ملاقات با کالیبان: انواع مواجه انسان و موجودات بیگانه
بیگانه ها چیستند؟ از کجا میآیند؟ معنای حضور آنها چیست؟ چرا در هر زمانی در تاریخ سینما چهره و هیبت این موجودات به شدت تغییر میکند؟ نیاز ما به موجودات بیگانه به چه دلیل است؟
سینمای علمی تخیلی همیشه با موجودات بیگانهاش بیاد آورده میشود. با فضانوردانی که در فضایی ناشناخته با موجودی غریبه روبرو میشوند، یا آدمهای بسیاری که به انتظار فرود سفینهای بیگانه هستند، سفاین غولپیکری که بر فراز شهرها سایه افکنده و آدمهای نگران به آسمان خیره شدند. خیر یا شر؟ خوب یا بد؟ دوست داشتنی یا تنفر آمیز؟ بیگانه ها چیستند؟ از کجا میآیند؟ معنای حضور آنها چیست؟ چرا در هر زمانی در تاریخ سینما چهره و هیبت این موجودات به شدت تغییر میکند؟ نیاز ما به موجودات بیگانه به چه دلیل است؟
یک دایرهالمعارف علمیتخیلی، موجود بیگانه را اینگونه تعریف میکند: «موجودی غیر انسانی متعلق به جایی خارج از زمین.» معنای لاتین بیگانه هم دیگری، متفاوت و چیزی تغییر یافته است. با وجود اینکه هنوز هیچ موجود بیگانه در فضای خارج توسط دانشمندان کشف و مشخص نشده و وجود آنها در حیطهی گمانهزنی علمی است، اما باید گفت حضور آنها در سینما و ادبیات زاییدهی یک نیاز است، انسان همواره دوست دارد چیزی را خلق کند که از اساس با او فرق داشته باشد. موجودی که ارتباطی با انسان ندارد جز بیارتباطی. اما بیارتباط بودن با انسان فقط گام اول است. بنا به عقیده یک منتقد «موضوع درخور پژوهش برای انسان، خود انسان است.» براین اساس میتوان گفت که موجودات بیگانه برای ما حکم آینه را دارند؛ آینهای که ما در آنها خود را باز میشناسیم، آینه برای رجوع و بازگشت به خودمان. دیدن خودمان از زاویهای متفاوت. اما به عقیدهی بسیاری این موجودات غریب چیزی فراتر از آینه هستند.
در ژانر علمی تخیلی(چه فیلم، چه داستان) دو نوع داستان عمده در مورد برخورد انسان با موجود بیگانه وجود دارد: ماجرایی که در آن بیگانگان ما را ملاقات میکنند، و ماجرایی که ما در تلاش برای تماس با آنها هستیم.
در حالت اول عموماً به عنوان یک قانون بیگانگان مهاجمانی نامهربان هستند؛ مانند مریخهای ویرانگر دو اقتباس سینمایی از رمان جنگ دنیاهای هربرت جرج ولز، و موجودات بیگانه فیلم روز استقلال ساختهی رولند امریش و مریخیهای هجویهی تیم برتون یعنی مریخ حمله میکند. در اینگونه فیلمها بیگانهها نمادی از یک وضعیت اجتماعی و یا یک نوع اخلاق فرهنگی رایج و منفی بشر هستند و مانند هشداری در مورد غرور آدمی که خود را حاکم دنیا میداند، و بهانهای هستند برای بیان هجویهای سیاسی دربارهی دموکراسی و دولتهای غرب. مثلاً در دههی پنجاه میلادی این بیگانگان مهاجم نمادی بودند از ترسهای جنگ سرد میان آمریکا و شوروی، و در دههی نود مثلاً در اثر برتون وسیلهای برای هجو ارزشهای سفیدپوستانهاند. در فیلم سپاهیان فضاپیما ساختهی پل ورهوفن هجوم حشرات بیگانه و غولپیکر بهانهای است برای نقد گرایشهای نظامی و فاشیستی. در فیلم ناحیه 9 با موجودات بینوای فضایی همان برخوردی میشود که با مهاجرین کشورهای جهان سوم.
در نوع دوم یعنی وقتی ما در تلاش برای میعاد با بیگانگان یا برقراری ارتباط با آنها هستیم، بیگانگان برخوردی دوستانه دارند، به دعوت ما پاسخ میگویند، و عموماً حامل پیام صلح هستند. چنین برخوردی را معمولا در حیطهی تماس نخست میگنجد. تماس نخست یا first contact نوعی داستان یا فیلم است که به تجسم نخستین ملاقات میان دوگونه هوشمند میپردازد و یکی از این گونهها معمولا نژاد انسان است. هرچند به لحاظ فنی آن تعداد ماجراهایی که درباره هجوم بیگانهها هستند و به این قاعده شباهت دارند، به طور معمول تحت عنوان بالا طبقهبندی نمیشوند. این نوع فیلمها در دوران بحرانهای بینالمللی رواج مییابند. یعنی زمانی که کلمهی صلح در وضعیتی متشنج به واژهای بیگانهای مبدل میشود. مثلا در دوران تنشهای هستهای دههی پنجاه، کلاتو قهرمان فیلم روزی که زمین از حرکت ایستاد، ساختهی رابرت وایز پیام آور صلح است. در فیلمهای برخورد نزدیک از نوع سوم(و همچنین ئیتی) هردو ساختهی استیون اسپلبرگ، آنها نماد کودکی از دست رفتهی انسان هستند. در اوج تنشهای دفاع موشکی استراتژیک دههی هشتاد میلادی در فیلم ورطه ساختهی جیمز کامرون این موجودات در اعماق اقیانوس پنهان هستند و به آدمی در مورد استفاده از جنگافزارهای هستهای و نبردهای خونبارش(از جنگ ویتنام گرفته تا جنگ های منطقهای) هشدار میدهند.
