«آن عامل طبیعی یا آن نفوذِ طبیعی که فعالیت کارکردیِ اندام بینایی را موجب میشود.» اولین تعریف از نور در فرهنگواژگانِ انگلیسیِ آکسفورد(OED) چنین آغاز میشود. سایر تعاریفی که افزوده شدهاند گسترهای از «مکاشفهی درونیِ مسیح» تا «یافتنِ پاسخ یا سرنخی در یک جدول معما یا جدول کلمات متقاطع» را در برمیگیرند. با اینکه هفت صفحه از فرهنگ واژگان مذکور به تعریف نور اختصاص یافته اما بهدشواری تعریفِ تقریباً جامعی از معنای نور نزد ما را بیان میکنند، بگذریم از اهمیتِ نور در طول زمان. در طی 13.7 بیلیون سالی که از شکلگرفتن عالم میگذرد، فوتونها تقریباً بر همه چیز تاثیر گذاشتند، و در 200000 سالی که از ظهور گونهی بشر میگذرد، نور به اندازهی آب و کربن برای وجود ما ضروری بوده است.
بیست واژه -از شفق [سپیدهدم] تا زیگورات- که در این فرهنگ لغت تدارک دیدهایم، بازتابدهندهی شیوههای هستند که در آنها نور در عالم منتشر میشود و ادراک ما از جهان را روشن میسازد. از آنجاکه احتمالا هیچ سیستمی -خواه علمی باشد یا دینی، فلسفی، یا فرهنگی- نمیتواند بهتنهایی همهی معانیِ نور را یکجا دربربگیرد، پس این فرهنگ لغت هم بهنحو سیستماتیکی غیرسیستماتیک از کار درآمده است، و هر کدام از حیطههای مذکور را از خلال واژگانی که بهمنزلهی مجازهای مرسل عمل میکنند کنکاش میکند، مجاز مرسل برای آن شیوههایی که ما از خلال آنها نور و اثرات بیشمارش را میفهمیم.
سپیدهدم یا شفق
تعریف: حلقهی شعلهورِ نوری که آسمان شب را روشن میکند.
هر کدام از قطبهای زمین شفقِ خاص خود را دارند، شفقی که گاهاً میتواند تا آن حد بزرگ شود که از نزدیک استوا هم قابل مشاهده است، و برای هر بیننده الهامبخشِ تصاویری آخرالزمانی است. (بنا بر کتاب مقدس، در کتاب دوم مکابیان، شفق شمالی بهصورتِ «سوارانی» توصیف میشود «که ملبس به ردای زربافت در میان هوا میتازند.») برای اسکیموهای اینوئیت [بومیان شمالگان]، که به این وضعیت شفقی خو گرفتهاند، پدیدهی شفق بهمنزلهی مسابقهی فوتبالی میان ارواح آسمانها تصور میشود. توضیحِ علمی این پدیده به اندازهی تصورِ اسکیموها شگفتآور است. میدان مغناطیسیِ سیارهمان ذرات بارداری را که بهوسیلهی خورشید فشرده شدهاند به سوی قطبهای شمال و جنوب حمل میکند، و این ذرات با گازهای سطح اتمسفر برخورد میکنند و همین سبب میشود مثلِ لامپ نئون بدرخشند.
دوربین
تعریف: وسیلهای برای عکسبرداری یا تصویرگرفتن.
حتا پیش از ابداع عکاسی، دوربین وسیلهای برای ضبط مشاهدات به شمار میرفت، که سه بُعد واقعیت را بر صفحهای دوبعدی حفظ میکرد. تاریکخانه یا جعبهی تاریک -اتاقکی تاریک با حفرهای ریز که منظرهی بیرونی را بر دیوار خالی منعکس میکند- حتا برای ارسطو هم شناخته شده بود، و در عصر روشنگری نیز به هنر دورنما [خصوصا در خیابانبندی] و نیز به طراحی کالبدشناسی کمک کرد. چالشهای کارکردن با یک اتاق روشن -ابزاری نوری مرتبط با آنچه گفتیم- توسط ویلیام هنری فاکس تالبوت پیش برده شد و در راه ابداع فرایندی به کار میرفت که او «طراحی فوتوژنیک [موسوم به کالوتایپ]» نامیده بود. بهجای آنکه او با دستش نور را هدایت کند، نور بهطور فوتوشیمیایی ورقِ کاغذی را تغییر میدهد. ماهیتِ مکانیکی این فرایند -که بهطور فزایندهای بهوسیلهی فیلم و عکاسی دیجیتال به صورت خودکار عمل میکند- اقتدارِ اُبژکتیو بر ادراک انسانی را به دوربین اعطا کرده است [باعث شده که دوربین در ثبت جزئیات عینی قدرتمندتر و دقیقتر از ادراک بشر باشد]، و این خود نوعی مطایبه یا آیرونی در باب مناسبات تاریخی است: اتاق تاریک در اصل مدلی از چشم به شمار میآمد، که به ما نشان میداد واقعاً چقدر کم به دیدنِ واقعیت تواناییم.
