کتاب: اسطوره Myth
اولین متنی که ترجمه کردم مربوط به الهههای یونانی بود. متن انگلیسیاش هم مربوط به بازی Age of Mythology بود. آن موقعها تازه من و یکی از رفقایم به قدرت جادویی پرینتر پی برده بودیم و همه چیز از کتابچهی راهنمای وارکرفت ۳ تا فایلهای اسطورهشناسی بازی AOM را پرینت میگرفتیم و مینشستیم ترجمه میکردیم. دلیلش درست در ذهنم نیست ولی اسطورهها به نظرم دیگر نهایت لذت را داشتند. این که چرا اینقدر وسواس دانستن داستان خدایان را داشتم یا چرا میل تمامیتخواهانهای به دانستن تمامی اسطورگان یک مملکت داشتم را نمیدانم. شاید برایم مثل یک پازل بود و دوست داشتم در نهایت وقتی پازل به پایان رسید و تبدیل به یک کرهی تذهیبشدهی فیروزهای شد، بتوانم نقاط درخشانی از آن را با پیکانی به نقاط دیگر وصل کنم و مدام این اتصالها را بیشتر کنم تا اسطورگان و نظام اسطورهای را در برابرم مثل زنجیرههای بیشمار متصل ببینم. کلافی پرگره از ارتباطات میان شخصیتهایی که مدام در نظام واحدی تکرار میشدند و بعد قیاسشان با شخصیتی دیگر و پیدا کردن همانندیها تا این که دو کره عملاً یکی شوند.
خیلی زود متوجه شدم که همهی نظامهای اسطورهای یک داستان سرآغاز دارند. یهودیها یک داستان آفرینش دارند و زردشتیها یکی دیگر. ورژن آفرینش یونانیها شاید خیلی تکافتاده باشد ولی با داستان آفرینش مصری شباهتهایی دارد. در حالی که اسطورههای آمریکای جنوبی در باب آفرینش زیادی متفاوت است و داستان نورثی در باب آفرینش به طرز عجیبی شبیه اسطورهی ایرانی است. و همانطور که نظامهای اسطورهای داستانهایی در باب سرآغاز دارند، اسطورههایی هم در مورد پایان کار دارند.
ولی اسطورههای مورد علاقهام، آنچیزی که واقعاً مرا به اسطورهشناسی علاقمند میکرد، دانستن ماجراهای سفر به جهان مردگان بود که از قضا در هر نظام اسطورهای، یکی دو حکایت این مدلی پیدا میشد. از ماجرای ایزاناگی و ایزانامی تا هبوط هرکول در هادس و نقب اودیسه به تارتاروس، سقوط گاندالف در ژرفنای سرزمین میانه و محاکای ایشتر در ناکجای ارشکیگال. پایان هنوز بر سر دست است و لشکر مردگان زنده بر دروازهها فشار میآورند.
هنوز نمیتوانستم کلیت را در ذهنم شکل دهم یا مثلاً تحلیل کنم که چرا اسطورههای مللی که نه در یک دورهی زمانی میزیستند و نه حتا در یک قاره بودند میتواند تا این حد شبیه به هم باشد. تا این که کتاب اسطوره به دستم رسید. تا قبل از خواندن این کتاب هرگز یک کتاب تحلیل اسطورهای از نزدیک ندیده بودم و تصور میکردم کتابهای اسطورهشناسی همگی صرفاً اسطورهها را تعریف میکنند.. اولین باری که این کتاب را خواندم سال کنکورم بود و در همان سال کتاب را چند باری خواندم. اعتراف میکنم هرگز به پایان کتاب نرسیدهام ولی بخشهایی از آن را آنقدر خواندهام که از حفظ میتوانم برایتان بازگویش کنم. کتاب تأثیر بهسزایی در شکلگیری نگاهم به دنیا داشت. اسطورهشناسی به کنار، موضوع تحلیل اسطوره یکی از جذابترین موضوعات ممکن بود. به نظرم رسید که ناگهان دنیا چند مرحله گشودهتر شد و من توانستم چیزهایی را ببینم که هرگز ممکن نبود در حالت عادی آنطور نگاهشان کنم.
