بی‌خانمان‌های سایبری در ژاپنی دیستوپیایی: یادداشتی بر مستند کوتاه Lost In Manbo

13
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

وقتی که نام کشور ژاپن را می‌شنویم، احتمالاً ذهنمان به یاد بی‌خانمان‌ها نمی‌افتد و انتظار آن را نداریم که بی‌خانمانی در ژاپن درحال تبدیل شدن به یک بحران باشد. بحرانی در مورد پناه‌جوهای کافی‌نتی یا آنطور که در ژاپن صدایشان می‌زنند، بی‌ خانمان‌ های سایبری. معضلی که نوید دهنده‌ی آینده‌ای نه چندان روشن برای ژاپن است.

ژاپن دو رو دارد. چهره‌ای بیرونی و ظاهری که با آن آشنا هستیم و رسانه‌ها بر روی آن تمرکز می‌کنند؛ کشوری مدرن و اقتصاد سوم جهان. تمدنی کهن که زادگاه جامعه‌ای نوین است که درش تکنولوژی‌های آینده‌نگر به تصویر درمی‌آیند. کشوری مظلوم که تنها مردمی را در خودش جای داده که دوبار طعم بمب اتم را چشیده‌اند. جامعه‌ای ایده‌ال که کم‌ترین آمار جنایت در جهان را به خودش اختصاص داده و مردمی تحصیل کرده و شاید نه چندان مهمان نواز، اما به شدت مودب و و موقر دارد. خانه‌ی گران‌ترین و متراکم‌ترین شهر دنیا (توکیو) است و طبیعتی زیبا و غذاهایی خوشمزه و فرهنگی غنی دارد. به هر آمار جهانی‌ای هم که نگاه بکنید ژاپن جزو بهترین جاها برای زندگی کردن است و از آن مهم‌تر، خانه‌ی بسیاری از آثار هنری و تفریحی‌ای است که بیاید رو راست باشیم، برای ما خوره‌های بازی و انیمه و … از همه چیز مهم‌تر است. خلاصه که از هر نظر، روی کاغذ که بهش نگاه می‌کنی یکی از ایده‌‌آل‌ترین نقطه‌های این کره‌ی خاکی برای زندگی است. بی‌ خانمان‌ های سایبری

اما این نقاب زیبا را که کنار بزنی، کشورِ دیستوپیاییِ سایبرپانکی را می‌بینی که احتمالاً فرسنگ‌‌ها با این تصویر ایده‌آل فاصله دارد. هرچه نباشد جایی که درش برای مفهوم «مرگ در اثر کار کردن بیش از حد»(Karōshi لغتی ژاپنی‌ است که به صورت تحت اللفظی به معنی «مرگ بر اثر کار زیاد» ترجمه می‌شود. علل شایع این نوع مرگ، حمله‌های قلبی بر اثر استرس و  یا گرسنگی بیش از حد می‌باشد. این پدیده‌ در باقی کشورهای آسیایی نیز دیده شده است.) کلمه‌ای ساخته‌اند احتمالاً جای چندان خوبی نیست. فرهنگ کاری ژاپن آنقدر پر استرس و سنگین است و شاغل بودن چنان وزن اجتماعی‌ای دارد که کارمند شرکت بودن (خود ژاپنی‌ها از کلمه انگلیسی سالری‌من استفاده می‌کنند) تعریف‌کننده هویت بیشتر افراد بالغ و منتهای آمال و آرزوهایشان است و سالری‌من باید کارکردن را به هرچیز دیگر ارجحیت دهد و صلاح جامعه را به خوشی خود اولویت دهد(در ژاپن Salaryman  سالری‌من صرفاً به معنی حقوق‌بگیر یا کارمند نیست. سالری‌من (که به همین صورت در ژاپن تلفظ می‌شود) به فرد بالغی گفته می‌شود که شغلی در یکی از موسسات و شرکت‌های بزرگ ژاپنی دارد. از سالری‌من انتظار می‌رود که هدف زندگیش را پیشرفت شرکتی که برایش کار می‌کند قرار دهد و تمام زندگیش را حول محور شغلش بگرداند. به عنوان مثال از وی انتظار می‌رود که تا پاسی از شب به اضافه‌کاری مشغول شود و پس از اتمام ساعات کاری با همکارانش به مهمان‌خانه برود و نوشیدنی بنوشد).

