فیلم: گاتاکا GATTACA
اگر راستش را بخواهید باید برایتان اعتراف کنم که این جانبِ –حقیر- یک نژادپرست –همچنان- حقیر هم تشریف دارد؛ نه اینکه خدای ناکرده خیالات برم داشتهباشد که خون خودم از مال فلانی که متحمل جبر جغرافیایی سنگینتری است سرخی بیشتری دارد –که چهبسا روزی صد و یک مرتبه مستحضر «دست بالای دست بسیار است» در تبصرههای این گزاره هستیم- یا اینکه داخل “منخرین” متعالی بوی ناخوشایند روغن مرموز نفرتانگیزی را در مواجهه با هر پوست –حتی- آفتابسوختهای استشمام کنم؛ ماجرای نژادپرستی بیشتر به واکنش دفاعی دربرابر تبلیغات ناشیانهی ضدنژادپرستی برمیگردد؛ یعنی معرفی پروتاگونیست همهفن حریفی که لابد هیچکسی در نژادهای دیگر سراغ ندارد و «یافت مینشود»؛ چه برایمان همهی سوراخ و سنبههای جهان را گشتهاند؛ بعد هم تعریف و تمجید و قربانصدقه است، انگار که آسمان شکافته و آقا/خانم که بیشتر از اینکه آدمیزاد باشند، کاتالوگ معرفیِ مزایای نژاد خودشاناند، پایین افتاده است؛ فرقی هم نمیکند: زرد، سرخ، سیاه، سفید؛ هرکدام که بخواهند کیفیات –عمدتاً وابسته به تیره و تبار- خودشان را به رخمان بکشند، وضعیت نژادپرستی القاشده مشابه است؛ یعنی آدم میخواهد بگوید: «لامذهبها، بگذارید من یک ریسیست عوضی باشم، ولی برای متحولکردنم به چنین حربههای دمدستی متوسل نشوید!»
حالا البته فیلم گاتاکای اندرو نیکول همهی کاراکترهایش –فتبارکالله احسنالخالقین- از نژادهای مقبول برای نژادپرستهای حقیر هستند و کسی هم اصلاً –خدای ناکرده- حرفی در خصوصیات ظاهری و شکل و شمایل عنفوان جوانی بازیگرهایش نمیآورد. لیکن، برخلاف تصور بیشتر از هر مانیفست ضدنژادپرستی منقد تبعیض است؛ آن هم با انتقال این حب و بغض به سطح بالاتر و ملموس برای همگان –از دروازهبان تیم ملی فوتبال آلمان گرفته تا کیم جون اون-، یعنی دیگر اینجا –و در این برهه از آینده- نه صرفاً بهخاطر صفات آشکاری مانند موهای فرفری و پوست شکلاتی یا چشمهای بادامیشکل که براساس وضعیت سلامت و تعداد جهشهای صورتگرفته در ژنومتان کیفیتگذاری میشوید (البته بهشرطی که پدر و مادرتان خصوصیات فرزند دلبندشان را از روی بروشورهای تبلیغاتی انتخاب نکرده باشند)؛ فاکتور دیگری که –کمافیالسابق- ابداً «دست خودتان» نیست و هم هرچه نباشد، درد و مرض و تاریخ دقیق مرگ آدم یکمقداری خصوصی و به خود آدم کذا مربوط است.
باری بیننده یک فوبیای «حالا اگر فردا،پسفردا اوضاع و احوال این شکلی شد چه خاکی به سرم بریزم» پیدا میکند که البته بلافاصله گاتاکا راهکرد آن را پیش پایش میگذارد؛ راهکردی بهغایت کاربردی و تضمینی در این مورد و البته موارد مشابه -و غیرمشابه؛ یعنی مرهمی که بر هر درد بیدرمان دواست؛ دغلبازی و جعل هویت. اما هجو نامحسوسِ رتبهبندی افراد براساس امتیازات توخالی بهقدری تأثیرگذار است که آدم حق را به آن دغلبازه و فریبکاره میدهد؛ لیکن قانون سفت و سخت ممنوعیت بعضی مشاغل احتمالاً سخت را برای کسانی که ممکن است روزی-روزگاری تصلب شرایین پیدا کنند برنخواهد تابید. چهبسا بیننده ممکن است پا را فراتر گذاشته و بخواهد جان خودش را به خلبانهای نهچندان قابل –بهقول خودشان valid- بسپارد؛ چه، گاتاکا نشانمان میدهد که قابلیت برعهدهگرفتن مسئولیتهای بزرگ به نمرهی چشم و تعداد ضربان قلب در تست ورزش نیست؛ باری، عکس این موضوع هم صادق است و آدم (جروم) استعداد و موهبت مادرزادیِ بروشوریاش را میتواند مثل آبخوردن به باد بدهد.
البته برای نگارنده گاتاکا بههیچعنوان تیزر آموزندهی «خواستن توانستن است» نبوده؛ اگر هم پند و اندرزی بهمان داده آنقدر آن را در لفاف دلهره و التهاب توئیستهای پلات پیچانده که نفهمیدهایم صدای پِپتاک از کجا میآید و چهبسا سرازیرشدن روایت به شمایل آثار هندوستان و بالیوود هم آب توی دلمان تکان نداده است. چنانکه از قدیم گفتهاند: «رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود» گاتاکا باحوصله ماجرا را برایمان تعریف میکند و ابتدا به ساکن به روایتی بیوگرافی میماند؛ لیکن رفتهرفته هیجان ساینس فیکشن و تعقیب و گریز –با آن فیلمبرداری فریبندهی مخصوص اواخر قرن بیستش- خمیازههایمان را در نطفه خفه و مبدل به آههای تعجبآمیز میگرداند. القصه، گاتاکا هم پیام اخلاقی زیرپوستی دارد و هم فیلم خوبی است و هم اوما ترمن و جود لاو و ایثن هاوک دارد. دیگر باید چهکار کند تا رضایت بدهید دو ساعت ناقابل را برایش کنار بگذارید؟