کلروفیل [سبزینه]
تعریف: مولکولی که نور خورشید را به قصدِ فوتوسنتز جذب میکند.
گیاهان و باکتریهایی که با فوتوسنتز کار میکنند با تبدیلِ آب و دیاکسید کربن به عناصر قندی بقا مییابند و برای آنکه این واکنش تسریع و کاتالیز شود به انرژی احتیاج دارند. کلروفیل فوتونهای پُر انرژی را به چنگ میآورد. بااینحال، کلروفیل ایدهآل نیست. دو نسخهی این مولکول، به بسندهترین حالت، نور را در دو مُنتهای طیفهای مرئیِ قرمز و آبی جذب میکنند. طولموجهای منعکسشده در بین این دو طیف مرئی باعث میشوند برگها سبزرنگ به چشم بیایند، که این نشانگرِ فرصتی سوخته است. هر مهندسِ معقولی قطعا گیاهان رنگی و سیانوباکتریها را رنگِ سیاه میزد تا تمام نورخورشید را جذب کنند. اما انتخاب طبیعی کمتر از مهندسان فرضیِ ما باریکبین یا سختگیر است، و کلروفیل به قدر کافی یک مولکولِ مناسب برای تغذیهی تمام موجودات این سیاره -و از جمله همان مهندسها- به شمار میرود.
خداوند
تعریف: یک ایزد یا ایزدبانو [الاهه]، یا هر گونه کیفیتِ ایزدی.
طی سالهای متمادی مفهومِ ایزد با نور مرتبط بوده است. مصریان باستان رَع، ایزد خورشید، را میپرستیدند. نور همانا نگاه خیرهی رَع بود، و شب زمانی فرامیرسید که او چشم فرومیبست. نور نزد زرتشتیان در قامتِ ایزدیِ اهورمزدا تجسم مییافت که کردگار گیتی بود. دشمن و خصم او خدای تاریکی، انگره مینو، هماوردی بود که نزاع میان نیک و بد را تجلی میبخشید. باورِ یهودی-مسیحایی دربارهی نور از این هم پیچیدهتر است. نور در کتاب پیدایش نخستین خلقت خدا است، و در انجیل و بنا بر مکاشفاتِ جان، خدا همانا نور است. اما نور در فرشتهی هبوطکرده یا لوسیفر [که بعدا شیطانِ راندهشده نامیده شد] نیز تجسم مییابد، که نامش به معنایِ «حامل نور» است، و شهرتاش نیز وسوسهی حواست. مراسم تاجگذاری امپراطورها و نیز شاهانی که اغلب تاج برسر مینهادند همگی حاکی از اهمیت نوری هستند که جاه و شأن شاهی را اعطا میکند. به این ترتیب، لوسیفر باید همان زنگ خطری باشد که نور را به خاموشی و کوری تهدید میکند.
عصر روشنگری
تعریف: دوران خردورزی.
عصر روشنگری در اروپای قرن هجدهمی ظهور کرد و نیرویی در مقابلِ استبدادِ شاهان و کلیسای کاتولیک بود. از آنجاکه نور نمادی از خداوند و پادشاهان مغروری چون لویی پانزدهم بود، فلاسفهی عصر روشنگری از تصویری مرتبط با نور برای نامیدن این دوران بهره بردند، که معادلاتِ باستانیِ قدرت را واژگون میکند. رنه دکارت به دنبالِ «نورِ طبیعیِ عقل» میگشت و وُلتر تفکر عقلانی را در قالبِ یک «مشعل» طرح میکرد، مشعلی که در تضاد مطلق با خرافههای تاریکِ دینی قرار داشت. این فتح مبتکرانهی پروپاگاندا بود، که برای مردمی که هرگز آثار دکارت یا ولتر -مثلا «کوگیتو» یا «نیکبینی»- را نمیخواندند درکپذیر بود، بگذریم از آثاری چون «نورشناسی» ایزاک نیوتون که در آن عقلانیتِ روشنگری بهطور عقلانیتری در مورد نور به کار میرود.
