سریال: پنی دردفول Penny Dreadful
این جوک بیمزه که تایتانیک حالا مرد بود یا زن را توی ذهنتان باشد. مدتها فکر میکردم پنی دردفول سریالی احتمالاً مدرن در مورد یک دختریست به اسم پنی که خیلی دردفول یا همان ترسناک است و فکر نمیکردم قرار باشد سریالی چندان بهتر از ترو بلاد یا خاطرات خونآشام ببینم. ولی دست بر قضا از سر بیکاری سریال را به صورت فشرده تماشا کردم. نتیجه این شد که با یکی از محبوبترین سریالهای زندگیام روبهرو شدم.
احتمالاً تا الان حدس زده باشید که پنی دردفول معنیاش این نیست که گفتم پنی دردفول اسم یکی از آن شخصیتهای دن هارمون یا جاس ویدن مثل بافی و انجل نیست که خفن هستند و دهن خونآشامها را سرویس میکنند. پنی دردفول در واقع به روزنامههای وقایع الاتفاقیه و پالپ فیکشن میگفتند که قیمت هر کدام یک پنی (یا یک پول سیاه) بود و داخلشان حوادث خونین روز و قصههای ترسناک فولک و افسانهی شهری را مینوشتند و با واقعیت کجدار و مریز قاطی میکردند.
مثلاً ماجراهای جک قاتل اگر همچین آدمی هرگز وجود خارجی داشته، احتمالاً صفحهی اول پنی دردفولها را به خود اختصاص میداده. یا شرلوک هولمز اگر آدمی واقعی بود، ماجراهایش در پنی دردفول به چاپ میرسیدند. ماجرای احتمال وجود گرگینهای در بیرمنگام یا لیورپول یا خونآشامی که با کشتی از دریا عبور میکند و به لندن میرسد هم در نهایت راه خود را به صفحات پنی دردفول باز میکنند.
سریال روی روابط میان چند شخصیت به اسامی آقای چندلر و خانم آیوز، سر ملکوم موری و دکتر فرانکنشتاین، در چینشی ویکتوریایی و استیمپانک استوار است و صحنهی نمایش لندن است و آماج دیالوگهای شکسپیری خراشندهی قلبی که هر لحظه محیط را سنگینتر میکنند و اگر احتمالاً جان لوگن را میشناسید، میدانید که فرمول کاریاش اصلاً همین است.
همین کارها را در سویینیتاد، گلادیاتور، آخرین سامورائی، سندباد: افسانهی هفت دریا، Alien: Covenant هم میکند. اگر با خودتان فکر کردهاید که این اندروید بیگانهی جدید چرا اینقدر شاعرمسلک است و از ازمادئوس و شکسپیر راه به راه نقل قول میآورد: دلیلش جان لوگن است. حتا در رنگو هم داستان همانقدر شکسپیری است.
ولی پنی دردفول لحظهایست که عشق لوگن به دیالوگهای پرطمطراق و مهارت او در خلق درام تاریخی به هم پیوند میخورد و به مدد متد فرویدی سایکوآنالیز (دقیقاً. باور کنید یا نه فروید، یا لااقل یک جور لو سالومه در داستان هست) جلا میگیرد. از یک طرف داستان در مورد دورهای از تاریخ بریتانیاست که به خودی خود جذاب است و یا لااقل برای من جذاب است و از طرفی دیالوگهایش یادآور بهترینهای ادبیات گوتیک است و صدای غالب داستان آدم را به یاد تصویر دوریان گری (اثر اسکار وایلد) و فرانکنشتاین (مری شلی) و دراکولا (برام استوکر) و دکتر جکیل و مستر هاید (رابرت لویی استیونسون) میاندازد که روی مبل راحتی فروید/سالومه نشستهاند.
یکی از شخصیتهای جالب سریال که چندتا از تنشهای اصلی داستان را باعث میشود، دوریان گری است. دوریان گری شخصیت اصلی داستان تصویر دوریان گری نوشتهی اسکار وایلد است. در این سریال ریو کارنی نقش دوریان گری را به عهده دارد.
