موبیوس: هجده توصیه به هنرمندان مشتاق و کوشا

4
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

ژان ژیرو معروف به موبیوس، هنرمندی بود که شهرتش را مدیون خلاقیت بی‌حد و مرز و سرعت بالایش بود. استایل بصری آثار سینمایی معروفی همچون «بیگانه» قسمت پنجم استاروارز و «عنصر پنجم» مدیون اوست.

بسیاری از هنرمندان و نویسندگان مهم از سراسر جهان از جمله هایایو میازاکی و ویلیام گیبسون به گفته‌ی خودشان از او تأثیر گرفته‌اند.

سال ۱۹۹۶ در روزنامه‌ای مکزیکی «لاژورنادا» مطلبی از موبیوس به چاپ می‌رسد به نام «دستورالعملی بسیار کوتاه برای کارتونیست‌ها» که شامل هجده توصیه به هنرمندانیست که به تازگی کار خودشان را آغاز کرده‌اند و مایلند پله‌های ترقی را طی کنند. اگر اسپانیایی‌تان خوب است پیشنهاد می‌کنم عبارت Breve manual para historietistas را سرچ کنید و لذتش را ببرید. ولی برای کسانی که اسپانیایی‌شان خیلی خوب نیست چندین ترجمه‌ی انگلیسی مختلف موجود است. می‌توانید عبارت a Brief Manual for Cartoonists را سرچ کنید.

بهترین ترجمه، ترجمه‌ی توصیفی و توشیح‌نویسی ویلیام استاوت است.

بیشتر بخوانید: متال هارلن کمیکی فرانسوی، دنیا را تکان داد

لازم است اشاره کنم بیشتر توصیه‌هایی که اینجا از موبیوس می‌خوانید برای آرتیست‌های بصری است. ولی اگر دقت کنید می‌بینید که همه‌شان شامل مفاهیم کلی می‌شوند که برای هر کار خلاقانه‌ای قابل بسط و استفاده است. مثلاً توصیه‌ی اول موبیوس این است که موقع خلق اثر اول باید خودتان را از احساسات عمیق خالی کنید. احساساتی مثل خشم، خوشحالی، جاه‌طلبی و غیره.

توشیح‌نویسی ویلیام استاوت برای این توصیه‌ی موبیوس به این ترتیب است:

«چنین احساساتی معمولاً باعث به وجود آمدن پیش‌قضاوت‌هایی می‌شوند که از خلاقیت حقیقی پیش‌گیری می‌کنند.

این چیزی بود که برای من از خلال تجربه به دست آمد. البته رفت‌وآمد با یک آرتیست فرانسوی دیگر هم بی‌تأثیر نبود. گای بیلو هنرمند کارتونیست/تصویرگر بی‌نظیر. این موضوع به سال ۱۹۸۹ برمی‌گردد که با هم در حال سفر در قطب جنوب و منطقه‌ی پاتاگونیا بودیم. تا وقتی با گای به این سفر نرفته بودم متوجه نبودم که این پیش‌فرض‌ها و پیش‌قضاوت‌هایی که نسبت به موقعیت‌ها و انسان‌ها دارم تا چه حد جریان خلاقیت من را کور می‌کنند.

رها کردن این جور احساسات و پیش‌قضاوت‌ها به آدم کمک می‌کند با نگاه تازه‌ای به مفاهیم نگاه کند. اینطوری راه‌حل‌ها و ایده‌ها راحت‌تر به ذهن خطور می‌کنند. به نظرم وجه اشتراک همه‌ی آدم‌های خلاقی که در زندگی‌ام دیده‌ام یک جور معصومیت کودکانه در مواجهه با همه‌چیز است. آدم‌هایی که حتی حاضرند به شرورترین چیزهای این دنیا به دید چیز تازه‌ی هیجان‌انگیزی نگاه کنند که می‌تواند به وجدشان بیاورد. برای همچه آدم‌هایی خلاقیت حد و مرزی ندارد. برایشان زندگی و خلاقیت و حل مسئله‌ی خلاقانه مثل بازی کردن بچه‌هاست. مثل فواره تمام مدت از خودشان ایده‌ی خلاقانه بیرون می‌ریزند.»