اثیر یا اِتِر
تعریف: نوعی میانجیِ خیالین که از خلالش امواجِ نوری نوسان مییابند.
اثیر محصولِ اضطرابِ عصر روشنگری بود، و برای توضیحِ پدیدههایی مثلِ جاذبه وضع شده بود، بدون اینکه به تصوراتِ خفیهگرایانهای چون عملکردن-از-راهِ-دور [اعمال جادویی] توسل جوید. بهرغمِ انبوهی از داعیههای مختلف، توضیحِ نور نوعی جذبِ اولیهی اثیر به شمار میرفت. خصوصاً پس از اینکه توماس یانگ، بحرالعلومِ قرن نوزدهمی، گواهِ تجربی امواج نوری را نشان داد، دانشمندان مجبور شدند نور را برحسب کیفیاتی تقریباً صوتشناختی توصیف کنند(اگر امواج نوری از هوا میگذرند، آنگاه معادلِ تابشیِ چنین عبوری چیست؟ حتما باید معادلی مادی در کار باشد، آنطور که هر چیز غیرمادی به ساحتِ روح مربوط میشود.) برای توضیحِ سرعت بسیار زیاد نور، و نیز برای فقدان بادِ اثیری [اِتِری] که تحت چرخش و تغییر سیارهای قرار دارد، ریاضیدانان حساب کردهاند که اثیر میبایست از فولاد سختتر و با اینحال از هوا لطیفتر باشد. البته هیچکس این اتر یا اثیر را کشف نکرد. اثیر [بهعنوان محصولی از تاملات عصر روشنگری] دقیقا بهاندازهی همان تصوراتِ رازآلود و خفیهگرایی که متفکرانِ مذکور علیهشان میجنگیدند پوچ و بیاساس بود.
افروزه [فیلامان]
تعریف: سیمی درخشان و ملتهب، درون لامپِ رشتهایِ روشن.
در فرایند اختراعِ برق [روشنایی الکتریکی]، کشفِ یک افروزهی کارآمد و بهدردخور بیش از هر وجه دیگر مخترعان این حیطه از جله توماس ادیسون را به دردسر انداخت. هر فیبر کربنی وقتی درونِ یک حبابِ آزمایشگاهیِ خلاءسان برقدار شده باشد از خودش نور ساطع میکند، اما این روشنایی تنها چند دقیقه طول میکشد و کمی بعد، افروزهی داغ در طی این فرایند خودش را از بین میبرد. ادیسون با اعلامِ اینکه این مشکل را رفع کرده، شرکتهای گاز را [که تا آن زمان مسئول تامین روشنایی بودند] حسابی نگران کرد. با اینحال ادیسون پیش از کشفِ ترکیبِ درستی از کیفیات مختلف در بامبوی ژاپنی، روی هزاران ماده و جسم مختلف اقدام به آزمایش کرد، از جمله مقوا، چوبپنبه، خامه [ابریشم خام]، مو و ریش انسان. البته از آن به بعد، مخترعان ما به راهحلهای جایگزینِ بهتری هم رسیدند.(مثلا مهندسِ بریتانیایی جوزف سوان از پنبه استفاده کرد.) اما برای ادیسون، افروزه [که تار یا لیف هم نامیده میشود] دقیقا نقطهی اوجِ چنین صنعتی بود. نور راه را برای به وجودآمدنِ شهرهای برقرسانیشده هموار کرد.
شبتاب
تعریف: حشرهای دارای پرّه یا بال، که جفتهایش را با تابیدنِ درخشهای نوری به سوی خود میکشاند.
