ولایت دورفهای انقلابی چین و ماجرای تمام تمپارکها
جماعتی از دورفهای چینی برای خودشان ولایتی ساختهاند تا از چپاول آدمبزرگها در امان باشند.
برخلاف تمپارک ها که متعلق به دنیای مدرن هستند، تاریخچهی شهربازیها به گذشتههای نسبتاً دور برمیگردد. شهربازیها از قدیم محل تجمع اسباببازیها بودند و البته محل تماشای عجایب و بازار مضحکه و دلقلکبازیهای بیپایان.
از اولش هم آدمهای حسابی خیلی اهل شهربازی نبودند و اعتقاد داشتند این چیزها باعث میشود آدم دچار ابتذال شود، نشان به آن نشان که پینوکیو اوج خفت و خاریاش در لحظهی غرق شدن در لذت مادی شهربازی اتفاق افتاد. اینطور تفریحها از اول عوامانه بود، شاید شبیه بعضی از اینستاگرامبازیهای امروز ما.
در شهربازی قرار نبود همهچیز شیک باشد، اتفاقا اصل نکتهاش همین سخافت بود، همین یک لحظه رهایی از قید و بندهای زندگیهای زیادی هدفمند و زیادی اخلاقمدار. در واقع شهربازیها به تعبیری «شهرهای گناه» بودند، منتهی گناههایی کنترل شده و قایم شده در حومههای فرعی شهر.
در نیمهی قرن بیستم هر چقدر که دنیا بیشتر دست تلویزیونها افتاد، تلویزیونسازی شهرها هم بیشتر گسترش یافت. اینطور شد که سر و کلهی اولین تمپارک ها پیدا شد: سانتاکلاز لند و دیزنیلند. تمپارک ها با شهربازیهای قدیم فرق داشتند، یعنی شهربازیهایی بودند که سخافت ازشان گرفته شده بود و شهروندهای خوب را کمتر دچار عذاب وجدان میکرد و حس اتلاف وقت را ازشان میگرفت. تمپارکها در ادامهی ارزشهای زندگی شهروندی بودند، تبلیغهای تلویزیونی شیکی که منجمد شده و بلوره کرده بودند تا آدم بتواند به تمام سوراخ سنبههایشان سر بزند.
این طور بود که مثلا دیزنیورد فلوریدا کعبهی آمال همهی تمپارکبازها شد، یا بهتر بگوییم کعبهی آمال همهی شهروندها و بهشت خانوادگی و رویای در دسترس کارمندی؛ البته رویاهایی شیک و بهدقت بازاریابیشده.
پس این زیارتگاههای عصر مدرن خیلی سریع عین ویروس به خود شهر هم سرایت کردند. مالها و منطقههای مسکونی شهر هم گرایش عجیبی به تمپارک شدن پیدا کردند. در قرن بیستم و بیستویکم کار به جایی کشید که تقریبا هر کسی آرزویش این شد که یک دژ تر و تمیز و ایدهآل بسازد که خودبسنده، خودمختار، تودار و در کل بینیاز از بیرون باشد. تکههایی از شهر که برای ورود بهشان باید بلیط میخریدی و همین فیلتر شدن فقیرها و تصویرهای زشت، بزرگترین قدم برای تلویزیونسازی شهرها بود.
حالا کل دنیا پر از این شهرهای تلویزیونی است. تم پارکها عین ویروس وارد شهر شدند و مشخص کردهاند که آدمها در هر نقطه چطور میتوانند اتحاد سوپرویژهای با کالاهای خریدنی داشته باشند. چطور لباسهایشان بهتر به ساختمانها بیاید و چطور حس و حالشان بیشتر قابل پیشبینی باشد. معلوم باشد کجا میخندند، کجا میترسند، کجا اشکشان در میآید و از همه مهمتر کجا میخرند.
تمپارک واقعیتیست که به دقت برنامهنویسی شده، ماتریکسی که مردم برای تماشایش ساعتهای توی صف میایستند، واقعیتهای مجازی سانسور شده و کارناوالهای کنترلشده و به دور از تمام شرمهای زندگیهای نامتمدن.
دزدهای دریایی، انیمیشنهای سرخپوستی، حیوانات پلاستیکی، طبیعتهای آکواریومی، دریاهایی که خبری از غرق شدن درشان نیست؛ جوری که انگار تمپارک تجسمِ پلاستیکی هزار و یکشب مدرن باشد. کما اینکه آقای جیمز هال در کتاب Buzz Cut در توصیف دیزنیلند فلوریدا گفته:
جایی که دیگر نادرست و درست دیگر قابل تمایز نیستند و ندرت کسی میتواند متوجه فرقشان شود. و آنهایی هم که هنوز میتوانند [و متوجه این فرق میشوند] اینقدر ضعیف میشوند که بعید است اهمیتی بدهند.
بنابراین تمپارک تبدیل به استاندارد گردشگری شد. صنعت توریسم چیزی نیست جز تلویزیونی جغرافیایی که کانالهایش بر روی زیستکرهی زمین پهن شده. همهی کشورها در حال متمرکزسازی لذتهای بصری و هیجانهای توریستیشان هستند تا هر توریستی بلافاصله متوجه قابلیتهای بالایشان در سرگرمسازی بشود.
بنابراین اصالت در صنعت گردشگری چیزی نیست جز ساختن ماشینهای مشتریپسند رویاسازی. هر شهر و روستایی محلهایی خصوصی پیدا میکند که با بلیطفروشی فقر در آن فیلتر میشود. زیباییشناسی قرن بیستمی عصر تلویزیون شاید در خود تلویزیون تمام شده باشد ولی بیماریاش چنان گسترش یافته که احتمالا نشانگان بصری عصر ما الیالابد باشد. فسیلهای شهرهای ما غدههایی از پاکیزگیهای غیرطبیعی خواهند بود، طبیعتهای تلویزیونی و مسیرهای مطولی که هرزهنگاری معماریهای انسانیاند.
بیشتر بخوانید: چرا بهشت دیگر نمیفروشد- نوشتهای در مدح دیستوپیا
به تازگی توجه رسانههای دنیا به عدهای از کوتولهها در چین جلب شده است که دور هم گردآمدهاند و خانههای قارچشکل ساختهاند و خود به خود تبدیل به جذابیت توریستی جدید چین شدهاند. ولایت دورفهای انقلابی چین جنوبی که برای تماشایاشان باید بلیط بخری و در صف بایستی.
-
یکی از بهترین متن هایی که توی این مدت خونده بودم :دی واقعا خداقوت. کیپ اپ د ورک :دی