شاید استیون استرنج دیگر جادوگر اعظم نباشد، امّا سم ریمی هنوز در کار خود خبره است!

4
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

در سالی که گذشت فیلمی که سم ریمی را به سینمای ابرقهرمانی بازگرداند کلی جنجال به پا کرد و داد خیلی‌ها را درآورد. ولی آیا این فیلم واقعا استحقاق چنین بازخوردهایی را داشت؟

چه یکی از نردهای کامیک خوانی باشید که به داستان‌های ابرقهرمانی دل بسته‌اند چه از بچگی هوادار سینمای وحشت بوده‌اید و موجودات نامتعارف و صحنه‌های منزجر کننده و خون آلود نزدتان عزیز باشد، سم ریمی قطعا جایگاه مخصوصی پیش شما دارد؛ ناسلامتی داریم راجع به کسی صحبت می‌کنیم که بهترین سه‌گانه‌ی اقتباس شده از روی کامیک‌ها و یکی از نام‌دارترین سه‌گانه‌های سینمایی ترسناک تاریخ در کارنامه‌ کاری‌اش برق می‌زنند.

بیشتر بخوانید: نگاهی به تازه‌ترین فیلم دنیای سینمایی مارول، دکتر استرنج: ساحر اعظم

با این حساب حداقل روی کاغذ، ریمی بهترین گزینه برای کارگردانی فیلم کارکتری مانند دکتر استرنج است، نه؟ او هم می‌داند مخاطبین کامیک چه می‌خواهند و هم با سکانس‌هایی نظیر رقص جسد لیندا یا قطع شدن دستش توسط خودش ثابت کرد می‌داند چگونه نظر مخاطبین فیلم‌های ترسناک را جلب کند. پس چرا جدیدترین فیلم ابرقهرمانیش که رگه‌هایی از آثار ترسناک را نیز در خود دارد بازخورد دیوانه‌واری نگرفت و هر گوشه که نگاه می‌کنیم کسی را نمی‌بینم که بخواهد از آن سخن بگوید؟ آیا واقعا سم ریمی اینقدر پسرفت کرده است؟ یا شاید هم مخاطبین انتظارات بی‌جایی داشته‌اند؟

یکی از بزرگ‌ترین ایراداتی که به این فیلم گرفته می‌شود این است که اسکارلت ویچ فیلم اختصاصی استیون استرنج را از او ربود و ستاره‌ی اصلی فیلم شد. در وهله‌ی اول باید اشاره کرد که اگر با نقش پررنگ آنتاگونیست مشکل دارید پس آن همه به به و چه چهی که نصیب «اونجرز: اینفینیتی وار» شد برای چه بود؟ مگر آن‌جا تانوس از تک تک ابرقهرمانان حضور بیشتری نداشت؟

بیشتر بخوانید: چطور ثانوس بهترین سوپرویلن مارول شد

ثانیا، اصلا دکتر استرنج در مقایسه با واندا اسکرین تایم بیشتری دارد! اگر باور نمی‌کنید خودتان زمان بگیرید؛ و ثالثا، خط داستانی که برای واندا مکسیموف انتخاب شده در واقع مکمل قوس شخصیتی خود استرنج است! تمام نسخه‌های موازی استیون که در این فیلم گذرمان به آن‌ها خورده وضعیتی مانند واندا دارند. آن‌ها نتوانستند از یک مسئله بگذرند و به تاریکی سقوط کردند. یکی به خاطر از دست دادن عشق زندگی‌اش، دیگری به خاطر روی آوردن به دارک هولد به جای تلاش در کنار بقیه‌ی هم تیمی‌هایش برای مقابله با تانوس. خود واندا هم تا لحظات آخر فیلم هیچ درکی از سقوط خود ندارد، تا زمانی که با هیولا خطاب شدن توسط بچه‌هایش مواجه می‌شود و پس از آن خودش و تمام دارک هولدهای مولتی‌ورس را از بین می‌برد؛ سکانسی که به شخصه برایم تداعی‌گر لحظه‌ایست که داک آک جمله‌ی “من یک هیولا نخواهم مرد” را در پایان دومین فیلم اسپایدرمن سم ریمی سر داد.

حالا به موازات همه‌ی این ماجراها و آرک رستگاری واندا، ما استیون را در طرف دیگر داستان داریم که با دیدن وضعیت همتایان دیگرش و البته واندا، تمام سعی خود را می‌کند تا به سرنوشت آن‌ها دچار نشود. به جهانی که او رفته بود از اسم دکتر استرنج با ننگی یاد می‌شد. حتی متحد فعلی او یعنی امریکا چاوز نیز در ابتدا نزدیک بود توسط نسخه‌ی دیگر استرنج -که ظاهرش عینا از دل کامیک‌ها در آمده- کشته شود!