لازم به ذکر است که تمامی توشیح‌نویسی‌های ویلیام استاوت به همین ترتیب است. به همه‌ی کسانی که قصدشان قصه‌گویی بصریست، خواندن این توشیح‌نویسی را در کنار توصیه‌های موبیوس توصیه می‌کنم. در ادامه می‌توانید توصیه‌های موبیوس را بخوانید. توشیح‌نویسی استاوت هم در همان لینکی است که بالاتر قرار دادم.

موبیوس آرت

۱) قبل از طراحی [خلق اثر] اول خودتان را از احساسات عمیق مثل نفرت، خوشحالی و جاه‌طلبی و غیره خالی کنید.

۲) حافظه‌ی ماهیچه‌ای مهم است. به دست‌هایتان تمرین بدهید. بگذارید دقیقاً همان چیزی را برایتان به وجود بیاورند که شما در سر دارید. منتهای مراتب مواظب باشید بیش از حد به سمت کمال‌گرایی نروید. از سرعت بیش از حد هم بپرهیزید. کمال‌گرایی و سرعت بالا هر دو برای هنرمند خطرناکند. تقریباً به خطرناکی نقطه‌ی متضادشان. کار سریع بجز این که ممکن است دچار اشتباه شوید، بی‌روح است.

۳) داشتن دانش پرسپکتیو بسیار مهم است. قوانین پرسپکتیو به شما کمک می‌کند خواننده را سحر کنید.

۴) چیز دیگری که به نظرم باید با کله به سمتش بروید مطالعه روی بدن انسان است. آناتومی بدن، حالت‌های بدن، انواع بدن‌های مختلف، واحدهای سازنده‌اش، بروزهای مختلفی از احساسات که از طریق بدن ممکن است و البته تفاوت‌های میان آدم‌ها.

کشیدن مرد و زن خیلی با هم فرق دارد. مردها را می‌شود خیلی کلی‌تر کشید. می‌شود خیلی وارد جزئیات نشد. حتی بعضی نواقص باعث می‌شود شخصیت پخته‌تری بکشید. ولی نقاشی‌تان از زن‌ها باید دقیق باشد. حتی یک خط جابه‌جا و اشتباه می‌تواند اثرات ناگواری داشته باشد. ممکن است زشت‌تر یا پیرتر از چیزی بشود که می‌خواستید. اینطوری دیگر هیچ‌کس کمیکتان را نمی‌خرد.

اگر می‌خواهید خواننده‌ها داستانتان را باور کنند باید شخصیت‌هایی بکشید که باورپذیرند و برای خودشان زندگی‌ای جدای از کمیک شما دارند.

حالت بدنشان باید برخاسته از توانایی‌ها و ضعف‌ها و ناتوانایی‌هایشان باشد. کشیدن بدن ثابت یک چیز است. وقتی به بدنی جان می‌دهید کلاً همه‌چیز فرق می‌کند. دیگر این بدن قرار است به بیننده‌اش پیامی بدهد. در توزیع چربی، در هر ماهیچه‌، در هر چین و چروک، هر خطی که روی بدن و صورت است، این‌ها همه می‌شود قصه. قصه‌ی زندگی یک آدم.

۵) وقتی می‌خواهید داستانی بگویید اشکالی ندارد از اولش همه‌چیز را در مورد داستانتان ندانید. ولی در ضمنی که به پیش می‌روید خوب است در مورد واقعیت‌های این دنیایی که در داستانتان خلق کرده‌اید یادداشت بردارید. پرداختن به جزئیات از این دست و تکرارشان باعث می‌شود احساس علاقه خواننده جلب شود.

وقتی شخصیتی می‌میرد، اگر قصه‌ی زندگی‌اش توی بدنش یا لباس‌هایش یا صورتش به تصویر در نیامده باشد، مردنش برای خواننده اهمیتی ندارد. چون خواننده با شخصیت هیچ ارتباطی برقرار نکرده.