بی‌ خانمان‌ های سایبری

از طرف دیگر ژاپن کشوری است با دولتی با جناح سیاسی راست که هرچه می‌گذرد بیشتر به سمت ملی‌گرایی راست‌ افراطی سوق داده می‌شود. کشوری که سیستم سیاسی و پلیسی فاسد دارد و یکی از بدترین کشورهای جنوب شرقی آسیا در برخورد با رسانه‌های آزاد است و درش پشت درهای بسته رسانه‌ها سانسور می‌شوند و ژورنالیست‌هایی که از حکومت انتقاد می‌کنند از کار بی کار می‌شوند. جایی که درش هیچ صحبتی از جنایات جنسی نمی‌شود، نه به خاطر این که تعداد این جنایات کم است بلکه چون صحبت از این جنایات و تجاوزات برای خانواده‌های سنتی ژاپن مایه‌ی ننگ است و زن‌ها و دخترانی که بهشان تجاوز می‌شود، مایه ننگ دانسته می‌شوند. کشوری که سال به سال تعداد افراد جوانش در حال کاهش است و نوجوان‌‌هایش علاقه‌ای به ارتباط جنسی ندارند. جایی که درش فجایع تاریخی‌ای مثل قتل عام نانجینگ توسط مقامات رسمی انکار می‌شود و تاریخ آلترناتیوی در دبستان‌‌هایش در حال تدریس است.(قتل عام نانجینگ یکی از خونبارترین و فجیع‌ترین قتل‌عام‌های تاریخ است که به نام تجاوز نانجینگ نیز شناخته می‌شود. در طی این واقعه، قتل‌عام جمعی و تجاوز جنسی جمعی در یکی از روستاهای مرزی چین به دست سربازان ژاپن رخ داد و چنان فجایع دهشتناکی از سوی ژاپنی‌ها سر زد که بازگوکردنشان در این نوشته نمی‌گنجد) جامعه‌ای جمع‌گرا که درش متفاوت بودن بدترین برچسبی است که می‌توان به کسی زد. جایی که در آن سریال تلویزیونی محبوب این روزهایشان، فانتزی‌ای است در مورد سالری‌منی که شجاعت این را دارد که ساعات اضافه را برای اضافه‌کاری در شرکت نماند و به خانه‌اش برود. اما شاید چیزی که انتظار آن را نداشته بایشم، بحران بی‌خانمانی در ژاپن است. بحرانی که در این مقاله در موردش بحث می‌کنیم. بحرانی در مورد پناه‌جوهای کافی‌نتی یا آنطور که در ژاپن صدایشان می‌زنند، بی‌‌خانمان‌‌های سایبری ( سایبر-هوملس).


اواخر دهه‌ی هشتاد میلادی است، ژاپن رشد اقتصادی بی‌سابقه‌ای که به معجزه‌ی اقتصاد ژاپن(به رشد اقتصادی فزاینده‌ی ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم گفته می‌شود که در طی آن ژاپن به سرعت به دومین اقتصاد دنیا بدل شد) شهره است را تقریباً پشت سر گذاشته و حباب اقتصادی‌ای که در راستای آن طبقه متوسطی مرفه و کشوری ثروتمند بوجود آمده بود درحال فرو پاشیدن است. با این حال هنوز نشانه‌های این فروپاشی قریب الوقوع را می‌‌توان پشت گوش انداخت و نادیده‌اشان گرفت. ژاپن هنوز با قدرت جلو می‌رود و طبقه‌ی متوسطی که بر شانه‌های سالری‌من‌های ژاپنی بوجود آمده بیشتر از هرزمانی در طول تاریخ مدرن ژاپن درآمد دارند و در نتیجه بیشتر از هر زمانی پول برای خرج کردن. شاید بهترین نماینده‌ی این دوران ژاپن، انیمه‌ها و مانگاها و بازی‌هایی باشند که در این دهه بیش از هر زمان دیگری محبوب شده‌اند. ژاپن دهه‌ی هشتاد خود را به عنوان یک غول اقتصادی و فرهنگی تثبیت کرده و همه چیز خوب به نظر می‌رسد.