داستان دوریان گری داستان مردیست که میخواهد برای همیشه جوان و زیبا بماند. یکی از دوستان هنرمندش تصویری از او میکشد که بسیار شبیهش است. خیلی زود دوریان متوجه میشود که خودش سالهاست که سالم و جوان مانده و حتا ذرهای تغییر نکرده و تصویرش هر روز کریهتر میشود.
در نهایت شخصیت دوریان گری سریال شباهت زیادی به خونآشامهای استوکری دارد و استعارهای از فساد افسارگسیختهی زندگی اشرافی ویکتوریایی است. شاید جواب سریال به غیبت دراکولا به عنوان یک شخصیت اصلی حضور دوریان گری است. او به خصوص در فصل آخر شخصیت اصلیتری میشود و خودش را در وسط یک انقلاب فمنیستی مییابد.
دو شخصیت پزشک داستان، دکتر جکیل و دکتر فرانکنشتاین هستند. این که چطور دو نفر از مهمترین شخصیتهای ادبیات گوتیک دکتر هستند را در سحرانگیزی علم تجربی برای ذهن ویکتوریایی میشود جستوجو کرد. علمی که در لحظهی لقاحش احتمالاً ناآرامی و اضطراب بسیاری در جهانبینی مردم به پا کرده.
توی سریال هم درست مثل کتابهای جداگانهشان هر دو یکجورهایی در حال کشتیگرفتن با شیطانهای درونشان و نتیجهی گناهان گذشتهشان هستند.
سر ملکوم موری تا جایی که من متوجه شدم یکی از کاشفان نامی بریتانیایی در دوران استعمار است. آفریقا مقصد مورد پسند او بوده. از این نظر این که جیمز باند سابق نقش او را بازی کند پسندیده است. تیموتی دالتون به عنوان بازیگر تئاتر انتخاب مناسبی برای این نقش است. در این سریال موری پدر مینا هم هست. همان دختری که در کتاب برام استوکر، نامزد جاناتان هارکر و بدیل معشوقهی دراکولاست.
سر ملکوم یک پدر غایب است که حالا برگشته و به خاطر حس گناهش برای ونسا آیوز نقش پدر را بازی میکند. شاید چون وجدانش از مرگ مینا دختر واقعیاش دردمند است.
هیولای فرانکنشتاین در لحظهی برآشفتن از اربابش. با بازی روری کینیر منبع نقل قولهای شکسپیری در پنی دردفول. به نظرم دیدن بازی او در نقش هیولای فرانکنشتاین هر کسی را راغب به خواندن داستان مری شلی میکند. که البته کار به جایی هم هست. فرانکنشتاین مری شلی را به عنوان یکی از مهمترین آثار علمیتخیلی تاریخ بخوانید. احتمالاً بدین ترتیب از دیدن پنی دردفول و رابطهی پیچیدهی بین هیولا و ونسا آیوز هم بیشتر لذت خواهید برد.
از بین سه شخصیت اصلی داستان، ویکتور فرانکنشتاین از کتاب مری شلی آمده و شخصیت ایثن چندلر در واقع اشارهای به شخصیت لری تالبوت است (که اگر نمیخواهید برایتان قضیهی آقای چندلر اسپویل شود پیشنهاد میکنم به این لینک سر نزنید.) ولی ونسا آیوز از هیچ کتاب یا فیلمی نیامده و مخلوق خود جان لوگن است.
داستان در کل حول محور این سه نفر میچرخد و البته سر مالکوم موری هم تا حد زیادی شخصیت اصلی محسوب میشود. ولی در کل سریال در مسیر اتفاقات و تصمیمهای ویکتور، ونسا و ایثن میگذرد.
ولی خارج از زیبایی زبانی و رفت و آمد دیالوگهایی در بهترین سطح از تعلیق و اسنوبیسم، دیدن پنی دردفول را به همهی طرفداران داستانهای فانتزی شهری و فانتزی سیاه توصیه میکنم. مخصوصاً کسانی که از نیل گیمن خوششان میآید یا در مقطعی از زندگی تری پرچت دوست داشتهاند.