ممکن است ناشر بگوید داستانتان به درد نمی‌خورد چون فقط یک نفر مرده و اینجای داستان بهتر است بیست نفر بمیرند که نظر خواننده‌ها جلب شود. به این حرف‌های صدمن‌یه‌غاز اهمیت ندهید. اگر خواننده حس کند شخصیتی که مرده یا زخمی شده یا توی مخمصه گیر کرده شخصیتی واقعی دارد که حاصل دانش واقعی شما از طبیعت بشر است، درگیر داستان شما می‌شوند. ظرفیت هنرمند برای مطالعه‌ی طبیعت بشری باید بالا باشد.

همچین مطالعاتی باعث می‌شود نظر خواننده‌ها را جلب کنید. در ضمن باعث می‌شود ارزش بیشتری برای انسانیت قائل شوید.

برای به وجود آمدن هنرمند همچین چیزی نیاز است. اگر کار ما این است که در برابر جامعه و انسانیت آینه بگیریم، این آینه باید وجدان همه‌ی جهان را در بر بگیرد. باید آینه‌ای باشد که همه‌چیز را می‌بیند.

۶) آله‌هاندرو یودوروفسکی می‌گوید من از کشیدن اسب‌های مرده بیزارم. حق با اوست. چون کشیدن اسب مرده سخت است.

کشیدن آدم خفته و آدمی که رها شده هم کار سختی است. برای این که در بسیاری از کمیک‌ها آرتیست روی اکشن تمرکز می‌کند. کشیدن آدم‌هایی که دارند توی سر و کله‌ی هم می‌زنند آسان است. برای همین بیشتر کمیک‌های آمریکایی ابرقهرمانی هستند. کشیدن آدم‌هایی که دارند با هم حرف می‌زنند کار سختی است. چون حرف زدن مجموعه‌ای از حرکات بسیار کوچک است. کوچک، اما مهم.

این چیزهای کوچک مهم‌ترند. چون همه می‌دانیم ما آدم‌ها بیشتر از هر چیزی به عشق و توجه نیاز داریم. همین چیزهای کوچک هستند که شکل‌دهنده‌ی شخصیت و زندگی هستند. به نظرم بیشتر ابرقهرمان‌ها شخصیت ندارند چون ژست‌ها و حرکات مشابهی دارند.

بتمن

۷) لباس‌های شخصیتتان همان اندازه‌ی حالت بدنش مهم است. همینطور وضعیت سلامتی لباس. این هم مهم است. بافت و جنسش.

پانیشر

این‌چیزها از تجربه‌ای که شخصیت داستان شما از سر گذرانده و نوع زندگی‌اش و نقشی که در داستان شما دارد خبر می‌دهد. خیلی چیزها را می‌شود گفت بدون این که حتی یک کلمه اضافه بنویسید. هر لباسی هزار لایه دارد. فقط کافی است یک یا دو تا را انتخاب کنید. همه را نیازی نیست بکشید. فقط سعی کنید آن دو سه تای مهم را حتماً بکشید.

۸) استایل و تداوم آن برای یک آرتیست و نمایش عمومی‌اش پر از اثر سمبولیک است. مثل یک دسته کارت تاروت می‌شود آن را خواند. وقتی بیست و دو سالم بود اسم «موبیوس» را به شوخی برای خودم انتخاب کردم. ولی در نهایت این اسم و معنیش‌اش با کار من هماهنگی داشت. بهش معنی داد. مثلاً فرض کنید که من و شما با هم قرار است ملاقات کنیم. شما اگر تی‌شرتی بپوشید که رویش نوشته «دن کیشوت» این برای من معنی دارد. برای من هم استایلی که انتخاب کرده‌ام مهم است. نقاشی‌های به نسبت ساده با اشاره‌های ریز زیرپوستی.

۹) هنرمند واقعی وقتی به خیابان می‌رود دنیا را مثل آدم‌های عادی نمی‌بیند. نگاه منحصربه‌فردش برای به ثبت رساندن شکل خاصی از زندگی و مردمی که آن را زندگی می‌کنند لازم است.

