«نخیرم نولان بهتره» یا چطور بحثهای هواداری به بیراهه میروند
اصلا هوادار خوب چه کسی است؟ شاید بشود نام دیگری هم رویش گذاشت. مثلاً یک «بحثکنندهی خوب»؟ کسی که حتی شاید در بحث، الزاما طرفدار نیست. میتواند مخالف هم نباشد و صرفا، تنها یک مکتشف در موضوع پیشرو؟
نخیرم! نولان از همه بهتره!
برای بعضی ها جملهی دلانگیزیست برای پرت شدن به وسط یک بحث. چه اینکه در فرم به کار رفته، استفاده از هر نامی به جای نولان همچنان نتیجهی یکسانی دارد. گفتاری متعلق به هواداری از نوع یکجانبه و آسیبرسان. پس باید پرسید «آیا میشود بدون اینچنین آسیبهایی در مورد چیزهایی که دوست داریم بحث کنیم؟». البته مبرهن است که در ابتدا باید آسیبهای یکجانبهنگری و طرفداری بیمنطق و بیچونوچرا را بشناسیم، و در نهایت قواعدی وجود دارند که رعایت آنها برای تبدیل شدن به یک هوادار خوب الزامی خواهد بود. اما چطور یک هوادار خوب باشیم؟ اصلا هوادار خوب چه کسی است؟ شاید بشود نام دیگری هم رویش گذاشت. مثلاً یک «بحثکنندهی خوب»؟ کسی که حتی شاید در بحث، الزاما طرفدار هم نیست و ممکن است مخالف هم نباشد و صرفا مکتشفیست در عرصهی موضوعی پیشرو.
بحثهای هواداری تکلیفشان به نوعی روشن است. گروهی هوادارِ موضوعی خاص، یا گروههایی در جبهههای متفاوت با هم و یا گاهی تنها دو نفر، به حمایت و مخالفت از هدف مورد بحثشان میپردازند. و هستهی اصلی ادعایشان بیشتر، ترجیح شخصی خودشان در خالصترین شکل آن است. اما آیا هرگز به این فکر کردهایم که واقعا در یک بحث هواداری و به دور از ورود به جزئیات فنی چگونه میتوان دفاع کرد و نرنجاند؟ یا تبلیغ کرد و به اصطلاح چیزی را «هایپ» نکرد؟
رنجشهای اینچنینی به خاطر افتادن به تلههای مشخصی در یک بحث هواداری هستند. که اولینشان استفادهی مکرر از صفات تفضیلی است. صفات تفضیلی، لغاتی چون بهترین، پیشروترین، خلاقترین، تکرارنشدنی، باورنکردنی. این روزها در زندگی اجتماعی و بحثهای ما به وفور پیدا میشوند. لغاتی که بیشتر اوقات، بدون هیچگونه خساستی خرجشان میکنیم. اما همین کلمات به ظاهر زیبا گفتگوی بین دو نفر را تبدیل به بازی بچهگانه، پرشور و احساسی و به دور از هر منطقی میکند که تنها چیزی که کم دارد تکرار مکرر جملهی اول این مقاله توسط هر دو طرف بحث است.
مورد آسیب زنندهی بعدی بدون شک پیشداوری است. خب شاید برای خیلیها مسلم باشد که در اولین قدم، یک هوادار یا مبحث (چه موافق و چه مخالف)، قبل از دیدن، شنیدن، خواندن یا تجربه اثر، در مورد آن موضعگیری نمیکند.
اما این نوع موضعگیری مضر از کجا میآید؟ از تجربیات قبلی که ممکن است مربوط به آثار قبلی مولف (یا مولفان) باشد و یا اخبار پیرامون اثر، پیش از عرضهی آن و پیش نمایشهای احتمالی. مواردی که حس کنجکاوی یا آزردگی خاطر مخاطب را به آسانی برمیانگیزند.
باید به این نکته توجه کنیم که به عنوان فردی منطقی نباید بیش از اندازه تحت تاثیر جو تبلیغات باشیم چون بحثها و قولهای تیم سازنده اثر بیشتر کاربرد بازاریابی داشته و بیش از اینکه بیانگر حقیقت باشند، خاصیت جذبکنندگی و پراکندن نام اثر را دارند. چطور میتوان مصاحبهای که یک نویسنده یا کارگردان و یا طراح پیش از تهیه یا عرضه اثر کامل و اصلی دارد را منزه و حسن ختام کیفیت محتوا دانست، وقتی حتی خود صاحب اثر هم کار خود را به صورت یکپارچه ندیده است؟
درواقع، قضیه این است که چه بسیار آثاری بودهاند که پیشنمایش بدی داشتند ولی در رونمایی پایانی درخشیدند و نیز بالعکس، آثاری که برخلاف پیشبینیهای براساس پیشنمایششان، چندان خوب و دلچسب از آب درنیامدند.