سم ریمی واندا را روی تاریک اسرتنج قرار داده

قوس شخصیتی وی زمانی بیش از پیش در چشم مخاطبین برجسته می‌شود که امریکا او را استیون خطاب می‌کند، در حالی که غرور وی در فیلم قبلی‌اش اجازه نمی‌داد پیتر پارکر او را این گونه صدا بزند و این را به او گوشزد می‌کرد؛ یا زمانی که استیون استرنجی که پیش‌تر به جان مسافرین جهان‌های دیگر در “اسپایدرمن: نو وی هوم” اهمیتی نمی‌داد، این‌جا برخلاف نسخه‌ی موازیش که در ابتدای فیلم دیدیم، قصد جان او را نمی‌کند و به او اعتماد می‌کند.

این همه صغری و کبری چیدم که بگویم هر انتقادی که به این اثر وارد می‌کنید، خواهشا آن‌ها را نثار استیون استرنج نکنید که او همچنان ستاره‌ی اصلی فیلم خودش است و بندیکت کامبربچ نیز از همیشه برای نقش او سرحال‌تر! همچنین جمع کثیری از انتقاداتی که توسط بینندگان به «مولتی‌ورس آو مدنس» وارد شده، مربوط به صحنه ایلومیناتی است.

همان‌طور که بالاتر ذکر شد حضور ایلومیناتی قطعا مانند بازگشت توبی مگوایر در «اسپایدرمن: نو وی هوم» صرفا جنبه‌ی فن سرویس نداشت و در کنار جلو بردن داستان فیلم و مطرح کردن مبحث اینکرژن که نوید اقتباس از «سیکرت وارز» را می‌داد، برخی از خشن‌ترین لحظات این جهان سینمایی را -که خیلی‌ها به‌خاطر عدم تولید آثار خشن و بزرگسالانه به آن انتقاد وارد می‌کنند- را به تصویر کشید؛ از ترکیدن مغز بلک بولت تا مرگ کارتر با سپر خودش که به نوعی تداعی‌گر مرگ گرین گابلین در نخستین اسپایدرمن ریمی بود. در این میان عده‌ای هستند که می‌گویند: «وای ببین چجوری قهرمان‌های مورد علاقه‌مونو تیکه تیکه کردند!» و در حالی انتظار حضور بیشتر آن‌ها را داشتند که همین چند دقیقه پیش از این که واندا حضور زیادی داشت گله می‌کردند!

بیشتر بخوانید: مارول جان، می‌شه بس کنی؟

البته ناگفته نماند بیشتر اعضای تیم ایلومناتی در اقتباس‌ها حضور دندان‌گیری نداشتند و مخاطبین سینما و تلویزیون قاعدتا نباید آن‌قدرها روی‌شان غیرتی شوند. به‌جز پرفسور چارلز اگزویر که خب نزدیک به دو دهه ستاره‌ی فیلم‌های اکس‌من بود و به‌نظرم مرگ نسخه‌ی موازی‌اش در یک فیلم نباید آن‌قدرها به کسی بربخورد. اگر هم از هواداران کامیک‌بوک‌ها هستید که خب قاعدتا باید بهتر از من بدانید که مرگ نسخه‌های موازی کارکترهای مهم چیز جا افتاده‌ای است و مدت‌هاست که هواداران کامیک بوک با آن کنار آمده‌اند.

راستی، این هم اگر نگویم توی دلم می‌ماند، انصافا این چندوقت در کدام اثر این دنیا چنین نیویورک پویا و زنده‌ای دیده بودید؟ یکی از بزرگ‌ترین مشکلات بصریم با اونجرزهای برادران روسو همین بود که حتی در بالاترین کیفیت‌ها هم انگار روی فیلم‌هایشان خاک مرده پاشیده بودند. مثلا در صحنه پایانی «اونجرز: اندگیم» تعداد هنگفتی شخصیت متفاوت و رنگارنگ را داریم که کنار یکدیگر می‌جنگند، منتهی صرف نظر از موسیقی متن، انگار چندتا اکشن فیگور به جان هم افتاده‌ بودند. شاید کاپیتان آمریکا در فاصله دوری با دوربین نباشد، امّا به سختی می‌توان رنگ آبی کاستوم او -یا کاستوم سایر قهرمانان- را تشخیص داد؛ حالا این را مقایسه کنید با سکانس نبرد نیویورک در نخستین «اونجرز» جاس ویدن و جایی که اعضای تیم یک‌جا جمع می‌شوند. جدیدترین فیلم کامیکی سم ریمی با وجود این‌که جلوه‌های ویژه‌اش همیشه عالی نیست، امّا نهایتأ از نظر بصری اثری قابل ستایش است. اصلا خودتان مقایسه کنید :