۱۰) یک چیز مهم دیگری که هنرمند باید بلد باشد کامپوزیسیون است. کامپوزیشن در قصه‌ای که دارید تعریف می‌کنید مهم است. چون هر صفحه‌ای که خواننده دارد می‌خواند مثل چهره‌ایست که به او خیره شده. صفحه صرفاً توالی پنل‌های بی‌اهمیت نیست. پنل‌هایی هستند که پر هستند. بعضی‌ها خالی‌اند. بعضی‌ها افقی‌ترند. بعضی عمودی. هر پنل هرطوری که هست باید عامدانه باشد. باید از سر عمد اینطوری نقاشی شده باشد. اثر اراده‌ی آرتیست باشد. پنل‌های عمودی خواننده را هیجان‌زده می‌کنند. افقی‌ها خواننده را آرام می‌کنند. برای ما غربی‌ها حرکت از چپ به راست یعنی عمل رو به آینده. حرکت از راست به چپ عطف به گذشته دارد. جهتی که در پنل داریم نشان می‌دهیم توزیع انرژی را به نمایش می‌گذارد. وقتی یک چیزی را وسط پنل می‌گذارید، دارید انرژی را حول محور آن قرار می‌دهید. انرژی روی آن نقطه جمع می‌شود. این‌ها همگی فرم‌های استاندارد و پایه‌ای هستنند که توجه و علاقه‌ی خواننده را جلب می‌کنند. مثل هیپنوتیسم عمل می‌کنند.

باید نسبت به ضرب‌آهنگ هوشیار باشید و آگاهانه یک سری تله برای خواننده کار بگذارید تا تویش گیر بیفتد. وقتی توی تله بیفتد تویش غرق می‌شود. اینطوری به شما اجازه می‌دهد راحت‌تر او را گول بزنید و او را توی دنیایی که ساخته‌اید به سفر ببرید. دلیلش این است که وقتی به این چیزهایی که گفتم توجه کنید، انگار چیزی که خلق کرده‌اید زنده است. به نظرم خوب است آثار نقاش‌های بزرگ را مطالعه کنید. به خصوص آن‌هایی که سعی می‌کنند با نقاشی‌شان با مخاطب حرف بزنند و برایش قصه تعریف کنند. این که برای کدام دوره زمانی هستند یا پیرو چه مکتبی هستند یا سبک‌شان چیست آنقدری مهم نیست. کلنجار رفتنشان با کامپوزیسیون فیزیکی و احساسی است که باید مورد مطالعه قرار بگیرد. این که چطور موفق شده‌اند از خلال ترکیب خطوط، جسم و جان بیننده را متأثر کنند.

سورئال

۱۱) روایت و تصویر باید با هم در هماهنگی باشند. در ضمن باید به محل قرارگیری کلمات در تصویر دقت کنید. باید زیبایی بصری تولید کند. ضرب‌آهنگ پلات داستانی شما باید در تراکم تصویر قابل مشاهده باشد. منظورم از تراکم تصویر غلیظ و رقیق کردن و کند و تند کردن سرعت رویدادهاست. باید یاد بگیرید چطور مثل یک کارگردان بازیگر مناسبی برای یک نقش انتخاب کنید و از آن‌ها بازی بگیرید. مثل یک کارگردان با شخصیت‌های داستانتان برخورد کنید. آن‌ها را با دقت بشکافید و بعد از آن‌ها در داستان استفاده کنید. ازشان بخواهید فلان کار را انجام دهند.

۱۲) مواظب تأثیر مخرب کمیک‌های آمریکایی باشید. به نظرم بیشتر آرتیست‌های مکزیکی صرفاً در لایه‌های بیرونی کارشان از آمریکای شمالی تأثیر می‌گیرند. در حد آناتومی و کامپوزیشن دینامیک و هیولاها و مبارزه‌های تن‌به‌تن و جیغ و خشونت و مرگ. خود من هم از کمیک‌های این مدلی بدم نمی‌آید. ولی کمیک فقط به همین خلاصه نمی‌شود. کلی امکانات مختلف و مسیرهای مختلف هست که ارزش کشف کردن و آزمایش کردن را دارد.

۱۳) بین طراحی و موسیقی ارتباط عمیقی هست. البته میزان این ارتباط به خلق و خوی شخص و حال و هوای هر لحظه هم ربط دارد. ده سال گذشته را من در سکوت مطلق کار کرده‌ام. برای من موسیقی در ضرب‌آهنگ خطوطی که می‌کشم حضور دارد. خیلی وقت‌ها کشیدن مثل تلاش برای کشف و شهود است. حتی یک خط ساده اگر درست و دقیق کشیده شود می‌تواند آدم را به ارگاسم برساند.