از خلال واکنش شیمیایی مادهای موسوم به لوسیفرین با اکسیژن در شکمِ این جمنده، نور تولید میشود، و کرم مذکور نوسانات نوریاش را با کنترلکردنِ جریان هوا تغییر میدهد یا تنظیم میکند. این پدیده که تحت عنوان «زیستتابی [بایولومینانس]» شناخته میشود برای انسانها نیز جالب توجه بوده است. در آسیای پیشا-مدرن، کرمهای شبتاب را در قفس نگه میداشتند: یکجور فانوس زیستمند.(شکار شبتاب در ژاپن کهن یک حرفه به شمار میرفت.) در فرهنگهای دیگر نیز سایر ارگانیزمهای زیستتاب، از برخی ماهیان تا قسمی از باکتریها برای روشنایی به کار میرفتهاند، حتا و خصوصا در معادن که [به خاطر آزادشدنِ گاز از لای طبقات سنگی در حین حفاری] حتا جرقهای کوچک نیز میتوانست موجب انفجار و فاجعهبار باشد. امروزه بهترین مصرفکنندگانِ شبتابها زیستشناساناند؛ اینان از آنزیمِ شبتابها و از پروتئینِ درخشنده و سبزرنگِ ستارهی دریاییِ بلوریِ زیستتاب، به عنوان شاخصِ مولکولی برای روشنکردنِ ابهامهای آزمایشاتِ پزشکی استفاده میکنند.
عقربک یا شاخصِ زماننما
تعریف: شاخصی بر یک ساعت خورشدی.
ساعتها یا زمانسنجهای اولیه هیچ نبودند مگر نوعی عقربک [یکجور شاخص یا تیغهی زماننما]. چوبهای تعبیهشده در زمین با پیمایش درازای سایههایشان خوانده میشدند. با رشد شهرها و دیوانسالاریها ساعتهای خورشیدی نیز دقیقتر و پایندهتر شدند. در امپراطوری کبیرِ روم، ستونهای هرمی مصری [معروف به اُبلیسک] که تاراج شده بودند بهعنوان عقربک یا شاخص زماننما به کار میرفتند؛ این ستونهای هرمی به سایههایی روی شبکههای وسیعِ زمانبندیشده که در زمین کندهکاری شده بودند شکل میدادند. از آن پس ساعتهای آبی نیز متداول شدند؛ این نوع از ساعتها روند تغییرات روزانهی خورشید را با نرخِ آبی که از مخزنی جاری میشد، شبیهسازی و برآورد میکردند. ظهور این ساعتها نقطهی پایانی بود برای عقربکها یا آن شاخصهای زماننما که با تغییر زاویهی نور خورشید کار میکردند. ساعتهای بعدی، از آونگها تا نوساناتِ اتمها، بهطور فزایندهای از نور خورشید مستقل شدند، و سرانجام حتا از آن سیستم سیارهای که در رقابت با آن طراحی شده بودند هم منظمتر از کار درآمدند. اکنون ساعتهای اتمی احتیاج دارند که با پرشهای دورهای در حد ثانیه «تصحیح» شوند، مبادا که صلات ظهر با ظلماتِ نیمشب اشتباه شود.
هلیوستات یا خورتاب
تعریف: آینهای که با چرخش بر لولایش، پرتو پایداری از نور خورشید را منعکس میکند.
پیش از اختراع لیزر، خورشید تنها منبع نور شدید و مناسب برای خیلی از آزمایشاتِ نوری بود. خورتابهای دقیق با تناوب و گردشِ ساعتها، بابت چرخش زمین تصحیح میشدند. خورتابها امروزه نیز همان کار را میکنند، گرچه بهطور خودکار، و در خدمت هدفی متفاوت: طوقههای خورتاب، گرمای خورشید را بر یک برج مرکزی متمرکز میکنند تا میلیونها وات انرژی خورشیدی تولید شود. این تجهیزاتِ حرارتی خورشیدی ارزشِ تجربی جدیدی به خورتابها دادهاند که به اخترشناسان مجال میدهد حتا در شب خفیفترین تشعشعات را شناسایی کنند. اینک مجموعهای هشت جریبی در آزمایشگاه ملیِ ساندیا [Sandia] شبها به رصدِ پرتوی گاما میپردازد.
لیزر
تعریف: مخففِ «تقویتِ نور بهوسیلهی پرتوتابیِ شبیهسازیشده».
لیزرها با ساطعکردنِ پرتوهای باریکی از نور که میتوانند در یکمیلیونیومِ ثانیه با فرکانسهای خاصی کوک شوند، زمینههای مختلفی را استحاله بخشیدهاند؛ برای مثال، دادههای تلویزیونی و تلفنی از طریق کابلهای فیبر نوری در نور لیزر حمل میشوند. این زمینهها از ارتباطاتِ جهانی گرفته تا پزشکیِ داخلی، اساسِ تکنولوژی مدرن را در بر میگیرند، تا آن حد که اکنون دستکم نیمی از تولید ناخالص داخلی در آمریکا به همین زمینهها بستگی دارد. اما ارزش آنها بلافاصله بالا نرفت. وقتی مهندسِ تحقیقِ هاجس، تئودور مایمن اختراع اولین پیشالگوی کارآمد عملی [در زمینهی لیزر] را در سال 1960 اعلام کرد، حتا دستیارِ همین مهندس این ابداع را چنین توصیف کرد: «راهحلی که به دنبال یک مسئله میگردد»، و هاجس نیز از بسطدادنِ این تکنولوژی خودداری کرد. یکی از اولین استفادههای لیزر از سوی جراحانی بود که تومورهای سرطانی را از بدن جدا و خارج میکردند. همانطور که در مورد اشعهی ایکس دیدهایم، لیزرها در ابتدا از خلال عملگراییِ پزشکان به زندگی نوع بشر وارد شدند.
سال نوری
تعریف: فاصلهی پیمودهشده توسط نور در یک سال.
این سنجهی مختصِ فاصله در طی تاریخ حیات بشر بر زمین اغلب بیمعنا و عبث به شمار میآمده است، زیرا بشر میاندیشید که نور آناً منتشر میشود. حتا کسانی مثل گالیله که به این مسئله شک داشتند، قادر به اثباتش نبودند چون سرعت نور بسیار سریعتر از آن بود که آزمایشات آن زمان قادر به سنجیدنش باشند. دانشمندانِ آن عصر فقط قادر به رصدِ اخترشناختی بودند -آن هم با استفاده از محاسبهی فاصله زمین از مشتری طی فصول متفاوت- و از قرنِ هفدهم تا قرن بیستم این عدد تدریجاً تا 299792458 متر بر ثانیه تصحیح و تدقیق شد. بنا به این تصحیح، یک سال نوری تقریباً بالغ بر 9.5 کوادریلیون متر میشد، یعنی تقریباً یکچهارمِ فاصله تا آلفا-قنطروس. اما معیار متر امروزه دیگر مستقل نیست. از سال 1983، این معیار بهمنزلهی فاصلهی پیمودهشده توسط نور در 229792458/1 ثانیه تعریف شده است.
فرامادی
تعریف: مادهای مصنوعی با یک شاخصِ انکساری منفی.
نور وقتی از یک لایهی طبیعی به لایهی طبیعی دیگر -مثلا از هوا به آب- عبور میکند، منحرف میشود و تفاوتِ شاخصهای انکساری بین آن دو لایه میزان و نحوهی دقیقِ خمیدگی نور را معلوم میکند. اقسامِ فرامادی نور را به عقب منحرف میکنند، و حتا میتوانند طوری ساختار بیابند که امواج نوری را حول پیرامون یک ابژه هدایت کنند، و باعث مرئیشدن وضعیتی شوند که انگار ابژه آنجا نبوده است. در این مورد، اقسامِ فرامادی «لفافهای رویتناپذیری» نامیده میشوند، یکجور لقب علمیتخیلی که حقیقت امر را تحریف میکند، زیرا اغلبِ اقسام فرامادی منحصرا تحتِ طولموجهای خاصی خم یا منحرف میشوند، آن هم اغلب خارج از طیفِ مرئی.
نئون
تعریف: دهمین عنصر در جدول تناوبی. نئون گازی راکد یا خنثی است که وقتی بار الکتریکی دریافت کند با رنگ نارنجی-قرمز میدرخشد.
از آنجاکه نئون حداقلِ حرارت را در این وضع ساطع میکند پس نور نئون در بین گازهای موجود در اوایل قرن بیستم شدیدا کارآمد و در دسترس بوده است؛ نئون محصول اضافی و باطله در فرآوریِ اکسیژن به شمار میآید، و همین امر باعث شد مهندسِ کارآفرینی چون ژرژ کلود لولهگذاری نئون را جایگزینی مناسب برای لامپهای رشتهایِ داغ در نظر بگیرد. او در سال 1910، ابداعش با نئون را با چراغانیکردنِ نمای سردرِ گراند پالاس در پاریس به رخ کشید. با در نظرگرفتنِ جلوهگری، و ظاهرِ پر زرقوبرقی که سایر گازهای خنثی از جمله هلیوم و آرگون به وجود میآوردند، کلود نتوانست موجب انقلابی در روشناییِ خانگی شود، اما چنان کیفیتهایی باعث شدند که لامپهای ژرژ کلود برای تبلیغات در فضاهای بیرونی به گزینهی مطلوب همه تبدیل شوند. در بسیاری از شهرها، لامپهای نئون هنوز هم از درخشش ستارههای آسمان پیش میافتند.