اگر به امید دیدن یک سریال خونآشامی دیگر مثل ترو بلاد یا خاطرات یک سری خونآشام به سراغش میروید پیشنهاد میکنم این کار را نکنید. چون قیاس اشتباهی است. سریال نظر زیباییشناسی در طبقهی دیگری قرار میگیرد. طبقهای که درش کالت کلاسیکهای وحشت مثل آثار همر و کمیکهای الن مور قرار میگیرند. بازیگرهای سریال را که دیدید و بد نیست اشاره کنم همانقدر که بازیگران بریتانیاییاش مثل تیموتی دالتون و روری کینیر و بیلی پایپر بازیهای پرفکت دارند، جاش هارتنت در تصویر کردن کابوی یانکی ناجور میان جامعهی فخیم ویکتوریایی موفق بوده. اوا گرین هم کمافیالسابق بینظیر است.
در مورد موسیقی داستان هم باید اشاره کرد که ممکن نیست سریال را ببینید و عاشق Abel Korzeniowski نشوید. به خصوص در مورد آهنگی مثل Ethan’s Waltz و دیگران.
اعتراف میکنم که بجز پیشنهادهای محمد سوری تقریباً ممکن نیست پیشنهاد کسی را در مورد بازی کردن چیزی یا دیدن فیلم یا سریالی یا خواندن کتابی قبول کنم. پنی دردفول هم قصهی مشابهی داشت. به نظرم پیشنهاد کردنش برای دیدن کار سختی است. ولی اگر یک درصد طرفدار ادبیات گوتیک یا سینمای وحشت کلاسیک هستید احتمالاً از دیدن اشارههای سریال بدتان نیاید. ولی سریال از یک مجموعه ارجاعات خشک و خالی فراتر میرود و مستقل از ارجاعها و «عه این شخصیته که توی اون کتابه/فیلمه بود!» دیدنی است.
جان لوگن در سه سیزن داستانی را تعریف میکند که تقریباً تمامی تمهای عظیم انسانی را قلقلک میدهد. جاودانگی، میرایی، عشق، پدر بودن/مادر بودن، دوستی و دشمنی، انتقام و ازخودگذشتگی. داستان تراژیک است و در ضمن لحظههای امیدوارکنندهای دارد. ولی از همه مهمتر به نظرم شاعرانه است.
-
نقد خوبی بود…ترغیب شدم! عاشق فاکد آپ وسط متن شدم استاد جوان :))
-
داداش برو ببین فقط لذت ببر خدا سر شاهده ۲ بار کامل سریالش و دیدم بینظیره همچیش با واقعیت یکی هست
-
-
تنها نکته مثبت این سریال اسمش هست
یک سریال دو زاری که با استحاله کردن شخصیت های شاهکار های ادبی و افسانه ای خواسته به نقد دین و جامعه بپردازه. یک سریال تکه پاره و بی منطق، یک سریال شعار زده با دیالوگ های کلیشه ای.
یک سریال در حد سریال هم گناه حال به هم زن و خسته کننده.-
WTF ?!?!
-
شما همون هم گناه و سیب ممنوعه و زخم کاری رو ببینی بهتره .
اون تیکه قصیده وردورث که آخرش مخلوق فرانکشتاین میخونه
می ارزه به کل ادبیات سریالهای صدا سیما
-
-
بهترین سریال عمرم رو دستش ندیدم خیلی خیلی عالی شخصیت ها همه واقعی هر کدوم یک درسی برا یاد دادن داره داستان عالی و جذاب و مسحور کننده و روان محیط اسرار آمیز که شمارو به شوق میاره از داستانش نگم واقعا دلچسبه موسیقیش وای وای، یعنی سریال هایی خفنی مثل این رو تو ۳ فصل تموم میکنن اونوقت سریالی چرندی مثل واکین ددز رو تا ۹ فصل ادامه میدن ادم اعصابش خورد میشه. خلاصه بهترین سریال عمرم بود رو دستش نخواهد آمد
-
اشاره به خانوم با نام ورقا
شما مطمئنم هیچ چیزی از سریال نمیدونید تا جاییکه به این سریال بینظیر چنان تهمت هایی زدید ک نشان از مغز مریضتون داره شایدم به بلوغ نرسیده باشی چون امکان نداره ادم بالای ۱۶ سال حرفایی شما رو زده باشه -
برو بریم
-
آقا جواد ساعت 1و29دقیقه بامداد2دی1400دارم رو حرف شما شروع میکنم ❤️ پس به افتخار پنی دردفول
-
واقعا نمیدونم چی بگم چطور بگم اصلا کلمه ی *فوق العاده* برای این سریال کمه برای انتخاب بازیگران برای دیالوگ ها برای تک تک جزئیات و سکانس ها کمی خوشحال و کمی ناراحتم برای تمام شدن سریال و بدنبال سریالی مشابه به این که پیدا نکردم و سرازاینجا دراوردم.
