ادبیات در کوبای کاسترویی

1
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

اواخر سال 1959، لی لاک‌وود که یک عکاس خبری بود به کوبا رفت تا از نزدیک شاهد پایان یافتن رژیم باتیستا باشد. بعد از جست‌وجوی فراوان، او با فیدل کاسترو روبرو شد که به تازگی قدرت را به دست گرفته بود. این دو سریعا با هم صمیمی شدند و در سفرهای بعدی در طول دهه‌ی بعد، کاسترو به لاک‌وود اجازه داد تا دسترسی نامحدودی به این کشور داشته باشد؛ در 1965، این دو یک مصاحبه‌ی ماراتونی هفت روزه داشتند. این مصاحبه که اولین بار در 1967 منتشر شد، تصویر لاک‌وود از کاسترو را نشان می‌دهد و احتمالا جذاب‌ترین سندی است که تابه‌امروز از این شخصیت به تصویر درآمده است. لاک‌وود در 2010 از دنیا رفت؛ ماه گذشته، به دنبال آغاز دور جدیدی از روابط آمریکا و کوبا که فرصت جدا نادری بود، مجله‌ی Taschen این مصاحبه را با عنوان «کاسترو در کوبا: نگاه یک خبرنگار آمریکایی از درون، 1959-1969» مجددا منتشر کرد و صدها قطعه عکس هم کنار آن قرار داد که بسیاری از آن‌ها تا پیش از این منتشر نشده بودند. بریده‌ی زیر، نظرات کاسترو در باب ادبیات، هنر و فرهنگ در کوبا را پوشش می‌دهد.

لی لاک‌وود، جولای 2016

اواخر سال 1959، لی لاک‌وود که یک عکاس خبری بود به کوبا رفت تا از نزدیک شاهد پایان یافتن رژیم باتیستا باشد. بعد از جست‌وجوی فراوان، او با فیدل کاسترو روبرو شد که به تازگی قدرت را به دست گرفته بود. این دو سریعا با هم صمیمی شدند و در سفرهای بعدی در طول دهه‌ی بعد، کاسترو به لاک‌وود اجازه داد تا دسترسی نامحدودی به این کشور داشته باشد؛ در 1965، این دو یک مصاحبه‌ی ماراتونی هفت روزه داشتند. این مصاحبه که اولین بار در 1967 منتشر شد، تصویر لاک‌وود از کاسترو را نشان می‌دهد و احتمالا جذاب‌ترین سندی است که تابه‌امروز از این شخصیت به تصویر درآمده است. لاک‌وود در 2010 از دنیا رفت؛ ماه گذشته، به دنبال آغاز دور جدیدی از روابط آمریکا و کوبا که فرصت جدا نادری بود، مجله‌ی Taschen این مصاحبه را با عنوان «کاسترو در کوبا: نگاه یک خبرنگار آمریکایی از درون، 1959-1969» مجددا منتشر کرد و صدها قطعه عکس هم کنار آن قرار داد که بسیاری از آن‌ها تا پیش از این منتشر نشده بودند. بریده‌ی زیر، نظرات کاسترو در باب ادبیات، هنر و فرهنگ در کوبا را پوشش می‌دهد.

1


 

مصاحبه‌گر: تابه‌حال تلاش شده تا تولید هنر در کوبا تحت کنترل قرار گیرد؟ مثلا در حوزه‌ی ادبیات؟

کاسترو: تمامی نمودهای هنر هر کدام خصوصیات خود را دارند. مثلا فیلم با نقاشی متفاوت است. فیلم یک صنعت مدرن است که منابع زیادی نیاز دارد. نقاشی کشیدن یا کتاب نوشتن هیچ‌وقت مثل ساختن یک فیلم نمی‌شود. ولی اگر سوال این است که این‌ها مورد کنترل قرار گرفته‌اند… نه.