اما براین دو نوع داستان و فیلم رایج استثنایی وجود دارد؛ بیگانهای مخفی در اعماق فضا(یا به ندرت در جایی از خود زمین) که بشر به طور تصادفی با آن ملاقات میکند. این فیلمها فضای تیره و تاری میگذرند و دریافتن معانی همراه بیگانه آنها دشوارتر است. تعیین هویت و منشأ این بیگانه نیز سخت است. معمولاً حضور این موجود به صورت گذرا و ناگهانی، کاملاً تسخیر کننده و مخرب است. اگر در دو مورد قبل ما با سوء تفاهم و اخلال در ارتباط دو گونهی هوشمند به دلیل تفاوتهای فرهنگی و ژنتیکی مواجه هستیم، با این بیگانه از اساس نمیتوان هیچگونه ارتباطی برقرار کرد. اگر دو نوع قبل نماد آینه هستند، این موجود نماد نیرویی کور، نماد امیال مخرب ناخودآگاه ذهن آدمی است. اشارهای به حفرهای در ذهن انسان. ترس و تردید انسان نسبت به موجود دیگری که متفاوت با اوست و گاهی دریافتن معنی پیامهای رفتارهایش او برای ما سخت میشود. این همان جایی است که فیلم علمیتخیلی با فیلم وحشت ملاقات میکند و مرزهای آنها غیر قابل تشخیص میشود. آغازگر این نوع فیلمها سیارهی ممنوعه ساخته مک لئود ویلکاکس است. ماجرای فیلم داستان بقایای تمدنی پیشرفته در سیارهای متروک است که سالها بدون حضور کسی به طور خودکار اداره میشود و موجود غریب و نامرئی تمام ساکنان آن را از بین برده است و موازی با آن، داستان پروفسری را داریم که مانع ارتباط دخترش با دیگران است. فیلم سولاریس ساختهی آندرهی تارکوفسکی بر اساس رمانی از استانیسلاو لم(نویسندهی علمیتخیلی که داستانهای فراوانی در مورد برخورد انسان با موجودات بیگانه نوشته است) از جنبهای دیگر به این موضوع پرداخته است، اقیانوسی هوشمند که میتواند زخمها و خاطرات تلخ آدمی را به شکل واقعی پیش چشم او مجسم میکند. اما قصد اقیانوس از اینکار هیچگاه مشخص نمیشود. فیلمسازی که بیش از همه به موضوع بیگانه پنهان پرداخته جان کارپنتر است. در فیلم ستارهی تاریک این کارگردان عدهای فضانورد که قصد تخریب سیارهای مستعمره را دارند، حین خواب مصنوعی با موجود بیگانهای غریب مواجه میشوند. در فیلم چیز باز هم ساخته همین فیلمساز دانشمندان در قطب جنوب با بیگانهای مواجه میشوند که خود را به شکل کسی که به قتل رسانده در میآورد و در فیلم آنها زندهاند، کسی عینک آفتابی مرموزی مییابد که نشان میدهد بیگانگان دنیای مارا تسخیر کردند.
اما شاید سمبل بیگانگان در فیلمهای علمیتخیلی سری فیلمهای بیگانه ساخت چهار کارگردان متفاوت باشد. در این فیلمها ارادهی شرکتی سرمایهدار حین زمین گونه سازی سیارات پای موجودی بیگانه و تکاملیابندهی را به دنیای انسانها باز میکند. این موجود کریه و بسیار خطرناک و باهوش به کابوس اصلی قهرمان این سری فیلمها یعنی زنی به نام ریپلی مبدل میشود.
چه خوب و چه بد، چه آینه باشند، چه خلأِ ذهن آدمی، همیشه در سینمای علمی تخیلی شاهد حضور آنها خواهیم بود. حضور آنها در سینمای علمی تخیلی و ادبیات همراه است با بیگانه شدن انسان از طبیعت. دور افتادن انسان از طبیعت. یکی از ترسهای دیرینهی انسان مار است؛ مار به اژدها استحاله یافته و اژدها در عصر تکنولوژی به بیگانگان فضایی. از عصر رنساس به این سو بشر در کار کاوش ناشناختهها و نقشه برداری از مکانهای ناشناخته بوده، از آمریکا گرفته تا قطب جنوب، تا اعماق فضا و کیهان و ژانر علمیتخیلی به خصوص در عصر حاضر مجسم کنندهی ترسها و تردیدهای او حین این کاوش است. هر عصر اسطورههای خاص خود را میطلبد و بیگانهها هم اسطوره عصر تکنولوژی در سینما هستند.
[1] کالیبان: هیولای وحشی و بدقیافهی نمایشنامهی توفان اثر ویلیام شکسپیر ، فرزند جادوگری به نام سیکوراکس حاکم جزیرهای در دریای مدیترانه است و توسط پراسپروی ساحر که با دخترش تنها در آن جزیره زندگی میکند اجیر میشود. فیلم سیاره ممنوعه اقتباسی از این نمایشنامه است.