بی‌ خانمان‌ های سایبری

دهه‌ی هشتاد به پایان رسید و دهه‌ی نود از راه می‌رسد. دهه‌ی ازدست‌رفته(به دوره‌ای از تاریخ ژاپن گفته می‌شود که در پی ترکیدن حباب اقتصادی اوراق بهادار ژاپن از راه رسید. این دوره را در ابتدا صرفاً محدود به دهه‌ی نود می‌دانستند اما اکنون دهه‌ی دوهزار را نیز جزو این دوره می‌دانند. در طی این دوره ژاپن وارد رکود اقتصادی شد و بسیاری شغل‌شان را از دست دادند.). سال‌هایی که بی‌کاری در ژاپن به اوج خودش می‌رسد و ژاپن با بحران اقتصادی روبرو می‌شود. بحرانی که تا به امروز نتوانسته آن را به طور کامل پشت سر بگذارد. این که دلایل این بحران اقتصادی چه بوده از حوصله‌ی این مطلب خارج است، با این حال زخم‌های این بحران هنوز بر بستر جامعه ژاپنی بر جا مانده. در این دهه‌، اولین مانگاکافه‌ها شروع به باز شدن کردند. مانگا کافه‌هایی که در ابتدا برای آرامش پیدا کردن جامعه‌ای خسته و درمانده بوجود آمده بودند، کم کم کارایی دیگری نیز به خود گرفتند؛ بدل شدند به مکانی برای سالری‌من‌های وامنده‌ای که در فرهنگ کاری ژاپن مجبورند تا پاسی از شب به اضافه‌کاری مشغول شوند(بدون دریافت حقوق برای این ساعات) تا شب را در آنجا بگذرانند. دلیل این مسئله هم به این برمی‌گردد که این مانگاکافه‌ها نسبت به بهترین گزینه‌ی دیگر، یعنی هتل‌های کپسولی، بسیار ارزان‌تر بودند و هستند(مبلغ یک شب استفاده از هتل‌های کپسولی ژاپن بین ۲۵ تا ۵۰ دلار است، در حالیکه مبلغ استفاده از کافی‌نت‌ها و یا مانگاکافه‌ها بین ۱۲ تا ۲۱ دلار برای هر ۱۲ ساعت است.).

حال بیایید این دو نکته را کنار یکدیگر بگذاریم و با دقت بیشتری بررسیشان کنیم.

نکته اول؛ یکی از تبعات دهه‌ی ازدست‌رفته، بحران بی‌کاری است. بحرانی که به موجب آن هرساله از تعداد کارمندان و کارکنان تمام‌وقت کاسته شده و به تعداد کارکنان نیمه‌وقت اضافه. تا جایی که در نظرسنجی سال ۲۰۱۱ که توسط دولت ژاپن انجام شده بود، ۳۵ درصد نیروی کاری ژاپن را این کارگران نیمه‌وقت تشکیل می‌دهند. کارگرانی که متوسط حقوق‌شان به طور قابل توجهی پایین‌تر از خط فقر در شهری مثل توکیو است(بر طبق آمارمتوسط حقوق یک کارگر نیمه‌وقت در توکیو ۱۴۴۳ دلار است. این درحالی است که خط فقر توسط دولت ۱۴۳۰۰ دلار اعلام شده.)

نکته دوم؛ کافی‌نت‌ها و مانگاکافه‌ها با قیمت‌هایی ارزان شروع به کار کرده‌اند.