تفاوت رنگ در دکتر استرنج سم ریمی و دیگران

در نظر داشته باشید تمام چیزهایی که تا به حال گفتم، راجع به نسخه‌ای از این فیلم است که خیلی‌ها معتقدند نسخه‌ی کامل آن نیست و خیلی از سکانس‌های آن به دلایلی بریده شده است و چون سم ریمی از ابتدا برای کارگردانی آن برگزیده نشده بود، ناهمواری‌هایی در مسیر تولید آن وجود داشته؛ و تصور کنید اگر ریمی برای دنباله‌ی آن بازگردد و این بار با وقت بیشتری روی آن کار کند چه چیزی می‌تواند تحویل‌مان دهد!

به نظر من که ریمی تا اینجای کار همچنان توانمند به نظر می‌رسد و همچنان ابائی از کامیکی بودن آثارش ندارد. مردی که قبلا در دورانی که با لباس‌های چرم مشکی در سینما ظاهر می‌شدند اسپایدرمن قرمز و آبی را به پرده نقره‌ای آورد، همان مردی است که دکتر استرنج را حین استفاده از اسپل‌هایی نظیر دست‌های غول مانند یا اژدها به تصویر کشید، آن هم در دورانی که تمام فیلم‌هایی که با حضور وی ساخته شده‌اند، از این که تا این حد وارد قلمرو فانتزی بشوند واهمه داشتند و به اسپل‌هایی که از نظر هندسی منتظم باشند بسنده کرده‌ بودند.

    سفید کاغذی
    جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
    شماره ۳: پری‌زدگی
    برچسب‌ها:
    مشاهده نظرات
    1. Ehsan

      دوران جادو تمام شده
      عصر جنبل شب شده
      نور اميد پيداست
      خوبه كه هم درديم
      خوبه كه هم مرگيم

      سه نقطه

      دوستمون سم ريمي روي vhs افسانست

      خوبه كه هنوز سفيدي !!

      عشق

    2. منصوره صادقی

      راستش من فکر می‌کنم مشکل مخاطبای قدیمی با فیلمای الان مارول اینه که دیگه هیچی نمی‌تونه اونقدر سوپرایزشون کنه. هر تجربه‌ی خوبی بار اول تاثیر بهتری می‌ذاره و هر چیزی که مارول الان بهمون نشون میده بیشتر حکم دژاوو رو داره. کسی که سالهاست بیننده‌ی یورنیورس ماروله هر کاری هم کنه نمی‌تونه فیلم‌های قبل رو فراموش کنه یا با فیلمای الان مقایسه‌شون نکنه. بماند که یکدستگی سینمای مارول تو فاز The Infinity Saga واقعا قابل مقایسه با الان نبود.
      یه سری از فیلم ها مثل دکتر استرنج و نگهبانان کهکشان به نظرم نسبت به بقیه پروژه های سینمایی (و نه سریال) یه سر و گردن بالاتر بالاتر بودن، ولی شاید به دلیلی که گفتم اونقدر نتونستن راضی کننده باشن.

      1. Adams.ka

        دلیل کاملا مشخصه!
        به طور کلی این فیلمها از لحاظ تکنیکی بعضا دچار مشکل بوده اند اما چون بهرحال داستان و … بیشتر مورد توجه بود کمتر کسی به این مقوله ها (که بسیار مهم اند) می پرداخت.
        حالا اما داستان، دیالوگ ها، طراحی شخصیت ها و مواردی که در گذشته دلیلی بود برای تماشای این آثار، به تکرار بی حد و حصری رسیده!
        یکبار فیلمسازی در برابر مردم گفته بود: خسته نشدید از این که به تماشای فیلمهایی نشستید که پایانش برای شما مشخه؟
        برای من یکی اصلا قابل تحمل نیست و فکر می کنم بعد از ماجرای تانوس دیگر سراغش نرفتم. دیگران تحمل بیشتری داشتند:))

    3. Sepehr_with_no_cock

      برو روی دمبت بشین

    نظر خود را بنویسید:

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

    متن نظر:

    پیشنهاد کتاب

    • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

      نویسنده: م.ر. ایدرم
    • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

      نویسنده: تحریریه‌ی سفید
    • رزونانس

      نویسنده: م.ر. ایدرم
    • مجله سفید ۱: هیولاشهر

      نویسنده: تحریریه‌ی سفید