به نظرم لارنس کوپ نویسندهی استرالیایی کتاب اسطوره، یکی از مسلطترین آدمهاست به داستانگویی در کتابی غیر داستانی یا لااقل بلد است چطور برای آدمهایی که به زبان تلویزیون، گیم و سینما بزرگ شدهاند داستان غیر داستانی بگوید. در اسطوره روایتهای اسطورهای، فرهنگ عامه، ادبیات، شعر و تاریخ قرن بیستم را کنار هم قرار میدهد و در نهایت دیدی جامع در مورد نظامهای اسطورهای بشری در اختیارتان میگذارد. اما مهمترین کار او موضوع مطالعهی موازی اساطیر و فرمولهکردن ساختارگرایانهی روایتهای اسطورهای و روایتها به طور کلی است. مثلاً اگر فرض کنیم که بشود اسطورههای دوران کشاورزی را به صورت یک مجموعهی منسجم دید، میشود بسیاری از داستانهای ادبی امروز را هم از منظر الگوی اسطورهای چرخهی گیاهی مورد بررسی قرار داد. در این صورت ملکهی پریان اسپنسر و داستان اوسایرس و حتا شعر سرزمین هرز تی. اس. الیوت و قلب تاریکی جوزف کنراد را میتوان داستانهایی همارز از نظر الگوی اسطورهای تصور کرد.
در ادامه کوپ سعی میکند الگوهای اسطورهای مختلف و واریتههایشان را مورد بررسی قرار دهد و اسطورهها را از منظر داستانهای قهرمانی، اسطورههای آفرینش، اسطورههای چرخهی طبیعی و داستانهای نجات و پایان جهان بررسی کند. بخش دوم کتاب هم به تلاشهای روانکاوانهی بررسی اسطورهها منحصر میشود. از خلال این نقدها و کنکاجهاست که کوپ آراء نویسندگان و محققان و پدیدارشناسان بسیاری را به خواننده عرضه میکند. فروید، نیچه، الیاده و فریزر از جمله اسمهای بزرگی هستند که در کتاب معرفی میشوند و شما کموبیش با اراء و نظراتشان در باب اسطورهشناسی آشنا میشوید. به طور مثال میفهمید که نظر فروید در مورد اسطوره و تحلیل اسطورهای چیست و از همه مهمتر چرا در بخشهایی نظر او نسبت به یونگ بارها پیشروتر است و چرا یونگ با این که بعد از فروید آمده و نظریاتش باید مترفیتر باشند، در دستهای ابتداییتر از تحلیلهای اسطورهشناسی قرار میگیرند. به خصوص پیشنهاد میکنم کتابشناسی انتهای کتاب را مطالعه کنید، این کتاب باعث شد با خیل عظیمی از متفکران قرن بیستم آشنا شوم و منبع مطالعات بعدیام در فلسفه و روانکاوی و اسطورهشناسی را پیدا کنم.
از جمله زیباییهای کتاب ارائهی چکیدهای از روش تحلیل ادبی و انتقادی مکاتب مختلف است. در یک فصل شما نه فقط با مدرنیسم و پستمدرنیسم آشنا میشوید که تحلیلهای ساختارگرایانه و پساساختارگرایانهی دو همعصر مثل ریکور و الیوت را روی کتاب جیمز جویس، اولیس، میخوانید. داستان اینک آخرالزمان آقای فورد کاپولا هم که لذتی برای خودش دارد.
نکته این که از خیر خواندن ترجمهی این کتاب بگذرید. این کتاب ترجمهی خوبی ندارد و متأسفانه واضح است که مترجم تسلطی نه روی فرهنگ عامه و نه روی آثار نویسندگان و محققانی که در کتاب معرفی میشوند ندارد. ولی اگر چارهای جز خواندن ترجمهاش ندارید، پیشنهاد میکنم ابتدا اثر مورد بحث در آن بخش از کتاب که مشغول مطالعهاش هستید را مورد بررسی اجمالی قرار دهید. جز این مشکل اصلی ترجمهی کتاب ناهماهنگی برخی اصطلاحات نظام انتقادی با وانمودهی آنها در زبان فارسی است. تا جایی که در برخی مواقع فهمیدن ترجمهی کتاب به باستانشناسی و بیرون کشیدن واقعیت از خاک غربت زبان فارسی شبیه میشود.
-
ممنون بابت این معرفی تر و تمیز. از کتاب دو ترجمه توی بازار موجوده. نشر نشانه و نشر علمی و فرهنگی. این ترجمهی مورد نظر شما کدومه؟