روح یا جان
تعریف: سازوکارِ بینایی یا بینش آنطور که در عهد باستان فهمیده میشد.
به گفتهی گالِن، پزشک اعظمِ عصر روم، مغز جای استقرارِ نفس یا جان است، و روح همانا ارواحی را شامل میشود که از مغز و از طریقِ چشم به جهان وارد میشدند و بازمیگشتند: حسی بصری دربارهی لامسه که بهوسیلهی نور خورشید به جریان میافتد. از آنجاکه نوشتههای گالِن برای حدود 50 نسل از اطبا همچون قانون بود، پس موضعگیری او فقط مسئلهای فلسفی نبود. او روح و روان خویش را بر کالبدشکافی گاو [یا موشکافی دربارهی گاو] و رصدِ دقیقِ عصب نوری استوار ساخت. توصیف او از اعصاب بهمنزلهی مجراهایی که روح یا نفس ازشان عبور میکند اشتباه بود، اما با اینحال او به درستی تشخیص داد که حواس یا نفسانیات از طریق سیستم عصبی ارتباط برقرار میکنند.
طیف
تعریف: حیطهی تشعشعِ الکترومغناطیسی که نورِ مرئی را هم شامل میشود.
رنگهایی که بشر میتواند ببیند، و در طی تاریخ در رنگینکمانها مشاهده کرده است، هیچ نیستند مگر بخشی کوچک از طیف، و البته بر اساس باور رصدگرها حتا به طور متفاوتی نیز درک میشوند. برای مثال، نیوتن به نحوی دلخواه اسامیِ هفت رنگ را به فامهای بیشمارِ نور خورشید نسبت داد که بهوسیلهی منشور او منکسر شده بودند، و بدین طریق او یکجور همارزی بین مقیاسهای موسیقایی و رنگینکمانی را به تصور درمیآورد. نظرگاهی کمتر عارفانه را نزد منجم قرن نوزدهمی، ویلیام هرشل مییابیم؛ وقتی او حرارت را در یک مُنتهای منشور حس کرد میزانِ اندکی از دامنهی واقعیِ طیف را نیز دریافت: گرمای نامرئیِ نور مادون قرمز. او دانش ما دربارهی طیف ، و نیز نظرگاه ما دربارهی عالم را توسعه بخشید، نظرگاهی که امروزه تا تشعشعِ پسزمینهایِ موجکوتاهِ کیهانی، و نیز تا پَسفروزشِ ناشی از انفجار بیگ بنگ، و قدیمیترین نورِ قابل شناسایی، بسط یافته است.
ابَرنواختر یا سوپرنُوا
تعریف: مرگ انفجاریِ ستارهای عظیم.
یک ابرنواختر به ضربِ منفجرشدنِ توانی در حدود چند اکتلیون کلاهک هستهای آنقدر روشن میشود که به وضوح از آن سوی کهکشان هم میشود رصدش کرد.(غارنگارههای بومیان آمریکایی انفجار ابرنواختری در 1054 پیش از میلاد را ثبت کردهاند که به تشکیلِ سحابی خرچنگی منجر شد). ابرنواختری با فاصلهای حدود 10 بیلیون سال نوری به وسیلهی تلسکوپ فضایی هابل رصد شده است، و از آنجاکه همهی ابرنواخترهای نوعِ یا[Ia] درخشش مشابهی دارند، مقایسهی آنها میزانِ انبساطِ عالم را بر ما فاش میسازد، و البته نشان میدهد که این انبساط در حال شتابگرفتن است و ماده را به طرزی هرچه کمچگالتر در فضا میپراکند. این کشف یک آیندهی کیهانیِ بسیار دور به شمار میآید، اما اگر به خاطر همین ابرنواخترها نبود ما هم اینجا نبودیم تا دست به رصدشان بزنیم: انفجارهای گذشته عناصرِ سنگینتری را ساخته و در کیهان پراکنده که برای حیات بشر ضروری هستند.