۱۴) رنگ یک جور زبان است که آرتیست با استفاده از آن توجه خواننده را جلب می‌کند و در ضمن زیبایی می‌آفریند. رنگ‌ها آبجکتیو و سابجنکتیو هستند. حالت روحی و جسمی شخصیت می‌تواند رنگ را از یک پنل به پنل بعدی بکشاند و متأثر کند. مکان و زمان هم روی رنگ تأثیر دارند. به زبان رنگ توجه ویژه‌ای داشته باشید.

هنر موبیوس

۱۵) به نظرم در شروع زندگی حرفه‌ای باید تمرکزتان را روی تولید کارهای با کیفیت کوتاه بگذارید. داستان‌های کوتاه با کیفیت. چون برخلاف داستان بلند، احتمال این که داستان کوتاه را به با موفقیت و با حفظ کیفیت به پایان برسانید بیشتر است. احتمال این که ناشری را راضی به خرید اثر کوتاه بکنید هم بیشتر است.

۱۶) در زندگی هر کسی دوره‌هایی هست که آگاهانه قدم در مسیر شکست می‌گذارد. سوژه‌ی اشتباهی را انتخاب می‌کند. کار بزرگی را قبول می‌کند که می‌داند نمی‌تواند به انجام برساند. کاری را انتخاب می‌کند که با توانایی‌هایش سازگار نیست. اگر می‌دانید که ته مسیری که می‌روید شکست است و با توانایی‌های فعلی شما سازگار نیست، قدم به این مسیر نگذارید. اگر قدم گذاشتید بعداً غرغر نکنید.

۱۷) وقتی کارتان را ناشر قبول نمی‌کند، همیشه سعی کنید دلیلش را دقیقاً متوجه شوید. فقط با فهمیدن درست دلایل شکست است که آدم یاد می‌گیرد. قضیه کلنجار رفتن با محدودیت‌های توانایی شخصی و صنعت نشر و اجتماع نیست. باید رویکردتان شبیه آی‌کی‌دو باشد. قدرت دشمن را باید برعلیه خودش استفاده کرد و پیروز شد.

۱۸) الان دوره‌ و زمانه‌ای شده که فرقی ندارد کجای این سیاره زندگی می‌کنید. هرکسی از هر جای دنیا بالقوه مخاطب شماست. این را توی ذهن داشته باشید. کشیدن یک نوع گفتمان درونی است. ولی این به این معنی نیست که آرتیست اجازه دارد درهای جهان خارج را به روی خودش ببندد. هنرش بجز این که گفت‌وگویی درونی است باید گفتمانی زیبایی‌شناختی، فلسفی و جغرافیایی با کسانی باشد که به اون نزدیکند. ولی در ضمن این گفتمان با غریبه‌هاییست که از ما خیلی دورند. کشیدن گفتمانیست با خانواده‌ی عظیمی که هرگز ملاقاتشان نکرده‌ایم. گفتمانی با جهان است.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: فرزین سوری
مشاهده نظرات
  1. احسان ers

    واي خداي من
    اين متن بينظيره
    واقعا كه توصيه هايي براي بهتر زندگي كردن هست
    ((به نظرم وجه اشتراک همه‌ی آدم‌های خلاقی که در زندگی‌ام دیده‌ام یک جور معصومیت کودکانه در مواجهه با همه‌چیز است))
    لذت بردم
    ممنون

  2. shirin_faded

    یس❤️❤️😍

  3. goli

    بسیار عالی بود
    ممنون
    (❤ ω ❤)

  4. Metis

    توصیه‌های خیلی مفیدی بودن.‌ معلومه خود موبیوس هم از ته دل بهشون باور داشته چون توی کارهاش واقعا زندگی جریان داره. انگار تصاویری از یک دنیای واقعی دیگه هستن، نه صرفا نقاشی‌های خیالی.
    ممنون که ترجمه و معرفیش کردید.

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • رزونانس

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی
  • دختری که صورتش را جا گذاشت

    نویسنده: علیرضا برازنده‌نژاد
  • مجله سفید ۱: هیولاشهر

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید