تورینهای برقی آمریکا به سرنوشت دکلهای مخابرات دچار شوند
پنلهای خورشیدی پایان کار تورینهای برقی را رقم میزنند.
اگر سنتان به دوران تلفنهای ثابت قد میدهد، احتمالاً دور باطلی را به خاطر دارید که این تلفنها را از وسیلهای ضروری برای خانه به وسیلهای برای پز دادن به فک و فامیل تبدیل کرده بودند. وقتی مردم شروع به استفاده از تلفن همراه کردند، شرکتهای تلفن مجبور شدند هزینهی استفاده از تلفن ثابت را بیشتر کنند تا دخلشان با خرجشان یکی شود. اما افزایش هزینهی تلفن ثابت هرچه بیشتر مردم را به سمت استفاده از تلفن همراه سوق داد. در نتیجه هزینهها بیشتر و مشکل بدتر شد.
دقیقاً چنین دور باطلی است که موجب نگرانی سانی گارگ (Sonny Garg) شده است. او رییس پژوهش انرژی در شرکت فناوریهای آپتیک (Uptake Technologies) و همچنین بخش تحلیل دادههای شرکت است. این بخش از شرکت اخیراً گزارشی منتشر کرده که نشان میدهد طی دو دههی اخیر، صنایع همگانی (مثل برق، تلفن و…) تحت مالکیت سهامداران که نیمی از بار الکتریکی تورینهای آمریکا را مصرف میکنند، شاهد افزایش ۷۴ درصدی هزینهی موثر برای تولید یک مگاوات نیروی الکتریسیته بودهاند.
به عبارت دیگر، تولید نیروی الکتریسیته دیگر بهصرفه نیست و گارگ هم نگران روزی است که این قیمتها روی مصرفکنندگان تأثیر منفی بگذارند و به اقتصاد آسیب بزنند. او میگوید: «حتا کمترین نوسان در استفاده از تکنولوژی تورین ممکن است باعث بروز مشکلات جدی شود.»
برخلاف دکلهای مخابراتی، یک تورین برقی غیرفعال ممکن است به هرکسی آسیب بزند. حتی کسانی که روی پشتبامشان پانل خورشیدی نصب کردهاند، برای مواقعی که هوا برای مدتی طولانی ابریست و یخچالشان باتری پاوروال (Powerwall) نصبشده روی آن را تا آخر مصرف کرده، به نیروی برق احتیاج دارند. یا مثلاً در مواقعی که پنلها در حال تولید نیروی برق مازاد هستند، باید سیمهایی داشته باشند که این نیروی اضافه را به جایی که به آن نیاز دارد، منتقل کند.
صنایع همگانی مذکور از همه طرف تحت فشارند. خانههایی که از لحاظ مصرف انرژی روزبهروز بهصرفهتر میشوند، و تغییر مسیر اقتصاد از تولیدات پرمصرف به فعالیتهای خدماترسانی تقاضا برای نیروی برق را کاهش داده است. در این میان، هزینههای سرسامآور اداره کردن نیروگاهها – حقوق کارمندان، نگهداری و تعمیر و… – رو به کاهش نیستند. حتی آن افزایش 74 درصدی نیز هزینهی لازم برای سوختی که این نیروگاهها به الکتریسیته تبدیل میکنند، پوشش نمیدهد.
بیهودگیها
برای حل این مشکل روی کاپیتالیسم حساب باز نکنید. بازار صنایع همگانی با سیاست عدم دخالت دولت در امور اقتصادی (Laisser Faire) آبش توی یک جوی نمیرود. هزینهی بالا برای ساخت نیروگاه (بعلاوهی هزینهی فراهم کردن زیرساختی که نیروی الکتریسیتهی تولیدشده در آن را تقسیمبندی کند و انتقال دهد) باعث شده صنایع همگانی از بدو وجودشان تحت نظارت دولت قرار بگیرند. این شرکتها برای اینکه بازگشت هزینهشان تضمین شود، زیر بار کمیسیونهای نظارت دولتی رفتند که تعرفهها را کنترل میکردند که بیش از حد و به ترتیب ناعادلانهای زیاد نشوند. به طور کلی، این برنامه تا بحران نفت در دههی 1970 برای همه جوابگو بود. تا آن موقع مقدار زیادی از نیروی الکتریسیتهی آمریکا از نیروگاههای نفتی تامین میشد و صنایع همگانی هزینههای نفتیاش را که تحت تاثیر تورم زیاد شده بود، از مشتریان میگرفت.