عقرب کوچولو
سپاس از مطلبتون ♥️ -
این سریال بخاطر صحنه های خشونت آمیز رده سنی +17 گرفته یا صحنه های برهنگی داره؟؟میخوام بدونم مناسب دیدن با خانواده هست؟؟
-
نه نیست
-
-
سریال خوبیه اما سریال های بهتری هم هست مثل سریالthe son که خیلی گمنام هست اما حتما تماشا کنید پشیمون نمیشین با سریال عالی شیملس و حتی سریال بانشی
-
سریال خوبیه . فصل دوم عمیق تر و جذابتر بود.
-
سریال رو به توصیه دوستان دیدم
بسیار عالی و خوش ساخت با بن مایه قوی از کاراکترهای شناخته شده ادبیات درام . نقد هم بسیار جالب و البته جانبدارانه بود .
شاید اگر بخوام ایرادی بگیرم ، نواخت کند داستان و برخی پلانهای کسالت آور در فصل یک باشه .
توصیه میکنم صبوری کنید برای تحمل دیدن فصل اول مزدش میشه لذت از جذابیت دوفصل بعدی. -
کامنت حاوی اسپویل😂:
فکرمیکردم مشکلی چیزی دارم که اینقدر عاشقش شدم و باهاش ارتباط گرفتم🙁چون به هرکس میگفتم حاضر نمیشد کامل ببینه و بدش میومد ازش. یکی از دلایلی که عاشقش شدم این بود که از ابعاد مختلف مسائل مختلفو نشون میداد و کرکترهاش خیلی قشنگ و کامل نشون داده شده بود؛ هیچکس خوب یا بد مطلق نبود. اما حس کردم مرگ ونسا آخرش خیلی بیهوده مرد،اما همین پوچی هم بخشی از واقعیت زندگیه و سریالو برام دوست داشتنی تر کرد -
واقعا حیف شد کنسل کردن. موزیک پایانی وقتی جان کلیر داشت شعر رو میخوند برای ونسا هم اسمش اینه(( من هرگز قصد رفتن نداشتم…)) به نظرم هم داره کاراکتر رو در خود قصه میگه و هم از بیرون رو به مخاطب ها میگه. راستی من فکر میکنم سر مالکوم و ونسا پدر و دختر بودن! نمیدونستن ولی هم حس داشتن به هم و اینکه چهره هاشون خیلی شباهت داشت! نمیدونم چرا اشاره نکردن بهش. اصلا اینکه ونسا با اون روح بدنیا بیاد دلیلش چی میتونست باشه؟ جز اینکه پدرش سر مالکومی باشه که اون همه قبلیه به قبیله جاهای دورافتاده رو طی کرده و هربار با یه سوغاتی ماورایی یا فیزیکی برگشته؟! شاید هم نه. اخه اشاره ای نکردن به اینکه از کی دو خانواده همسایه بودن. ولی واقعا داستانش در فصل سوم خیلی تند تموم شد. مثلا رابطه ونسا با دکتر سوییت کاش بیشتر نشون داده میشد خیلی مقابل ونسا اغواگر بود دکتر سوییت. البته این سریال نقاط قوت بالایی داره و واقعا هنرمندانه پایان یافت.
-
واقعا به هنرپیشه های این سریال و تمامی عواملش باید جایزه داد مخصوصا هنرپیشه نقش ونسا آیوز ، خیلی نقش سخت و نفس گیری بود که عالی ایفا کردن ، کاش بعضی از هنرپیشه های ما هم یاد بگیرن که حتی تو چند سالی که فیلم بازی میکنن مدل موهاشون هم عوض نشده ، فقط نقش یه پسر پولدار خوش تیپ که زمانی که نقش مثلاً آدم بی پول بازی میکنن باز هم تیپ و لباس برندشون تابلو هست ، حتما میگین کی ؟؟ اول اسمش محمد گل