پس از عبور از این مرحله و انتشار رسمی اثر، و فراموش نکنیم که دقیقاً منظور انتشار رسمی است! چون مسئلهای که در برخی حوزهها پیش میآید، انتشار ناخواسته و حتی گاهی خودخواستهی کاری پیش از موعد مقرر است. پس بسیار پیش میآید که با اثری ناقص و پرایراد روبرو شویم که داوری براساس تجربهی چنین محصولی به کل محل ایراد است.
اما پس از انتشار رسمی چه؟ آیا این مرحله عاری از آسیبهای هواداریست؟ متاسفانه جواب منفی است. چه اینکه بسیاری، شانس تجربهی محصول را کمی زودتر از شما دارند و بسته به منافع یا سلیقهی خودشان اقدام به تعریف کرده و تجربه شما را تحریف میکنند. در نظر بگیرید نظرات چاپی و وبی همیشه به وفور یافت میشوند و منتقدان و خبرنگاران هم وارد معادله خواهند شد. یعنی ممکن است در چنین فضایی شما زامبیهایی همرنگ جماعت بشوید و نظر خالص و اصلی خودتان را تحت تاثیر شانتاژهای بقیه از دست بدهید و به حای این که واقعا خودتان تجربه کنید، فقط به تجربیات بقیه تکیه کنید. پیشنهاد اولیه این است که اگر برایتان، تجربه خالص و منحصر و از پی آن استقلال رای مهم است، به نظراتی از این دست بها ندهید. چه اینکه آن نظرات نظر شما نیست و آن افراد شما نیستید. افتادن به دام چنین پیشداوریای براساس نظر دیگران و عاشق بودن یا متنفر بودن از اثری، حتی از نوع اول پیشداوری هم بدتر است. از کجا میدانید که شخص مقابل از پیشداوریهای هر یک از این دو مراحل به دور بوده و نظر و برداشت خالص خود را به شما منتقل میکند؟ فارغ از مسئلهی سایر هواداران که نظرشان را وارد معادلهی هواداری شما میکنند، گاهی سایتها مجلات و منتقدان هم وارد بازی میشوند. و احتمالا یکی از بدترین جملاتی که یک هوادار میتواند بگوید این است که «نمره این عوان بین سایتها بالاست و یا فلان مقدار فروش داشته است». مسئلهی جالب اینجاست که این دو رویکرد به خودی خود در موارد زیادی در تضاد با یکدیگر هستند. برای مثال Pillars of eternity که در ابتدای 2015 در استیم برای PC منتشر شد تنها کمی بیشتر از 500 هزار نسخه فروش داشت اما توسط منتقدین به شدت تحویل گرفته شد (درحالیکه صدرنشین جدول مربوطه GTA V بیش از 3.5 میلیون نسخه فروخت). و یا در نقطه مقابل Jurassic World به سومین فیلم پرفروش تاریخ در سطح جهانی تبدیل شد اما توسط منتقدین مجلات و سایتها تحویل گرفته نشد (میانگین 59٪ نظر منتقدین). اما نکتهی مهمتر این است که قضاوت شما باید فارغ از نظر هر دو گروه باشد. حتی اگر عنوانی پرفروشترین اثر سال شد و انتخاب اول همه منتقدین بود، هیچکدام از آن افراد جای فرد نیستند و نباید نظرشان به یک هوادار خوب تحمیل شود. هر فردی اجازه دارد به عنوان یک هوادار، به هر دلیلی چه والا و چه حتی شرمآور از نظر دیگران از هر اثری لذت ببرد. اما نکتهی مهمی که اینجا نهفته است این است که به دلیل لذت بردنش اعتراف کرده و صادق باشد و یا در غیر این صورت برای بقیه فیلم بازی نکند و ساکت باشد!
نکتهی کلیدی در بحث “یک هوادار خوب و قابل استناد” حفظ استقلال فکری و رای و انسجام نظری است. موفقیت یک فیلم یا کتاب جدید کمتر ارتباطی با شکست اثار قبلی خالقش دارد یا درواقع در بسیاری از موارد، هیچ ارتباطی ندارد. اگر علاقمند جدی باشیم، و به برداشت و صورت حقیقی یک اثر برای مثال فیلم اهمیت دهیم به ورطهی پیش داوری براساس آنچه که قبلا دیدهایم نخواهیم افتاد. بارها اتفاق افتاده که کارگردانی با وجود داشتن آثار شگرف ناگهان شکست بخورد و یا برعکس. مثلا «کریستوفر نولان» و «شیامالان» مثالهای واقعی و ملموس و راحتی برای اثبات این قضیه هستند. ضمن اینکه هیچ مولفی فقط شاهکار خلق نکرده. حداقل میتوان مطمئن بود در رویاییترین حالت اثر متوسطی هم داشته.
و حال، با رعایت این موارد چه؟ یک هوادار خوب که به دنبال یافتن اعتبار نظری و بحث صادقانه است، چه چیزی را پیش رو دارد و چطور میتوان هم طرفدار اثر دوستداشتنی بود و متعصب ننمود؟
راز این مرحله در صداقت نظری است و نترسیدن. هیچکس، هیچکس بدون ایراد نیست و نمیتوان ادعا کرد که شخصی شاهکارپسند است. اگر کسی چنین ادعایی دارد یا اینچنین رفتار میکند که گویی، هرچه که ازشان راضی نیست مزخرف هستند، و علایقش همگی شاهکار هنریِ لازمان، بدانید که با یک متظاهر محض طرف هستید.
البته هستند کسانی که در بحثشان مسائل فنی را وارد میکنند اما بحث فنی با بحث هواداری متفاوت است و امکان ندارد کسی هرآنچه که دوست دارد را از فیلتر فنی رد کند و از هیچ فیلم تریلر، کتاب تینایجری و بازی اکشن و موسیقی پاپ یا رپیی خوشش نیاید. وقتی در حال برقراری دیالوگ با فرد دیگری هستیم، یکی از خصوصیات خوب آگاهی، و اعتراف، به نکاتیست که با وجود ضعف بودن از علایق ماست. هیچ ایرادی ندارد که ما از «اونجرز» خوشمان بیایید و کاراکتر مورد علاقهمان «بلکویدو» باشد و یا از طرفداران بازیهایی باشیم که گیمپلی بدی دارند اما گرافیک دیدنی و خیرهکنندهای.
یک هوادار خوب، مهمتر از صداقت، وارد بحث متعصبانه نیز نمیشود. جواب فردی که کورکورانه حرف میزند و نیز کوتاه نمیآید را نمیتوان با اشارات تکنیکی و بحثهای پایهای و دقیق داد، حتی اگر شما صددرصد در موضع درست باشید، او به شما و استدلالات عملیتان گوش نخواهد کرد. پس بحثهای تکنیکی و جدی را صرف کسی کنید که اول از همه از آن سر در بیاورد و نیز قابل استناد در سطحی قابل قبول باشد.
در یک بحث هواداری اما، ارزشگذاری شاید هدف اصلی (و البته گاهی نهان) بحث باشد. کل موضوع این است که اثر مورد علاقه یکیمان در نهایت ارزش و قرب بیشتری یافته و مورد استقبال بیشتری قرار گیرد، درواقع محبوب تر شود. اما وقتی به یاد داشته باشیم که چطور میتوان و باید یک هوادار خوب بود مسئله فرق دارد.
یکی از ایرادات ارزشگذاری از نوع ارجنهی این است که ممکن است خودمان به دامش بیافتیم و اسیر حرفهای خودمان شویم، بیش از اینکه مخاطبمان را تحت تاثیر قرار بدهیم، خودمان باشیم که تحت تاثیر قرار بگیریم. مثلا صفات تفضیلی که در ابتدای این نوشته ذکرشان رفت، به واقع چنین رفتار خطرناکی دارند. برای قانع کردن یک فرد به هیچ روی لازم نیست از صفات تفصیلیِ گاه مرکب و پیچیده و رگباری استفاده کنیم. دلیلش ساده است. یک هوادار، فردیست که در جریان هواداری حضور دارد و چنین حضوری قطعا علایقی بیش از یک نام و یک عنوان در پی دارد. و خب شما که نمیخواهید فردی باشید که همهی فیلمها یا بازیهای مورد علاقهش بهترین و بینظیرترین در تاریخ بوده و کلمهی برترین را از کلمه سلام بیشتر استفاده میکند؟ چه اینکه نه تنها لغت سنگین و بااهمیتی چون برترین را معمولی جلوه میدهیم، از آن مهمتر نظرمان معمولی و عاری از خلاقیت و اهمیت تصویر میکنیم. و یا از آن بدتر جملاتی قصارگونه و نقلقول های بیربط را بدون هیچگونه منبع مشخصی استفاده کنیم. چنین دیالوگهایی تنها خود گوینده را تحت تاثیر قرار میدهند و حتی جدای از این مسئله، حتی باور داشتن به چیزی به صرف نقل قول از فردی مثلا مهم خود آسیب دیگریست و به رفتارهای طوطیوار شباهت بیشتری دارد تا یک هوادار خوب.
رعایت همه این موارد مبحث را میرساند به مرحلهی آخر که ورود به بحث هست. که رعایت اخلاق در آن بسیار مهم است. عصبانی نشدن و توهین نکردن به دلیل شنیدن نظر متفاوت، و نیز شخصی نکردن مسئله از مهمترین نکات رعایت اخلاق هواداری هستند. به سادگی میتوان به جای جملهی نه چندان جالب “برو فلان چیز رو ببین بعد حرف بزن” پرسید “نظرت دربارهی فلان اثر چیه؟” و ضمن رعایت ادب فرد مورد خطاب را احمق یا بیخبر فرض نکرد. یادمان باشد که در نهایت در حال صحبت در مورد یک محصول سرگرمی هستیم و قضاوت در مورد شخصیت طرف مقابل براساس تصورات ما از علایق فرد مقابل کاری بسیار ناشایست، احمقانه و غیر اخلاقیست. نه بحث هواداری جای قضاوت شخصیتی و نظر روانکاویگونه دادن است و نه احتمالا (با یک تقریب خوب) شما روانکاو و شخصیتشناسی زبردست هستید.