ست بلامسَک (Seth Blumsack)، که در رشتهی سیاست انرژی در دانشگاه پنسلوانیا درس میخواند، بیان کرد: «ساختار نظارت اساساً به صنایع همگانی پول پرداخت تا نیروگاه بسازند و مشتریان را مجبور کرد از راه قبض هزینهی ساخت این نیروگاهها را از جیب خودشان پرداخت کنند، ولی برای صنایع همگانی انگیزهی چندانی برای کارآمد بودن فراهم نکرد.» بنابراین تا موقعی که رقبایی نداشته باشید که بخواهند سهم شما را از بازار مال خود کنند، چه انگیزهای دارید تا راهی برای پیدا کردن منابع نفتی ارزانتر پیدا کنید؟»
پیش از این، صنایع همگانی تحت مالکیت سهامداران مالک بسیاری از این نیروگاهها بودند. چون هزینههای پایه برای ساختن یک نیروگاه به سرمایهگذاری بیرونی کلان احتیاج داشت. این صنایع همگانی تحت مالکیت سهامداران، که از انحصارطلبی محدودی برخوردار بودند، کنترل سیمهای انتقال و تقسیمبندی را نیز در اختیار داشتند (ساختار اقتصادیای که ادغام عمودی نام دارد). پس از پایان بحران نفت، ناظران ایالتی و فدرال به انحصارطلبی صنایع همگانی تحت مالکیت سهامداران روی تولید نیرو خاتمه دادند. اکنون تولیدکنندگان مستقل نیرو میتوانستند نیروگاه بسازند و نیروی تولیدشده در آن را در بازار بفروشند. بلامسک میگوید: «به جای صنایع همگانی ادغامشدهای که نیروگاه میساختند و نیروی تولیدشده در آن را به مشتریان انحصاری خود میفروختند، ایدهی ما ساختن بازارهای محلی بود که در آن نیروگاهها با هم رقابت میکردند و اساساً مالکین نیروگاهها ریسک عدم سوددهی را به جان میخریدند.» این ریسک جدید مدیران نیروگاهها رو ملزوم میکرد خلاقانهتر فکر کنند و کاراییشان را افزایش دهند. در غیر این صورت کارشان تمام بود. تولیدکنندگان مستقل نیرو بسیار موفق بودند. صنایع همگانی تحت مالکیت سهامداران در دورهای نزدیک به 70 درصد انرژی آمریکا را تامین میکردند (صنایع همگانی عمومی چون Tennessee Valley Authority تفاوت را جبران میکردند). اکنون این میزان به 40 درصد تقلیل پیدا کرده است.
با این حال، اندازهی آنها به قدری بزرگ است که به ما چشمهای از آنچه در پیش است نشان دهند. خصوصاً با توجه به اینکه صنایع همگانی تحت مالکیت سهامداران باید سالانه گزارشی به کمیسیون فدرال نظارت انرژی عرضه کنند و در آن جزئیاتی از قبیل میزان نیروی تولیدشده و براورد هزینهی تولید این میزان نیرو را مشخص کنند. در میان این دادهها، تیم گارگ متوجه افول شدید تقاضای مشتری شد. بین سالهای 1998 و 2017، صنایع همگانی تحت مالکیت سهامداران از تولید 2300 تتراوات ساعت الکتریسیته به 1500 تتراواعت ساعت الکتریسیته رسیدند. این یعنی 35 درصد کاهش. در عین حال، هزینهی تعمیر و نگهداری و انجام عملیات تغییری نکرد. البته در این براورد قیمت سوخت حساب نشده است، ولی سوخت نیز عنصری حیاتی برای روشن نگه داشتن چراغهاست.