پیه یا دُمبه
تعریف: چربیِ جوشیدهی حیوانی که از سدههای تاریک قرون وسطا تا قرن نوزدهم برای ساخت شمعها از آنها استفاده میشد.
ترکیبِ مطلوب برای تولید شمع شامل چربیِ گوسفند و گاو به میزانِ نصف به نصف بود، زیرا اگر این ترکیب را بسوزانیم کمتر از احتراقِ چربیِ خوک دودی و متعفن میشود(و البته این را هم در نظر بگیریم که فتیله ظرف پنج دقیقه تراشیده و کوتاه میشود). در حالیکه شمعهای سوزان اما کَمسوی تهیهشده از پیه یا دُمبهی احشامِ مذکور تنها چیزی بودند که نورِ پس از غروب را به منازل طبقات کارگر میآوردند، اشراف اما پولشان را صرف خرید موم سفید یا پیهِ نهنگ میکردند که از مادهای در سر نهنگِ عنبر تهیه میشد. از آنجاکه شعلهی موم سفید به طرزی خیرهکننده روشن بود، و اغلب دانشمندان هم از اشراف بودند، شدتِ نور شمع اینطور تعریف میشد: نوری که بهوسیلهی شمعِ تهیهشده از موم سفید ایجاد میشود که با نرخِ 120 گرین بر ساعت میسوزد؛ این سنجهی معیار بیشتر از عمر شمعها و شکار نهنگها دوام آورده است.
اشعهی ایکس
تعریف: تشعشعِ پُرانرژی قادر به رسوخ در جامداتِ مات.
ویلیامِ کنراد رنتاگن، فیزیکدانِ آلمانی، در 8 نوامبر 1895 اشعهی ایکس را تصادفاً کشف کرد، وقتی پی برد که تخلیه الکتریسیتهای با ولتاژ بالا در خلاء درونِ یک لولهی شیشهای، باعث میشود که صفحهنمایشی فرضا شیمیایی بدرخشد. حتا از این هم عجیبتر؛ وقتی او دست همسرش را بین لولهی خلاءدار و یک ورقهی عکاسی قرار داد، پی برد که توانسته از استخوانهای او عکس بردارد. تصاویرِ اشعهی ایکس در روزنامههای سرتاسر اروپا منتشر شدند. پزشکان در ژانویهی 1896 از شیوهی او برای تشخیصِ اندامهای شکستهی بدن بهره میبردند. اما استفادهی غالب از این شیوه از درک ما پیشی میگیرد، خصوصا با نظر به تلاشهای بسیاری از مخترعان برای عکسبرداری از اندیشههای بشر. در همان زمان بود که موجی از پارانویا دربارهی «به پایان رسیدنِ حریم خصوصی افراد» به راه افتاد. حتا با اینکه اشعهی ایکس نتوانست در ذهن افراد رخنه کند اما باعث شد پرتویی بر امیدها و اضطرابهای جامعه افکنده شود.
زیگورات
تعریف: هرمِ پلکانی که ضمن قدمبرداشتن در مسیر پله میتوان خورشید و ستارگان را نیز مطالعه یا رصد کرد.
زیگوراتها ابتدا شش قرن پیش از میلاد به دست کلدانیان در بابل ساخته و با رنگهای رنگینکمانی نقاشی شدند. هرچند گفته شده که کلدانیان نخستین اخترشناسان بودهاند -و توانا به پیشبینیِ طول مدت روزها و تاریخ وقوعِ کسوفها- اما طالعبینی یا علم ستارهشناسیِ آن روزگار که تصمیمهای مهم متکی به آن بود، بر دستاوردهای علمی آنها هم سایه انداخته است. منطق صوتی برای این موضوع در کار بود: توجه به خورشید موجب بهبود کشاورزی بود، و افزون بر آن، موجب بهینهسازیِ ازدواج و جنگ نیز. و به هر روی، خورشید یک ایزد بود. بر فراز بزرگترین زیگورات که حدود 400 پا بلندا داشت زیارتگاهی بود با یک تختخواب، و دختری بالیده و دلخواه، به انتظار طلوع برومند خورشید هر شب آنجا میآرمید.