بی‌ خانمان‌ های سایبری در کافه ای در ژاپن

نتیجه آن‌که تعداد افرادی که نمی‌توانند با در آمدشان حتی خانه‌ای کوچک در محله‌ای فقیرانه اجاره کنند(بر طبق آمار، اجاره‌ی یک اپارتمان تک‌خوابه در ژاپن ۶۶۷ دلار آب می‌خورد. بدون محاسبه‌ی قبض‌ها و خرج‌های خانه(آب،برق،اینترنت و …))، افزایش پیدا کرده و این افراد رو به همان مانگاکافه‌هایی آوردند که پیش از این سرپناهی بودند برای سالری‌من‌ها. کافه‌مانگا‌هایی که اکنون برای این مردمان حکم خانه پیدا کرده است. این را بگذارید کنار موضوعی که بالاتر در مورد سالری‌من‌ها و فرهنگ پر استرس شغلی در ژاپن مطرح کردیم. به اضافه‌ی همه‌ی کسانی که توان اجاره‌ی خانه به دلیل نداشتن شغل ندارند و مجبورند به این کافه‌ها پناه ببرند و افرادی که از شغل‌های کارمندی و یقه‌سفیدی خود استعفا می‌‌دهند و ترجیح می‌دهند تا در این کافه‌ها زندگی کنند. نکته‌‌ای که بر سنگینی این موضوع می‌افزاید این است که این بی‌‌خانمان‌‌های سایبری در آمار رسمی به عنوان بی‌خانه‌مان «رسمی» شناخته نمی‌شوند و دولتمردان می‌توانند با غرور از آمار پایین تعداد بی خانمان‌ها در ژاپن حرف بزنند. با این حال تعداد این افراد هر روز بیشتر می‌شود و طبق سرشماری‌ای که دولت ژاپن انجام داده، یشتر این افراد هیچ علاقه‌ای به مانگا یا اینترنت ندارند و صرفاً به خاطر هزینه‌های پایین زندگی در این مکان‌ها زندگی می‌کنند.


«گمشده در مانبو»، مستندی کوتاه است که تمرکزش بر یکی از کافی‌نت‌های توکیو به اسم مانبو Manboo و دوتا از ساکنین این کافی‌نت‌ است. مستندی ۹ دقیقه‌ای که در طی آن با ماساتا Masata و هیتومی Hitomi آشنا می‌شویم و داستان زندگیشان را می‌فهمیم. «گمشده در مانبو» تصویری افسرده‌کننده و قابل لمس از تمام چیزهایی که تا الان درموردشان سخن گفتیم را ارائه می‌دهد. ماساتا مردی است در دهه‌ی چهلم زندگی‌اش، سالری‌من سابقی که از زندگی در توکیویی سایبرپانک که در آن مردم اهمیتی به یکدیگر نمی‌دهند و از فرهنگ شغلی‌ای که انسان‌ها را تقلیل می‌دهد به چرخ‌دنده‌هایی در ماشین اقتصاد، به ستوه آمده و ترجیح داده تا دنیای بالا را ترک کند. می‌گوید آزادی برایش از هرچیزی مهم‌تر است و برای همین است که به مانبو پناه آورده. در مانبو کسی انتظاری از او ندارد و او نباید همسایه‌هایش را تحمل کند. یا لااقل این چیزی است که خودش باور دارد. در واقعیت ماساتا مردی است شکسته‌شده و متوهم که نمی‌داند می‌خواهد با زندگیش چه کند. مردی که برای یافتن همدم، جامعه‌ی تلخ و ناهمذات‌پندار ژاپن را پشت‌سر گذاشته و در تنهایی مانبو به سر می‌برد و در پارادوکسی کابوس‌وار خودش را به دام انداخته. از طرف دیگر با هیتومی آشنا می‌شویم. دختری که خودش را به عنوان «کسی که در شب کار می‌کند» معرفی می‌کند. جوانی بیست و سه ساله که احتمالاً شب‌ها در هوستس‌کلاب‌های ژاپنی(و یا اگر بدشانس‌تر باشد، در فاحشه‌خانه) کار می‌‌کند و روز‌هایش را به پوچی می‌گذراند. هیچ آینده‌ای برای خودش متصور نیست و انتظار داشته تا بیست سالگی زنده بماند. هیتومی روحی زجر دیده است که خودش را گول می‌زند که خوشحال است و جایی برای نگرانی نیست. تصویری که از این بی‌‌خانمان‌‌های سایبری به دست می‌آید، نشان‌‌دهند‌ه‌ی حقیقتی تلخ درباره‌ی توکیو و در مقام بالاتر در مورد ژاپن است؛ این که ژاپن فاصله‌ای چندان با یک آینده‌ی دیستوپیایی ندارد.