البته این بدان معنا نیست که بازده مصرف انرژی در جامعه 35 درصد افزایش پیدا کرده است. تقاضا کاهش داشته. بازدهی انرژی محیطهای خانگی و تجاری رو به افزایش است و انرژی هدر رفته رو به کاهش. محبوبیت کار گذاشتن پنلهای خورشیدی در خانهها روز به روز بیشتر میشود. طرحهای دولتی در این زمینه کارآمد بودند و رکود بزرگ مالی در بعضی زمینهها بازدهی را افزایش داد و این بازدهیها همزمان با بهبود شرایط اقتصادی دست نخوردند. یکی دیگر از عوامل موثر، تغییر مسیر اقتصاد از تولیدات کارخانهای به شدت پرمصرف به فعالیتهای خدماترسانی بود.
فشار بیشتر میشود
شرکتهای تولید صنایع همگانی از همهی این چیزها اطلاع دارند. در سال 2016، جان توماس (John Thomas)، رییس بخش مالی Tennessee Valley Authority در کنفرانسی که اعضای اجرایی TVA در آن شرکت داشتند، اعلام کرد که وقتی بازار بتواند روی 3 تا 4 درصد رشد تولیدی سالانه اتکا کند، میتوان منابع انرژی جدیدی چون هستهای، گاز، زغالسنگ و ژنراتورهای هیدروالکتریکی نیز اضافه کرد. «میدانستیم که در آیندهروزی بهشان احتیاج پیدا خواهیم کرد. با توجه به تغییرات گستردهای که اکنون شاهدشان هستیم – و حتی پتانسیل رشد تولیدی منفی طی چند سال آینده – میل چندانی به شرطبندی راجعبه درازمدت نداریم.» در سال 2015، آویستا (Avista) شرکت صنایع همگانی تحت مالکیت سهامداران واقع در شمال غربی پاسیفیک، اعلام کرد رشد سالیانهی مشتریشان طی 20 سال آینده نصف خواهد شد.
ساختن یک نیروگاه – و البته حفظ و نگهداری از آن – همیشه یک شرطبندی درازمدت بوده است. با وجود کاهش تقاضا، و همچنین افزایش استفاده از انرژی تجدیدپذیر، الکتریسیته باید حالتی را که در قرن گذشته داشت حفظ کند: یعنی باید قابلاطمینان، ارزان و فراگیر باشد. گارگ میگوید: «چیزی که قضیه را ترسناک میکند این است که تعادل صنعتی در حال به هم ریخته شدن است که مقیاسی جهانی دارد.» با وجود اینکه او اعتقاد ندارد این تغییرات منجر به قطعی برق در مقیاس وسیع خواهد شد، ولی میگوید ممکن است منجر به گرانتر شدن الکتریسیته شود.
افرادی هم هستند که نتایج این گزارش در نظرشان شوکهکننده نیست. بلامسک میگوید: «اگر در جایی زندگی میکردم که در آن مشتری یک شرکت الکتریکی سنتی بودم که مالک بسیاری از نیروگاههای قدیمیست، شاید این برایم مایهی نگرانی بود که مبادا هزینهی رسیدگی به این نیروگاهها بیشتر از استطاعت مالی من باشد. ولی مطمئن نیستم آیا به خاطر این مساله، مبلغ قبض در بیشتر مناطق کشور بیشتر خواهد شد یا نه.» تولیدکنندگان مستقل نیرو به طور کلی جوانتر هستند و نیروگاههایشان نوتر است. برای همین با وجود اینکه میزان تقاضای مشتری برای آنها نیز کمتر شده، احتمالاً هزینهی حفظ و نگهداری و انجام عملیات برایشان چندان زیاد نیست.