م: یک نکته‌ی تعجب‌آور میزان آزادی خلاقیتی است که به هنرمندان تو، مثل نقاش‌ها و مجسمه‌سازها، در مقایسه با سایر کشورهای سوسیالیست داده شده؛ با این حال، به نظر می‌رسد آزادی در ادبیات کمتر است.

کاسترو: چون ادبیات چاپ کتاب را در بر می‌گیرد و اساسا یک مسئله‌ی اقتصادی است. منابعی که در دسترس هستند، برای چاپ تمامی کتاب‌ها، مثلا کتاب‌های درسی، کتاب‌های مرجع یا کتاب‌های عامه کافی نیستند. یعنی نمی‌توانیم کاغذ را هدر بدهیم. این یکی از فاکتورهای محدودکننده است. اما دلیل نمی‌شود که مسئله‌ی سیاست هم بی‌تاثیر باشد. کتابی که از نظر ما ارزشی نداشته باشد، شانس چاپ پیدا نخواهد کرد.

2
پروژه‌ی مسکن خوزه مارتی، 1964، در سانتیاگو دوکوبا؛ این پروژه به دست گروهی از معماران کوبایی و با استفاده از پنل‌های پیش‌ساخته طراحی شد که بخشی از مد واردات سیستم‌های ساخت‌وساز پیش‌ساز از اروپای شرقی بود. طراحی نما رویکردی حساس به آب‌وهوا را در پیش گرفته و پنل‌های ظریف‌کاری شده را شامل می‌شود که جلوی تابش نور شدید خورشید را می‌گیرد.

 

م: به عبارت دیگر، نویسنده‌ای که رمانی بنویسد و در آن دیدگاه‌های ضدانقلابی داشته باشد، بعید است که رنگ چاپ کتابش را ببیند؟

کاسترو: در حال حاضر بله. بالاخره روزی می‌رسد که تمامی منابع افزایش پیدا خواهند کرد و آن‌وقت چاپ چنین کتاب‌هایی به بهای محدود کردن کتاب‌های مرجع یا کتاب‌هایی با ارزش واقعا جهانی تمام نخواهد شد. آن‌وقت منابع برای چاپ هر کتابی بر اساس معیارهای گسترده‌تر فراوان خواهد بود و هر کس می‌تواند در کتابش از هر دری که می‌خواهد سخن بگوید. من شخصا پارتیزانی هستم که دیدگاه ذهنی گسترده‌ای دارم. چرا؟ چون به انسان آزاد اعتقاد دارم، به انسان آگاه اعتقاد دارم، به انسان بافکر، به کسی که بر اساس باورهایش عمل می‌کند و از چیزی نمی‌ترسد، اعتقاد دارم. و فکر می‌کنم ایده‌ها باید بتوانند شخصا از خودشان دفاع کنند. من با ساختن لیست سیاه از کتاب‌ها مخالفم و از ممنوع کردن فیلم و این‌جور چیزها خوشم نمی‌آید.

ایده‌آل شخصی من در مورد مردم آینده‌ی ما چیست؟ مردمی است که به اندازه‌ی کافی فرهنگ و آموزش داشته باشند و بتوانند در مورد هر چیزی، بدون ترس از برخورد با ایده‌هایی که آن‌ها را محدود یا وادار به عقب‌نشینی خواهد کرد، نظر بدهند. مثلا، نظر ما در مورد خودمان چیست؟ ما فکر می‌کنیم که می‌توانیم هر کتابی را بخوانیم یا هر فیلمی را ببینیم، حالا در مورد هر موضوعی که باشد و برای این کار نیازی نیست که باورهای خودمان را تغییری بدهیم؛ و اگر در کتابی یک ادعای منطقی در مورد یک مسئله‌ی مفید مطرح شده باشد، این‌که بتوانیم آن را تحلیل و ارزیابی کنیم می‌تواند خیلی به نفعمان تمام شود. ای‌کاش که تمامی مردان و زنان کشورم در آینده این‌طور باشند! این همان انسانی است که امیدواریم بتوانیم خلق کنیم. اگر این‌طور فکر نمی‌کردیم، آن‌وقت آدم‌هایی ناباور به اعتقادات و فلسفه‌ی خودمان بودیم.

م: ولی چنین فضایی در حال حاضر ممکن نیست؟

کاسترو: اشتباه است اگر فکر کنیم چنین فضایی وجود دارد. اولا به‌ دلیل مشکلات اقتصادی، دوما به دلیل درگیری‌هایی که به آن‌ها مشغولیم.

م: به دلیل همین «درگیری‌ها» است که رسانه‌های کوبا این‌قدر یک‌طرفه در مورد آمریکا مطلب می‌نویسند؟

کاسترو: نمی‌خواهم ادعا کنم که این‌طور نیست. بله، اساسا ما هر چیزی درباره‌ی آمریکا می‌گوییم فقط به جنبه‌های منفی این کشور اشاره دارد و بعید است که چیزی به نفع آمریکا در این‌جا منتشر شود. رفتار ما درست مثل رفتار کشور خودت می‌ماند. یعنی، ما همیشه سعی می‌کنیم بدترین دیدگاه را نسبت به اوضاع آمریکا به وجود بیاوریم و این واکنشی است نسبت به تمام کارهایی که آن‌ها در حق ما کرده‌اند. تنها تفاوت ماجرا این است که ما درباره‌ی آمریکا دروغ نمی‌بافیم. گفتم که فقط روی نکات بد پافشاری می‌کنیم، چیزهایی را که خوب به‌نظر برسند از قلم می‌اندازیم، اما در عوض دروغ هم نمی‌گوییم.

م: ولی این دو تا یک چیز هستند. با تاکید بر خصوصیات منفی، دیدگاه‌ اشتباهی را به وجود می‌آوری که با دروغ تفاوتی ندارد.

کاسترو: بستگی دارد منظورت از «دروغ» چه باشد. قبول دارم که دیدگاه اشتباهی است، اما دروغ هم سر هم کردن واقعیات ناموجود است. بنابراین بین اشتباه و دروغ تفاوت وجود دارد، گرچه از برخی جهات هم به هم شبیهند. این وضعیت ایده‌آل نیست، اما نتیجه‌ی واقعیت‌هایی است که ما سازنده‌اش نبودیم. در یک جهان سرشار از صلح، جایی که حقیقت و احترام متقابل میان آدم‌ها برقرار است، چنین اتفاقی نمی‌افتد. اما ما مسئول وضعیت فعلی نیستیم.

م: ولی اگر به دنباله‌دار کردن این اشتباه اصرار کنی که نتیجه‌اش فقط بروز احساسات خشونت‌آمیز در میان شهروندان خودت خواهد بود، چطور می‌توانی انتظار صلح را داشتی باشی؟

کاسترو: تکرار می‌کنم، ما مسئول این وضعیت نیستیم. این آمریکا بود که روابطش را با کوبا قطع کرد.

3
پوستر کنفرانس OLAS روی دیوار وزارت کشور در 1959 که از چه‌گوارا، درست چند ماه قبل از مرگ او، نقل‌قولی را ذکر کرده است.

 

م: به‌نظرم این حرف تو ربطی به سوال من ندارد.

کاسترو: من فقط دارم به وظیفه‌ام عمل می‌کنم که جواب دادن به تو در کمال روراستی و از دیدگاه خودم است. من این‌قدر صداقت را دارم – چند تا از رهبران آمریکا حاضرند صحبت‌های مشابهی داشته باشند؟

م: بله، تو روراستی. ولی بگذار باز همین موضوع را ادامه بدهم. به نظر شخص من، اگر درهای جامعه را به روی تمامی حقایق آمریکایی، از هر نوعی، باز بگذاری بیشتر نفع می‌بری تا حالا که اصرار داری یک تصویر اشتباه از آن را ترسیم کنی. بر فرض مثال، در چند سال اخیر دولت تلاش کرده تا از مبارزه‌ی سیاه‌پوستان برای رسیدن به حقوق مدنی خود حمایت کند و قوانین مهمی هم در این باره تصویب شده‌اند. رسانه‌های کوبایی هم می‌توانند علاوه بر شورش سیاه‌پوستان در کالیفرنیا یا راهپیمایی کوکلس‌کلان در جورجیا و آلاباما –تنها چیزهایی که شما منتشر می‌کنید-، این طرف وقایع را هم پوشش بدهند.

کاسترو: تا جایی که من می‌دانم، خبر تصویب این قوانین این‌جا کار شده، گرچه طبیعتا دیدگاه ما نسبت به آن با چیزی که تو فکر می‌کنی فرق دارد. ما فکر می‌کنیم مشکل تبعیض یک ریشه‌ی اقتصادی دارد و ناشی از جامعه‌ی طبقه‌بندی شده است که در آن انسان از سوی انسان به بردگی گرفته می‌شود.

این مسئله واقعا سخت و پیچیده است. خود ما مسئله‌ی تبعیض را تجربه کرده‌ایم. تبعیض وقتی از بین رفت که امتیازات طبقاتی حذف شدند و آن‌وقت حل مسئله انرژی چندانی از انقلاب نبرد. به‌نظر من مثل همین اتفاق در آمریکا ممکن نیست. خیلی مسخره است که از انقلاب در آمریکا حرف بزنیم. شاید هیچ‌وقت در آمریکا انقلابی به معنای واقعی کلمه اتفاق نیفتاده و فقط تحولات بزرگ رخ داده‌اند. مثلا مطمئنم که پانصد سال آینده، آمریکا هیچ شباهتی به جامعه‌ی امروزی نخواهد داشت. شاید آن موقع دیگر مشکل تبعیض وجود نداشته باشد.

م: ولی چرا از همین تحولات بزرگ در آمریکا حرف نمی‌زنید؟ چرا کل داستان را برای مردم کوبا تعریف نمی‌کنید؟

کاسترو: چون به‌طور کلی هیچ تحول بزرگی در آمریکا نتیجه‌ی مثبتی نداشته است. از منظر سیاسی، همه چیز به قهقرا رفته است. از دیدگاه ما، سیاست آمریکایی، به‌خصوص سیاست خارجی آن، رو به سوی فراارتجاعی داشته است.

م: ولی ما در مورد سیاست خارجه‌ی آمریکا حرف نمی‌زنیم.

کاسترو: ولی در واقعیت همین است که بیشترین تاثیر را روی همه‌ی ما دارد.

م: حالا که به این موضوع رسیدیم، این نکته را هم بگویم که به نظر من هر کسی که نظرش در مورد هر چیزی کوچک‌ترین تفاوتی با دیدگاه دولت داشته باشد، بعید است که بتواند در رسانه‌های این‌جا نظرش را ابراز کند. در حقیقت، میزان انتقادهای بازتاب یافته در رسانه‌های کوبایی بسیار اندک است. به نظر می‌رسد رسانه‌ها بیشتر تبدیل به ابزار دولت شده‌اند.

کاسترو: خوب، چیزی که می‌گویی حقیقت دارد. انتقاد بسیار کم است. دشمنان سوسیالیسم فرصت پیدا نمی‌کنند چیزی در روزنامه‌های ما بنویسند – ولی در مقابل این مسئله را انکار نمی‌کنیم و ادعایی هم نداریم که آزادی فرضی رسانه‌ها در کار است، کاری که کشور تو کم انجام نمی‌دهد. از این گذشته، این را هم قبول دارم که رسانه‌ها ما کمبودهای فراوانی دارند. خودم می‌دانم که فقدان نقد چیز خوبی نیست. چرا که انتقاد یک ابزار بسیار مفید و سازنده است و به نظرم همگی باید یاد بگیریم چطور از این ابزار استفاده کنیم.

4
سانتیاگو دوکوبا، 26 جولای 1967.

 

م: به نظرت اگر فضایی وجود داشت که در آن انتقادها به چشم مثبت دیده می‌شدند، آن‌وقت نویسنده‌های کوبایی می‌توانستند از همین ابزار استفاده کنند؟

کاسترو: اگر انتقاد می‌شد، بله – ولی نه وقتی که این کار تبدیل به خدمت به دشمن و حرکتی ضدانقلابی می‌شود.

م: ولی چه کسی باید تعیین کند که کدام انتقاد سازنده و کدام ضدانقلابی است؟

کاسترو: خوب، ما در میانه‌ی نبرد هستیم که فرق چندانی با یک جنگ تمام‌عیار ندارد و وقتی آمریکا با موقعیت مشابهی روبرو بود، تنها کاری که کرد این بود که تمام کسانی را که با نفع کشور در زمان جنگ مخالفت داشتند، بدون هیچ تبعیضی سرکوب کند. زمانی که کشور تو با نازی‌ها می‌جنگید، عین همین سیاست را داشت.

م: جواب سوال من را ندادی. چه کسی این تفاوت را تعیین می‌کند؟

کاسترو: در این شرایط، حزب، قدرت سیاسی و قدرت انقلابی است که تصمیم می‌گیرد. طبیعی است که اگر این شرایط وجود نداشته باشند، این سختگیری‌ها هم از بین خواهند رفت.

م: ولی در این بین، تقریبا هیچ انتقادی در جامعه‌ی تو بیان نمی‌شود؛ چه در رسانه‌ها، ادبیات، رادیو، تلوزیون، یا هر ارگان ارتباطی در کوبا.

کاسترو: مطمئنا کمی انتقاد وجود دارد. تازه از این‌ها بیشتر هم هست – ما باید به آموزش خبرنگارها توجه نشان دهیم، چون میلیون‌ها نفر نوشته‌ها و گفته‌های آن‌ها را جذب می‌کنند. اگر قرار است مردمی با فرهنگ وسیع داشته باشیم، آن‌وقت افرادی که روزانه با آن‌ها در تماس هستند باید خودشان فرهنگ وسیعی داشته باشند و صلاحیت انجام این عملکرد اجتماعی را از خود نشان دهند. به نظر ما، روزنامه‌نگاری در شکل‌های مختلف خود اهمیت فراوانی در زندگی مدرن دارد.

نه این‌که بخواهم بگویم سر خودمان را در شرایط حاضر کلاه می‌گذاریم و فکر می‌کنیم وظیفه‌ی رسانه می‌تواند چیزی مهم‌تر از کمک به اهداف سیاسی و انقلابی کشور باشد. ما هدف، برنامه و تصویر مشخصی داریم که باید به آن‌ها برسیم و همین‌ها هستند که تمامی فعالیت روزنامه‌نگارها را تعیین می‌کنند. اصلا باید بگویم که این اهداف کار تمامی فعالین فکری و ذهنی را مشخص می‌کنند. این حقیقت را انکار نمی‌کنم.

م: ولی سرکوب هر نوع انتقاد ممکن به نوبه خود خطرناک نیست؟

کاسترو: دقیقا! من هم نمی‌گویم که فقدان نقد چیز خوب و مفیدی است. کاملا برعکس، حتا می‌تواند به ضرر ما تمام شود.

5
دو پسر که جدیدترین آلبوم بیتلز، «بیتلز شماره 3»، را در ودادو، هاوانای 1965، در دست گرفته‌اند.

 

م: به نظرت چه چیزی مسئول به وجود آمدن چنین وضعیتی بوده است؟

کاسترو: شرایط مختلفی مسئول بوده‌اند، ولی اساسا وضعیت اضطراری و فشارهایی که به کشور وارد می‌شود، این الزام را به وجود آورده که برای بقا با چنگ و دندان بجنگیم. تقریبا تمامی فعالیت‌های ما تحت‌الشعاع تلاش برای بقا قرار دارند.

م: یکی از چیزهایی که احتمالا در ایجاد این وضعیت نقش داشته، دیدگاه جدی خود تو در مورد رفتارهای «ضدانقلابی» است. امکان دارد که وقتی اوضاع آرام شد، روشنفکران دچار این ترس شوند که هر رفتارشان از سوی دولت ضدانقلابی در نظر گرفته شود؟ منظورم این است که شاید این دیدگاه بسیار جدی تو، راه ارتباط میان تو و روشنفکران را سد کند؛ این‌ها کسانی هستند که زودتر از بقیه به اشکالات پی می‌برند یا ممکن است گاهی ایده‌ی بهتر اما متفاوتی داشته باشند. با سرکوب نظرات مخالف، احتمال شنیدن چیزی جز ایده‌های خودت کم نمی‌شود؟

کاسترو: اعتراف می‌کنم که در آینده‌ی نزدیک باید به‌طور جدی به این مسئله بپردازم. چون تابه‌حال چیزهای دیگر توجه ما را به خود جلب کرده بودند، نتوانستیم آن‌طور که باید به چنین کمبودهایی بپردازیم.

م: این فقدان دیدگاه‌های انتقادی ظاهرا در امر آموزش هم وجود دارد. وقتی از مدارس بخش‌های مختلف کشور بازدید می‌کردم، متوجه شدم به بچه‌ها یاد می‌دهند که هر چیز را به‌شکل ارزش ذاتی بپذیرند و چیزی را به چالش نکشند. به‌نظرت این مسئله برای آینده‌ی فکری کشور خطرناک نیست؟

کاسترو: به نظر من آموزش تا حد زیادی به میزان توان و مهارت معلمان بستگی دارد. یعنی مسئله فقط سیاست نیست. باید به بچه‌ها یاد داد که فکر کنند – ارتقای توان فکری کودکان هدف نهایی آموزش است. با این حال، بگذار به حرفی که زدی جواب بدهم. یکی از اصلی‌ترین نگرانی‌های ما آموزش یک دسته معلم با بالاترین توان‌های ممکن است. نباید فراموش کنیم که شرایط زندگی ما معمولی نیستند – ما در شرایط نبرد طبقاتی شدید، تضاد ایده‌ها، باورها و احساسات زندگی می‌کنیم. تمامی این‌ها می‌تواند منجر به خلق یک محیط یا جوی سرشار از محدودیت‌ها شود…

اما روزهای اول این نگرانی اصلی ما نبود. چیزی که اهمیت بیشتری داشت، باز کردن مدرسه در نقاطی بود که حتا یک معلم برای آموزش الفبا، خواندن یا نوشتن وجود نداشت. در آن روزها، ما بیشتر نگران جزییات اصلی در امر آموزش بودیم و از آن‌جایی که کارکنان آموزش‌دیده‌ای هم نداشتیم، مجبور بودیم خیلی چیزها را سرهم‌بندی کنیم. پس به نظرم منطقی است که بچه‌های دبستانی امروز که قرار است متفکرین آینده، شهروندان آینده‌ی کشور شوند، به‌شکل تعصب‌آمیز تربیت نشوند و این قابلیت را پیدا کنند که برای خود فکر کنند و جای خود قضاوت کنند.

م: این نکته هم در کلاس‌ها توجه من را جلب کرد که همه چیز با دید متعصبانه بررسی می‌شد. مثلا همین چند لحظه پیش داشتیم می‌گفتیم که چطور رسانه‌های کوبا عمدا یک تصویر نه چندان جذاب از آمریکا را رسم می‌کنند. تفسیرها و «واقعیت‌های» مربوط به آمریکا که سر کلاس به دانش‌آموزان یاد داده می‌شوند، دقیقا همان چیزهایی هستند که روزنامه‌ها با ابهام فراوان تکرار می‌کنند. چه اتفاقی خواهد افتاد وقتی این پسران و دختران جوان که نظرات و دیدگاه‌های کاملا یک‌طرفه را از طریق مدرسه، شاید از همان کلاس اول، دریافت کرده‌اند، بالاخره بزرگ شوند؟

کاسترو: بی‌شک آن‌ها نظر چندان خوشی نسبت به آمریکا و تمامی چیزهای وابسته به آن نخواهند داشت، همان‌طور که بچه‌های آمریکایی به همین شکل علیه کمونیسم تربیت می‌شوند. اوضاع دردآوری است، اما جز حقیقت هم نیست.

6

م: یک روز آمریکا و کوبا بالاخره روابط دوستانه‌ی خود را از سر خواهند گرفت. وقتی این اتفاق افتاد، چه بلایی سر میراث احساسات منفی خواهد آمد که با آن جوانان را بار آورده‌اید؟

کاسترو: پاسخ دادن به این سوال کار آسانی نیست. به علاوه، تابه‌حال کسی این سوال را مطرح نکرده است. در واقع این اولین باری است که این حرف را از دهان یک آمریکایی می‌شنوم. حتا خودمان هم به آن نپرداخته‌ایم. شاید بتوان گفت که هیچ‌وقت آگاهانه در مورد این مسئله فکر نکرده‌ایم. شاید این مسئله تا اندازه‌ای ناشی از بدبینی نسبت به این باشد که مردم آمریکا فرصت بیان نظرات خود یا تغییر شرایط را داشته باشند.

احتمال دارد که حتا خود ما هم خوب نفهمیده باشیم که حس اتحاد با سیاهپوستان تا چه اندازه در قلب آمریکایی‌ها ریشه دوانده است. یعنی، ما هیچ اعتقادی به دولت آمریکا نداریم و شاید همین مسئله تا اندازه‌ای باعث شده که مردم این کشور را هم به چشم بد ببینیم. ولی این کار عمدی نبوده است. شاید وقتی تو کتابت را چاپ کنی، خیلی از اهالی رسانه‌ی ما هم به این موضوعات فکر کنند. خود من حین صبحت با آن‌ها می‌توانم این نگرانی‌ها را مطرح کنم و از آن‌ها بخواهم کمی میانه‌روتر شوند. تمام این‌ها به خاطر چیزی است که تو هم می‌گویی؛ این که شاید روزی –که اصلا فکر نمی‌کنم به این زودی‌ها باشد- روابط بهتری میان این دو کشور برقرار شود.

م: به نظر من باید سعی کنیم رسیدن آن زمان را تسریع کنیم، نه این‌که بی‌دلیل آن را عقب بیندازیم.

کاسترو: به‌نظر من هم حرفت منطقی است. حالا بیا برویم ناهار.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مشاهده نظرات
  1. مجتبی تاریخانی

    نمی دونم چرا هنوز هم انقلاب های سوسیالیستی اینقدر جذاب و تفکر برانگیز هستند با اینکه یه جورایی دیگه واقعاً وجود خارجی چندانی ندارند.
    شاید به این خاطر که تاثیر عمیقی بر تاریخ و نحوه تفکر و تقسیم بندی های انسانی داشتند.
    اولین چیزی که بعد از خواندن این مصاحبه به نظرم اومد روراستی و صداقت کاسترو و گیر دادن لاکوود آمریکایی به نگاه کوبایی ها نسبت به آمریکاست تا مثلا اوضاع سخت زندگی مردم در اون سال ها و یا هر مسئله دیگه ای. ظاهراً وجه آمریکا از تمام مسائل ریز و درشت مردم دنیا مهم تره! همچنین لاکوود هیچ وقت جواب کاسترو در مورد فرافکنی های آمریکایی ها علیه کوبا و دیگران رو نمی ده.
    نکته دیگه ای که نظرم و جلب کرد شجاعت حرفه ای یه خبرنگاره که فارغ از اختلاف رای، سعی داره به جواب برسه. با خودم گفتم من یکی خبرنگار خوبی نمی شم با اولین جمله کاسترو تاییدش می کردم بعد می پرسیدم اینجا ناهار کی می دن؟!

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • ماورا: سلسله جنایت‌های بین کهکشانی

    نویسنده: م.ر. ایدرم
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی

    نویسنده: بهزاد قدیمی