بریندون ریورز یا همان کلاغ سه چشم به اگان نپیوست و طرف فرزند مشروع پادشاه، دیرون تارگارین را گرفت. شورش دیمن بلکفایر تمام وستروس را به دو جبههی عظیم تبدیل کرد. نیمی از لردهای وستروس طرف دیرون تارگارین بودند و نیمی دیگر برای دیمن شمشیر میزدند و کشور به دو قطب سیاه و سرخ تبدیل شد. نهایتا در نبردی به اسم «نبرد گرسفیلد» ، دو ارتش با هم روبرو شدند. بریندون ریورز ( کلاغ خونین) با دیمن بلک فایر مصاف کرد و او را شکست داد و به قتلش رساند. شورش بلکفایر شکست خورد و خیلی از وفاداران و نزدیکان به اژدهای سیاه به آنسوی دریای باریک گریختند (و اینها بعدا مسببان شورشهای بعدی بلکفایر خواهند بود). پادشاه دیرون لردهای شورشی را عفو کرد، ولی زمین و دارایی خیلی از آنها را ازشان گرفت و صرفا برایشان یک نام و عنوان یا بعضا یک قلعه نگه داشت و مابقی را به رقبای محلیشان بخشید. به این ترتیب، ساختار سیاسی وستروس تغییر کرد و لردهای بزرگ پیشین بدل به آدمهای فراموش شدهی حقیر شدند و خیلی از لردهای کوچک هم تازه به دوران رسیدههایی با ثروتهایی بادآورده شدند.
چرا باید کتاب را خواند؟
جورج آر آر مارتین در داستانهای دانک و اگ، کاری یکسره متفاوت با نغمهی آتش و یخ میکند. در واقع او اینجا چیزی را روایت میکند که مشابهش در فصلهای «بریین» در کتاب چهارم نغمه دیده شده بود. در داستانهای دانک و اگ، مقیاس کوچک است. با وجود آنکه شخصیتهای بزرگی مثل خود دانکن و اگان، استاد ایمون و کلاغ خونین، شاهزاده بیلور تارگارین افسانهای و والدر فری کودک و … در داستانها دیده میشوند، ولی محور اصلی روایتها هرگز سر قضیهی خیلی پر سر و صدا و بزرگی مثل تصاحب تاج و تخت یا نجات جهان نیست. شاهزادهی متکبری که سر یک قضیهی بی اهمیت به غرورش توهین شده و قطع عضو شوالیهی بیچارهای را تقاضا میکند، دو قلعهی خیلی کوچک و محلی که لرد یکی و بانوی دیگری سر آب یک نهر دعوایشان شده و در آستانهی جنگ با هم هستند (آنهم با نیروهای حقیرشان که همگی از دم کشاورزهایی رعیتند) ، پسر جوانی که خیالات زیادی در سرش دارد و میخواهد با شرکت در یک تورنمنت سری در سرها پیدا کند، دختر جوان و زیبا و بادرایتی که گرفتار وصیت پدرش مبنی بر ضرورت ازدواج کردنش برای حفظ زمینهایش شده و زیر سقف خودش از دست شوالیهی وفادار به پدرش امنیت و آسایش ندارد، یک عروسی میان دو خاندان ثروتمند ولی نه چندان مهم که قهرمانهای قصه فقط به خاطر غذا واردش میشوند و درگیر مصائبش میگردند و خیلی از مثالهایی از این قبیل، محور و اساس داستانهای دانک و اگ است. همانطور که گفته شد، اینجا مقیاس در حد شبنشینیهای شوالیههای آواره دور آتش و همسخنیشان در باب نبرد اژدهای سرخ و سیاه و یا تلاش قهرمان قصه برای جلوگیری از وقوع جنگ بیهودهای که نتیجهاش چیزی جز کشته شدن عدهای بینوا نخواهد بود، کوچک شده و در این مقیاس کوچک، استریوتایپهای روستایی به ظاهر بی اهمیت یا شبهلردهای بیزمین که در هر فانتزی وظیفهشان بیان مشتی اکسپوزیشن است، بدل به شخصیتهایی غنی و کاراکترهایی کامل شدهاند. گویی مارتین یک ذره بین روی جهان نغمهی آتش و یخ و وستروس گذاشته و مرغوبیت الیافی که با آن جهانش را بافته را به رخ همه کشیده است.
قضیهی شورش بلکفایر ها هم در داستان نقشی بزرگ و حیاتی دارد. هرچه هرکدام از داستانها (به خصوص داستان دوم و سوم) جلوتر میروند، بیشتر به تاثیر این شورش که هنوز خاکسترهایش روی روان مردم نقش بسته پی میبریم. لردهای سیاه طرفدار بلکفایرها که حالا ثروتی برایشان نمانده و زمینگیر شدهاند تلاش میکنند محق بودن خودشان را به همه آشکار کنند و در طرف دیگر، لردهای سرخ با دلایل معقولی از خودشان و انتخابشان دفاع میکنند و دستهی دیگر را خائن میخوانند. اکثر درگیریهای دوتایی یا چندتایی داستان به خاطر همین سوال سادهی «سرخ یا سیاه» و این حقیقت که یکی 16 سال پیش برای دیمن شمشیر زده و دیگری برای دیرون شکل میگیرند و کتابها نشان میدهند چطور یک کینهی قدیمی هرگز خاموش نمیشود، ولی از آن مهمتر اینکه در هیچ جنگی، طرف حق وجود ندارد و همیشه هر دو طرف و از آن مهمتر افراد و سربازان هر دو طرف، از زاویهی دید و نگاه خودشان، به انجام کار درست مشغولند و قهرمانان داستان شخصی خودشان هستند. چنانکه لرد یوستس بیچاره در این مونولوگ توضیح میدهد :
«خیانت فقط یک کلمهست. وقتی دو شاهزاده برای یک صندلی میجنگند که فقط یک نفر میتونه روش بشینه، لردهای بزرگ و مردم عادی، هردو مجبورند انتخاب کنند و وقتی که نبرد به پایان میرسه، طرف پیروز به عنوان مردانی وفادار و درست ستایش میشن، در حالی که از اونهایی که شکست خوردند تا ابد به اسم شورشی و خائن یاد میشه. این سرنوشت منه!
…….
ولی این رو بدون پسر، در هر دو طرف مردان شجاعی جنگیدن. مردانی شجاع»
داستان «شمشیر قسم خورده» از داستانهای دانک و اگ – با تلخیص
[1] شوالیهی آواره در تاریخ وستروس، نامی است که به شوالیههایی اطلاق میشود که قسم وفاداری ابدی به هیچ لردی ادا نمیکردند. بلکه به صورت قراردادی و موقت در خدمت یک لرد میماندند و بعد از اتمام زمان مقرر، به جاده میزدند تا به قلعهی دیگری بروند و آنجا به لرد دیگری که بپذیردشان خدمت کنند.
-
با تشکر از وب سایت خوبتون
-
یه دنیاااااا ممنون از اطلاعاتتون.عالی بوود
-
چطوری کتاب ها را دانلود کنم