در واقع، بلامسک میگوید افزایش هزینه در این گزارش حاکی از این حقیقت است که تولیدکنندگان مستقل نیروی مذکور نیروی الکتریسیتهای که هزینهی سرجمع آن کمتر است و این هزینهی کمتر، هزینه را برای مشتریان نیز کاهش خواهد داد. بلامسک میگوید: «و البته این یکی از کارکردهای رشد متوقفشده تقاضای کلی برای الکتریسیته است.»
چطور میتوان از این اطلاعات برای درک بهتر ترند دیگر، یعنی نیروهای تجدیدپذیر استفاده کرد؟ خب، در خود گزارش، منابع انرژی تجدیدپذیر (در کنار چند نوع از گازهای طبیعی) جزو تنها نمونههایی از نیرو بودند که از سال 1998 تاکنون شاهد حاشیهی سود مثبت بود. این آمار با پژوهشی که شرکت مشاورهی اقتصادی لازارد (Lazard) در سال 2017 منتشر کرد، مطابقت دارد. در این پژوهش مشخص شده طرحهای خورشیدی و بادی برای تولید انرژی به طور میانگین از هر نوع انرژی دیگری ارزانتر درمیآید. (البته بدون احتساب کمکهای دولتی مثل کم کردن مالیات و کمکهای مالیای که به سرمایهگذاران عرصهی انرژی تجدیدپذیر پاداش میدهند.) حتی اگر هزینهی باتریهای تجدیدپذیر – که برای فراهم کردن الکتریسیتهی حاصلشده از خورشید یا باد در هر ساعتی از روز حیاتی هستند – هزینههای چنین انرژی تجدیدپذیری به طور معقولی افزایش پیدا میکند. این انرژیها از بیشتر گازهای طبیعی گرانتر، ولی از بیشتر محصولات زغالی ارزانتر هستند.
البته هزینههای براورد شده را نمیتوان به همه جای دنیا تعمیم داد. شاید برای تمام این صنایع همگانی که از کمبود بودجه رنج میبرند، راحت باشد که نیروگاههای زغالسنگ عهد نیکسونشان را بیندازند دور و زمینهایی تحویل بگیرند پر از توربینهای بادیای که به رنگ صورتی هزاره نقاشی شدهاند، اما هر قسمت از کشور سیاست مخصوص به خودش را دارد و البته نیازهای مخصوص به خودش و این تفاوت تا حدی تولید برخی از انواع انرژی را دشوارتر کرده است. در ضمن، غیرفعال کردن نیروگاه هزینهبردار است و ساختن جایگزین جدید – نیروگاه تولید گاز، سد یا زمینهای وسیع پنلهای خورشیدی – نیز همچنین. گارگ میگوید برای بسیاری از این شرکتها تصمیم منطقی این است که بسیاری از نیروگاههای قدیمیشان را فعال نگه دارند، ولی به حفظ و نگهداریشان توجه بیشتری نشان دهند. او میگوید: «بهتر است تا وقتی که صدای دیگ بخار بلند نشده، صبر نکنید.»
رویهی دیگری که میتوان اتخاذ کرد بازنگری ریشهای نحوهی نظارت بر این صنعت است. با وجود بازنگریها و تجدیدنظرهای انجامشده روی مقررات ثبتشده، سیاست دولت همچنان به کسانی که روی کارهایی چون ساختن نیروگاههای جدید و نصب کردن خطوط نقلوانتقال سرمایهگذاری کلان میکنند، پاداش میدهد. بهراحتی میتوان مقررات جدیدی وضع کرد که طبق مفاد آن، به شرکتهایی که تلاش میکنند بازدهی تورینهای برقی موجود را افزایش دهند، پاداش عطا شود. البته دولت فعلی گوشش به حرف بازار بدهکار نیست. در ماه می، تفهیمنامهای که پیشنویسش را ترامپ نوشته بود، حاکی از این بود که دولت برای نیروگاههای اتمی و زغالی کمک مالی در نظر گرفته است. بلامسک میگوید: «این کمکهای مالی حیات نیروگاهها را تضمین خواهد کرد، اما در کل راهحلی پرهزینه است.»