بی‌ خانمان‌ های سایبری

در آخر، «گمشده در مانبو» و معضل بی‌‌خانمان‌‌های سایبری نمونه‌ای کوچک است از آنچه در میان خیابان‌های توکیو و ژاپن در جریان است. شکاف طبقاتی‌ای که هرسال در ژاپن درحال گسترده شدن است و بحرانی که اقتصاد ژاپن هیچگاه نتوانست به طور کامل از آن نجات یابد. ژاپن امروزی شبیه‌ترین مکان به آن ویژنی است که ویلیام گیبسون در کتابش نئرومنسر آن را متصور شد. ویژنی که بهش سایبرپانک می‌گوییم. شاید گیبسون هیچگاه پی به وجود مانبو و کافی‌نت‌ها و مانگا‌کافه‌های مشابه آن نبرد، اما این کافه‌ها تجلی فیزیکی آن چیزی هستند که او زمانی در نرومنسر بهشان چیپ هتل chip hotel گفته بود(گیبسون در کتاب‌هایش(چه در نئورومنسرneuromancer و چه در هتل جدید رز New Rose Hotel) هتل‌هایی را متصور شده که بهشان تابوت می‌گفت، احتمالاً هم منبع الهامش کپسول‌های هتلی در ژاپن بوده‌اند. با این حال چیپ هتل درون کتاب‌‌های گیبسون بیشتر از آنکه یادآور کپسول‌های به نسب گرانی باشند که سالری‌من‌‌ها توان اجاره‌یشان را دارند، یادآور این کافی‌نت‌ها و مانگاکافه‌ها هستند).

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. پارمیدا

    چند تا پاراگراف اول انگار دقیقا چیزایی بودن که من همیشه میخوام در مورد ژاپن بگم ولی کلمه مناسبش رو پیدا نمیکنم.
    پ.ن: یه جا تو متن مرفه رو مرفح نوشتید.

    1. فرزین سوری

      ممنون. تصحیح شد.

    2. صدرا محمدی

      مرسی نظر لطفتونه و آره سخته نوشتن در مورد ژاپن D:
      دستتون هم دردنکنه بابت گوشزد تایپو.

    1. صدرا محمدی

      مرسی مرسی.
      توی همون یوتوب مستندای کوتاه دیگه‌ای مثل این هم هستند اگر بگردین دنبالشون.

  2. ناشناس

    ممنون از مطالبتان.

    1. صدرا محمدی

      خواهش می‌کنم. ممنون که خوندین.

  3. An ancient falmer

    دنیا این روزا جای ترسناکیه شهر نابیناهایی که همه فکر می‌کنند بینا و عالم کل هستن

    1. ناشناس

      منظورم نویسنده متن یا سازنده مستند نیست منظورم جامعه به صورت کلی خودشه

  4. مهدی

    مطلب بسیار جالبی بود. خسته نباشید.
    فقط چند تا غلط املایی وجود داشت.
    به سطوح آمده= به ستوه آمده.
    وزن اجتمائی‌ای= وزن اجتماعی‌ای.

    1. صدرا محمدی

      مرسی. ممنون که مطالعه کردی.
      دستت هم درنکنه، تصحیح شد.

  5. liunian

    پنهاجو یا پناه‌جو :thinking:

    1. فرزین سوری

      ممنون. تصحیح شد.

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • دختری که صورتش را جا گذاشت

    نویسنده: علیرضا برازنده‌نژاد
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا