تصاویری حزن‌انگیز و سیاه از زندگی اراذل بروکلین در ابتدای هزاره‌ی سوم

3
این مطلب به بوک‌مارک‌ها اضافه شد
این مطلب از بوک‌مارک‌ها حذف شد

عکاس‌های خیابانی معمولی بعد از گرفتن عکس‌‌شان غیب می‌شوند و هیچوقت نمی‌ایستند تا برای شناختن سوژه‌هایشان وقت بگذرانند. اما بوگی مستندنگاری بود که واقعا وارد زندگی سوژه‌هایش می‌شد و اعتمادشان را جلب می‌کرد و آن‌ها نیز به خانه‌هایشان راهش می‌دادند و می‌گذاشتند به مخفی‌گاه‌ها و پاتوق‌هایشان سرک بکشد.

‌بوگی عکاسی‌ست که دو دهه از زندگی‌اش را صرف عکاسی از زندگی خیابانی کرده و تا توانسته از خشونت‌های اراذل و جنایت‌های رخ داده در حاشیه‌ها،  عکس گرفته است.

 در طول دوران کاری‌اش به همه‌جا سر زده و از امثال اوسین بولت (دونده‌ی المپیکی) و ماریو بالوتلی (فوتبالیست مشهور) عکس گرفته و با شرکت‌هایی همچون نایک و پوما همکاری کرده است. اما به جز این‌ها شش مونوگراف هم منتشر کرده که هر کدامشان فرهنگ خیابانی فلاکت‌بار یکی از شهرهای جهان را به تصویر کشیده‌اند (سائوپائولو و بلگراد و …).

 بوگی در بلگراد به دنیا آمد و از همان ابتدا در کنار دوربین‌ بزرگ شد. پدر و پدربزرگش هر دو عکاس آماتور بودند ولی خودش تا وقتی که یوگسلاوی درگیر جنگ‌های ویرانگر دهه‌ی نود شد، سمت هنر نرفت. در روزهای جنگ عکاسی تنها چیزی بود که به کمکش می‌توانست کمی از جهنم جنگ فاصله بگیرد. به اعتقاد خودش مشاهده‌ی آن وضع آشفته، دستاویزی شد تا سوژه‌ی اصلی عکاسی‌هایش را پیدا کند تا در تمام دوران کاری‌اش فقط به دنبال ثبت همان سوژه باشد.

 بوگی در ۱۹۹۸  لاتاری برد و گرین‌کارت گرفت و به نیویورک نقل مکان کرد. اوایل حاضر بود به هر شغل‌ عجیبی تن بدهد تا روزگار بگذراند ولی همچنان عکاسی را هم رها نمی‌کرد. این شد که به طرز کاملا اتفاقی به چند نفر از اراذل دارودسته‌های بروکلینی برخورد که هفت‌تیر‌به‌دست، جلوی دوربینش ایستادند و از بوگی خواستند که ازشان عکس بگیرد. این اتفاق همان چاله‌ای شد که پای عکاس قصه را به سرزمین عجایب کشاند. به خشن‌ترین محله‌هایی که درست در ناف نیویورک واقع شده‌اند. نتیجه‌ی این ماجراها کتابی شد به اسم It’s All Good  که شامل تصاویری از اعضای باند ALKQN و گنگسترهای دیگر و دلالان مواد مخدر و مردمان به حاشیه‌رانده‌شده‌ی گرفتار فقر بود.

عکاس‌های خیابانی معمولی بعد از گرفتن عکس‌‌شان غیب می‌شوند و هیچوقت نمی‌ایستند تا برای شناختن سوژه‌هایشان وقت بگذرانند. اما بوگی از آن مستندنگارهاست که واقعا وارد زندگی سوژه‌هایش می‌شوند. اعتمادشان را جلب می‌کرد و آن‌ها نیز به خانه‌هایشان راهش می‌دادند و می‌گذاشتند به مخفی‌گاه‌ها و پاتوق‌هایشان سرک بکشد.

“  مردم همیشه می‌گن که یه حدودی هست که نباید ازشون رد شی، ولی راستش هر چقدر که تو بیشتر بری توی بطن قضیه، عکس‌های بهتری هم نصیبت می‌شن و هیچ‌کس حق نداره بگه که حد و مرزت تا کجاس

 همین‌طوریه که اتفاقی میرسی به مرکز جنون و تازه اونجاس که همه‌چیز جالب میشه.

با این حال بوگی اعتقاد دارد که:

“ من فکر می‌کنم عکسام نشون میدن وسط اون کثافتا، هیچ چیز جذابی نیست”

به تازگی هم انتشارات Powerhouse Books به مناسبت ده سالگی انتشار کتاب Its All Good، نسخه‌ای جدید چاپ کرده که تصاویری به آن اضافه شده شده که قبلا در نسخه‌ای اصلی به چاپ نرسیده بود.

به همین بهانه وبسایت VICE با بوگی در مورد کارهایش صحبت کرده و بوگی درباره‌ی بعضی از جنجالی‌ترین عکس‌های نسخه‌ی جدید کتابش توضیحاتی داده است.


اسم این شاتگان را ترمیناتور گذاشته بودند. در تصویر ترمیناتور را در کف راهروی یک ساختمان نیمه‌کاره می‌بینیم که دو سربند اعضای گنگ بلادز هم رویش افتاده است. من فکر می‌کنم تصاویرم نشان می‌دهند هیچ چیز جذابی در بین آن کثافات نیست. حتی فیلم‌ها هم لات‌ها را طوری نشان می‌دهند که همه‌چیزشان سحرانگیز و جذاب به نظر می‌رسد. ولی به نظرم این که مردم به خاطر بیست دلار کشته می‌شوند، هم خشن است، هم سخت است و هم افتضاح.


بعد از این که اولین نسخه‌ی کتاب بیرون آمد، من کتاب را به گنگسترها نشان دادم. اینقدر خوششان آمد که من را به مخفی‌گاهشان بردند و هر آشغالی که داشتند را نشانم دادند. بهشان گفتم “شما چتون شده؟ اینا رو الان نشونم می دین. من اینا رو واسه کتابم نیاز داشتم” و این‌طور جواب شنیدم که “تو می‌تونستی همه‌مون رو بندازی تو هلفدونی. عوضش الان می‌تونی همه‌ش رو ببینی”
عکاسی این پروژه از سال ۲۰۰۳ شروع شد و تا ۲۰۰۸ هم ادامه داشت. پس طبیعتا بعضی از عکس‌های نسخه‌ی به روز شده‌ی کتاب، مربوط به بعد از ۲۰۰۸ می‌شوند.
وقتی کار من با کتاب تمام شد همچنان به ساختمان‌های نیمه‌کاره سر می‌زدم و به سراغ گنگسترها می‌رفتم و کتاب بهشان می‌دادم. خیلی خوششان می‌آمد ولی  من در این بین یک نکته‌ی مهم دستگیرم شد. فهمیدم که هیچ چیز عوض نشده و به نظر می‌رسد که قرار نیست هرگز چیزی عوض بشود.


من واقعا پیت‌بول‌ها را دوست دارم. موقعی که برای کتاب عکس می‌گرفتم، یک پیت‌بول دیدم که داشت یک گربه را می‌کشت. حتی وقتی حالا هم به آن قضیه فکر می‌کنم سرم درد می‌گیرد. بعد از این همه سال نتوانستم هضمش کنم.
زیاد از سگ‌ها عکس می‌گیرم. واقعا نمی‌دانم چرا.


تفنگ، پول، مواد و… هزار هزار از هرکدامشان. هیچکس نمی‌تواند برای سیاحت از این چیزها برنامه‌ریزی کند. که خب من امروز یک سر با زاغه‌ها می‌زنم و از هر کس اسلحه داشت عکس می‌گیرم. در عمل چنین اتفاقی ممکن نیست.
یک چیزی که همیشه باعث تعجبم می‌شد این بود که این مردم چقدر کم پول درمی‌آورند. شاید اگر در مکدونالد کارکنند هم از کراک‌فروشی در خیابان بیشتر عایدشان شود. فقط کله‌گنده‌ها واقعا پول در می‌آورند. این بچه‌ها به خاطر بیست دلار همدیگر را می‌کشند.


این اولین‌باری بود که تفنگ‌به‌دست از من خواستند عکسشان را بگیرم. ما دور راهروها می‌چرخیدیم و اسلحه‌ی پر صورت من را نشانه گرفته بود. آن شب خوابم نبرد ولی فردا دلم عکس بیشتر می‌خواست.
جلب کردن اعتماد زمانبر است. من عکس‌هایی داشتم که هم تفنگ درشان افتاده و هم صورت کسی که تفنگ را گرفته است. ولی در کتاب از این عکس‌ها استفاده نکردم. هیچوقت نمی‌خواستم کسی به دردسر بیفتد. از من برنمی‌آید.


مادرشان رفته بود مواد بخرد و من مواظب بچه‌ها بودم. حالا این بچه‌ها را به والدین پرورشی سپرده‌اند.
وضع مصرف‌کننده‌ها بد نیست ولی بدترین غذاها را به بچه‌هاشان می‌دهند و همه را خرج موادشان می‌کنند. می‌دزند، از مغازه‌ها کش می‌روند، جنس بدردنخور قالب مردم می‌کنند و همه را مواد می‌خرند. دیوانه‌کننده است. مطمئنم حالا هم وضع بهتر نشده.
برای این مدل عکاسی، بدترین دشمن شما، فکرتان است. اگر بخواهید فکر کنید، فرصت عکس گرفتن از دست می‌رود. من فقط عکس‌العمل نشان می‌دهم و بعد عکس می‌گیرم. معمولا اولین عکس هم از همه بهتر می‌شود.


دختره بیست و سه سالش بود. اولین باری که موقع تزریق کردن عکسش را می‌گرفتم این‌طور شده بودم که “تف توی زندگی‌ من که باید دنبال این چیزها باشم”. وقتی تزریق می‌کرد، من روی وان ایستاده بودم. وقتی عکس می‌گرفتم خوب بودم. این توانایی را دارم که جدا بشوم. وقتی از صحنه‌ای که عکس می‌گیرم جدا می‌شوم همه چیز خوب است. و بعد یکدفعه این‌طور می‌شوم  که “گندت بزن”. ولی من باز به عکس گرفتنم ادامه دادم. راضی‌ام از این کتاب.


boogie-its-all-good-photo-book-anniversary-interview-body-image-1480548055


نوشته‌ای که خواندید ترجمه‌ی من از نوشته‌ی Grim Photos of Gang Life in Brooklyn from the Early 2000s از وبسایت vice است که اولین‌بار در ایشومگ منتشر شده بود.

سفید کاغذی
جدیدترین شماره کاغذی سفید را بخرید
شماره ۳: پری‌زدگی
برچسب‌ها:
مترجم: محمدرضا ایدرم
مشاهده نظرات
  1. www

    سپاس.
    اما فکر کنم هزاره ی سوم درست باشه!

    1. م.ر ایدرم

      کاملا منطقیه :))

  2. ناشناس

    خسته نباشید مرسی به خاطر این وبسایت زیبا

نظر خود را بنویسید:

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

متن نظر:

پیشنهاد کتاب

  • سرد

    نویسنده: النا رهبری
  • یفرن دوم

    نویسنده: فرهاد آذرنوا
  • مجله سفید ۲: ارتش اشباح

    نویسنده: تحریریه‌ی سفید
  • گریخته: هفت‌روایت در باب مرگ

    نویسنده: گروه ادبیات گمانه‌زن